// سه شنبه, ۱۲ فروردین ۱۳۹۹ ساعت ۱۷:۰۵

آخر هفته چه فیلمی ببینیم: از ...When Harry Met Sally تا Stardust

از یک فیلم فانتزی عاشقانه و شیرین و یک کمدی-درام بزرگ‌سالانه‌ی سرگرم‌کننده تا شبه‌مستندی موزیکال و قصه‌ای دردناک درباره‌ی پدر، پسر و جاده‌های بی‌پایان. همراه مقاله‌ی معرفی فیلم سینمایی زومجی باشید.

از آن‌جایی که دیگر شما بهتر از هر شخص دیگری می‌دانید که سری مقالات هفتگی «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» زومجی ظاهرا از بین نمی‌روند و فقط از حالتی به حالت دیگر منتقل می‌شوند، این هفته تقریبا بی‌مقدمه به معرفی فیلم‌ها می‌رسیم. تنها با ذکر یک پیشنهاد پیش از شروع یک فهرست دیگر از چهار فیلمی که می‌توانید از دیدن آن‌ها لذت ببرید؛ در اولین فرصت سریال TEotFW، محصول شبکه‌ی اینترنتی/استریمی نتفلیکس را که متشکل از دو فصل و مجموعا ۱۶ اپیزودِ حدودا ۲۵ دقیقه‌ای است، تماشا کنید. این سریال از حجم قابل توجهی از فیلم‌هایی که درون این سری نوشته‌ها و انواع‌واقسام مقاله‌های این‌چنین می‌یابید، دیدنی‌تر، مهم‌تر و کم‌نظیرتر است. آن را ابدا دست کم نگیرید.

فیلم Stardust

(Stardust (2007

همکاری کارگردانی به اسم متیو وان، خالق فیلم‌هایی همچون آن اثر ابرقهرمانی مهم سال ۲۰۱۰ میلادی و سری Kingsman با جین گلدمن برای ساخت یک فیلم فانتزی جذاب و مناسبِ طیف گسترده‌ای از تماشاگرها، نتیجه‌ی به‌خصوصی را پدید آورد؛ نتیجه‌ای فراتر از آفریده شدن صرفِ یک فیلم سینمایی بسیار خوب با اقتباس از «غبار ستاره»، اثر نیل گیمن بزرگ. چون Stardust به یک فیلم ماندگار تبدیل شد. یکی از آن فیلم‌هایی که اگر کسی فانتزی دوست داشته باشد، باید حداقل آن‌ها را یک بار ببیند. یکی از همان فیلم‌هایی که به یاد می‌آورند یک روایت عاشقانه‌ی سینمایی همزمان می‌تواند درگیرکننده و امیدوارکننده جلوه کند. یکی از همان فیلم‌هایی که اثبات می‌کنند استفاده‌ی درست از مدل‌های آشنای داستان‌گویی رمانتیک در مدیوم سینما هم‌معنی با خلق فیلم‌های خسته‌کننده و تکراری نیست.

Stardust علاوه‌بر اجراهای زیبای کلر دینز و چارلی کاکس (دردویل خودمان) از بازی‌های نه‌چندان بلند اما جذب‌کننده‌ی سیه‌نا میلر، جیسون فلمینگ، مارک استرانگ، روپرت اورت، اسپنسر وایلدینگ و آدام فوگرتی هم بهره‌های زیادی می‌برد. البته از آن‌جایی که Stardust در عین پرستاره بودن در زمان ساخت با گذر زمان هم به خاطر معروف و معروف‌تر شدن چند بازیگر به مراتب پرستاره‌تر از قبل شد، باید به این فهرست رابرت دنیرو، ایان مک‌کلن، هنری کویل، پیتر اوتول (بازیگر فیلم Lawrence of Arabiaبن بارنز (بازیگر سریال Westworld) و ریکی جرویز یعنی کمدین پراهمیت بریتانیایی را نیز افزود. البته فراموش نکنید که میشل فایفر هم در این اثر سینمایی اجرایی از جنس دیوانگی و بی‌تعارفی نقش‌آفرینی خود درون فیلم Batman Returns، محصول سال ۱۹۹۲ میلادی را ارائه کرده است. اگر تا به امروز Stardust را اصلا نشناخته‌اید، هیچ متن دیگری درباره‌ی آن نخوانید، هیچ ویدیویی از آن نبینید و فقط به سراغ تماشایش بروید؛ به احتمال بسیار زیاد حتی برای کسری از ثانیه پشیمان نمی‌شوید.

فیلم When Harry Met Sally

(When Harry Met Sally... (1989

پنجمین فیلم سینمایی بلند کارگردانی‌شده توسط راب راینر، نورا افرون را به‌عنوان فیلم‌نامه‌نویس و بیلی کریستال، مگ رایان و کری فیشر را در جایگاه نقش‌آفرین‌های اصلی داشت و شاید بتوان ادعا کرد که استانداردهای تازه‌ای را پیش‌روی تمام فیلم‌سازهای علاقه‌مند به خلق کمدی‌های رمانتیک مرتبط با شکل‌گیری عشق بین افرادی شود که تمام تلاش خود برای عاشق نشدن نسبت به یکدیگر را به کار می‌برند. زوج حاضر در این قصه بار اول یکدیگر را در محل تحصیل دیدند و سپس به نیویورک رفتند تا زندگی‌های کاملا جداگانه‌ی خود را داشته باشند. سپس طی دوازده سال بعدی و با ملاقات‌های اجتناب‌ناپذیر دوباره و دوباره، دوستی خوبی بین آن‌ها شکل می‌گیرد که هیچ‌کدام‌شان نمی‌خواهند با یک رابطه‌ی عاطفی که همیشه شکستن آن بالا است، این رفاقت عمیق را به خطر بیاندازند. راه‌حل یافته‌شده برای برطرف‌سازی این مشکل توسط آن‌ها چیست؟ ازدواج سریع با یک انسان دیگر و کاهش دادن قابل‌توجه شانس پیروزی خطری که دوستی آن‌ها را تهدید می‌کند. با اینکه فیلم عاشقانه‌ی مورد بحث به‌سادگی در نگاه برخی افراد کلیشه‌ای جلوه خواهد کرد، فیلم‌نامه‌ی افرون برای این اثر راینر که نامزد دریافت اسکار و برنده‌ی گلدن گلوب هم شد، از کلیشه‌ها فاصله‌ی قابل توجهی گرفت و به‌جای استفاده از دیالوگ‌های آشنا در همکاری با برنامه‌ریزی‌های کارگردان با شوخی‌های بصری مخاطب را درگیر لحظات کمدی نگه داشت.

فیلم This Is Spinal Tap

(This Is Spinal Tap (1984

فیلم This Is Spinal Tap بدون شک در سال‌های پس از اکران خود اثرگذاری لایق توجهی روی تبدیل شدن شبه‌مستند به سبکی مرسوم‌تر برای ساخت فیلم‌های کمدی متفاوت داشت

«این اسپینال تپ است» نخستین شبه‌مستند (Mockumentary) تاریخ نیست. اما اولین فیلم بلند کارگردانی‌شده توسط راب راینر است، همچنان یکی از بهترین Mockumentaryهای دنیا به حساب می‌آید، کریستوفر گست، مایکل مک‌کین، هری شیرر و خود راینر آن را نوشتند، همین چهار نفر درکنار فرن درشر، برونو کیربی، جون چدویک، اد بیگلی. جی آر، پاتریک مکنی و برینک استیونس گروه بازیگرهای اصلی آن را تشکیل می‌دهند و همزمان با یک فیلم موزیکال یا موزیک‌محور عالی یک فیلم کمدی بزرگ‌سالانه‌ی ۸۵ دقیقه‌ای معرکه نیز محسوب می‌شود. یک محصول سینمایی خاص و دیدنی که هنوز هم تماشاگرهایی هستند که آن را بامزه‌ترین و خنده‌آورترین فیلم گره‌خورده به دنیای موسیقی Rock and roll به شمار بیاورند. فیلم به کارگردانی می‌پردازد که مشغول مستندسازی از لحظه به لحظه‌ی زندگی اعضای یک گروه Punk بریتانیایی شده است؛ افرادی که پس از مدت‌ها می‌خواهند یک تور اجرا در آمریکا داشته باشند. آن‌ها چه مدل انسان‌های هستند؟ سه آدم حواس‌پرت و پریشان انگلیسی که انگار در گرفتن بدترین تصمیمات تخصص دارند! راستی نقش یکی از آن‌ها را هم فردی بازی می‌کند که خودش سال‌ها بعد از اکران This Is Spinal Tap با Waiting for Guffman و Best in Show جهان فیلم‌های Mockumentary را مجددا متحول کرد.

This Is Spinal Tap از آن کمدی‌هایی نیست که فقط با دیالوگ‌نویسی‌های جذاب روی لب بیننده لبخند می‌نشانند و پرشده از سکانس‌هایی است که از لحاظ بصری هم در سرگرم کردن مخاطب کاملا موفق هستند. آن هم به شکلی که هرچه دقت تماشاگر به جزئیات به کار رفته در خلق بسیاری از قاب‌ها بیشتر باشد، احتمالا صدای خنده‌ی او موقع دنبال کردن ثانیه‌های اثر هم بلندتر می‌شود.

فیلم The Road

(The Road (2009

کتاب‌های منبع اقتباس فیلم‌های The Road و No Country for Old Men به نویسنده‌ی یکسانی تعلق دارند

یک مرد و یک پسر؛ دو عضو خانواده‌ای سه‌نفره و شامل جلوه‌ای شکننده از شارلیز ترون که به اجبار در نسخه‌ای کم‌وبیش تا ابد پایان‌یافته از دنیای ما روزگار می‌گذرانند و شاید بشود فیلم‌نامه‌ی آفریده‌شده بر پایه‌ی داستان دست‌وپا زدن آن‌ها برای زنده ماندن را خالق یکی از غم‌انگیزترین فیلم‌های پسا-آخرالزمانی تاریخ سینما به شمار آورد. زیرا درحالی‌که پرداختن به زنده شدن جلوه‌های وحشیانه‌ی درونی برخی انسان‌ها درون داستان‌های آخرالزمانی عجیب نیست، کمتر فیلم یا سریالی مانند The Road آن را زیر ذره‌بین می‌برد. این‌جا خبری از زامبی‌ها نیست و انسان‌های پست‌فطرت صرفا یکی از تهدیدهای حاضر در جهانی نابودشده نیستند.

فیلم The Road

مخاطب درون فیلم The Road با نسخه‌ای از کره‌ی زمین سر و کار دارد که صرفا تمدن در آن پایان یافته است، اکثر مکان‌ها سرتاسر خرابه هستند، به سختی می‌توان آدم‌های زنده‌مانده را درونش یافت و اولین و آخرین تهدیدها به گرسنگی و همین انسان‌های وحشی باقی‌مانده خلاصه می‌شوند. آن‌ها مردگان متحرکی نیستند که به خاطر یک ویروس از مرگ بازگشته باشند و اکنون مزه‌ی گوشت انسان را بپسندند. بلکه افرادی هستند که بعضی از آن‌ها با انتخاب خود و بیرون ریختن اختیاری وحشی‌گری‌های دفن‌شده‌ی خویش می‌توانند تصمیم به بلعیدن گوشت بدن موجود هم‌نوع بگیرند؛ هیولاهایی که در زندگی مدرن ماسک‌های مناسبی بر چهره زده بودند و اکنون نفر به نفر هیولای واقعی زیر ماسک را فاش می‌کنند. The Road همه‌ی این‌ها را از نظر زاویه‌ی دید داستانی از چشم‌های تیره‌وتار دو شخصیت اصلی به تصویر می‌کشد و با نمایش چهره‌های همیشه کثیف و ژنده‌پوشیِ آن‌ها به شکلی قابل درک وضعیت یک جهان کامل را نشان می‌دهد. به‌گونه‌ای که امکان ندارد سینماروی علاقه‌مند به دنیای بازی‌های ویدیویی The Road با اجرای درخشان ویگو مورتنسن نامزدشده برای دریافت سه جایزه‌ی اسکار را ببیند و همان محصولی را که می‌دانید، به یاد نیاورد. باتوجه‌به خانه‌نشینی‌های اجباری و کاملا صحیح مرتبط با شیوع ویروس کرونا هر سه فیلم قبلی این فهرست به‌معنی واقعی کلمه حال‌خوب‌کن و در تضاد با اثری این‌چنین غم‌افزا بودند. ولی همان‌گونه که برخی افراد می‌گویند، گاهی برای عده‌ای نگاه انداختن به عمیق‌ترین نقطه‌ی دره بهتر از هر حرکت دیگری فوق‌العاده بودن ایستادن روی زمین صاف در عین فاصله داشتن قابل‌توجه آن تا بالای قله را به یاد می‌آورد.


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده