// چهار شنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۰۱

نقد سریال هیولا؛ قسمت هفتم

قسمت هفتم سریال هیولا نسبت به آنچه در هفته گذشته دیدیم مفرح‌تر است، اما همان‌طور که پیش از این گفتیم هیولای مهران مدیری در مجموع قصد بهتر شدن ندارد. در ادامه با نقد سریال هیولا همراه زومجی باشید.

این قسمت از سریال هیولا هم دنباله‌رو چند قسمت پیشین است و بر به تصویر کشیدن اختلاف طبقاتی، فساد اخلاقی جاری در جامعه و وضعیت مافیای کنکور تمرکز دارد. سکانس آغازین قسمت هفتم به فروش شرافت هوشنگ شرافت می‌پردازد که همانند قسمت‌های قبلی او در مقابل پیشنهاد وسوسه کننده مهران مدیری کم می‌آورد و روح خود را به شیطان می‌فروشد با این تفاوت که این‌بار نه خاطر تأمین داروی مادرش یا نیازهای اولیه زندگی، بلکه برای تأمین زیاده‌خواهی‌های خود و خانواده‌اش، برای خرید یک ویلای مشرف بر جنگل!

از حرف‌های بالا اینطور نتیجه نگیرید که قوس شخصیت‌پردازی هوشنگ در این قسمت بهتر می‌شود، نه اصلا. اینجا هم معلم سابقا باشرافت قصه ما کمی مقاومت می‌کند، خانواده‌اش از او خواسته‌هایی را مطالبه می‌کنند و او با یکسری دیالوگ تکراری پیشنهاد غیرشرافتمندانه مهران مدیری را می‌پذیرد! وقت شما را دیگر با اینکه چرا تیم نویسندگی داستان اینقدر خلاقیت ندارند که به موقعیت‌هایی که هوشنگ مجبور می‌شود شرافت خود را بفروشد کمی تنوع بدهد نمی‌گیرم.

بعد از ماجرای مؤسسه کمک آموزشی و کنار آمدن هوشنگ با مافیای کنکور، می‌رسیم به یکی از بی‌ربط‌ترین و نامربوط‌ترین سکانس‌های کل سریال تا به امروز. کاری ندارم که سکانس فروش ماشین توسط آقای مهرافزون تا چه اندازه خنده‌دار بود، اما واقعا این بخش چه ربطی به داستان این قسمت داشت؟ به نظرم تنها مدیری این تیکه را در قسمت هفتم به زور گنجانده بود تا بازهم دو رویی مردم و رنگ عوض کردن آن‌ها را به تصویر بکشد و مدت زمان این قسمت را هم کمی افزایش دهد!

شاید ماجرای گلدان هوشمند یکی از معدود بخش‌های چند قسمت اخیر سریال بود که توانست فارغ از رویه همیشگی مدیری، دقایق مفرحی را برای بینندگان رقم بزند! در ادامه نیز قسمت هفتم خیلی به روایت هفته قبل هیولا نزدیک می‌شود، نماهایی بسته و نیمه بسته که در آن شاهد دور هم نشستن چند شخصیت (خصوصا خانوم‌ها) هستیم که باهم کل‌کل می‌کنند و سعی دارند مخاطب را بخندانند که در بعضی دقایق هم موفق به انجام این کار می‌شوند. همانند سکانس‌های مشابه، در این قسمت هم تمرکز اصلی گفت‌وگوهای شخصیت‌ها پیرامون اختلاف طبقاتی و تفاوت دیدگاه‌های مردم پولدار و متوسط جامعه به زندگی است. به‌عنوان مثال وقتی حرف از یک سفر خارجی به میان می‌آید شیلا خداداد حرف‌هایی میزند که برای شخصیت شبنم مقدمی قابل درک نیست و زمانی‌که مقدمی از دغدغه‌ها و آرزوهایش حرف می‌زند، همسران اعضای هیئت مدیره با تعجبی خاص به او گوش می‌دهند.

سریال هیولا

سکانس آغازین قسمت هفتم به فروش شرافت هوشنگ شرافت می‌پردازد که همانند قسمت‌های قبلی او در مقابل پیشنهاد وسوسه کننده مهران مدیری کم می‌آورد و روح خود را به شیطان می‌فروشد

این قسمت شاید تلنگر خوبی برای بسیاری از خانواده‌های ایرانی بود که به هر دری میزنند تا فرزندشان را مجبور به تحصیل در رشته تجربی و دکتر شدن بکنند. مافیای کنکور طی سال‌های اخیر با افزایش فشار روانی بر دانش‌آموزان و ابداع روش‌های عجیب ولی بسیار کارآمد برای فریب دادن خانواده‌ها و بالا کشیدن پول بی‌زبان آن‌ها توانسته‌اند به خوبی به اهدافشان برسند و به قولی راه صد ساله را یک شبه طی کنند. در این بین کلی استعداد، عمر و پول تلف می‌شود که قطعا برای آن‌ها مهم نیست، اما شاید بد نباشد خانواده‌ها کمی به خواسته‌های فرزندانشان بهای بیشتری بدهند، مثل پسری که در این قسمت می‌گوید دوست دارد خواننده شود، اما چند ثانیه بعد مجبور است بگوید، «می‌خوام دکتر بشم»!

اتاق‌های آبی، سبز و قرمز هم تمثیلی از سختگیری بی‌جهت برخی معلمان و موسسات بر دانش‌آموزان کنکوری بیچاره بود که جالب از آب درآمده بودند، اما متاسفانه هیولا خیلی تکراری است و مدام خود را تکرار می‌کند! قسمت‌های قبل به چندین اتاق مختلف و هیئت مدیره تکراری سر زدیم، حالا نوبت به بخش‌های مکاشف رسیده است! کلا سریال هیولا قصد ندارد فضاهایی جدید و تازه را برای مخاطب خلق کند، بلکه در همان سه قسمت نخست یکسری شخصیت و موقعیت خلق کرد، و حالا همچون ترکیب هیئت مدیره‌ها در قسمت ششم، مدام با یکسری دیالوگ تکراری در یک فرمت یکسان سعی در خندان مخاطب دارند که اغلب ناکام می‌مانند.

سریال هیولا

در بخش پایانی قسمت هفتم هم باری دیگر یکی از آن سکانس‌های عجیب در پروسه ساخت یک هیولا از شخصیت فرهاد اصلانی در سریال را شاهد بودیم

در بخش پایانی قسمت هفتم هم باری دیگر یکی از آن سکانس‌های عجیب در پروسه ساخت یک هیولا از شخصیت فرهاد اصلانی در سریال را شاهد بودیم، آقای شرافت دوباره بغض می‌کند، مثل یک کودک فریب می‌خورد و تن به تبلیغات مؤسسه مکاشف می‌دهد. امیدوارم با اینکه وارد نیمه دوم سریال می‌شویم تکلیف شخصیت‌ها با خودشان مشخص شود و این مقدمه طولانی و ملال‌آور برای اینکه بفهمیم همه دزدان و اختلاص‌گران و هیولاهای اجتماع از ابتدا چنین نبوده‌اند خاتمه پیدا کند.

در آنچه در قسمت آینده خواهیم دید اتفاقات جذابی را شاهد بودیم. به نظر می‌رسد مدیری و تیم همراهش قصد دارند کمی هوشنگ شرافت را به بازی بگیرند و با سوء استفاده از او به اهدافشان نزدیک‌تر شوند. از سویی دیگر گوهر خیراندیش با پیرمردی که در میهمانی قسمت ششم دیدیم، دیدار خواهد کرد و امیدوارم این ملاقات به خلق چند موقعیت خنده‌دار جدید در فضای تکراری سریال منجر شود. 


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده