نویسنده: سوگند مختاری
// یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۲۳:۰۱

نقد فیلم سگ های خفته (Sleeping Dogs) | چه خوش است فراموشی!

سگ‌های خفته (Sleeping Dogs) اثری معمایی جنایی با بازی راسل کرو و یک فیلم اقتباسی است که با پیچش داستانی جذابی همراه شده است. با نقد این فیلم همراه زومجی باشید.

فیلم‌های گونه‌ی جنایی و معمایی به‌دلیل خاستگاه محکمی که در ادبیات دارند تا همیشه در مارکت‌های سینمایی موجود خواهند بود. از طرفی دیگر نیز ژانرهای تعلیق‌آفرین یکی از انتخاب‌های همیشگی مخاطبان هستند، به‌همین دلیل سرمایه‌گذاران و تهیه‌کنندگان نمی‌توانند به ساخت چنین داستان‌ها و روایت‌هایی فکر نکنند. انسان به‌خاطر برخورداری از ناخودآگاه جمعی، تا همیشه به‌دنبال هیجان و حل معما خواهد رفت، بر همین اساس تا ابد گونه‌ی جنایی و معمایی قابلیت ساخت را خواهد داشت. فیلم سگ‌های خفته، یک اثر جنایی و سرگرم‌کننده با بازی راسل کرو است که طبق مدیوم‌های یک اثر نوآر، معمایی، تریلر و جنایی پیش می‌رود و کنجکاوی مخاطب را برمی‌انگیزد.

سگ‌های خفته این تریلر جنایی اثری نسبتا استاندارد است که طبق عناصر ژانر پیش می‌رود و تا حد زیادی می‌تواند تماشاگر را تا انتهای اثر تشنه نگه دارد. این فیلم که براساس کتابی به‌نام آینه‌ها و نوشته‌ی چیروویچی ساخته شده تا حدودی یادآور فیلم یادگاری (Memento) است. راسل کرو در این فیلم بازی نسبتا خوبی را ارائه می‌دهد اما می‌توانست در نقش یک افسر فراموشی‌گرفته بهتر ظاهر شود.

در ادامه داستان فیلم مشخص می‌شود

ری در حال چیدن پازل در فیلم سگهای خفته

سگ‌های خفته شروع خوبی دارد. اطلاعات مربوط‌به شیوه‌ی زندگی و دستورها غذایی که به درودیوار چسبیده شده‌اند، از همان ابتدا مخاطب را در یک شرایط تعلیق‌زا قرار می‌دهد. فیلم ترجیح‌اش این است که زیاد طفره نرود و درام خود را به سرعت آغاز کند. درنهایت به‌زودی ما به تصویر رُی می‌رسیم. راسل کرو که نقش یک افسر پلیس اخراج شده را بازی می‌کند، دچار فراموشی شده و تحت یک درمان تهاجمی خاص و غیردارویی در حال معالجه است. او بوسیله‌ی تراشه‌هایی که پزشکان در سرش کاشته‌اند، مشغول یادآوری خاطرات خودش است تا بیش از این درگیر زوال عقل نشود.

ایده‌ی فیلم، ایده‌ای جذاب اما تکراری است. با اینحال این پتانسیل را دارد که تماشاگر را پای خود نگه دارد و تعلیق‌زایی کند

رُی تک‌وتنها زندگی می‌کند، خانه‌اش بهم‌ریخته و کوچک است و گویی دیگران نیز او را فراموش کرده‌اند. تلفنی نابهنگام به ری زده می‌شود و او ازطریق برچسب روی دیوار که رویش نوشته شده «من ری فریمن هستم»، متوجه می‌شود که رُی خودش است. بعد از این تماس رازهای سربه‌مهر زیادی فاش می‌شود، اتفاقاتی که رُی را به زندگی دوباره بازمی‌گرداند اما او برای این بازگشت باید بهای بسیار زیادی را بپردازد. شخصیت اصلی قصه همه‌ی گذشته‌ی خود را فراموش کرده است و حالا باید در این شرایط پرونده‌ای قدیمی را بررسی کند، در غیر اینصورت، بیگناهی اعدام خواهد شد.

ایده‌ی فیلم، ایده‌ای جذاب اما تکراری است. با اینحال این پتانسیل را دارد که تماشاگر را پای خود نگه دارد و تعلیق‌زایی کند. یک افسر اخراج‌شده‌ی اداره‌ی پلیس باید مسائلی را از گذشته به یاد بیاورد و در پی کشف ناکجاآبادی باشد که قبلا وجود داشته و رخ داده است. رُی طبق توصیه‌ی پزشک‌اش باید وضعیت چالش‌برانگیزی برای مغزش ایجاد کند، به‌همین دلیل قبول می‌کند تا پرونده‌ی قتل دکتر ویدر را دوباره به جریان بیندازد. سگ‌های خفته همانند یک اثر جنایی و معمایی کلاسیک در پرده‌ی اول سؤال خودش را می‌پرسد و مسئله‌ی اصلی را مطرح می‌کند. فیلم به‌دنبال پیدا کردن قاتل اصلی رویدادهایش را کنار یکدیگر می‌چیند و گام‌به‌گام جلو می‌رود.

دکتر ویدر در حال خوردن شام در فیلم سگهای خفته

فیلمساز برای نشان دادن وضعیت حافظه‌ی رُی و مراحل پیشرفت‌اش در پرونده‌ی قتل دکتر ویدر، از عنصر پازل به‌عنوان یک استعاره استفاده می‌کند. پازل هزارتکه‌ای که شخصیت اصلی قصه در حال تکمیل آن است به مرور زمان و رویدادها و همراه‌با پیشرفت پرونده تکمیل می‌شود. شاید این بخش از فیلم یکی از نخ‌نماترین و مرسوم‌ترین عنصر استعاری در جهان سینما سینما باشد. از آنجائیکه ایده‌ی فیلم به خودی‌خود ایده‌ای نسبتا تکراری است، کارگردان می‌توانست از مسیر بهتری برای نمایش وضعیت حافظه‌ی رُی و پرونده‌ی این قتل قدیمی استفاده کند.

فیلم سگ‌های خفته از لحاظ ژانری یک اثر هیبریدی است که چند گونه‌ی سینمایی را درهم می‌آمیزد

رُی پرونده‌ی ساموئل را از ابتدا می‌خواند. نقص‌هایی در این پرونده وجود دارد که او را نسبت به همه‌ چیز مشکوک می‌کند. او اسم همه‌ی شاهدان و مطلعین را یادداشت می‌نویسد و همانند یک پرونده‌ی معمولی به‌سراغشان می‌رود. رُی همانند کارکترهای قوی و جسور جهان تریلرها خارج از چاچوب‌های سازمانی و پلیسی تحقیقاتش را آغاز می‌کند. او برمبنای اخلاقیات و مناسبات انسانی وظیفه‌ی خود می‌داند تا ساموئل را از مرگ نجات دهد. جهانی که رُی در آن قرار دارد، مثل همه‌ی تریلرها دنیایی متزلزل و ناامن است. آدم‌هایش غیرقابل اعتماد هستند و مخاطب نمی‌داند که به چه کسی باید اعتماد کند. از طرفی نیز حسی به تماشاگر می‌گوید که جان رُی کارگاه این روایت همیشه در خطر است.

اما نحوه‌ی دسترسی رُی به اطلاعات قاتل شبیه فیلم‌های معمایی است و چندان همانند تریلرها پیش نمی‌رود. رُی قاتل را نمی‌شناسند، از او اطلاعاتی ندارد و حتی نمی‌تواند آنچه که در گذشته بر سر این پرونده و ساموئل آمده است را به‌خاطر بیاورد. او همانند داستان‌های معمایی (نه تریلرها) باید فکر کند، تکه‌های پازل را کنار یکدیگر قرار دهد و با استفاده از کشمکش‌های ذهنی معما را حل کند و ماجرا را به سرانجام برساند. رُی همانند کاراگاهان جهان کلاسیک معمایی باید متکی بر سلول‌های خاکستری مغزش باشد، سلول‌هایی که حالا تنها با دو تراشه قادر هستند وظایفشان را انجام دهند.

فیلم سگ‌های خفته از لحاظ ژانری یک اثر هیبریدی است که چند گونه‌ی سینمایی را درهم می‌آمیزد. این فیلم ریتم آثار معمایی را همراه خود دارد و چندان پرتنش نیست. دنیایش شبیه جهان تریلرها متزلزل است، کارگاه‌اش برخلاف کارگاه دنیای معماهای کلاسیک در امان نیست اما همانند آن‌ها باید فکر کند و از برخوردهای فیزیکی خشن به دور باشد. و از همه مهم‌تر اینکه ساختار معمایش برگرفته از قصه‌های معمایی سنتی است و ربط چندانی به تریلرها ندارد. تلفیق ایده‌های پلیسی، جنایی، معمایی، تعلیق‌زا و پزشکی درنهایت به فیلمی قابل قبول می‌رسد که می‌تواند مخاطب را تا پایان، مشتاق خود نگه دارد.

روی در حال نگاه کردن در فیلم سگهای خفته

و درنهایت مطابق روایت‌های تعلیق‌آفرین در پرده‌ی سوم فیلم به یک پیچش داستانی جذاب می‌رسیم. درواقع همه‌ی این فیلم روی یک پیچش داستانی بنا شده است و رُی همزمان، هم نقش قهرمان را بازی می‌کند و هم ضدقهرمان را. بعد از برملا شدن این پیچش داستانی، همه‌ی معادلات قصه بهم میریزد و به‌نحوی همگی تبدیل به هم‌گناهانی می‌شوند که دیگر تشخیص ضدقهرمان از قهرمان کار ساده‌ای نیست. پیچش داستانی فیلم سگ‌های خفته شاید یکی از غیرقابل حدس‌ترین غافلگیری‌ها در میان فیلم‌های معمایی و جنایی این مدت اخیر باشد که فیلمساز آن را خیلی ظریف و محتاطانه به حرکت درمی‌آورد. اما در این پیچش داستانی چیزی جور در نمی‌آید و آن شخصیت‌پردازی دوست رُی یعنی افسر رمیس است. از لحاظ منطق فیلمنامه‌ای چندان توجیه‌پذیر نیست که او به‌خاطر رُی دست به چنین کار خطرناکی زده باشد و بخواهد اینچنین از او مراقبت کند. درواقع نقش این کارکتر در کل ماجرا نیازمند حضور و پرداخت پررنگ‌تری است، چراکه در یک پیچش داستانی هیجان‌انگیز سهم زیادی دارد.

و درنهایت فیلم سگ‌های خفته روایتی درباره‌ی رستگاری است. یک رستگاری دیرهنگام اما کمی به‌موقع

نکته‌ای که در زیرمتن فیلم موجودیت دارد و خودش را مرموزانه بالا می‌کشد، دیدگاه فیلمساز نسبت به پیشرفت علم پزشکی است. در جهان این فیلم پزشکان از روش‌های خیلی خاصی برای درمان بیماری‌های لاعلاج و صعب‌العلاج استفاده می‌کنند. به بیانی علم پزشکی در این فیلم تاثیر زیادی روی کنش‌ها و واکنش‌های روایت دارد. دکتر ویدر به‌خاطر تحقیقات خاص‌اش کشته می‌شود و افسر رُی نیز توسط یکسری تراشه نجات پیدا می‌کند. کارگردان بواسطه‌ی این رویدادها دیدگاه خاکستری و متزلزل‌اش را نسبت به پیشرفت‌های علمی جدید به‌تصویر می‌کشد.

و درنهایت فیلم سگ‌های خفته روایتی درباره‌ی رستگاری است. یک رستگاری دیرهنگام اما کمی به‌موقع! رُی در روزهای فراموشی، تبدیل به آدم خوبه‌ی داستان می‌شود و نمی‌داند که مشغول زیرورو کردن چه چیزی است. فیلم، فراموشی را موهبتی می‌داند که می‌تواند از یک هیولا فرشته‌ای برای جهان زمینی بسازد. از طرفی دیگر فیلمساز از حربه‌‌ی زوال عقل استفاده می‌کند تا شمایلی خاکستری به آدم‌ها بدهد و دو شخصیت‌پردازی متفاوت و هوشمندانه را نصیب شخصیت اولش کند.


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده