درود به شما دوستِ عزیز
"وقتی سیب زمینیآی من رو اجاق بر اثر حواس پرتیم سوخت خیلی قیافم درمونده تر و نا امیدتر از مت دیمون در لحظه ی نابودی محصولش بود". جملهی زیبایی بود. کاملا موافقم با شما؛ تقریبا تمامِ موقعیتهای بحرانی در نطفه خفه شدند و بلافاصله، گرهِ دراماتیکشون رو از دست دادند. اون شخصیتی هم که راهِحل به این مهمی رو ارائه میده همونطور که بهدرستی اشاره کردید، مثلِ باقیِ راهِحلها به صورتِ امدادِ غیبی و کاملا بدونِ منطق و اصولِ درامنویسی به یکباره در قصه ظاهر میشه و حلِ بحران میکنه
درود به شما دوستِ عزیز
شما اختیار دارید دوستِ مهربان. البته به نظرِ شما بهتر نیست اگر قراره بیش از حد به نمایشِ واقعگرایی بپردازیم، به سراغِ مستند بریم؟ البته نوشتنِ یک درام و قصهی قوی الزاما با واقعگرایی منافاتی نداره. میشه هر قصهای رو با لحنِ سینما، دراماتیکش کرد و بهش ارزشِ هنری بخشید. اصلا اکثرِ فیلمهای ساخته شده، اقتباس از ماجرایی واقعی هستند
سپاسگزارم که در بحث شرکت میکنید دوستِ عزیزم
درود به شما دوستِ عزیز
کاملا موافقم و کاملا فیلمِ عقبتری هست از آثاری که فرمودید. «جاذبه» با اینکه از مشکلاتِ ریز و درشت در فیلمنامه رنج میبرد اما حداقل تلاش کرده بود تا نقاطِ دراماتیکِ پررنگی خلق کنه؛ چه در فیلمنامه، چه در پلانهای معلقِ طولانی و چه در نماهای نمادینِ بنیادی. اما مریخی یک فیلمِ تمامقد خنثا و بیگانه با فرمِ سینمایی هست متاسفانه
سپاسگزارم از دیدگاهتون دوستِ عزیزم
درود به شما دوستِ عزیز
البته موضوعِ تکراری حتا میتونه با روایتی نوین و جذاب، به اثری زیبا تبدیل بشه؛ اما خب همونطوری که فرمودید این فیلم نتونسته به این مهم دست پیدا کنه و ارزشِ یکبار دیدن هم با ارفاق بهدست میاره
سپاسگزارم از دیدگاهتون دوستِ عزیزم
درود به شما دوستِ عزیز
پیش از هرچیز دوست دارم مفهومِ واژهی فرم رو بیشتر باز کنیم. واژهای که برخی دوستان در تلوزیون (!) بدونِ اینکه تعریفِ درستی ازش داشته باشن و بدونِ اینکه درستتر اعمالش کنند، مدام به نافِ مخاطب میبندند که فرم ندارد و اینها. اما فرم چیست؟
ببینید فرم به ساختارِ بیان، هویت و حتا زبانِ یک مدیومِ (در اینجا سینمایی) میگند. اگر فرم رو از اثر بگیریم، دیگه مهم نیست با چه مدیومی طرف هستیم؛ سینما؟ تئاتر؟ ادبیات؟ بنابراین فرمالیسم در سینما از این جهت حائزِ اهمیت هست که اصالتِ وج
درود به شما دوستِ عزیز
مبحثِ اقتباس رو مطرح کردید. لازم میدونم عرض کنم که «روایت» مهمترین وظیفهی کارگردان هست بعد از اقتباسی که از اثری انجام میده. یعنی «داستان» از قبل نوشته شده و «حوادث» مشخصه اما «کارگردان» صرفا با «روایتی» که برای «بیانِ» اون قصه انتخاب میکنه، ارزشهای خودش رو به نمایش میذاره و اون ماجرا رو به امضای خودش میرسونه. پس هر کتاب و رمانی هم اگر مورده اقتباسهای سینمایی قرار بگیره، قطعا از فیلترِ نگاهِ کارگردان عبور میکنه. مهمترین کارگردان در این زمینه میتونه «استنلی کوبر
درود به شما دوستِ عزیز
اتفاقا این چیزی که شما فرمودید، اساسیترین بنیانِ درام در سینماست. خلقِ احساس و نمایشی کردنِ درونیات و انتقالش به مخاطب اصلِ مهمی هست که بخشِ گستردهای از هر اثرِ سینمایی بر اون استواره که متاسفانه این فیلم اصلا از پساش برنمیاد و موقعیتهای بحرانی رو ازبین میبره تا بیننده نتونه درگیرِ حوادث بشه که این اصلا خوب نیست.
سپاسگزارم دوستِ عزیزم
درود به شما دوستِ عزیز
خیلی خوشحالم که این مطلب موردِ توجهتون قرار گرفته
درن آرنوفسکی به حق یکی از مهمترین کارگردانهای زندهی دنیاست. دوستِ مهربانم بعضی فیلمها با اینکه ساختارِ سینماییِ بهشدتِ بینظیری دارند اما به دلیلِ اندک پیچشهای معمایی، نمیتونن با اکثریتِ بینندهها ارتباط برقرار کنند. به همین خاطر یکمقدار موردِ ظلم واقع میشن. «چشمه» بهقطع عرض میکنم یک شاهکارِ سینمایی به حساب میاد. من حتا اونوقتی که این فیلم رو دیدم، تحقیقاتِ زیادی در زمینهی اقوامِ مایا انجام دادم و سپس خیلی
درود و سپاس
جسم و روح بر اساسِ دیدگاههای مذهبی (که فیلم هم بر همین اساس استوار هست) بعد از مرگ از هم جدا میشن. اون «موازاتِ زمین و آسمان» هم مفهومی دو وجهی داره؛ به این معنا که هم به بُعدِ فیزیکی و متافیزیکیِ وجودیتِ ماده و روح اشاره میکنه و هم حدِفاصلِ این دو مقوله رو به صورتِ انتزاعی به تصویر میکشه
دوستِ عزیزم عبارتِ «از هم دریدگی» به معنای جدا شدن و پاره شدنی وحشتناک و خشن هست. چراکه «از هم دریده شدنِ روح از جسم» اشاره به چگونگیِ جداییِ روح، از کالبدِ مادیِ بدنِ انسان میکنه و همونطوری که پیشتر عرض کردم، در کتبِ مقدس و ادیانِ مختلف هم مطرح شده
سپاسگزارم از شما
درود به شما دوستِ عزیز "وقتی سیب زمینیآی من رو اجاق بر اثر حواس پرتیم سوخت خیلی قیافم درمونده تر و نا امیدتر از مت دیمون در لحظه ی نابودی محصولش بود". جملهی زیبایی بود. کاملا موافقم با شما؛ تقریبا تمامِ موقعیتهای بحرانی در نطفه خفه شدند و بلافاصله، گرهِ دراماتیکشون رو از دست دادند. اون شخصیتی هم که راهِحل به این مهمی رو ارائه میده همونطور که بهدرستی اشاره کردید، مثلِ باقیِ راهِحلها به صورتِ امدادِ غیبی و کاملا بدونِ منطق و اصولِ درامنویسی به یکباره در قصه ظاهر میشه و حلِ بحران میکنه
گیشه: معرفی فیلم The Martian
درود به شما دوستِ عزیز شما اختیار دارید دوستِ مهربان. البته به نظرِ شما بهتر نیست اگر قراره بیش از حد به نمایشِ واقعگرایی بپردازیم، به سراغِ مستند بریم؟ البته نوشتنِ یک درام و قصهی قوی الزاما با واقعگرایی منافاتی نداره. میشه هر قصهای رو با لحنِ سینما، دراماتیکش کرد و بهش ارزشِ هنری بخشید. اصلا اکثرِ فیلمهای ساخته شده، اقتباس از ماجرایی واقعی هستند سپاسگزارم که در بحث شرکت میکنید دوستِ عزیزم
گیشه: معرفی فیلم The Martian
درود به شما دوستِ عزیز کاملا موافقم و کاملا فیلمِ عقبتری هست از آثاری که فرمودید. «جاذبه» با اینکه از مشکلاتِ ریز و درشت در فیلمنامه رنج میبرد اما حداقل تلاش کرده بود تا نقاطِ دراماتیکِ پررنگی خلق کنه؛ چه در فیلمنامه، چه در پلانهای معلقِ طولانی و چه در نماهای نمادینِ بنیادی. اما مریخی یک فیلمِ تمامقد خنثا و بیگانه با فرمِ سینمایی هست متاسفانه سپاسگزارم از دیدگاهتون دوستِ عزیزم
گیشه: معرفی فیلم The Martian
درود به شما دوستِ عزیز البته موضوعِ تکراری حتا میتونه با روایتی نوین و جذاب، به اثری زیبا تبدیل بشه؛ اما خب همونطوری که فرمودید این فیلم نتونسته به این مهم دست پیدا کنه و ارزشِ یکبار دیدن هم با ارفاق بهدست میاره سپاسگزارم از دیدگاهتون دوستِ عزیزم
گیشه: معرفی فیلم The Martian
درود به شما دوستِ عزیز پیش از هرچیز دوست دارم مفهومِ واژهی فرم رو بیشتر باز کنیم. واژهای که برخی دوستان در تلوزیون (!) بدونِ اینکه تعریفِ درستی ازش داشته باشن و بدونِ اینکه درستتر اعمالش کنند، مدام به نافِ مخاطب میبندند که فرم ندارد و اینها. اما فرم چیست؟ ببینید فرم به ساختارِ بیان، هویت و حتا زبانِ یک مدیومِ (در اینجا سینمایی) میگند. اگر فرم رو از اثر بگیریم، دیگه مهم نیست با چه مدیومی طرف هستیم؛ سینما؟ تئاتر؟ ادبیات؟ بنابراین فرمالیسم در سینما از این جهت حائزِ اهمیت هست که اصالتِ وج
گیشه: معرفی فیلم The Martian
درود به شما دوستِ عزیز مبحثِ اقتباس رو مطرح کردید. لازم میدونم عرض کنم که «روایت» مهمترین وظیفهی کارگردان هست بعد از اقتباسی که از اثری انجام میده. یعنی «داستان» از قبل نوشته شده و «حوادث» مشخصه اما «کارگردان» صرفا با «روایتی» که برای «بیانِ» اون قصه انتخاب میکنه، ارزشهای خودش رو به نمایش میذاره و اون ماجرا رو به امضای خودش میرسونه. پس هر کتاب و رمانی هم اگر مورده اقتباسهای سینمایی قرار بگیره، قطعا از فیلترِ نگاهِ کارگردان عبور میکنه. مهمترین کارگردان در این زمینه میتونه «استنلی کوبر
گیشه: معرفی فیلم The Martian
درود به شما دوستِ عزیز اتفاقا این چیزی که شما فرمودید، اساسیترین بنیانِ درام در سینماست. خلقِ احساس و نمایشی کردنِ درونیات و انتقالش به مخاطب اصلِ مهمی هست که بخشِ گستردهای از هر اثرِ سینمایی بر اون استواره که متاسفانه این فیلم اصلا از پساش برنمیاد و موقعیتهای بحرانی رو ازبین میبره تا بیننده نتونه درگیرِ حوادث بشه که این اصلا خوب نیست. سپاسگزارم دوستِ عزیزم
گیشه: معرفی فیلم The Martian
درود به شما دوستِ عزیز خیلی خوشحالم که این مطلب موردِ توجهتون قرار گرفته درن آرنوفسکی به حق یکی از مهمترین کارگردانهای زندهی دنیاست. دوستِ مهربانم بعضی فیلمها با اینکه ساختارِ سینماییِ بهشدتِ بینظیری دارند اما به دلیلِ اندک پیچشهای معمایی، نمیتونن با اکثریتِ بینندهها ارتباط برقرار کنند. به همین خاطر یکمقدار موردِ ظلم واقع میشن. «چشمه» بهقطع عرض میکنم یک شاهکارِ سینمایی به حساب میاد. من حتا اونوقتی که این فیلم رو دیدم، تحقیقاتِ زیادی در زمینهی اقوامِ مایا انجام دادم و سپس خیلی
گیشه: معرفی فیلم The Martian
درود و سپاس جسم و روح بر اساسِ دیدگاههای مذهبی (که فیلم هم بر همین اساس استوار هست) بعد از مرگ از هم جدا میشن. اون «موازاتِ زمین و آسمان» هم مفهومی دو وجهی داره؛ به این معنا که هم به بُعدِ فیزیکی و متافیزیکیِ وجودیتِ ماده و روح اشاره میکنه و هم حدِفاصلِ این دو مقوله رو به صورتِ انتزاعی به تصویر میکشه
گیشه: معرفی فیلم Crimson Peak
دوستِ عزیزم عبارتِ «از هم دریدگی» به معنای جدا شدن و پاره شدنی وحشتناک و خشن هست. چراکه «از هم دریده شدنِ روح از جسم» اشاره به چگونگیِ جداییِ روح، از کالبدِ مادیِ بدنِ انسان میکنه و همونطوری که پیشتر عرض کردم، در کتبِ مقدس و ادیانِ مختلف هم مطرح شده سپاسگزارم از شما
گیشه: معرفی فیلم Crimson Peak