@farhangha
دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدنه! :)

@امین کشاورز
سلام. خیلی ممنونم از نظر لطف‌تون. کیلینگ ایو که حتما تو برنامه‌ی نقد هست. فصل دوم Unfortunate Events هم همین‌طور. دیر یا زود داره، ولی سوخت و سوز نداره.

@Milad Abbasi
این آدم به تنهایی مسئول نصف کابوس‌ها و اضطراب‌های زندگی منه. دیگه خودتون تا ته‌اش برین!

@marziehh
"ینی حتی همون موقع پتانسیل این کسی ک الان هست رو داشته و حالا فقط منتظره نتیجه ی تلاششه"

این پتانسیل رو بعد از گلوله خوردن پیدا می‌کنه. قبلش این فِردـه که اون رو به جلو هل می‌ده، ولی بعد از گلوله خوردن خودش به آدم خشنی که الان می‌شناسیم تبدیل میشه. یعنی اون ترور ناموفق نه تنها جلوی کمپین واترفوردها رو نمیگیره، بلکه اتفاقا بهشون انگیزه میده تا برای موفقیت، بیشتر از قبل تلاش کنن. احساس می‌کنم از لحظه‌ای که سرینا گلوله می‌خوره، شخصیتش نصف میشه. یه طرف همون سرینای قبلیه که با وجود نوشتن اون کتاب، هنوز یه ذره انسانیت تو وجودش داشته. هدفش از نوشتن اون کتاب بیشتر از شرارت، تنها راهی که برای نجات بشریت به ذهنش می‌رسیده بود (بماند که فرد هم از پشت هلش می‌داده) و الان در صحنه‌های باغبانی می‌تونیم اون حس مادرانه‌ی نابی که هنوز تو وجودش هست رو دید، ولی از طرف دیگه بخش دوم این آدم کسی هست که بعد از وحشت ترور شدن بهش تبدیل میشه. نمی‌دونم اسمشو میشه تردید گذاشت یا نه، ولی به نظر می‌رسه سرینا بین دو بخش از وجودش گیر کرده. شاید به کارش تردید نداشته باشه، ولی حداقل مثل عمه لیدیا هم عمیقا بهش اعتقاد نداره. یا حداقل هر کاری می‌کنه نمی‌تونه مثل امثال عمه لیدیا با این نوع زندگی به‌طور کامل کنار بیاد. سر همین میاد با دوستی با جون، زندگی رو برای خودش راحت‌تر کنه و وقتی متوجه میشه که طرف مقابل به جای عروسک، یه آدم واقعیه و آدم واقعی خواسته‌های خودش رو داره، این توهم براش می‌شکنه و عصبانی میشه. خلاصه کاراکتر پیچیده‌ایه. همین‌طوری میشه درباره‌‌اش حرف زد.

@مهرداد محمدی
احتمالا همون می‌دی بمب رو براش فراهم کرده. ولی اینکه اپیزود بعد پشت‌صحنه‌ی برنامه‌ریزی رو نشون می‌ده یا نه رو مطمئن نیستم. معمولا سریال تا حالا سعی کرده تا چیزهایی که از چشم کاراکترهای اصلیش دور هست رو مبهم نگه داره. فقط سوال اینه که ببینم آیا فرمانده گلن مورد مواخذه قرار میگیره یا نه. بالاخره دوتا از ندیمه‌هاش شورشی از آب در اومدن.