گیشه: معرفی مستند Indie Game: The Movie
شاید کانسپتی که خیلی از ما گیمرها از فضای بازیسازی، بهخصوص از نوع مستقل و چندنفرهاش داریم خیلی روشن و عالی باشد. یک عده «نِرد» دوستداشتنی در یک اتاق مهجورِ کوچولوی کثیف دور هم جمع میشوند. چندین کامپیوترِ دربوداغان توی یکدیگر گره خورده است. بچههای گروه که تعدادشان از دو-سه نفر فراتر نمیرود، ایدههای دیوانهوارشان را بدون اینکه مجبور باشند به کسی جواب پس بدهند به اجرا درمیآورند. وقتی گرسنه میشوند، فستفود سفارش میدهند و وقتی خوابشان میگیرد، همانجا روی صندلی ولو میشوند. مثل چهارتا رفیق باحال پساندازهای خودشان و پدر و مادرشان را روی هم میگذارند تا بازی رویاهایشان را بسازند و با انتشار آن هم قرض و قولههایشان را صاف کنند و هم حسابی مایهدار شوند. کلا فکر میکنیم بازیسازی، آن هم از نوع آزادانهاش یکی از بهترین شغلهای دنیاست. مگر میشود کار کردن روی بازی خودت خستهکننده باشد؟
وظیفهی مستند «ایندی گیم» این است که بهتان نشان دهد تصویری که ما از سازندگان بازیهای مستقل و موفقیتهای بزرگشان در ذهن داریم، زمین تا آسمان با حقیقت فاصله دارد. و این چیزی است که دیدن این مستند را به یکی از اولین کارهایی که همین الان باید انجام دهید، تبدیل میکند. چون اگر گیمر هستید و فکر میکنید کار کردن در فضای مستقل از یک پروسهی لذتبخشِ عشق و حال تشکیل شده است، حتما باید این مستند را ببینید و اگر این روزها به تشکیل یک تیم جمعوجور و ساخت یک بازی فکر میکنید باز قبل از هرچیز باید این مستند را دیده و بفهمید که برای موفقیت در حوزهی بازیهای مستقل در «جهان»، با شغلی به سختی کار در معدن طرف هستید! پرداختن به پشتصحنهی تاریک بازیهای مستقل است که «ایندی گیم» را به فیلم درخور توجه و جذابی تبدیل میکند.

آره، مستقلسازان یکعده نِرد دوستداشتنی هستند که در یک اتاق شلوغ-پلوغ دور هم جمع میشوند. معلومه که آنها میتوانند بدون آقابالاسر رویاهایشان را به واقعیت تبدیل کنند و البته که بعضیوقتها از انجام شغل آرزوهایشان خوشحال هستند. اما در لابهلای اینها درههای عمیقی از افسردگی، افکار تخریبکننده، بیپولی و هزارجور زهرمار دیگر وجود دارد که آدم را بعضیوقتها به جایی میرساند که بیخیال همهچیز شود و بگوید: مردهشور بازیسازی رو ببرن! بسیاری از ما فکر میکنیم بازیهای مستقل به خاطر بیقید و بند بودنشان کار شاقی در شکستن استانداردهای مدیوم نکردهاند. اما دیدن این مستند است که متوجهمان میکند داشتن آزادی خلاقانه، بدون خطرات مرگبارش هم نیست و وقتی میگوم، «مرگبار» اصلا قصد شوخی و اغراق ندارم!
«ایندی گیم» برای بررسی فضای پُرهرجومرجِ پشتصحنهی بازیهای مستقل سراغ سهتا از مهمترین بازیهای تاریخ رفته است
«ایندی گیم» برای بررسی فضای پُرهرجومرجِ پشتصحنهی بازیهای مستقل سراغ سهتا از مهمترین بازیهای تاریخ رفته است: از اکشن/سکوبازی «سوپر میت بوی» (Super Meat Boy) و بازی معمایی «برید» (Braid) گرفته تا بازی اتمسفریک و معمایی Fez. تکتک این بازیها از شاهکارهای مدیوم بازیهای ویدیویی در روایت، طراحی مرحله و پیچیدگی هستند. یعنی امکان ندارد حرف از بازیهای مستقل مُدرن و روشنکنندگان موتور انقلابِ فضای بازیسازی مستقل شود و حرفی از یکی از آنها نشود. این وسط، خیلی از ما ممکن است فکر کنیم آزادی سازندگان این بازیها باعث شده تا آنها دنیا را به این شکل تکان دهند. اما شاید باورتان نشود اگر بهتان بگویم این بازیسازانِ تنهای از خدا بیخبر چه بدبختیها و موانعی را باید برای انتشار بازیشان پشت سر میگذاشتند؛ از بیپولی و دعواهای قانونی گرفته تا افسردگیهای خطرناک، بیخوابیهای شدید، ناامیدی از نتیجه، رژیم غذایی بد و حتی نداشتن حوصلهی کافی برای اصلاح صورت!
شاید آنها میتوانستند سراغ یک شغل بیدردسرتر بروند. اما پشتپا زدن به داشتن یک زندگی عادی برای رسیدن به آرزوهایشان و مقدار زجر و بدبختیهایی که آنها قبل و حتی بعد از انتشار بازی باید تحمل کنند، این مستند را در آن واحد به اثر تکاندهنده و تفکربرانگیزی تبدیل کرده است که بهسرعت طرز نگاهمان را به بازیهای مستقل تغییر میدهد. یعنی از این به بعد اگر با یک بازی شاهکار کمخرج روبهرو شوید، آن را بیشتر دوست خواهید داشت؛ چون میدانید سازندگانش چه جور فشارهایی را پشت سر گذاشتهاند و اگر با یک بازی ضعیف روبهرو شوید، میدانید که آنها در برابر چه غولی شکست خوردهاند و زیاد سرزنششان نمیکنید.
برای شروع، فیلم سعی میکند شخصیت هرکدام از سوژههایش را رنگآمیزی کند. مثلا نمایی از جاناتان بلو (سازندهی «برید») که به تنهایی در یک کافیشاپ با لپتاپش کار میکند، نشان میدهد که با کسی طرف هستیم که در کارش وسواس دارد و در ساخت بازی به دنبال چیزی عمیقتر میگردد. نمایی از تامی ریفنز درحال ور رفتن با کاغذهای برنامهریزی چربشدهاش در یک اتاق خفهکننده و نمایی از ادموند مکمیلن در اتاق روشن و پُر از عکسهای عجیبوغریبش به عنوان سازندگان «سوپر میت بوی» نشان میدهد که با یک گروه دو نفرهی نامتقارن طرف هستیم. هرچه ادموند مکمیلن شوخ و ریلکس است، تامی ریفنر بهطرز ناراحتکنندهای خسته و کوفته و بدبین است. تقصیر تامی هم نیست. او به نظر من از آن کمالگراهایی است که دوست دارد همهچیز طبق برنامه پیش برود و وقتی چنین آدمی به مشکلی که از اختیارش خارج است برخورد میکند، رسما کلافه میشود. و البته نباید فراموش کنیم از کسی که برای دو سال با همبرگرهای مایکرویوی زنده مانده و از صبح تا شب به نمایشگر کامپیوتر زل زده، انتظار بیشتری هم نمیرود.
فکر میکنید کار کردن در فضای مستقل از یک پروسهی لذتبخشِ عشق و حال تشکیل شده است؟ پس، حتما باید این مستند را ببینید
این وسط، درحالی همه داستانهای غمانگیزی از مراحل ساخت بازیهایشان به اشتراک میگذارند، داستان فیل فیش (سازندهی Fez) از همه بدتر است. اگرچه همه حاضرند برای تمام کردن پروژههایشان تا فراتر از خودکشی هم پیش بروند، اما چنین تهدیدی در رابطه با فیش واقعا احساس میشود. در شروع فیلم، Fez برای دو-سه سالی است که در تولید به سر میبرد و تا پایان فیلم هم کماکان ما نسخهی نهایی بازی را نمیبینیم. فیلم نشان میدهد که چرا پروسهی ساخت بازی اینقدر طولانی و طاقتفرسا شده است. از قرار معلوم آقای فیل فیش از کمالگراهایی است که حاضر است برای تکمیل بینقصِ بازیش تا مرز خودنابودی هم پیش برود. مثلا خودِ فیش در جایی از فیلم میگوید که تاکنون تمام گرافیک پیکسلی بازیش را سهبار از نو طراحی کرده است. به تمام اینها درگیری با شریکش و فشار زیاد طرفداران را اضافه کنید تا متوجه شوید این بازیساز جوان و تنها باید با چه مشکلات روانیای دستوپنجه نرم کند. بازی بارها با تاخیر مواجه شده و بهقول یکی از منتقدان حاضر در فیلم امکان دارد طرفدارانی که تا قبل از این برای دیدن هرچه زودتر Fez سر و دست میشکستند، بیخیال آن شوند.
فیلم در نمایش عشق و جنبشی که این آدمها را برای کنار زدن موانع راه به جلو میراند، عالی است. اما یکی از ضعفهای بزرگ فیلم این است که اهمیت و ویژگی این بازیها را توضیح نمیدهد. اگر هرکدام از این بازیها را تجربه کرده یا نقدهایشان را دنبال کرده باشید حتما میدانید مثلا «سوپر میت بوی» چگونه به خاطر طراحی مراحلِ حسابشدهاش تبدیل به نقطهی شروع تازهای برای ساخت بازیهای سکوبازی نفسگیر و بسیار سخت شد. یا «برید» چه استفادهی جالبی از قابلیت دستکاری در زمان میکند یا Fez چگونه یک دنیای سهبعدی دنیایباز جلوی روی بازیکننده قرار میدهد تا برای خودش معما حل کند. در جایی از فیلم جاناتان بلو به این نکته اشاره میکند که او به خاطر اینکه افراد بسیار اندکی مفهوم اصلی بازیش را درک کرده بودند، دچار افسردگی شده بود. اما موضوع این است که فیلم حتی دربارهی نبوغ مکانیکهای «برید» هم حرف نمیزند، چه برسد به مفهوم اصلیاش. بنابراین اگر با این بازیها آشنا نباشید یا کلا اهل بازیهای ویدیویی نباشد هرگز متوجه نمیشوید چرا روایت داستان ساختِ این بازیها انتخاب شده است و چرا موفقیت آنها پس از تمام این بیچارگیها، اهمیت بیشتری هم دارد. تمام اینها به خاطر این است که فیلم سعی کرده بیشتر روی داستان انسانی پشت بازیها تمرکز کند و این هرچند قابلدرک است، اما بهتر بود فیلم برای توضیح پیچیدگی و بلندپروازی این بازیهای کوچک هم وقت میگذاشت. اینطوری مطمئنا تاثیر بخش انسانی فیلم هم بیشتر میشد.
همچنین فیلم در لحظات پایانیاش کمی درجا میزند. گویی سازندگان نمیدانستند باید با موفقیت عظیم «سوپر میت بوی» چه کار کنند. به همین دلیل تصمیم گرفتهاند تا آن را بارها از زاویههای مختلفی تکرار کنند. شاید به خاطر اینکه فیلمسازان جایی برای نمایش اتفاقاتِ پس از انتشار Fez در نظر گرفته بودند و برنامهی فیل فیش باعث شده تا بازی سر موقع منتشر نشود و دست آنها خالی بماند. به هرحال، عدم به نتیجه رسیدن داستان Fez شاید برای کسانی که فیلم را در زمان انتشارش (۲۰۱۲) دیدهاند، یکجورهایی ضدحال بوده است، اما ما این روزها دیگر میدانیم که Fez پس از انتشار به چه موفقیتی از لحاظ تجاری و هنری رسید.
اما آیا تمام این سگدو زدنها از نظر کسب درآمد ارزشش را داشته؟ تامی ریفنز قرضهای والدینش را پرداخت میکند، مکمیلن یک گربهی زشتِ بیمو برای همسرش و یک خانه برای خودشان میخرد و جاناتان بلو هم هرچه درآورده را روی پروژهی بعدیاش یعنی «شاهد» (The Witness) که این روزها چپ و راست ۹ و ۱۰ میآورد، سرمایهگذاری میکند. شاید یکی از کمبودهای دیگر فیلم هم این است که سراغ پروژهی به سرانجامنرسیدهای نرفته است. اما یکجورهایی از این موضوع خوشحالم. چون اگرچه در پایان قصهی تمام این بازیها کلاغه صحیح و سالم به خانهاش میرسد، اما فیلم همینطوری سرشار از تاریکی و ناامیدی است و بدون یک بازی ناموفق هم نکتهاش دربارهی سختی بازیسازی مستقل را به گوش مخاطبش میرساند. روی هم رفته، فیلم «ایندی گیم» شاید چندان دربارهی ویژگی خود بازیها صحبت نکند، اما با شخصیتپردازی خوب سوژههایش در انتقال عشق، هوشمندی و خلاقیت آنها در راه تعقیبِ طاقتفرسای آرزوهایشان، فیلم کمنظیری در سینمای بازیهای ویدیویی است.
تهیه شده در زومجی