عضو تحریریه
رضا حاج‌محمدی

رضا حاج‌محمدی

،
درباره من:
عضویت: پنجشنبه, ۰۶ آذر ۱۳۹۳
    • پست
      جمعه, ۲۷ مهر ۹۷, ۲۱:۵۹
    • نظر

      خیلی ممنونم میلاد جان.

    • نظر

      مرسی از کامنتت.
      "برای شکار انسان تا عراق میره تا میلش رو به کشتن سیراب بکنه توانایی انتقال خانواده هم بی شک داره"
      ورنون به عنوان سرباز به عراق «فرستاده» شده. با پول خودش که برای تعطیلات به پاریس نرفته که حالا ازش ایراد بگیریم که چرا زن و بچه‌شو سر و سامون نداده.

      یه چیزی که درباره‌ی این فیلم خیلی خیلی باید در نظر بگیرین، جنبه‌ی استعاره‌ایشه. فیلم لزوما درباره‌ی کشتن بچه‌ها توسط والدینشون نیست، بلکه درباره‌ی اینه که وقتی ما تو شرایط سخت قرار می‌گیریم، اون عقل و خردی که شما می‌گین رو از دست می‌دیم و بعضی‌وقت‌ها از روی نفهمی و بعضی‌وقت‌ها از روی اجبار دست به کارهای ناجوری می‌زنیم و تاریکی درون‌مون رو آزاد می‌کنیم. حالا نه حتما کشتن بچه توسط والدین، ممکنه یه فقیری از شدت گرسنگی تصمیم به دزدی بگیره یا از بچه‌هاش برای کار کردن استفاده کنه. فیلم درباره‌ی اینه که چطوری محیط می‌تونه شخصیت ما رو شکل بده. داستان ورنون و مدورا، این مضمون رو تو اکستریم‌ترین و سینمایی‌ترین حالت ممکن به تصویر می‌کشه. توضیحات من تو متن هم وسیله‌ای برای توجیه کردن قتل‌های ورنون و بقیه نیست، بلکه فقط می‌خوام بفهمیم که تو ذهنش چی میگذره و در عین انزجار، درکش کنیم. نکته‌ی بعدی اینکه اگه نمی‌تونین کشته شدن بچه توسط مادرش رو باور کنین، پیشنهاد می‌کنم یه سری به پرونده‌های جنایی واقعی بزنید تا ببینین متاسفانه چقدر تعداد کودک‌کشی توسط والدین زیادـه. توصیف کردنِ سکانس تیراندازی به عنوان فیلم کوتاه هم یه عبارتِ معمول در توصیف سکانسِ بلندی که تو دل یک فیلم بلند، از روایتِ خودش بهره می‌بره هست. مثل سکانس آفرینش هستی تو «درخت زندگی» یا سکانس پرفورمنس آرتِ مرد میمونی تو The Square.

    • پست
      سه شنبه, ۲۴ مهر ۹۷, ۲۲:۵۹
    • پست
      سه شنبه, ۲۴ مهر ۹۷, ۱۰:۵۹
    • نظر

      بچه‌ها دستتون درد نکنه. خیلی کیف داد.

    • نظر

      @Reza.hajmuhammadi
      خیلی ممنونم از کامنتت. ببینید یه چیزی رو من از لای حرف‌های شما و متن‌تون توی وبلاگتون متوجه شدم اینه که شما دچار دو سوبرداشت بزرگ شدی یا حداقل من این‌طور می‌بینیم. اولی اینه: «حداقل یه هنک رو قراره زیارت کنیم». این جمله از نگاه من یعنی شما این همه کاراکتر خوب جدید و قدیمی که «ساول» داره برات راضی‌کننده نیست و هنوز دلت گیره کاراکترهای برکینگ بدـه. در حالی که من با اینکه هر تصمیمی سازنده‌ها بگیرن بهشون اعتماد دارم، ولی کوچک‌ترین لحظه‌شماری‌ای برای دیدن والت و هنک و جسی تو «ساول» نمی‌کنم. چون خود این سریال به اندازه‌ی کافی کاراکترهای درجه‌یک خودش رو داره. سوبرداشت دوم اینکه شما می‌گی من با امید دیدن ساول گودمن به تماشای سریال نشستم، در حالی که این سریال درباره‌ی قبل از ساول گودمن شدنِ ساول گودمن بوده. خب، اصلا کل جذابیت و ایده‌ی این سریال روی روایت نحوه‌ی چگونگی تحولِ جیمی به ساول بوده. مثل این می‌مونه که بگیم من می‌خوام از همون اول والت رو در حال دزدی از قطار ببینیم. در حالی کل سریال درباره‌ی روایتِ تحول والت به اون نقطه و فراتر از اونه. چی می‌شه جیمی مک‌گیل از یه آدمی که با سالمندان گرم می‌گرفت به وکیل شیادی تبدیل می‌شه که پیشنهاد کشتن جسی و بجر رو می‌ده یا یه بچه رو مسموم می‌کنه؟ شما می‌گی نه دیگه ۴۰ قسمت، ولی ما برای رسیدن به مقصد عجله کنیم که چی بشه؟ ما همین الانش خوب از مقصد جیمی در قالب ساول گودمن خبر داریم، جذابیت اصلی مسیر رسیدن به اون مقصدـه.

    • نظر

      خطر اسپویل:
      خیلی ممنونم از کامنتت. آره بعضی‌وقت‌ها کارگردان از ما هوشمندتره. نمونه‌اش خیلی از سریال‌های رازآلودی که بهشون اشاره کردم. از «ترور» و «باقی‌ماندگان» و «تویین پیکس» گرفته تا «لاست». ولی بعضی‌وقت‌ها کارگردان فقط ادای هوشمند بودن رو در میاره و باید حواسمون باشه که هر چیزی که مرموز و عجیب به نظر می‌رسه لزوما به معنی عمقی نهفته نیست. پتانسیل از سر و روی «کسل‌راک» می‌ریزه. همین ایده‌ی بازگشت «بچه» به سلولش و نگهبان جدیدش که احتمالا سرنوشتی مثل قبلی پیدا می‌کنه و تکرار تاریخ بدون یاد گرفتن انسان‌ها ازش و این موضوع که همه دنبالِ اثبات کردن یا نکردن شیطان بودن یا نبودنِ «بچه» بودن و هیچ‌وقت با خودشون فکر نکردن که شاید کاری که ما باهاش به خاطر وحشت‌مون از ناشناخته انجام دادیم، اون رو شیطان کرد، مضمون جذاب و عمیقیه. ولی سریال اول باید کاری کنه تا اهمیتی به قطعات پازل بدیم و دوم باید یاد بگیره که به جای درجا زدن و حرکت کردن تو سایه‌ها به‌طور افراطی، مثل بچه‌ی ‌آدم همون‌طور که تو اپیزود هفتم و آخر دیدیم، داستانش رو بگه. و این حرف‌ها به این معنی نیست که شما حق لذت بردن از سریال رو نداری. فقط کاش شما چیزهایی که از سریال دوست داشتین رو بیشتر توضیح می‌دادیدن تا خواننده‌ها با نقد منفی کنار هم بزارن و تصمیم بگیرن.

      راستی، اون ماجرای «بیشتر دغدغه دنبال کردن فیلم‌های تین‌ایجری مارول» هم در کنار «مگه شما پول دادی که نقد می‌کنی» خیلی قدیمی شده. به نظرم بهتره فکرامون رو هم بزاریم و برای رسوندن منظورمون درباره‌ی حماقت نویسنده، دنبال یه چیز جدید بگردیم؟

    • پست
      شنبه, ۲۱ مهر ۹۷, ۱۰:۵۸
    • نظر

      این اقتباس‌ها به جز بعضی عناصر ظاهری هیچ ربطی به استیون کینگ ندارن. اگه کتاب‌هاشو خوندین و بعد همین حس رو داشتین، اون موقع فرق می‌کنه. ولی این جنس‌های بنجل رو با اصل کار قاطی نکنین.