نقد فیلم بازی عادلانه (Fair Play) | بازی کهنالگوها
Fair Play، روایتی روانشناسانه از روابط امروزی میان زنان و مردان است. اگرچه دنیا تغییر کرده و بهظاهر زنان نقشهایی تاثیرگذار را برعهده میگیرند اما همچنان طبیعت و ژنتیک کار خودش را میکند و بسیاری از مردان تاب این برابری را ندارند. بازی عادلانه، بازی طبیعت است، داستانی شاید عاشقانه برای بقا. در این فیلم عشق سرابی بیش نیست و آنچه که در این میان اهمیت دارد و برایمان تعیین تکلیف میکند، ذات طبیعت و ناخودآگاههایی است که نسل بشر هزاران است که با آن زیست کرده و میشناسدش.
فیلمهایی با موضوعات روانشناشانه آثاری آشنا برای مخاطب هستند، گویی این قصهها مدت زیادی است که درون ما بوده و نفس کشیدهاند و حالا با قصهای هرچند کوچک به چشممان آشنا میآیند. بحرلن فیلم بازی عادلانه نیز برای مخاطب این روزهای سینما که در جهانی با شعارهای برابری زندگی میکند، بسیار آشناست. فیلمی که ایدهاش از اعماق روان انسان بیرون میآید و جنسیتها نیز در خلقاش چندان دخیل نیستند مگر اینکه به آموزش خود روی بیاورند و رفتارهایشان را با جهان مدرن امروز همسو کنند.
در ادامه داستان فیلم مشخص میشود
Fair Play، با نمایی جذاب و مقتدرانه شروع میشود. همین تک پلان کافی است تا مشخص شود در ادامه چه چیزی منتظر قهرمان قصه است. امیلی یک پالتوی شتری رسمی را در یک میهمانی عروسی پوشیده و پشت به دوربین ایستاده است. همه میهمانان در حال شادی هستند اما او غرق در دنیای خودش است، گویی امیلی با همه فرق دارد و ذهناش را مسائل مهمتری احاطه کرده است. نحوه ایستادن و بیخیالی او نسبت به آنچه که در پشت سرش اتفاق میافتد، نوید یک گردباد ویرانکننده را میدهد. لوک به یکباره مراقبه ذهنی او را خراب میکند و وارد دنیای نامزدش میشود. همین پلانهای ابتدایی به مخاطب زیرک فیلم کدهای بسیاری میدهد، زنی که قرار است به زودی در میان یک آشفتگی مدرن اما با ریشهای قدیمی قرار گیرد. بعد از این سکانسها به سرویس بهداشتی هتل میرویم و با پلانهایی از هجوم نمادهای مردانگی به هجوم نمادهای زنانگی روبهروبه میشویم، فیلمساز با استفاده از خون امیلی و عطش لوک برای داشتن او در اثری رئال نشانهپردازی میکند.
پلانهای ابتدایی به مخاطب زیرک فیلم کدهای بسیاری میدهد، زنی که قرار است به زودی در میان یک آشفتگی مدرن اما با ریشهای قدیمی قرار گیرد
بعد از این لحظات لوک از امیلی درخواست ازدواج میکند و حلقهای را به نشانهی عشق به او میدهد. همه چیز در اینجا به آرمانیترین شکل خود پیش میرود. مرد خوشحال از اینکه دل زنی را بدست آورده و زن نیز مسرور از اینکه حالا یک حلقهی ازدواج دارد. زیباییهایی برگرفته از شمایل زندگیهای قدیمی. نقشهایی سنتی از مرد و زن. خوشحالیهایی نشات گرفته از قراردادهای دیکته شده به ناخودآگاههای انسانی. بازی عادلانه اثری کاملا روانشناسانه است که طبق کهنالگوهای ذات طبیعت پیش میرود. فیلمی جذاب و تمییز که بدون هیچگونه شعارزدگی فمنیستی فیلمنامهاش را شکل داده است.
Fair Play، میداند بهدنبال چیست. چشماش را روی هیاهوهای جنبشهای فمنیستی میبندد و طبق خواستهی خالقاش خود را ارائه میدهد. این فیلم یکی از متفاوتترین آثاری است که در زمینهی زنان ساخته شده و فیلمساز از دیدی جذاب و معقول به موضوع زن و فمنیست نگاه میکند. کارگردان دعوایی ندارد، عصبی نیست و تنها تمایل به گفتن آنچه دارد که در ذات بشری همچون یک دیانای به ارث رسیده است. به روایت فیلم بازمیگردیم جائی که امیلی حلقه ازدواجی را در دست میکند و نامزداش نیز سرازپا نمیشناسد، چراکه همچون یک شکارچی عهد دیرین زیباترین زن میهمانی نصیباش شده است. اما دیری نمیپاید که یک بحران تمامعیار این نیروی مردانگی را در مینوردد و درام آغاز بکار میکند.
لوک و امیلی در شرکتی همکار یکدیگراند و درام از جائی شروع میشود که امیلی بجای لوک مدیریت پروژه را برعهده میگیرد. در اینجا پیرنگ روانشناسانه شروع بکار میکند و ناخودآگاه فردی و جمعی لوک که ناشی از نیروی مردانگیاش است به سطح میآید. لوک دو شب قبل، مسرور از شکار یک زن زیبا و تصاحب یک موقعیت کاری جذاب، همانند مردی از دنیای باستان رفتار میکرد اما حالا در جهان مدرن اوضاع کمی فرق کرده و امیلی دیگر آن زنی نیست که شکار شود و زیر دست یک مرد کار کند. بحران با به قدرت رسیدن امیلی در فیلمنامه خودش را نشان میدهد. در اصل در Fair Play، جنگ میان نیروهای زنانگی و مردانگی با روی کار آمدن و قدرت گرفتن قهرمان قصه شروع میشود.
در Fair Play، جنگ میان نیروهای زنانگی و مردانگی با روی کار آمدن و قدرت گرفتن قهرمان قصه شروع میشود
لوک جهان مدرن همان لوک عهد باستان و پارینه سنگی است. چیزی عوض نشده او بجای لباسهای باستانی کتوشلوار میپوشد، صبحبهصبح قهوهاش را مینوشد، بجای آبتنی در چشمه زیر دوش میرود و در عوض شکار و کشاورزی پای یک سیستم مالی جدید مینشیند. تفکرات او همان تفکرات گذشتگان ماست و لوک درگیر ناخودآگاهی جمعی بهنام برتریجویی و سلطهجویی بر زن است. ایرادی به لوک نمیشود گرفت، نمیتوان سرزنشاش کرد، چراکه مردان به قدمت تاریخ علیه زنان با یکدیگر همبستگی داشتهاند. بهگواه کهنالگوها نیز که از جهان روانشناسی میآیند این اخلاق و عادات در دیانای مردان نهادینه شده و درمان آن همانند بسیاری از بیماریهای روانی نیازمند روشهای درمانی مدرن خواهد بود.
در این شرکت تنها این لوک نیست که به کهنالگوهای مردانگی ژایبند است بلکه همهی کارکنان نگاههایی زننده به امیلی دارند. کمبل که در دنیای تجارت برای خودش نامی دستوپا کرده امیلی را فاحشه خطاب میکند و دیگر کارکنان نیز بُعد جنسی او را عامل موفقیتاش میدانند. لوک حتی از شدت ناراحتی و بیارزش نشان دادن کارهای زن در دنیای مدرن در مکانی مشابه سکانس ابتدایی که از امیلی درخواست ازدواج کرد، به او تعرض میکند. لوک در این حرکت سرشار از تنفر و عقده میخواهد به امیلی بفهماند که هنوز نیز قدرت در دست اوست حتی اگر امیلی پول بیشتری دربیاورد و رئیس باشد. قرینگی این سکانس با سکانس ابتدایی فیلم یکی از تمییزترین و دقیقترین قسمتهای کارگردانی فیلم و شخصیتپردازی لوک است. لوک در یک محیط اما با دو شرایط متفاوت ناخودآگاهاش را به جریان میاندازد و قدرتنمایی نهادینهشده در ذات مردان از ابتدای طبیعت را بهدرستی نشانه میگیرد.
شخصیت امیلی در ابتدا کهنالگوی زنی را با خود همراه دارد که از معشوقه بودن لذت میبرد و بهعنوان یک زن مدرن نیز کار میکند. او در ابتدا همراهی برای لوک است از خبر ترفیع گرفتناش لذت میبرد، عاشقانه نگاهاش میکند و از اینکه نمیتواند در محیط کار حلقهاش را بپوشد احساس رضایتبخشی ندارد. امیلی تا به اینجای درام یک زن مطیع است که هم زنانگی و جذابیت خود را حفظ کرده و هم اینکه میتواند بخشی از اجاره خانه را پرداخت کند. او حتی تلاش میکند تا برای لوک ترفیع بگیرد. امیلی بازتابدهنده بسیاری از کهنالگوهای زنانه در دنیای روانشناسانه است که یکییکی لایههای درونی خود را کشف میکند.
Fair Play، فیلمی درباره بازی قدرت است، نمایی از زنی که علاوه بر نقش معشوقه بودن، دوست دارد رهبر نیز باشد و در انتها نیز حاضر است از مردی که عاشقاش بوده بگذرد
امیلی تا پرده سوم فیلم کهنالگوی مرد دوستی خود را نشان میدهد ولی دقیقا جائی که لوک آبرویش را میبرد و سرکار رسوایش میکند، دیگر نمیتواند رویهی یک زن سنتی با ویژگیهای خانوادهدوست را پیش بگیرد. او سر لوک را میشکند و برای حفظ قدرت خود دروغ میگوید. لوک اخراج میشود و امیلی در پلانی مقتدرانه فیلم را به پایان میرساند. Fair Play، فیلمی درباره بازی قدرت است، نمایی از زنی که علاوه بر نقش معشوقه بودن، دوست دارد رهبر نیز باشد و در انتها نیز حاضر است از مردی که عاشقاش بوده بگذرد.