نویسنده: فرید متین
// پنجشنبه, ۲۵ آبان ۱۴۰۲ ساعت ۱۶:۵۹

نقد فیلم اورکا | روایت یک داستان واقعی

سحر مصیبی باز هم سراغ سوژه‌ی دلخواه‌اش رفته است: زنان ورزشکار ایرانی. اما اورکا، جدا از موضوعِ شاید انگیزه‌بخش‌ آن، فیلم ناامیدکننده‌ای است. با زومجی همراه باشید.

سحر مصیبی در تازه‌ترین فیلم خود باز هم به‌سراغ سوژه‌ای مشابه فیلم پیشین خود رفته است. در فیلمِ قبلی، او قالب مستند را برای روایت داستان خواهران منصوریان انتخاب کرده بود تا از این طریق روایت‌گر داستان این قهرمانانِ ووشوی جهان باشد. صفر تا سکو (۱۳۹۷) با نامزدی‌های متعدد خود در جشنواره‌های سینما حقیقت و فجر باعث شد تا نام مصیبی بر سرِ زبان‌ها بیفتد. او بعد از سه سال، نخستین فیلم سینمایی داستانی خود را به‌نام اورکا ساخت. فیلمی با بازی ترانه علیدوستی، مهتاب و مسعود کرامتی و مهتاب نصیرپور. فیلمی که از روی زندگی شناگرِ زن ایرانی، الهام‌السادات اصغری، نوشته و ساخته شده و امسال به اکران آنلاین رسیده است.

در ادامه‌ی متن، داستان فیلم فاش می‌شود.

ترانه علیدوستی در فیلم اورکا

در سکانسی که الهام و پدرش بعد از خریدن ماهی از بازار مشغول خوردنِ ناهارند، فیلم دست به‌نوعی مشابهت‌سازی می‌زند، با تأکیدِ دوربین روی چهره‌ی الهام و نمای بسته‌ای از ماهی‌های سرخ‌شده: الهام و ماهی

چیزی که از همان ابتدا در اورکا جلب نظر می‌کند این است که ما بیشتر با زیباشناسیِ تیزرهای تبلیغاتی سروکار داریم تا فیلم سینمایی. این مسئله‌ای است که در اوایلِ فیلم به‌وضوح دیده می‌شود. پررنگ‌ترین حضورش نیز در همان سکانس معرفی لباس‌های اسلامی برای ورزشکارانِ زن دیده می‌شود. لحظه‌ی ورود وزیر ورزش (مهتاب کرامتی) به سالن، جنس حرکت دوربین، رنگ‌بندیِ داده‌شده به سکانس و نوع دکوپاژ بیشتر یادآور تیزرهای تبلیغاتی است. این نوع زیباشناسی را می‌توان در پلان‌های بریده‌شده و کوتاهِ کتک‌خوردن الهام (علیدوستی) به‌دست شوهرش نیز مشاهده کرد. پلان‌هایی که در نماهای اکستریم کلوزآپ گرفته شده‌اند و باتوجه‌به این مسئله و کوتاه‌بودن‌شان، اطلاعات و جزئیاتِ زیادی به بیننده نمی‌دهند. بلکه بیشتر وجهِ هایپررئالیستی ماجرا را زیاد می‌کنند.

از این‌جا به بعد است که فیلم کار اصلی خود را آغاز می‌کند. در سکانسی که الهام و پدرش بعد از خریدن ماهی از بازار مشغول خوردنِ ناهارند، فیلم دست به‌نوعی مشابهت‌سازی می‌زند. مشابهت‌سازی‌ای که مرحله‌ی اول‌ش در این سکانس و با شکلی هنرمندانه اتفاق می‌افتد؛ ولی بعدتر به دیالوگ تقلیل می‌یابد. در این‌جا، جایی که دست الهام به لیوان آب می‌خورد و پدرش برای آوردن دستمال از جایش بلند می‌شود، با تأکیدِ دوربین روی چهره‌ی الهام و بعد استفاده از نماهای بسته‌ای که از ماهی‌های سرخ‌شده گرفته شده است، مشابهت‌سازی‌ای بین این دو اتفاق می‌افتد: الهام و ماهی. وجهِ شبه نیز دراین‌میان «قربانی» بودن است. هم الهام ــ باتوجه‌به واقعه‌ای که از سر گذرانده است ــ و هم ماهی ــ که به‌دست صیادها شکار شده است ــ قربانی‌اند و حالا دارند خورده می‌شوند؛ یکی از درون و به‌شکلِ روحی و دیگری به‌شکل فیزیکی.

این مشابهت‌سازی تصویری و هنرمندانه اما بعدتر، جایی که الهام به جنوب کشور رفته است و دارد با ماهل (نصیرپور) حرف می‌زند، در سطح دیالوگ‌های ردوبدل‌شده بین این دو کاراکتر اتفاق می‌افتد. آن‌جاست که ماهل به الهام می‌گوید که او «اورکا» است. نهنگی که آزادانه در دریاها شنا می‌کند و دستِ کسی به او نمی‌رسد. این‌گونه فیلم سعی می‌کند وجهی نمادین و اسطوره‌ای نیز به تلاش‌های بی‌پایان الهام بدهد و از این نظر نیز داستان را برجسته‌تر کند.

ترانه علیدوستی در فیلم اورکا

حدودن سی دقیقه از فیلم گذشته است که ما برای اولین‌بار مادرِ الهام را می‌بینیم و این مسئله، آن هم در قبال دختری که چنان واقعه‌ی تروماتیکی را از سر گذرانده است، هیچ توجیهِ منطقی و عقلانی ندارد

اما فیلم مشکلات بسیار بزرگی دارد که باعث می‌شوند نتوان خیلی آن را جدی گرفت. یکی از اصلی‌ترین این مشکلات شخصیت‌پردازی است؛ چیزی که هم‌گام شده است با بازی بد و باورناپذیرِ بازیگرها (سکانس گفت‌وگوی الهام و پدرش کنار ساحل را به‌یاد بیاورید). ناکارآمدترین شخصیت‌پردازی‌ها نیز مربوط می‌شود به کاراکتر وزیر ورزش و بعدتر کاراکتر مادر. در اولی، همه‌چیز در لایه‌ای سطحی و یک‌سویه رخ می‌دهد و این‌گونه ما به ظاهری تیپیکال و کاملن سیاه از وزیر می‌رسیم. او دائمن در حال مخالفت و سخت‌گیری و تندگویی به دیگران است و هیچ‌ نشانی از جنبه‌های مثبتِ شخصیتی در او دیده نمی‌شود. این مسئله باعث می‌شود تا با کاراکتری یک‌لایه و تخت مواجه باشیم که هیچ جذابیتی ندارد.

کاراکتر مادر نیز هم بسیار خام و پرداخت‌نشده است و هم پرسش‌های بسیاری را به ذهن متبادر می‌کند. حدودن سی دقیقه از فیلم گذشته است که ما برای اولین‌بار او را می‌بینیم و این مسئله، آن هم در قبال دختری که چنان واقعه‌ی تروماتیکی را از سر گذرانده است، هیچ توجیهِ منطقی و عقلانی ندارد. مشخص نیست که در تمام این مدت، مادر کجا بوده است. بعدتر نیز رابطه‌ی بین او و الهام چندان ساخته نمی‌شود. دیالوگ‌هایی که او درباره‌ی آگاه‌بودن از دردسرهای الهام و شوهرش به‌زبان می‌آورد اصلن قانع‌کننده نیستند و چرخشِ ناگهانی و صدوهشتاددرجه‌ایِ او از آدمی ترسو ــ طبق دیالوگ‌هایی که دخترش می‌گوید ــ به آدمی که جزو مشوّق‌های اصلی الهام در ثبت رکوردهای آخرِ فیلم است نیز وجهه‌ی نمایشی نیافته‌اند و باورپذیر جلوه نمی‌کنند.

در سویه‌ی دیگرِ ماجرا، رابطه‌ی الهام با شوهرش (احمد) نیز بسیار جای سؤال است. اولن هیچ‌گاه به‌درستی معلوم نمی‌شود که آن دعوای خشونت‌آمیزِ ابتدای فیلم به چه دلیلی اتفاق افتاده است. شوهری که به‌صورت معمول دستِ بزن دارد چرا و در اثرِ چه اتفاقی باید آن‌چنان وحشیانه به‌جان هم‌سرش بیفتد؟ رابطه‌ی آن‌ها از دیگر زوایا چه‌گونه بوده است و ما چرا باید قبول کنیم آن‌ها قبل‌تر هم‌دیگر را می‌خواسته‌اند؟ وقتی رابطه‌ی آن‌ها با هم ساخته نمی‌شود، آن زدوخورد ابتدایی (که یکی از اصلی‌ترین اتفاقات فیلم است) نیز ساخته و باور نمی‌شود.

واکنش‌های بعدیِ الهام به تماس‌های گاه‌وبی‌گاه احمد نیز پرسش‌برانگیز است. اولن معلوم نیست خودِ این تماس‌ها برای چه گرفته می‌شود و کسی که هم‌سرش را این‌چنین به‌قصد کُشت کتک زده است چرا باید مدام به او زنگ بزند و چرا اصلن آزادانه دارد برای خودش زندگی می‌کند. در ثانی، الهام چرا نسبت‌به این تماس‌ها واکنشی جُز درخودفرورفتن و انفعال ندارد؟ مگر نه اینکه پدر و مادرش به‌سمت او برگشته‌اند و به او اطمینان داده‌اند که از این به بعد به‌تمامی حمایت‌ش می‌کنند؟ پس چرا او ماجرای این تماس‌ها را با آن‌ها مطرح نمی‌کند و کمکی از آن‌ها نمی‌خواهد؟ و مسئله‌ای بزرگ‌تر، اگر این تماس‌ها هیچ تزلزلی در اعمال و تمرکزِ الهام ایجاد نمی‌کنند و هیچ تأثیری در جریان پیشرویِ قصه ندارند، اصلن چرا در فیلم گنجانده شده‌اند؟!

مهتاب کرامتی در فیلم اورکا

اورکا چیزی بیشتر از یک فیلمِ گزارشی نیست و نتوانسته است خود را به استانداردهای یک فیلم داستانی نزدیک کند. در آن فقط با چالش بیرونی سروکار داریم. برای عمق‌بخشیدن به داستان و همین‌طور کاراکترِ اصلی، لازم بود تا چالش‌هایی درونی نیز به فیلم‌نامه اضافه شود

اگر از این مشکلات بگذریم، شاید به‌نظر برسد که اورکا لااقل در تعریف داستان کلی خود موفق است. ماجراهای الهام و تلاش‌های خستگی‌ناپذیرِ او را برای شناکردن و ثبت رکوردهای مختلف نمایش می‌دهد. فیلم از این منظر قابل‌احترام است و به‌نوعی الهام‌بخش و امیددهنده به همه‌ی زنانی است که روزبه‌روز با محدودیت‌ها و مخالفت‌های زیادی مواجه‌اند، ولی دائمن تلاش می‌کنند تا از پسِ آن‌ها بربیایند و به دستاوردهایی مهم برسند. دستاوردی که برای الهام، ثبت رکوردی در کتاب رکوردهای گینس است.

اما از منظر دراماتیک، باز هم جایی از کار می‌لنگد. اورکا در وضعیتی که حالا است چیزی بیشتر از یک فیلمِ گزارشی نیست و نتوانسته است تا خود را به استانداردهای یک فیلم داستانی نزدیک کند. جدا از مشکلاتِ مهمی که پیش‌تر ذکری از آن‌ها رفت، مشکل اساسی‌‌ و ساختاریِ فیلم‌نامه‌ی اورکا این است که ما در آن فقط با چالش بیرونی سروکار داریم. این چالش بیرونی مربوط می‌شود به وزیر ورزش. نکته هم این‌جاست که آن چالش نیز به‌دستِ شخصیت اصلی یا با کارهای او از میان نمی‌رود؛ بلکه به‌شکلی تصادفی و بیرون از چارچوب داستانی (عوض‌شدن وزیر) کنار می‌رود.

برای عمق‌بخشیدن به داستان و همین‌طور کاراکترِ اصلی، لازم بود تا چالش‌هایی درونی نیز به فیلم‌نامه اضافه شود تا فیلم‌نامه لایه‌های دیگری پیدا کند و خود شخصیت نیز عمیق‌تر و چندلایه‌تر شود. حالا او مانند ماشینی به‌نظر می‌رسد که هر وقت بخواهد و هر اتفاقی بیفتد، بدون اینکه تمرکز یا نیرویش را از دست بدهد، به دریا می‌زند و موفق بیرون می‌آید. شرحِ شکست‌ها و ناامیدی‌ها و سرخوردگی‌ها و ترس‌های او دراین‌میان چیزی بود که باید وجود می‌داشت تا هم کاراکتر و هم فیلم‌نامه جذابیتِ بیش‌تری پیدا کنند.


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده