عضو تحریریه
رضا حاجمحمدی
،
درباره من:
عضویت: پنجشنبه, ۰۶ آذر ۱۳۹۳
نظر
@ایجنت 47
"کری کون قطعا امی میگیره امسال! این دلداری حساب میشه؟!"
راستش بدتر غمگینتر شدم. بعد از نادیده گرفتن لفتاورز در امیهای گذشته، چشمم به هیچوجه آب نمیخوره. :))
فکر کنم تنها راه مقابله با ناراحتی ناشی از سریال اینه که ما هم یه فرقهای-چیزی راه بندازیم.
نظر
دوستان یه ذره به من دلداری بدین. بعد از این اپیزود رسما نابود شدم. یعنی این حجم از ناراحتی از لفتاورز هم بیسابقه بود. : (((
پست
سه شنبه, ۲ خرداد ۹۶, ۲۲:۵۷پست
سه شنبه, ۲ خرداد ۹۶, ۱۱:۰۱پست
دوشنبه, ۱ خرداد ۹۶, ۱۹:۳۱پست
دوشنبه, ۱ خرداد ۹۶, ۱۱:۰۱نظر
@Moscow
بقیه رو نمیدونم، ولی من خیلی باهاش حال میکنم. پیشنهاد میکنم برای پی بردن به تواناییهاش سریال The Young Pope رو تماشا کنید.
نظر
@دقیانوس
فکر نمیکنم سکانس افتتاحیه اپیزود اول ربطی به داستان اصلی داشته باشه. بلکه فقط وسیلهای برای پیریزی بحثهایی که قراره در داستان اصلی مورد بررسی قرار بگیره محسوب میشه (حالا ممکنه در ادامه بفهمیم ایندفعه این افتتاحیه بهطور مستقیم در داستان اصلی تاثیر داشته باشه، ولی شخصا احتمالش رو خیلی پایین میدونم). و شباهت «اشتازی» به «استاسی» هم یکی از سرنخهایی است که میخواد به شباهت وضعیتِ سکانس آلمان شرقی به وضعیت برادران استاسی و دیگر شخصیتها اشاره کنه.
اتفاقا دربارهی این موضوع توی نقد قسمت اول صحبت کردم: هاولی خط مستقیمی بین صحنهی بازجویی و خط داستانی اصلی ترسیم میکند. اشتباه شدن هویتِ جیکوب در برلین شرقی سال ۱۹۸۸ با قاتلی که ظاهرا قبلا در آپارتمان او سکونت داشته و اسم نامزدش هم با اسم همسر جیکوب یکی است، خیلی نزدیک به اتفاقی است که در رابطه با شخصیتهای اصلی فصل سوم میبینیم. یکی از برادران استاسی به پادشاه پارکینگهای مینهسوتا مشهور است و مرد ثروتمند و خوشبخت و موفقی است و برادر کوچکتر، مرد کچل و بیعرضهای است که صبح تا شب باید تستهای ادرار کسانی که عفو مشروط خوردهاند را از آنها بگیرد و پول خرید حلقهی نامزدش را ندارد. درست مثل جیکوب و قاتل ناشناس، برادران استاسی هم دوقلوهایی هستند که در اوج شباهت، با یکدیگر فرق دارند. بعد امت استاسی و انیس استاسی، پدر ناتنی گلوریا برگل را داریم که اشتباهی توسط موریس به قتل میرسد. درست مثل جیکوب و قاتل ناشناس، این دو هم با هم اشتباه گرفته میشوند. بعد همراهی رِی با نیکی را داریم که اولی مرد بیعرضه و سادهلوحی است و دومی زن افریته و آبزیرکاهی که چیزی جز شر نیست».
نظر
@afshinete
خیلی موافقم باهاتون. برای من هم هانزو تو فصل دوم به شخصیت غیرمنتظرهام تبدیل شد. تا اینجای فصل سه هم عاشق سای شدم. ولی تو فصل اول بیشتر با شخصیتِ کالین هنکس حال کردم. به عنوان پلیس ترسو و ناکاملی که در اولین برخوردش با مالو ازش میترسه و اجازه میده تا بره، کاراکتری بود که در میان تموم شخصیتهای شجاع و خفن و دیوونهی سریال (از جمله زن خودش) در پس زمینه قرار داشت، اما در طول فصل موفق شد با ترسش مقابله کنه و در آخر هم همون بود که گرگ بزرگی مثل مالو رو کشت. سر همین بیشتر از همه دوستش دارم.
نظر
@Avernus
خیلی ممنون از شما.
قبلا به اون دو فیلم پرداختهایم:
www.zoomg.ir/2017/1/21/157372/the-handmaiden-review/
www.zoomg.ir/2016/11/17/155247/the-wailing-review/