بررسی بازی Twin Mirror
سرانجام و پس از مدتها انتظار، ساختهی جدید استودیوی دونتناد یعنی بازی Twin Mirror منتشر شد. توئین میرر از جنبههای مختلف، یک بازی مهم برای استودیوی دونتناد بهحساب میآمد. شاید مهمترین نکتهای که در نظر اول به این اثر توجهمان جلب کند، ساختار یکپارچه و اپیزودیک نبودن این اثر است. دونتناد با تغییر فرمول عرضهی آثار خود به صورت قسمت قسمت (اپیزودیک) حالا یک بازی کاملا یکپارچه و ۶ ساعته را در دسترس بازیکنان خود قرار داده است. توئین میرر برخلاف بازیهای قبلی استودیوی دونتناد که آثاری غالبا اجتماعی/جنایی با زیرلایههای فانتزی بودند، اثری کاملا واقعگرا است که تلاش میکند یک تجربهی جنایی/ماجرایی درگیرکننده را به گیمر ارائه کند.
فاصله گرفتن تیم دونتناد از ساختار همیشگی بازیهای «ماجرایی» که طی سالیان اخیر میساخت، باعث شد تا توئین میرر به قدم بعدی این تیم در آفرینش بازیهای ژانر ادونچر تبدل شود. سوال اینجاست که آیا دونتناد در پیادهسازی این مهم، موفق عمل کرده است؟ همراه بررسی زومجی باشید تا به این سوال، پاسخ بدهیم.
در بازی توئین میرر داستان یک خبرنگار نهچندان موفق با نام «سم هیگز» روایت میشود. هیگز طی سکونتش در منطقهی بسوود (Basswood) مقالهای بهشدت جنجالی را مینگارد. مقالهای که نه تنها تصویر او نزد ساکنان بسوود را تخریب میکند، بلکه آنقدر وجههی اجتماعی او را زیر سوال میبرد که در پایان، سم تصمیم میگیرد بسوود را برای همیشه ترک کند. سم پس از دوری ۲ ساله از بسوود، حالا دوباره به این منطقه بازگشته است. دلیل این بازگشت اما، مرگ یک دوست قدیمی است. نیک که دوست صمیمی سم محسوب میشد، در جریان یک اتفاق بسیار مشکوک، جان خود را از دست میدهد. سم هیگز حالا برای شرکت در مراسم خاکسپاری دوست خود، به بسوود بازمیگردد و این بازگشت، با آغاز تجسس سم برای پیدا کردن علت مرگ نیک، همراه میشود.
شروع کُند و ضعیف، کاراکترهایی که بهخوبی پرداخت نمیشوند و یک پایانبندی شتابزده، داستان Twin Mirror را کسالتآور کردهاند
توئین میرر متاسفانه یک اثر پرمشکل است و از بخش داستانی گرفته تا گیمپلی و جلوههای دیداری، ایرادات بازی به تجربهی مخاطب آسیب میزنند. علاوه بر مشکلات خاصی که وبال گردن اثر شدهاند، توئین میرر از مشکلات بازیهای قبلی استودیو «دونتناد» هم رنج میبرد. شروعهای بسیار کند و ضعف در مدیریت سرعت/ریتم (Pacing) پیشروی قصه، پاشنهآشیل محصولات قبلی استودیوی دونتناد بودند که زیرِ سایهی روایت فوقالعادهی داستان و شخصیتپردازی بسیار خوب، پوشش داده میشدند در این بازی اما نهتنها شروع بازی بینهایت کند است، بلکه ضعف در پرداخت کاراکترها و یک پایانبندی فوقالعاده ضعیف، دوز بالایی از خستگی و کسالت را در رگهای گیمر، تزریق میکنند! و نمیتوانند خستهکننده بودن ریتم داستان را پوشش بدهند.
عملکرد اثر در نمایش دادن درگیریهای ذهنی و حملههای عصبی (پنیک اتک) قهرمان داستان و نمود دادن این موارد در تار و پود گیمپلی، از بهترین و قابل لمسترین نمونههای موجود در جهان بازیهای ویدیویی است
بهجز کاراکتر سم و ۲ شخصیت دیگر داستان بازی که پرداخت استانداردی دارند، اثر هرگز باقی کاراکترهای قصه (که ساکنان محلهی بسوود هستند) را طوری نمیپردازد که بازیکن برای آنها اهمیت قائل شود. در قلهی کوه شخصیتپردازیهای ضعیف این بازی، پرداخت کاراکتر منفی (آنتاگونیست) که همان قاتل ماجرا است، میدرخشد. این کاراکتر در پردهی سوم و پایانی بازی (که حدود ۱۰ دقیقه طول میکشد) خودش را نشان میدهد و در همان زمان رویارویی با او، پروندهاش بسته میشود. بهاین صورت که آدمبدِ قصه، یکی از NPCهای شهر است که یک دفعه در پردهی آخر بهعنوان آدم بد معرفی شده و پروندهاش بسته میشد!
بله دقیقا همینقدر آبکی و ضعیف! پرداخت کاراکتر آنتاگونیست کنار پایانبندی بهشدت آبکی و شتابزده، طوری ناامیدکننده است که با خود فکر میکنید شاید مشغول تجربهی محصولِ یک تیم شدیدا آماتور هستید؛ نه محصول سازندگانی که با Life is Strange و Tell Me Why داستانهایی عالی را روایت کردند.
برعکس باقی کاراکترهای توئین میرر، شخصیت اصلی یعنی سم هیگز بسیار خوب پرداخته میشود. از همان لحظهی آغازین داستان تا زمانی که قصه به پایان میرسد، بازی از طریق مونولوگها، تعامل با کاراکترهای جهان اثر، یادآوری خاطرات، حملههای عصبی، درگیریهای ذهنی و موارد اینچنینی، کاراکتر هیگز را به یک شخصیت ملموس و قابل باور تبدیل میکند. کاراکتری که بسته به انتخابهای گیمر، رشد میکند و رستگار شدن او، احساسِ رضایتِ لذتبخشی را در ذهن گیمر پدید میآورد. عملکرد توئین میرر در نمایش دادن درگیریهای ذهنی و حملههای عصبی (پنیک اتک) طی لحظات داستان و نمود دادن این موارد در تار و پود گیمپلی، از بهترین و قابل لمسترین نمونههای نمایش حملههای عصبی در جهان بازیهای ویدیویی است.
گیمپلی بازی توئین میرر از ۲ بخش «جستوجو برای مدارک و تعامل با کاراکترها» و «کشف جرم و بررسی صحنههای قتل» تشکیل شده است. بخش اول که تعامل با شخصیتها، برقرار کردن دیالوگها، گزینش مسیرهای پیشروی داستان و جستوجو برای پیدا کردن اسناد و مدارک است، طبق استانداردهای آثار ادونچر طراحی شده و نکتهی قابل بحث خاصی ندارد. بخش دوم اما که به بررسی صحنههای قتل و کشف جرم مربوط میشود، یک حرکت تازه از تیم دونتناد بهشمار میرود که اجرای درست آن، میتوانست بازی توئین میرر را به یک اثر جنایی/کارآگاهی شدیدا جذاب تبدیل کند. این مهم اما عملی نشده و بازی در این بخش هم شما را ناامید خواهد کرد.
برای تحلیل و کشف جرم، بازیکنان به ذهن سم هیگز منتقل میشوند. جایی با نام قصر ذهن که عموم محصولات کارآگاهی/جنایی برای ایجاد حس کنکاش کردن بهعنوان یک کارگاه، چنین لفظی را بهکار میبرند. در قصر ذهن، انتخابهای بسیار زیادی در دسترس شما قرار میگیرد. انتخابهایی که هر یک، احتمال وقوع یک حادثه را در ذهن سم بررسی میکنند. اینکه این احتمال به بازسازی دقیق و درست صحنهی جرم منجر میشود یا خیر، به دقت و انتخابهای شما بستگی دارد. شما باید با بررسی اطلاعات داستانی و شواهد حاضر در صحنه، به بازسازی لحظهی وقوع جرم مشغول شوید و دقیقترین احتمال ممکن را تحلیل کنید. اینجا دقیقا همانجایی است که سیستم کشف جرم توئین میرر تاثیر خود را از دست میدهد.
نهتنها بازی اجازه نمیدهد تا گیمر در حالت Mind Palace اشتباه کند؛ بلکه این اشتباهات را اصلاح هم میکند. در نتیجه، تمامی انتخابهای گیمر در این فضا، همگی بیمعنی و دکوری هستند
وقتی بازی میآید و احتمالهای مختلف را برای شما نمایش میدهد و شما را به تحلیل کردن مجبور میکند تا از بین تمامی این احتمالها، یک مورد را انتخاب کنید؛ خود به خود این انتظار در ذهن گیمر شکل میگیرد که اگر احتمال اشتباه را انتخاب کنم، بازی با همان اشتباه جلو میرود و عواقب این قضیه، داستان را تحت تاثیر قرار خواهد داد. اما نه در توئین میرر چنین چیزی وجود ندارد! اگر در بازسازی صحنههای قتل احتمال اشتباه را انتخاب کنید، بازی این «خطا» را به شما گوشزد میکند و تا زمانی که صحنه را به درستی بازسازی نکردهاید، نمیتوانید مرحله را پیش ببرید.
حتی اگر بخواهید بهشکل تعمدی، با احتمال غلط بهبازسازی صحنهی جرم مشغول شوید بازی جلوی شما را میگیرد تا درستترین مورد را انتخاب کنید. هیچ عواقبی برای انتخاب غلط شما وجود ندارد. دقیقا مثل یک بازی خطی؛ نه یک بازی ماجرایی که تمامی جذابیتش و اصلیترین نکتهی موجودیت آن، در شکلگیری جوهرهی داستانیاش بر اساس انتخابهای بازیکن است! در نتیجه، تمامی آن احتمالها، تمامی آن انتخابها حین بازسازی صحنهی جرم، و کل مکانیزم قصر ذهن (Mind Palace) همگی به موجودیتهایی دکوری و بیمعنی تبدیل میشوند که صرفا میخواهند برای مدتی کوتاه، حس «کارآگاه بازی» را در شما ایجاد کنند.
بازی توئین میرر در بخش گرافیک فنی، همان ایرادهای محصول قبلی تیم دونتناد را یدک میکشد. پیشتر در بررسی بازی Tell Me Why در بخش موارد منفی آن بازی، ایراد "ضعف انیمیشن چهرهها" را نوشته بودم و حالا، محصول جدید این تیم هم از ایراد ذکر شده در امان نیست! استودیو دونتناد ۲ سال پیش با عرضهی Vampyr توانست گرافیک فنی و هنری بسیار خوبی را ارائه کند. اینکه طی این مدت با دو بازی «تل می وای» و «توئین میرر» چرا در زمینهی گرافیکی پسرفت داشته، در نوع خود معمای عجیبی است.
بخش صداگذاری و موزیک از معدود نکات مثبت بازی هستند. چه صداپیشهی کاراکتر سم و چه دوبلورهای باقی کاراکترهای موجود در دنیای اثر، همگی بهبهترین شکل ممکن وظیفهی خود را انجام دادهاند و احساسات لازم را در وجود گیمر، ایجاد میکنند.
مواردی که میتوانستند نقاط قوت بازی باشند، همگی به نقاط ضعف آن تبدیل شدهاند
در پایان باید گفت که بازی Twin Mirror ملغمهای از پتانسیلهای هدر شده و ازدسترفتهای است که در کنار یکدیگر، ناامیدکنندهترین اثر استودیو دونتناد (DontNod) را آفریدهاند. روایت کسالتبار، پرداخت ضعیف «عموم» کاراکترها، پایانبندی شتابزده و بینهایت آبکی، مکانیزم کاملا بیمعنی قصر ذهن (Mind Palace) در کنار انیمیشنهای ضعیف صورت، همگی در کنار هم اثری را خلق کردهاند که نهتنها در حد و اندازهی آثار قبلی استودیوی نامبرده نیست، بلکه در حد و اندازهی ژانر «ادونچر» هم نیست که امروز، با محصولات تحسینشدهی پرتعدادی مترادف است. اگر بهدنبال تجربهی بازیهای داستانمحورِ ماجرایی یا آثار جنایی/کارآگاهی میگردید، قطعا بازیهای بسیار بهتری از توئین میرر را میتوانید پیدا کنید.
Twin Mirror
نقاط قوت
- پرداخت قهرمان داستان
- صداگذاری و دوبله شخصیتها
- اتمسفرسازی محلهی بسوود (Basswood)
نقاط ضعف
- پرداخت سطحی عموم کاراکترهای بازی
- مشکلات پرتعداد در ریتم روایت داستان
- پایانبندی بهشدت ناامیدکننده و شتابزده
- مشکلات فنی اعم از ضعف در طراحی انیمیشنهای صورت
- بیمعنی و بیعواقب بودن تصمیمات و تحلیلهای گیمر در حالت Mind Palace