معرفی شخصیت مستر سنیستر، ناتانیل اسکس
پیش از اینکه بهسراغ مقاله معرفی شخصیتهای دنیای کمیک این هفته برویم، نقل قولی از شخصیت مستر سنیستر را باهم بخوانیم:
اگر میتوانستم، خودم را حتما از دست این حس لعنتی که نامش وجدان است، خلاص میکردم؛ چیزی که هنوز هم من را آلوده میکند. اگر این، همان چیزی است که پیشرفت علم به آن نیاز دارد... پس اجازه بده که من یک هیولا باشم! اجازه بده که من همان هیولا باشم!
ناتانیل اسکس که دانشمند قرن نوزدهم محسوب میشد از لحاظ ژنتیکی توسط آپوکالیپس جهش پیدا کرد؛ کسی که حتی فلسفه و اعتقادات خودش را هم درباره داروینیسم اجتماعی منتشر کرد و با دیگران به اشتراک گذاشت. او بعد از جهش یافتگی، تبدیل به مستر سنیسترِ جاودان شد. تا حدودی میتوان گفت که او، بزرگترین متخصص ژنتیک در جهان به حساب میآید. او توانایی کلون ساخت، خلق، تقویت یا کنترل کردن تواناییهای جهش یافتهای را هم دارد؛ به همین ترتیب تقریبا هر کاری از دست او برمیآید. مستر سنیستر یا همان ناتانیل اسکس یکی از شخصیتهای ابرشروری محسوب میشود که در کتابهای کمیکی که توسط شرکت مارول کامیکس منتشر میشوند، حضور پیدا میکند.
این شخصیت توسط نویسندهای به نام کریس کلیرمونت خلق شده است. نام این کاراکتر برای اولینبار زمانی به میان آمد که بهعنوان رهبر و رئیس تیم قاتلهای ماهری که با نام Marauders شناخته میشدند، معرفی شد؛ آن هم در خط داستانی قسمت ۲۱۲ سری کتاب کمیک The Uncanny X-Men که در ماه دسامبر سال ۱۹۸۶ منتشر شده بود. در خط داستانی قسمت بعد همان مجموعه یعنی قسمت ۲۱۳، که بخشی از خط داستانی ماجرای Mutant Massacre سال ۱۹۸۶ محسوب میشد، او بهصورت شبحی حضور پیدا کرد اما باز هم کامل دیده نشد. با اینکه در این قسمت بهطور کامل حضور نداشت و نشان داده نشد، اما درست در همان مجموعه و در قسمت ۲۲۱ که در ماه سپتامبر سال ۱۹۸۷ منتشر شده بود، بهطور کامل حضور پیدا کرد.
به همین ترتیب هم طراحی ظاهر او توسط هنرمندی به نام مارک سیلوستری انجام شد. مستر سنیستر از زمان ظهور اولیهاش تا به امروز، در مجموعههای معروف زیادی از تیم مردان ایکس حضور داشته است. البته علاوهبر این مجموعهها، در چندین اسپین آف و حتی مجموعههای محدود هم بوده است. از آنجایی که او محبوبیت زیادی به دست آورده بود، علاوهبر کتابهای کمیک در آثار مختلف زیادی از مارول مانند انیمیشنهای سریالی، اسباب بازیها، کارتها و بازیهای ویدیویی هم حضور داشته است. سایت محبوب آی جی ان در لیستی که از ۱۰۰ شرور برتر کتابهای کمیک تاریخ تهیه کرده بود، مستر سنیستر را در رتبه ۲۹ آن قرار داد. در سال ۲۰۰۸ هم سنیستر در لیستی که خود شرکت مارول از ۱۰ شرور برتر تیم مردان ایکس تهیه کرده بود، در جایگاه ۶ قرار گرفت.
ناتانیل اسکس در قرن نوزدهم و در دوران انگلیس ویکتوریایی به دنیا آمد. او در طی مدت زمانیکه بزرگ میشد، نسبت به تئوری و فرضیه چارلز داروین در رابطه با تکامل، وسواس پیدا کرده بود. او علاوهبر اینکه فوقالعاده نسبت به کار خود و پروژههایی که انجام میداد، شور و شوق داشت، تا حد زیادی هم نسبت به همسر و پسرش اهمیت قائل بود و اصلا از آنها غافل نمیشد. فاجعه زمانی رخ داد که پسر این خانواده، درست زمانیکه چهار سال بیشتر سن نداشت، جان خود را از دست داد؛ آن هم به خاطر نقصهایی که زمان تولد این کودک را تحت تاثیر خود قرار داده بود. به همین ترتیب هم ناتانیل برای اینکه بتواند با این درد از دست دادن کنار بیاید، کارهای خود را تشدید کرد و دیگر زمان خیلی بیشتری را به آنها اختصاص میداد. او تئوریهای مختلفی را در رابطه با تکامل مطرح میکرد.
در این برهه زمانی، ناتانیل دیگر مانند قبل به همسر خود (کسی که دوباره باردار شده بود) اهمیت نمیداد و مدام او را نادیده میگرفت. کسی که زمانی یک مرد بسیار خوب، مهربان و پرشور به حساب میآمد، حالا تبدیل به فردی شده بود که انزوا را نسبت به هر چیزی ترجیح میداد و افرادی را که اطرافش بودند، کاملا نادیده میگرفت. اسکس حتی به دور از چشمان همسرش و زمانیکه او اصلا از هیچ چیز خبر نداشت، از جسد پسرش بهعنوان یک شیء آزمایشی استفاده میکرد. او امیدوار بود که با این آزمایشها متوجه بشود که دقیقا چه چیزی باعث مرگ او شده است. تحقیقات او سرانجام به ایجاد یک نظریه منجر شد؛ این نظریه هم این بود که بشریت بهطور مداوم در حال تکامل است و دراینمیان هم جهشهای مختلفی بهعنوان یک نتیجه احتمالی رخ میدهند.
او این احتمالات را بهعنوان «فاکتورهای اسکس» طبقهبندی کرد. زمانیکه اسکس این نظریهها را برای همتایان و همکاران خود برد، که در میان آنها چارلز داروین هم حضور داشت، خیلی زود توسط آنها مورد تمسخر قرار گرفت. آنها بعد از دیدن این نظریهها، به اسکس لقب هیولا را دادند که چنین تئوریهای ناعادلانهای را مطرح کرده است. به همین ترتیب هم بودجههایی که برای پروژههای او در نظر گرفته بودند، قطع کردند. بعد از این ماجرا، ناتانیل به یک رستوران رفت تا غمهایش را با خوردن و نوشیدن از بین ببرد. مدت زیادی طول نکشید که یک فرد خاص با او ارتباط برقرار کرد و دوست داشت چیزی را به ناتانیل نشان دهد که مطمئن بود توجهش را به خود جلب میکند. اسکس که حسابی با این حرفها کنجکاو شده بود، تصمیم گرفت تا به محل قرار با این مرد که از قضا در راههای فاضلابی لندن قرار داشت، برود.
فاکتور بهبودی مستر سنیستر، عملکرد بهتری نسبت به ولورین دارد
این مرد به ناتانیل گفته بود که عضوی از یک گروه متشکل از کارگران معمولی و متوسط است. ظاهرا آنها انسانهای متفاوت و عجیب را از شهر لندن میربودند و آنها را در راههای فاضلابی زندانی میکردند. در ابتدا، زمانیکه اسکس ظاهر این افراد را دید، فوقالعاده ترسید و به خاطر زشتی خاصی که داشتند، دوست داشت هرچه زودتر از آنجا فرار کند. اما خیلی زود توسط یک گروه از مردان متوقف شد؛ کسانی که به خاطر پولهایی که ناتانیل داشت، به سمتش حملهور شدند. اعضای این گروه خود را با نام Marauders به اسکس معرفی کردند. درست در همین لحظه بود که اسکس، پیشنهادی را به آنها ارائه کرد. از آنجایی که بودجه پروژههای ناتانیل قطع شده بود، او به اعضای گروه Marauders پیشنهاد کرد تا در قبال پیدا کردن سوژههای آزمایشی مناسب، به آنها پول بدهد؛ سوژههایی که او میتوانست در آزمایشهای خود از آنها استفاده کند.
اعضای این تیم هم این پیشنهاد را قبول کردند. از همین رو، دیگر افراد بیشتری را از خیابانها میدزدیدند تا در آزمایشهای مربوطبه جهش و تکامل شرکت کنند. اعضای این گروه در طی مأموریت جستجوی خود بهدنبال جهش یافتهها، بهطور تصادفی و کاملا اتفاقی به آپوکالیپس زشت و بدقواره برخورد کردند؛ کسی که درست چند روز پیش از این ماجراها، از خواب طولانی مدت خود بیدار شده بود. اعضای گروه Marauders بعد از اینکه قدرتهای آپوکالپیس را دیدند، در رابطه با کارهای ناتانیل اسکس توضیح دادند و کاری کردند که او به سراغ اسکس برود. آپوکالیپس بعد از ملاقات با اسکس، خودش را با نام «ان صباح نور» به او معرفی کرد و به او گفت که پتانسیل زیادی در او و کارهایش دیده است.
او از اسکس خواست تا به او کمک کند که هرچه زودتر به قدرت برسد و هدفهای خود را محقق کند. در مقابل هم قرار بود که اسکس در قبال کمکهای خود، قدرتی را دریافت کند که اصلا در حد و اندازه تصوراتش هم نبود. جالب است بدانید که در طی صحبتهای این دو نفر، همسر ناتانیل یعنی ربکا هم در اتاق حضور داشت و شاهد تمام صحبتهای آنها بود. به همین ترتیب هم با نفرت و انزجار اتاق را ترک کرد. اسکس در آشفتگی فوقالعاده زیادی قرار داشت، به طوری که اصلا نمیدانست کدام مسیر را انتخاب کند. او از یک طرف دوست داشت که مرد خوبی باشد اما از طرف دیگر هم اصلا نمیخواست که محدودیتهایی برای تحقیقاتش به وجود بیاید؛ آن هم تحقیقاتی که در رابطه با سیرت و اخلاقیات انسان بود. در ابتدا، اسکس تصور میکرد که آپوکالیپس یک فرد دیوانه است.
اما زمانیکه آپوکالیپس ظاهر و قدرت واقعی خود را به اسکس نشان داد، تمامی این تصورات تغییر کرد و ازاینرو به آن رو شد. با این اتفاق، او توانست مدرک واقعی و زندهای را از نظریه یک نژاد برتر جهش یافته، مقابل خود ببیند. به همین ترتیب، بعد از این اتفاق، اسکس تصمیم گرفت که آپوکالیپس را به سراغ قدرتمندترین مردان شهر لندن ببرد. بااینحال، در همین برهه زمانی بود که دو تن از اعضای تیم مردان ایکس یعنی سایکلاپس و جین گری (که در برهه زمانی اشتباهی قرار داشتند)، از آینده به گذشته آمدند تا آپوکالیپس و نقشههای او را متوقف کنند. این دو عضو مردان ایکس، به محض دیدن اسکس، بلافاصله متوجه شدند که او، همان کسی است که در آینده تبدیل به فردی به نام مستر سنیستر میشود. به همین ترتیب، این دو عضو ایکس من، اسکس را تعقیب کردند؛ زیرا هنوز برای تغییر دادن او دیر نشده بود و او هنوز هم میتوانست مرد خوبی باشد.
اسکس که حرفهای سایکلاپس و جین گری را شنید، آنها را پذیرفت و قرار شد که همچنان مرد خوبی باقی بماند. به همین ترتیب هم به خانه خود بازگشت. زمانیکه به آنجا رسید، همسرش ربکا دچار زایمان زودرس شده بود و باید فرزند دوم خود را به دنیا میآورد. بااینحال، این کودک بخت بدتری نسبت به فرزند اول داشت و مرده به دنیا آمد. دکترها همچنین به اسکس گفتند که همسرش نمیتواند از این زایمان زودرس جان سالم به در ببرد. اسکس به همسرش التماس کرد که کمی تحمل کند زیرا همه چیز درست میشود. او به همسر خود قول داد که در تمام لحظات درکنار او خواهد بود و اصلا او را تنها نخواهد گذاشت. اما تمام این خواهشها و دوست داشتنها، پاسخی جز نفرت و انزجار به همراه نداشت.
ربکا که کم کم نفسهای آخر خود را میکشید، به ناتانیل گفت که زمانی او را دوست داشت و علاقهای بین آنها وجود داشت. اما حالا به خاطر چیزی که به آن تبدیل شده، بهمعنی واقعی کلمه از او نفرت دارد؛ در همین لحظه بود که ربکا، همسر خود را شیطانی یا همان «سنیستر» خواند. اسکس بعد از اینکه همسر خود را هم از دست داد، خانه خود را بهطور کامل نابود کرد و به همراه آن، قبر اجداد خود را هم از بین برد. او بعد از انجام این کارها، به خودکشی فکر میکرد و کاملا مصمم بود که این کار را انجام دهد. او اصلا نمیتوانست حتی یک لحظه بیشتر هم با حس گناهی که داشت، زندگی کند. اسکس اول از همه به خانه چارلز داروین رفت تا به او بگوید که تمام این مدت، حرفها و تصورات او اشتباه بود و این ناتانیل بود که حرف حق و درستی را میزد.
ناتانیل بعد از اینکه خانه داروین را ترک کرد، باز هم مدام در این فکر بود که خودش را بکشد، تا اینکه فرزندان کوچک داروین را روی راه پلههای خانهاش دید. اسکس بلافاصله نظر خود را تغییر داد و به سراغ آپوکالیپس رفت و پیشنهاد او را پذیرفت. قرار بر این بود که در طی این معامله، ناتانیل جهشهایی را دریافت کند که باعث میشد تا او زندگی طولانیتری داشته باشد، قدرت پیشرفتهای دریافت کند و همچنین فاکتور بهبودی هم در بدن خود داشته باشد. در نتیجه این جهش ژنتیکی، اسکس دیگر هیچ چارچوب اخلاقی در خود نداشت و احساس پشیمانی نمیکرد؛ چیزی که بلافاصله مورد استقبال خودش قرار گرفت. زمانیکه آپوکالیپس از اسکس خواست تا نام دیگری را برای خود انتخاب کند، او نام «سنیستر» را انتخاب کرد. دقیقا همان کلمه آخری که همسرش در لحظات آخر عمرش بر زبان آورد.
القاب و اسامی مستعار: میستر سنیستر، دکتر ناتانیل اسکس، نیتن میلبری، مایکل میلبری، آرنولد باکلین، دکتر رابرت وینسدور، استیون شافران، ادموند اتکینسون، نوسراتو، آپوکالیپس، پیل من، رابرت وینسدور، مدیر پیرسون و غیره.
تیمها: Black Womb Project، دارک رایدرز، Elite Mutant Force، اسب سواران آخرالزمان، Intelligencia، Marauders، نستی بویز، نازیها، راکسون، اوت کستس، برنامه سلاح ایکس و غیره.
متحدان: آدولف هیتلر، آلیس، آپوکالیپس، آرک لایت، بلاک باستر، کارنیج، کودا، سایکلاپس (کلون)، دارک بیست، فرنزی، گورجس جورج، هیر بگ، هارپون، تکامل عالی، هولوکاست، آیس من (کلون سنیسر)، جیکوب شاو، جنیفر رنسام، لیدی مستر مایند، نایت کراولر (کلون سنیسر)، فیلیپ آر راکسون، پریسم و غیره.
دشمنان: ادم ایکس، الکس سامرز، آلیس، انجل، آپوکالیپس، آرمر، بیست، بدلم، بیشاپ، بلک ویدو (کلون)، بلینک، کیبل، کالیستو، کنون بال، کاپیتان آمریکا، کاپیتان آمریکا-ایکس، کلوسو، کوریر، سایکلاپس، دیکن، دانا موون استار، دنیل سامرز، دارک بیست، دارک مادر، دزلر، دکتر دووم، النا ایوانووا، دومینو، گامبیت، هاووک و غیره.
همانطور که در ابتدا هم به این موضوع اشاره شد، نویسندهای به نام کریس کلیرمونت شخصیت مستر سنیستر را خلق کرد تا شرور جدیدی برای اعضای تیم مردان ایکس باشد. طراحی این شخصیت شرور هم برعهده مارک سیلوستری بود. ماجرای حضور او در کتابهای کمیک در قسمت ۲۱۲ سری کتاب کمیک The Uncanny X-Men که در ماه دسامبر سال ۱۹۸۶ منتشر شده بود، آغاز شد. حضور او ماجرایی چند قسمتی داشت. در اولین مرحله، فقط نام او بهعنوان رهبر تیم Marauders ذکر شد. در مرحله بعد و در خط داستانی قسمت بعد همان مجموعه یعنی قسمت ۲۱۳، او بهصورت شبحی حضور پیدا کرد اما باز هم کامل دیده نشد. درنهایت هم بعد از گذشت حدود ۸ قسمت و در مرحله سوم، درست در همان مجموعه و در قسمت ۲۲۱ که در ماه سپتامبر سال ۱۹۸۷ منتشر شده بود، مستر سنیستر بهطور کامل حضور پیدا کرد.
این شخصیت در ۱۳۳۶ کتاب کمیک حضور داشته که در قسمت ۲۷ سری کتاب کمیک X-Factor به نام Messiah CompleX, Chapter Eleven، قسمت ۱۷ سری کتاب کمیک Uncanny X-Men به نام This Strange Unpleasant Land, Part 3 و همچنین قسمت ۶ سری کتاب کمیک X-Men: Age of Apocalypse به نام Chrysalis جان خود را از دست داده است. کلیرمونت در طی گفتگویی علت خود را از خلق شخصیت جدیدی به نام مستر سنیستر، «خسته شدن از بازگشت مداوم به مگنیتو و همچنین اعضای انجمن برادری جهش یافتههای شرور و تکرار کردن همان ماجراهای تکراری به روشی جدید» اعلام کرده بود. کلیرمونت در طی گفتگویی، اینگونه در رابطه با شخصیت مستر سنیستر صحبت کرد:
زمانیکه دیو کاکرام و من مشغول صحبت کردن بودیم، به ایدههایی رسیده بودیم. چیزی که ما قرار بود آن را خلق کنیم، یک پسر بچه کوچک اسرارآمیز بود که به ظاهر ۱۱ سال داشت. او در همان یتیم خانهای که اسکات سامرز (سایکلاپس) بزرگ شده بود، زندگی میکرد؛ کسی که بعدها مشخص میشد که درواقع استاد مخفی همان یتیم خانه است. درواقع چیزی که ما در حال پایه گذاری و ساخت آن بودیم، فردی بود که طول عمری تقریبا ۱۰۰۰ ساله داشت و مانند دیگر انسانها بزرگ نمیشد. با اینکه او تقریبا از لحاظ ظاهری شبیه یک پسر بچه ۱۱ ساله به نظر میرسید، اما در اصل نزدیک نیم قرن زندگی کرده بود، یعنی چیزی حدود ۵۰ سال سن داشت. به همین ترتیب او تمام خواستههای یک فرد بزرگسال را داشت. او از لحاظ ذهنی مدام در حال بزرگ شدن و رشد کردن بود اما بدن او اصلا توانایی تحمل این موضوع را نداشت. همین موضوع باعث میشد تا او کاملا عصبی و بدخلق باشد. البته همانطور هم که انتظار میرود، اینکه شبیه بچههای ۱۱ ساله به نظر میرسید، باعث میشد که هیچکس در جامعه جنایتکارانه او را جدی نگیرد. به همین ترتیب هم تصمیم گرفت که خودش را به معنای واقعی کلمه تغییر دهد و پشت نقاب مستر سنیستر قرار بگیرد. لباس... ظاهر... چهره... دقیقا همان چیزی بود که یک کودک را میترساند.
مستر سنیستر درست چند سال بعد از دوران برنز ظاهر شد و به کتابهای کمیک آمد. او خیلی زود و بلافاصله تاثیر خود را روی کتابهای کمیک گذاشت؛ آن هم بهخصوص زمانیکه ماجرای قتل عام جهش یافتههای زیرزمینی به نام Morlocks را طراحی کرد. بهعنوان یک شروری که همیشه در پشت صحنه فعالیت داشت، به سختی میشد او را دید. بعدها اینگونه اعلام شد که مستر سنیستر یک وسواس بسیار وحشتناک نسبت به اسکات سامرز دارد؛ یکی از اعضای تیم مردان ایکس که با نام سایکلاپس هم شناخته میشود. در طی دهه ۹۰، مستر سنیستر در رویدادهای مختلفی شرکت کرده که اکثر آنها هم مرتبط با سایکلاپس بود و او را به خود درگیر میکرد. مستر سنیستر با اینکه یک جهش یافته بسیار قدرتمند و نیرومند بود، اما به سختی میشد او را دید.
بعد از سال ۲۰۰۰، مستر سنیستر در رویدادهای مختلف M-Day شرکت داشت. در این خط داستانی او در تلاش بود تا اولین جهش یافتهای را که بعد از Decimation متولد شده بود، دستگیر کند. این ماجرا باعث شد تا مستر سنیستر آخرین حضور خود را رقم بزند؛ زیرا خیلی زود توسط میستیک او را به قتل رساند. بعد از گذشت مدتی، یک مستر سنیستر مرموز دیگر در قالب یک زن ظاهر شد که ادعا میکرد که در اصل، دختر مستر سنیستر واقعی است. این مستر سنیستر جدید که دقیقا قدرتهایی مشابه همان شخصیت شرور اصلی را داشت، خود را با نام میس سنیستر معرفی میکرد. او همچنین همان روشها و تاکتیکهای فریبکارانه و سوءاستفاده گرانهای را که پدرش یک زمانی از آنها استفاده میکرد، به کار میبرد.
- شورشیان علیه آپوکالیپس:
اولین مأموریت مستر سنیستر که از طرف آپوکالیپس دریافت کرد، این بود که ویروسی را خلق کند تا توانایی نابود کردن ضعیفترین فرد را داشته باشد. همین ویروس اجازه میداد تا فردی که قدرتمندتر بود، جان سالم به در ببرد. به همین ترتیب سنیستر علیه ارباب و استاد خود قیام کرد و بهجای ایجاد آن ویروس، طاعونی را به وجود آورد که فقط روی خود آپوکالیپس تاثیر میگذاشت. بعد از این ماجرا، سنیستر توانست از دست چنگال آپوکالیپس راحت شود؛ زیرا این ویروس سرتاسر بدن آپوکالیپس را تسخیر کرد و او مجبور شد که تالار مخصوص خود برود و عقب نشینی کند.
- فعالیتهای اولیه:
در سال ۱۸۹۱، سنیستر به ایالات متحده رفت و حرفه یک متخصص زنان را در شهر نیویورک انتخاب کرد. به همین ترتیب، او به خاطر شغلی که داشت، میتوانست بهصورت گسترده، به مواد ژنتیکی بسیار زیادی دست پیدا کند؛ مانند مواد مربوطبه «دنیل سامرز» و «آماندا مولر» که اجداد بسیار دور سایکلاپس، ولکن و همچنین هاووک محسوب میشدند. بعد از انجام این کارها، سنیستر سرانجام شهر نیویورک را رها کرد و به شمال رفت تا به کشور کانادا برود.
- سنیستر در کانادا – منشاء شخصیت ولورین:
سنیستر در طی مدت زمانیکه در کشور کانادا بود، برای اولینبار با جهش یافتهای که با نام لوگان شناخته میشد، برخورد کرد؛ کسی که بعدها به تیم مردان ایکس پیوست و نام ولورین را برای خود برگزید. اولین برخورد آنها زمانی اتفاق افتاد که سنیستر در جنگلها بهدنبال سوژههای جدیدی برای آزمایشهای مختلف خود میگشت. این دو نفر در برهه زمانیای با هم برخورد کرده بودند که لوگان بهتازگی ماجراها و رویدادهایی را که منجر به مرگ عشق اول زندگیاش یعنی «رز اوهارا» شده بود، پشت سر گذاشت؛ ماجرای وحشتناکی که باعث وحشی شدن لوگان شده بود. سنیستر بلافاصله پتانسیل زیادی را که در لوگان وجود داشت، تشخیص داد و به این فکر کرد که او احتمالا یکی از اولین جهش یافتههای واقعی محسوب میشود.
بزرگترین و اصلیترین نقطه ضعف مستر سنیستر، سایکلاپس محسوب میشود
به همین دلیل هم مستر سنیستر تصمیم گرفت که او را دستگیر کند و بهعنوان سوژه آزمایشگاهی او را به کار بگیرد. از همین رو سنیستر هر کاری که از دستش برمیآمد انجام میداد تا این اتفاق را عملی کند که درنهایت هم موفق شد. اما درگیریهایی که لوگان با زندگی شخصی خودش داشت، باعث شد تا او خیلی زود از آزمایشگاه سنیستر فرار کند و جان خود را نجات دهد. بااینحال، لوگان نتوانست دقیقا به همان شکلی که وارد آزمایشگاه شده بود، از آنجا خارج شود؛ زیرا این مکان دقیقا همان جایی بود که باعث شد تا خاطرات لوگان بهطور کامل پاک شود.
- برخوردهای دیگر:
در طی همین برهه زمانی بود که سنیستر به دو مسافر زمان یعنی گامبیت و همچنین «کوریر» برخورد کرد؛ کسانی که هر دو در گذشته گیر افتاده بودند. به همین ترتیب هم سنیستر از آرایش ژنتیکی کوریر استفاده کرد تا تواناییها و قدرتهای تغییر شکل و ظاهر را به دست بیاورد. او همچنین بافتهایی را در سر گامبیت اضافه کرد تا به آنها توانایی بازگشت به آینده (برهه زمانی مخصوص به خودشان) را بدهد. مستر سنیستر برای اینکه بتواند دوباره به Hellfire Club بازگردد و عضوی از آنها باشد، تصمیم گرفت که در سال ۱۹۱۵ قدرتهای تغییر شکل را به فردی به نام «جیکوب شاو» بدهد؛ تا بلکه او بتواند کارهای لازم را برای بازگشت سنیستر انجام دهد.
جیکوب سرانجام مأموریت خود را انجام داد و برادر خود یعنی «Esau» را به قتل رساند. بعد از انجام این کار او به سراغ «سباستین شاو»، کسی که رهبر آینده کلاب هل فایر محسوب میشود، رفت. در یک نقطه زمانی خاص در دهه ۱۹۲۰، سنیستر به ملاقات فردی به نام «هربرت ادگار ویندهام» رفت؛ دانشمندی که در تلاش بود تا به طریقی، کد دی ان ای انسانها را بشکند. از آنجایی که سنیستر این کار را از قبل انجام داده بود، همکاری خود را با ویندهام آغاز کرد؛ به همین ترتیب هم آنها فعالیت خود را روی دستکاری ژنتیکی آغاز کردند.
- فی لیوینگستون:
سنیستر بالاخره کانادا را ترک کرد و به کالیفرنیا بازگشت تا زندگی خود را در این ایالت ادامه دهد. او در این برهه زمانی با فردی به نام فی لیوینگستون آشنا شد و خیلی زود به او دل بست. اما تصمیم گرفته بود که احساسات خود را افشا نکند و پنهان نگه دارد. با اینکه سنیستر به این زن علاقمند بود، اما زمانیکه فی آزمایشگاهش را پیدا کرد، مجبور شد که او را بدزدد؛ آن هم آزمایشگاهی که سنیستر از آن برای آزمایش کردن روی افراد مختلفی که میدزدید استفاده میکرد. زمانیکه سنیستر آزمایشهای لازم را روی فی انجام داد، متوجه شد که ژن او هم دارای فاکتور ایکس است و این موضوع خیلی ناتانیل را خوشحال کرد. همین فاکتور ایکس باعث میشد تا فرزندان فی، جهش یافته به دنیا بیایند. سنیستر تا مدتی آزمایشهای خود را روی فی انجام داد اما ناگهان یک شب بدون اینکه هیچ توضیحی بدهد، او را آزاد و رها کرد.
علاقهی فی به مستر سنیستر آنقدر زیاد و عمیق بود که حتی بعد از این اتفاقات هم این علاقه از بین نرفت؛ به طوری که او هیچوقت با هیچکس ازدواج نکرد و بچهای از خود نداشت. فی سالهای آخر عمرش را در خانه سالمندان Carlylse گذراند و سنیستر هم بهطور سالانه به او سر میزد تا از حال و احوالش با خبر باشد. بااینحال سنیستر هیچوقت به احساسات واقعی خود نسبت به فی اعتراف نکرد. درنهایت هم فی در آغوش خود سنیستر جان داد و از دنیا رفت.
- سنیستر نازی:
در طی ماجراهای جنگ جهانی دوم، سنیستر تحت عنوان نیتن اسکس، فعالیت خود را در اردوگاههای کار اجباری آغاز کرد و با نازیها همکاری داشت. او در این برهه زمانی، با لقب نوسفراتو (خون آشام یا حامل بیماری خون) مورد خطاب قرار میگرد؛ آن هم به خاطر ظاهری که برای خودش درست کرده بود و این حقیقت که او از هر کسی که به آن میرسید، خون میگرفت. براساس گفتههای مگنیتو، سنیستر به کودکان شکلات میداد تا بتواند از آنها نمونه خون بگیرد. سنیستر در طی مدت زمانیکه در آلمان بود، تلاش کرد تا در پروژه Experiment N2 از جهش یافتهای به نام نیمور، کلون درست کند. درنهایت این پروژه توسط کاپیتان آمریکا با شکست روبهرو شد و آزمایشگاههای سنیستر هم در پایان جنگ جهانی دوم بهطور کامل از بین رفت. دفترهای سنیستر شامل تمام جزئیات و اطلاعات آزمایشهایی که انجام داد، بود؛ مدارکی که بعدها توسط دانشمندان پروژه Weapon Plus پیدا شد.
- ویتنام:
در سال ۱۹۶۸، سنیستر به همراه «گری کرو» در ویتنام قرار داشتند. سنیستر برای اولینبار گری کرو را در آلمان دید و از همان زمان ارتباطش را با او ادامه داد. شایعههای منتشر شده حاکی از آن است که این دو نفر منبع الهام داستانهای White Devil هستند؛ موجودی که سربازهایی راکه در جنگلها هستند یا حتی روستاییان را از خانه خود میرباید. در طی همین برهه زمانی هم تیم جدید سنیستر به نام Marauders دوباره شکل گرفت که این بار، سیبرتوث رهبری آن را برعهده داشت.
- نبراسکا:
مستر سنیستر یک روش بسیار خاص و منحصربهفرد در زمینه شکست دادن پروفسور اگزاویه دارد
سنیستر در طی جریان که در تلاش بود تا جهش یافتههای بیشتری را برای تحقیقات خود پیدا کند، خیلی زود محل دقیق State Home for Foundlings را در اوماها نبراسکا پیدا کرد. او یک آزمایشگاه در یک زیرزمین ایجاد کرد و چندین آزمایش مختلف را هم روی کودکان جهش یافته انجام داد؛ کودکانی که از همان طبقات بالای یتیم خانه پیدا و دزدیده بود. یکی از قربانیان او همان اسکات سامرز یا سایکلاپس آینده بود؛ کسی که به مدت چندین سال قربانی سنیستر بود و مدام توسط او شکنجه میشد. یکی دیگر از قربانیان او، برادر بزرگتر اسکات یعنی الکس بود که بعدها نام هاووک را برای فعالیتهای خود برگزید. سنیستر در طی این آزمایشها، ژنهای جهش یافته الکس را تقسیم کرد و بخشی از آن را به فردی به نام «احمد عبدل» داد؛ کسی که بعدها با نام «Living Monolith» شناخته میشد.
- قتل عام جهش یافتهها:
در این برهه زمانی، سنیستر کاری کرد که گری کرو، محل دقیق گامبیت را پیدا کند. زمانیکه سنیستر دوباره با گامبیت ملاقات کرد، معاملهای را با او انجام داد؛ قرار بر این بود که اگر گامبیت برای سنیستر کار کند، او هم جراحیای را روی گامبیت انجام دهد که بتواند در برهه زمانی گذشته، قدرتهای خود را خیلی خوب تحت کنترل بگیرد. آخرین کار و مأموریت گامبیت این بود که جدیدترین گروه سنیستر یعنی Marauders را تشکیل دهد و آن را هدایت کند. اعضای این گروه، بهعنوان اولین مأموریت خود به تونلهای مورلاک رفتند و تمام جهش یافتههایی را که در آنجا زندگی میکردند، به قتل رساندند. سنیستر به این دلیل ماجرای قتل عام مورلاکها را به راه انداخت، که شباهت انحرافی خاصی را میان مطالعات خود و همچنین چیزهایی که در مورلاکها وجود داشت، میدید. جالب است بدانید که در اصل مورلاکها، نتیجه آزمایشهای دارک بیست بودند؛ بازدید کنندهای که از Age of Apocalypse آمده بود و تحت نظارت میستر سنیستر واقعیت خودش فعالیت کرده بود.
این مأموریت پایانی موفقیتآمیز داشت و به خوبی به پایان رسید. او همچنین مدام به این موضوع فکر میکرد که به جهش یافتههایی هم که در جینوشا زندگی میکردند، حمله کند. زیرا آنها هم به نظر میرسید که انحرافهایی از مطالعات او به حساب میآیند؛ آنها در حقیقت نتایج دسیسهها و نقشههای «شوگر من» بودند. شوگر من هم یکی دیگر از دانش آموزان میستر سنیستر از دوران Age of Apocalypse محسوب میشد.
- ایجاد کلونی از جین گری:
مستر سنیستر در این خط داستانی تصمیم گرفته بود تا به هر روشی که هست، خودش را از دست آپوکالیپس خلاص کند. به همین ترتیب یک نقشه جدید کشید که طبق معمول سایکلاپس و زن مورد علاقه او یعنی جین گری هم در آن دخیل بودند. سنیستر اعتقاد داشت که فرزند این دو قهرمان آنقدر قدرتمند میشود که میتواند بهراحتی آپوکالیپس را نابود کند. متاسفانه همه چیز آنطور که باید و شاید پیش نرفت و جین گری بهطور ناگهانی ناپدید شد و به نظر میرسید که جان خود را هم از دست داده بود. سنیستر هم از آنجایی که میخواست نقشه خود را پیش ببرد، کلون جین را ساخت و نام آن را مدلین پرایر گذاشت. بااینحال، اینگونه به نظر میرسید که مدلین قدرتهای جین را در اختیار ندارد و سنیستر هم فکر میکرد که در نقشه خود شکست خورده است.
طولی نکشید که جین گری بازگشت اما پیش از اینکه او و سایکلاپس بتوانند با یکدیگر ازدواج کنند و صاحب بچه شوند، جان خود را از دست داد. بااینحال، نیروی فینکس کلون جین را پیدا کرد و وارد آن شد. این نیرو بعد از اینکه کنترل بدن مدلین را به دست آورد، قدرتها خود را در اختیار او گذاشت. سنیستر هم که ارزش مدلین پرایر را دیده بود، خاطرات جین را درون ذهن او گذاشت. علاوهبر این، سنیستر این کلون را در جایی قرار داد که خیلی زود و راحت شرایط ملاقات او با سایکلاپس به وجود بیاید. سایکلاپس که شباهتهای زیادی بین مدلین و جین میدید، خیلی زود با او ازدواج کرد. سنیستر از لحاظ ذهنی به مدلین دستور داد که آنها به آلاسکا نقل مکان کنند. او قصد داشت تا به این روش، به خوبی روی آنها نظارت داشته باشد و هر بچهای را که به دنیا آوردند، خیلی زود تحت کنترل خود بگیرد.
سایکلاپس و مدلین هم درنهایت صاحب بچه شدند و نام او را نیتن کریستوفر چارلز سامرز گذاشتند. سنیستر هم که از طرف دیگر شاهد تمام این ماجراها بود، این کودک را گرفت اما مدت زیادی طول نکشید که آن را به خاطر «ملکه گوبلین» از دست داد؛ کسی که همسر سابق سایکلاپس محسوب میشد و حالا دیگر طرد شده بود. سنیستر توانست این کودک را به دست بیاورد اما باز هم طولی نکشید که بچه را از دست داد، آن هم به خاطر پدر خودش یعنی سایکلاپس. سایکلاپس که قصد داشت تا تمام این ماجراها را تلافی کند و باعث رنج و عذاب سنیستر بشود، او را نابود و تبدیل به یک تکه استخوان کرد. امید و آرزوی سنیستر برای استفاده از فرزند سایکلاپس در جهت براندازی آپوکالیپس درنهایت جواب داد. البته نه به آن راه و روشی که سنیستر دوست داشت اما بالاخره هدف او محقق شد؛ زیرا نیتن سامرز در بزرگسالی تبدیل به جهش یافتهای به نام کیبل شد.
- فاکتور ایکس:
در یک برهه زمانی خاصی، سنیستر بهشدت با تیم فاکتور ایکس درگیر شده بود. اعضای گروه جدید او که Nasty Boys نام داشت، به نسخه شیطانی و شرور «Madrox» پیوستند. آنها امید داشتند که با کمک این نسخه شیطانی، بتوانند Madrox اصلی را شکست دهند و به قتل برسانند. این اتفاق به کلون شیطانی اجازه میداد که همچنان زنده بماند. اما همانطور که انتظار میرفت که این نقشه جواب نداد و نتیجه خوبی هم نداشت. بعد از گذشت مدتی، سنیستر متوجه شد که «سناتور استیون شافران» قصد دارد تا تیم جهش یافته را بیاعتبار کند تا بلکه به این طریق بتواند حرفه سیاسی خود را با اعتبار کند. به همین ترتیب هم سنیستر به اعضای گروه ایکس فاکتور هشدار داد.
شافران هم که از این اتفاق عصبانی شده بود، به سمت سنیستر شلیک کرد. بااینحال، این گلوله به سینه سنیستر برخورد کرد، تغییر مسیر داد و بعد از بازگشت به شافران، خودش را به قتل رساند. بعد از اینکه «مالیس»، گروه Marauders را ترک کرد، سنیستر اعضای گروه نستی بویز خودش را فرستاد تا او را دستگیر کنند. او درحالیکه در تلاش بود تا درون هاووک و پولاریس ساکن شود، دستگیر شد. سنیستر هم که متوجه شده بود که مالیس سرکش شده، ظاهرا او را به قتل رساند.
- Legacy Virus:
ناتانیل به این دلیل کلمه سنیستر را بهعنوان اسم خود انتخاب کرد که این، آخرین کلمهای بود که همسرش قبل از مرگ به زبان آورد
در این برهه زمانی، سنیستر برای مدت کوتاهی با «استرایف» همکاری میکرد. سنیستر با استرایف قرار گذاشته بود که در ازای دادن جان سایکلاپس و همچنین جین گری، کد دی ان اس مخصوص خانوادهی سامرز را از او بگیرد. سنیستر برای عملی کردن این قرار، درست همانند آپوکالیپس اقدام کرد؛ یعنی چهار اسب سوار را به استخدام خود درآورد تا سایکلاپس و جین گری را دستگیر کنند. به همین ترتیب سنیستر توانست با خیال راحت، سهمی را که از این معامله داشت، انجام دهد و در مقابل هم مخزنی را از طرف استرایف دریافت کرد. قرار بود این مخزن حاوی همان کد دی ان اس خانواده سامرز باشد اما زمانیکه سنیستر در این مخزن را باز کرد، متوجه شد که استرایف در اصل یک ویروس به او داده است؛ ویروسی که میتوانست تا سالها، جامعه جهش یافتهها را نابود کند.
به همین ترتیب هم از آنجایی که سنیستر برای خانواده سامرز احترام خاصی قائل بود، پیشنهاد کرد تا به آنها کمک و از سایکلاپس و برادرانش محافظت کند. همین اتفاق باعث شد تا خیلیها اینگونه تصور کنند که به جز هاووک، برادر دیگری هم در خانواده سامرز وجود دارد که تا به آن لحظه از او صحبت نشده بود. مدتی بعد از رخ دادن این اتفاق، مشخص شد که ولکن هم در اصل یکی دیگر از برادران سامرز است. سنیستر برای مطالعه و بررسی Legacy Virus، فردی به نام «Threnody» استخدام/به بردگی گرفت تا در رابطه با جهش یافتههایی که در حال مرگ بودند، تحقیق کند.
مدت خیلی زیادی طول نکشید که تحقیقات و مطالعات او توسط دستاورد جدید «مویرا مکتاگرت» متوقف شد؛ کسی که توانست یک راه درمانی برای این مشکل پیدا کند. به همین ترتیب هم یکی از اعضای تیم مردان ایکس به نام کلوسوس جان خود را فدا کرد تا این راه درمانی خیلی زود منتشر شود و به دست همه برسد. سنیستر با شوق زیاد به آنها پیشنهاد کرد که کلونی از کلوسوس برای تیم ایکس من بسازد و کار آنها را راحتتر کند. اما آنها خیلی زود این پیشنهاد را رد کردند.
- بازیابی بدن:
در این برهه زمانی، سنیستر به برنامه جدید و اصلاح شدهی دکتر رابرت ویندسور که سلاح ایکس نام داشت، پیوست. نقشه او این بود که جهش یافتهها را از آن اردوگاه کار اجباری که به این برنامه تعلق داشت، آزاد کند. زیرا قصد داشت تا با انجام این کار، جهش یافتههای آزاد شده را درکنار خود نگه دارد و بتواند در آزمایشها و تحقیقات بعدیاش از آنها استفاده کند. زمانیکه قدرتهای سنیستر شکست خورد و برنامههایش هم به هم ریخت، به روسیه رفت تا اعضای راسپوتین را تحت تاثیر قرار دهد و از آنها سوءاستفاده کند. سنیستر امیدوار بود که با کشتن هر کدام از اعضای خانواده راسپوتین، «گریگوری راسپوتین» به بدن آخرین عضو این خانواده برود و دوباره ظاهر شود. او قصد داشت تا بعد از ظهور گریگوری، او را به کار بگیرد که قدرتهای خود را به ثبات برساند و محکم کند.
زیرا او دیگر در این برهه زمانی نه میتوانست تله پورت کند و نه قدرت تغییر شکل را داشت. بااینحال مدت زیادی طول نکشید که کلوسوس و همچنین Mikhail خود را به آنجا رساندند و توانستند نفوذ و تاثیر سنیستر را از این خانواده بردارند. بعد از انجام این کار هم کلوسوس به سنیستر آسیب وارد کرد. جراحتهایی که کلوسوس در این خط داستانی به سنیستر وارد کرد، مدت زیادی روی بدن او ماند و همین به وضوح نشان میداد که بدن او رو به زوال و نابودی است.
- New Marauders:
گامبیت و سان فایر بعد از اینکه مدتی را بهعنوان اسب سواران آخرالزمان فعالیت کردند، تصمیم گرفتند که با یکدیگر فرار کنند و به سمت ژاپن بروند تا در آنجا بتوانند یک زندگی جدید را آغاز کنند. اما مدت زیادی طول نکشید که به گروه جدید سنیستر یعنی Marauders فراخوانده شدند. سنیستر قصد داشت تا براساس نقشهای که کشیده، تمام Precogهایی (شخصیتهایی که توانایی دیدن یا گفتن چیزهایی را دارند که در آینده اتفاق میافتد) را که در سرتاسر دنیا وجود دارند به قتل برساند. او در تلاش بود تا با این کار، Destiny Diaries را از آن خودش کند؛ اسناد و اطلاعاتی که اتفاقات آینده را درون خودشان داشتند. از همین رو، اعضای تیم Marauders با اعضای گروه دیگری به نام Acolytes متحد شدند اما باز هم به اعضای گروه مردان ایکس شکست خوردند.
سنیستر که حسابی عصبانی شده بود، تلاش کرد تا با خالی کردن ذهن کنون بال، عصبانیت خود را از بین ببرد. اما خیلی زود آیس من مداخله کرد و تبدیل به قهرمان این ماجرا شد. گامبیت هم که قصد داشت نقشی در این ماجرا داشته باشد، بهعنوان تلافی، Diaries را نابود کرد. به همین ترتیب هم سنیستر یک شکست بزرگ را در زندگیاش احساس کرد؛ شکستی که باعث شد تا یک قدم بسیار بزرگ در نقشههایش عقب بیاید.
- آمادهسازی برای مرگ:
سنیستر که دیگر در این برهه زمانی تا حد زیادی قدرتهای خود را از دست داده بود، تلاش کرد تا «هوپ» را به دست بیاورد و از او استفاده کند؛ نوزاد جهش یافته جدیدی که بعد از ماجراهای رویداد M-Day به دنیا آمده بود. اما بااینحال، شکست خورد. ناتانیل اسکس زمانیکه به میستیک، معاون دوم خودش، اعلام کرد که نمیتواند روگ را نجات دهد، رسما حکم مرگ خودش را امضا کرد. میستیک هم که بعد از شنیدن این حرف حسابی عصبانی شده بود، صورت سنیستر را بهصورت روگ کوبید. همین اتفاق هم باعث شد تا سنیستر جان خود را از دست بدهد. این مرگ باعث شد تا Cronus Machine سنیستر فعال شود. این ماشین هم باعث میشد تا کد ژنتیکی او فعال شود. جالب است بدانید که سنیستر پیش از مرگ خود و در دههها قبل، این کد ژنتیکی را در پنج نفر مختلف قرار داده بود؛ این افراد عبارت بودند از کین مارکو، آماندا مولر، سباستین شاو، کارتر رایکینگ و چارلز اگزاویه. سنیستر میتوانست دوباره متولد بشود و به زندگی خود ادامه دهد اما طولی نکشید که گامبیت هم به سراغ این ماشین رفت و آن را نابود کرد. ۲ روز بعد از شکست سنیستر و همچنین مرگ متعاقب او، یک شخصیت سایهای نشان داده شد که با شاو قرار ملاقات داشت. خیلی زود مشخص شد که این فرد یک زن بود؛ زنی که نام خودش را میس سنیستر گذاشته بود.
- Regenesis:
مستر سنیستر قدرتهای ابرانسانی خود را به واسطهی آپوکالیپس به دست آورد
در این برهه زمانی، مستر سنیستر دوباره زندگی بازگشت اما این بار کاملا با زندگی قبلی خود تفاوت داشت. او این بار در یک بدن کلون شده عالی و بینقص ظاهر شد و با استفاده از دانش و اطلاعاتی که از آپوکالیپس به دست آورده بود، توانست وارد Dreaming Celestial شود. او برای انجام این کار، کنترل سر این جسم را در دست گرفت و یک ارتش از کلونهای «بینقص و عالی» از خودش به وجود آورد. اعضای این ارتش شباهت زیادی به نسخه قرن ۱۹ انگلستانی خود داشتند؛ نسخهای که اعتقاد داشت که جامعه کاملا بینقص است و هیچ ضعفی ندارد. نقشه او این بود که در کار سلستیالها اختلال ایجاد کند که آنها بالاخره به سیاره زمین بیایند. او امید داشت که آنها تمام زندگیها را از روی زمین پاک کنند و او و ارتش بینقصش را تنها بگذارند که خودش بتواند از ابتدا همه چیز را بسازد.
- ولورینها:
اخیرا، سنیستر یک بار دیگر هم ظاهر شده است؛ آن هم زمانیکه اخبار خاصی به او رسید که حاکی از آن بود که یکی از اعضای تیم مردان ایکس یعنی ولورین، جان خود را از دست داده است. سنیستر به این امید که بتواند او را دستگیر کند و آزمایشهای مختلفی را روی او انجام دهد، مزدورهای مختلفی را استخدام کرد تا بدن لوگان را از مرکز Paradise بگیرند و برایش بیاورند؛ جایی که بدن لوگان که با آلیاژ آدامانتیوم پوشانده شده بود، هنوز در آنجا قرار داشت و در حال استراحت کردن بود. این مزدوران با موفقیت توانستند بدن ولورین را در اختیار بگیرند و آن را به یکی از آزمایشگاههای مناسب سنیستر ببرند. بااینحال نقشه بهطور کامل با موفقیت انجام نشد زیرا اعضای تیم مردان ایکس خیلی زود مداخله کردند و توانستند بدن لوگان را باری دیگر از سنیستر پس بگیرند. به همین ترتیب هم سنیستر دوباره دچار یک شکست و عقب نشینی بزرگ در نقشهاش شد. اما این اتفاق هم سنیستر را از میدان مسابقه دور نکرد. زیرا او همچنان نقشه داشت تا باری دیگر بدن لوگان را پس بگیرد و آزمایشهای خود را روی آن انجام دهد.
- Extraordinary X-Men:
بعد از ماجراهای رویداد Secret Wars، ما متوجه شدیم که مستر سنیستر دوباره در صفحات کتابهای کمیک ظاهر شده است و طبق معمول به سراغ یکی از اعضای تیم ایکس من رفته است؛ این بار هم به سراغ نایت کراولر رفت و او را ربود. زمانیکه کلوسوس و «مجیک» بهدنبال نایت کراولر رفته بودند تا او را پیدا کنند و بازگردانند، مستر سنیستر آنها را هم دستگیر کرده بود. به همین ترتیب، دیگر اعضای تیم مردان ایکس به تعقیب دوستان ناپدید شدهی خود پرداختند. البته در این ماجرا از Old Man Logan و همچنین توانایی شگفتانگیزی که در زمینه ردیابی داشت، کمک گرفتند. زمانیکه آنها به مستر سنیستر رسیدند، بلافاصله مبارزه خود را آغاز کردند. در طی این مبارزه، سنیستر از بخشی از کلونی که Inhuman از سایکلاپس ساخته بودند، رونمایی کرد؛ کلونی که بلافاصله بعد از رونمایی، به سمت اعضای تیم مردان ایکس حملهور شد.
همانطور که چندین بار در متن بالا هم به آن اشاره شده بود، مستر سنیستر انسانی محسوب میشود که از لحاظ ژنتیکی تغییر یافته است؛ به طوری که او توانسته به واسطه همین تغییرات، تواناییهای جسمی و همچنین ذهنی ابرانسانی دریافت کند. این شخصیت قدرت تله پاتی دارد و از همین رو میتواند ذهن افراد دیگر را به روشهای مختلفی دستکاری و از آنها سوءاستفاده کند. علاوهبر این، او میتواند ازطریق توانایی دور جنبی خود، انرژیها را به روشهای مختلف به سمت هدف خود پرتاب کند. مستر سنیستر با استفاده از مواد ژنتیکی که از جهش یافتهای به نام کوریر به دست آورده بود، توانست بهطور کامل کنترل بدن خود را حتی تا سطح سلولی به دست بیاورد. همین موضوع به او اجازه میداد تا بتواند شکل ظاهری خود را به هر طریقی که دوست دارد تغییر دهد، آن را بازسازی کند و خودش را تقریبا دربرابر هرگونه صدمهای مصون سازد. جالب است بدانید که این شخصیت توانایی تله پورت را هم دارد. بااینحال، بیست اعتقاد دارد که این توانایی مربوطبه خود سنیستر نیست و او این قدرت را ازطریق پایگاههای تسراکت خود به دست آورده است.
مستر سنیستر یک دانشمند بسیار نابغه و فوقالعاده باهوش به حساب میآید. او در رشتههای مختلفی مانند بیولوژی، ژنتیک، کلون سازی، فیزیک و مهندسی تخصص بالایی دارد. این شخصیت یک سوءاستفادهگر بسیار حرفهای است و توانایی بسیار بالایی در طرحریزی نقشهها و برنامههای مختلف دارد. او حاضر است هر کاری انجام دهد که قدرتهای خود را به همان شکلی که دارند حفظ کند و از دستشان ندهد. او همچنین برای شخصیت خود اهمیت بسیار زیادی قائل است و تلاش میکند تا از راههای تکنولوژیکی خاص، آن را نگه دارد؛ مانند انتخاب افراد خاصی بهعنوان «میزبانهای خود» که اگر در آینده او جان خود را از دست داد، آنها بتوانند جایگزین او شوند و راهش را ادامه دهند. بااینحال، سباستین شاو اشاره کرده که آخرین کشف کلون کردن بهصورت تکنولوژیکی تقریبا این نقشه و برنامه را بیهوده کرده است.
در انتها به چند مورد از انیمیشنها و بازیهایی و آثاری اشاره میکنیم که شخصیت ناتانیل اسکس/مستر سنیستر در آن حضور داشت:
- انیمیشن سریالی X-Men: The Animated Series محصول سال ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۷ با صداپیشگی کریستوفر بریتون
- انیمیشن سریالی Wolverine and the X-Men محصول سال ۲۰۰۹ با صداپیشگی کلنسی براون
- بازی X2: Wolverine's Revenge محصول سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۴ با صداپیشگی کریستوفر کوری اسمیت
- بازی X-Men Legends II: Rise of Apocalypse محصول سال ۲۰۰۵ با صداپیشگی دنیل ریوردن
- بازی Marvel Heroes محصول سال ۲۰۱۳ با صداپیشگی استیو بلوم
- بازی Deadpool محصول سال ۲۰۱۳ و ۲۰۱۵ با صداپیشگی کیث فرگوسن
- بازی Marvel Avengers Alliance محصول سال ۲۰۱۲