
سینمای سال ۲۰۱۹ میلادی پر بود از افرادی که وظیفهی اجرای نقش اول یک فیلم را برعهده داشتند و هرکدام از آنها نیز بهنوعی در انجام این کار درخشیدند. همراه زومجی و معرفی بهترین بازیگرهای مرد سال دنیای هنر هفتم باشید.
به دلیل بروز یک مشکل مطلب بهترینهای امروز با یک ساعت تاخیر منتشر شد که بابت آن عذرخواهی میکنیم. نظرسنجی این مطلب ساعت ۱۹ فردا ۲۹ دی به پایان میرسد و مطلب بعدی هم در ساعت ۱۹ منتشر خواهد شد
بازیگرها گاهی اصلیترین افرادی هستند که تصویر حاضر در ذهن کارگردان را به دنیای واقعی میآورند؛ افرادی که در بالاترین سطح اجرا، هرکدام از آنها هنگام مواجهه با هر پروژه رویکرد خاصی دارد و از روش مد نظر خود برای یکی شدن با شخصیتی خلقشده توسط فیلمنامهنویس پیروی میکند. امسال هم چه جوکر، چه فرانک شیران «مرد ایرلندی»، چه ویزلو در «فانوس دریایی»، چه چارلی «داستان ازدواج» و چه هاوارد رتنر فیلم Uncut Gems، همه و همه درکنار چندین و چند شخصیت مذکر دیگر گروهی از کاراکترها را تشکیل میدادند که خوش درخشیدن یک بازیگر نقش اول مرد تاثیر مثبتی روی دیده شدن آنها توسط مخاطب داشته است. شاید بیشتر از هرچیز دیگر به این دلیل که تکتک بازیگرهای مورد بحث در حسوحال یک فیلم سینمایی غرق شدند و مخاطب را هم به شکلی زیبا با اجرایی قابل ستایش با این حسوحال همراه کردند. در ادامه بهترینهای سال ۲۰۱۹ سینما و تلویزیون زومجی، به سراغ انتخاب بهترین بازیگر نقش اول مرد رفتهایم:
رابرت دنیرو برای فیلم The Irishman
برادران کوئن بدون شک جزو نویسنده/کارگردانهای بزرگ سینمای معاصر هستند و هیچ شکی هم در شاهکار بودن اثر اکرانشده توسط آنها در سال ۲۰۰۷ میلادی وجود ندارد؛ اثری با بازی تامی لی جونز، جاش برولین و خاویر باردم که نامگذاری زیبایی را هم با اقتباس از کتاب مرجع خود به قلم کورمک مککارتی یدک میکشد. اما با همهی اینها نمیتوانیم از این خوشحال نشویم که حداقل در مدیوم فعالیت خود آنها یعنی سینما و دنیای هنر هفتم، همچنان جایی برای پیرمردهای جواب پسداده و کاربلد پیدا میشود.
رابرت دنیرو تا قبل از The Irishman هم کارنامهی هنری بهشدت لایق دفاع و قابل احترامی داشت. بازیگری که نقش اصلی آثار ماندگاری همچون «راننده تاکسی» (Taxi Driver) از مارتین اسکورسیزی و «روزی روزگاری در آمریکا» (Once Upon a Time in America) به کارگردانی سرجیو لئونه را بازی کرده است و مرور آثار فوقالعادهای که وی نقشآفرینیهایی عالی از خود را در آنها تحویل مخاطبان داد، به خودیِ خود یک مقالهی مفصل و خواندنی را به وجود میآورد. اما بخش قابل توجهی از پروسهی خلق شدن فیلمهای عالی این مرد و رشد او در دنیای هنر هفتم طی همکاری با مارتین اسکورسیزی رقم خورد. طوری که تعداد زیادی از بینندگان از جایی به بعد میدانستند که همکاری دنیرو و اسکورسیزی همیشه ارزش و اعتبار خاص خود را دارد. چون این دو هنرمند در دنیای سینمایی یکدیگر ذوب شدهاند و انقدر از نظر هنری خوب هم را میفهمند که بدون شک میتوانند بسیاری از بحثهای بین فیلمساز و بازیگر اصلی اثری همچون «مرد ایرلندی» را با گفتوگوهای حداقلی به پایان برسانند. دنیرو در این فیلم جوهرهی یک عمر فعالیت هنری خود را به نمایش گذاشته است؛ چه در سکانسهای نسبتا ساکتی که طی آنها تمرکز دوربین روی چشمان بازیگر است و چه در لحظاتی که او در مقام یک نقشآفرین حرفهای باید بازی شخصیت خود با کلمات را برای چند دقیقه و بدون خسته کردن مخاطب به تصویر بکشد. جالبتر آن که نه گریمهای سنگین و نه جلوههای ویژهی کامپیوتری سنگینتر اثر برای جوانسازی وی هم نتوانستهاند حضور او در متن و حاشیهی این نقش را کمرنگ کنند و همین میشود که فرانک شیران طی تکتک ثانیههای «مرد ایرلندی» همانقدر که فرزند واقعیتهای تاریخی، فیلمنامهی استیون زایلیان و کارگردانی اسکورسیزی است، یک پرترهی مثالزدنیِ ترسیمشده توسط رابرت دنیرو باشد.
واکین فینیکس برای فیلم Joker
وقتی بازیگر یک فیلم پرفروش و سودآور و تحسینشده در برخی از محافل معتبر بهتنهایی حکم اصلیترین و تاثیرگذارترین نقطهی قوت آن را پیدا میکند و سایهی او روی شکل گرفتن قابلتوجهترین بخشهای اثر برای منتقدها هم تا این حد دیده میشود، دیگر نمیتوان شکی نسبت به آن داشت که او در انجام کار خود درخشیده است. از یک طرف نه جوکرِ ارائهشده به واکین فینیکس در فیلمنامهی اثر اکرانشده در سال ۲۰۱۹ در ردههای بالای فهرست پیچیدهترین کاراکترهای اجراشده توسط او تا به امروز جایی دارد و از طرف دیگر خود این نقشآفرینی را هم کمتر سینماشناسی در رتبهی یک بهترین بازیهای ارائهشده توسط فینیکس تا به امروز قرار میدهد. اما اینکه او انقدر بازیگر حرفهای و موفقی است که دائما به رقابت با خود میپردازد، نباید حتی برای یک لحظه کار بزرگ انجامشده توسط وی برای زندگی بخشیدن به آرتور فلک را انکار کند.
فینیکس در این فیلم طوری بدون رفتن به سراغ متد اکتینگ (تکنیک بازیگری متد) در نقش فرو میرود که عملا یک قاببندی پایهای از چهره و نگاه او بیشتر از هر دیالوگی در مسیر معرفی کاراکتر به مخاطب گام برمیدارد. فینیکس با لبهای خود و از اعماق حلق بلندبلند میخندد و با چشمان خویش گریه میکند. فینیکس در لحظه اغراقآمیز میشود و دوباره به غمگرایی و تندی درونی کاراکتر برمیگردد؛ آن هم بدون اینکه آب از آب تکان بخورد و فاصلهای بین مخاطب و آرتور ایجاد شود. فینیکس صدا، بدن، نگاه و رفتار خود را با کاراکتر هماهنگ میکند. نتیجه هم میشود آن که در عین سخت و داغ بودن انکارناپذیر رقابت در این بخش، به این سادگیها نتوان منتقد/مخاطب/فهرست قابل اعتنایی را یافت که از تازهترین اجرای او بهعنوان یکی از بهترین بازیگریهای دیدهشده در سال میلادی گذشته یاد نکنند.
رابرت پتینسون برای فیلم The Lighthouse
دلتان برای لمسِ تنها و تنها چند درصد از احساس مواجهه با اجرای شگفتانگیز دانیل دی-لوئیس در فیلم There Will Be Blood (خون به پا خواهد شد) تنگ شده است؟ هرچه سریعتر «فانوس دریایی» اثر رابرت اگرز (نویسنده و کارگردان فیلم ترسناک معرکهی The Witch) را تماشا کنید و اجازه بدهید که رابرت پتینسون با اجرایی یقینا نه در آن حد و اندازه اما باکیفیت و از همان جنس طی برخی سکانسها میخکوبتان کند. پتینسون پیش از آن که بهعنوان یکی از بازیگرهای اصلی TENƎꓕ، تازهترین فیلم کریستوفر نولان انتخاب شود و مطابق برخی اخبار به همین طریق تاییدیهی نهایی شرکت برادران وارنر و سازندگان برای تبدیل شدن به بروس وین/بتمن جدید مت ریوز را هم بگیرد، جادهای پراهمیت را برای فاصله گرفتن از یک بازیگر جوان بسیار معروف طی کرد تا امروز بتواند در محافل گوناگون هنری یک بازیگر آیندهدار خطاب شود. حرکت در این جاده برای او هم کموبیش با نقشآفرینی عالی در فیلم Good Time سافدیها آغاز شد؛ فیلمی که اجرای پتینسون در آن یک ویژگی مشترک مهم با نحوهی قرار گرفتن وی در دل ثانیههای The Lighthouse دارد و آن هم چیزی نیست جز اینکه در هر دو مورد خود بازیگر مورد بحث به سراغ فیلمسازهای تحسینشده رفت و از آنها خواست که پروژهای مشترک را درکنار یکدیگر تجربه کنند. پس The Lighthouse هم در مسیر تلاش یک بازیگر برای خودسازی دوباره جا میگیرد که تبدیل به فیلمی انقدر مهم در کارنامهی او میشود؛ فیلمی که برای نخستین بار راه وی را به پنج رتبهی برتر فهرستهای معتبر گوناگون «بهترین بازیگر نقش اول مرد سال» باز کرد و در بخشهای دیگر هم توسط بعضی منتقدها همچنان ستایش میشود. البته نباید انکار کرد که فارغ از اجرای پرانرژی و اغراقآمیز شخص پتینسون که به طرز عجیبی مخاطب را پس نمیزند و بیشتر و بیشتر هم به اعماق اتمسفر این فیلم خاص میکشاند، شیمی عالی حاضر بین او و بازیگر نقش مکمل اثر یعنی ویلم دفو نیز جزو مهمترین دلایل دیده شدن نقشآفرینی مورد اشاره توسط بسیاری از تماشاگرها به شکلی که باید و شاید است.
آدام درایور برای فیلم Marriage Story
آدام درایور که بهتازگی دهمین سالگرد آغاز فعالیت حرفهای خود در دنیای سینما را جشن گرفت، یکی از آن بازیگرانی است که با گزیدهکاری و همکاری با فیلمسازهای درست آیندهی خود در این مدیوم را شکل میدهد. البته که از جایی به بعد درایور همزمان با حضور در فیلمهای کمخرج و ارزشمند از نظر هنری ابایی از رفتن به سراغ پروژههای شلوغ و بلاکباستری هم نداشت. در عین آن که او تا به امروز چند نقشآفرینی قابل احترام را تحویل بینندگان داده است، بدون شک بازی وی در نقش چارلی در فیلم جدید نوآ بامباک یعنی «داستان ازدواج» را میشود بهترین اجرایش خطاب کرد. یک اجرای حسابشده و پرحرارت که از مرحلهی شناساندن درست شخصیت به مخاطب فراتر میرود و تبدیل به یکی از آن عناصر سازندهی اثر میشود که بدون آنها اصلا نمیشود کل فیلم را تصور کرد. به بیان بهتر آدام درایور انقدر نقش قابل توجهی در شکلگیری درگیری احساسی بین مخاطب و کاراکتر چارلی و در نگاه جامعتر کل فیلم دارد که بدون او Marriage Story اصلا نمیتوانست فیلم امروز باشد.
شیمی زیبای حاضر بین او و اسکارلت جوهانسون، کارگردانی و فیلمنامهنویسی بامباک که حتی در حد انتخاب کلمات هم به بازیگر هنگام ادای دیالوگها اجازهی بداههپردازی نمیدهد و تلاش درایور برای نمایش واقعگرایانهی گذر چند ثانیهای یک شخصیت از اوج یک احساس به نقطهی اوج احساسی دیگر را هم میتوان اصلیترین عناصر سازندهی این بازی قوی دانست؛ اجرایی که به خوبی نشان میدهد چرا انتخاب بازیگر درست برای یک نقش جزو اصلیترین عناصر سازندهی یک فیلم بسیار عالی است.
آدام سندلر برای فیلم Uncut Gems
آدام سندلر تا همین امروز هم کاراکترهای خودشیفته و کموبیش نفرتانگیز جذابی را تقدیم مخاطبان کرده است. اما در Uncut Gems، تازهترین ساختهی برادران سافدی او رسما پستترین و شاید پیچیدهترین شخصیتی را زنده کرد که در طول بیش از سی سال فعالیت سینمایی خود با آن روبهرو شده است. Uncut Gems فیلمی است که از لحاظ جنس تعلیقزایی میتوان آن را به Good Time یعنی فیلم قبلی کارگردانها و نویسندگانش شبیه دانست؛ یک فیلم دیوانه و استرسزا که چه از لحاظ تصویری و چه از لحاظ صوتی فرم خاص و غیر قابل دست کم گرفتنی را دنبال میکند که به خاطرش درخشش بازیگر در طول اثر سختتر از حالت عادی به نظر میرسد.
سندلر در اینجا به شکلی دائما لایق تحسین، نقش یک جواهرفروش پرحرف را بازی میکند که همیشه بهدنبال پیروزی بعدی و به دست آوردن مبالغ بیشتر پول است؛ یک فرد گرفتارشده در وضعیتی آشفته که در کمال بیادبی برخی تکهکلامهای به یاد ماندنی را به زبان میآورد. اما سندلر اینجا ابدا در نقشآفرینیهای پیشین خود گیر نمیافتد و رسما با همین یک اثر حکم بازیگری حرفهایتر و به مراتب لایق احترامتر از قبل را پیدا میکند. او که برای این نقش با افراد بسیار زیادی از دنیای واقعی مصاحبه کرده است تا سبک زندگی انسانهایی مثل هاوارد را بشناسد، چه در هنگام درخشش کمدیهای سیاه سافدیها و چه وقتی با لحظهای کاملا جدی و پرتعلیق روبهرو هستیم، دست تماشاگر را میگیرد و به او اجازهی دور شدن از محیط ذهنی-احساسی فیلم را نمیدهد. جالبتر آن که گذر زمان هم نهتنها باعث نمیشود که مثل برخی از نقشآفرینیهای بسیار خوب دیگر سال گذشته از جایی به بعد اجرای وی به تکرار بیافتد، بلکه سندلر انگار برای هر دقیقهی Uncut Gems برنامهای متفاوت داشته است.
اینکه او در مقام یک نقشآفرین پس از این همه سال فعالیت در دنیای سینما نشان میدهد که چه پتانسیل عجیب و ناشناختهای برای درام و چه تواناییهای به نمایش درنیامدهای برای قرار گرفتن در مرکز سکانسهای تعلیقزا دارد، به خودی خود لیاقت وی برای ایستادن در رتبههای بالای این فهرست را نشان میدهد. اما آنچه که تحریریهی سینمایی زومجی را نسبت به دادن لقب بهترین بازیگر مرد سال ۲۰۱۹ به آدام سندلر مطمئن کرده است، تعلق پیدا کردن مطلق این نقش به او و اغراقآمیز جلوه نکردنش در اوج اغراقآمیز بودن است. هاوارد را به جرئت میتوان کاراکتری دانست که اکثر بازیگرها او را به اصطلاح بیش از حد پررنگ بازی میکنند؛ به این معنی که دائما میشود در طول اثر همزمان با لذت بردن از تماشای یک اجرای قوی، با بازیگری مواجه شد که تمام عظلات بدن و تارهای صوتی خود را به کار میگیرد تا تصویر اگزجرهی بایدی از چنین کاراکتری را تقدیم مخاطب کند. اما وقتی با سطحی شگفتانگیزتر از اجرا طرف باشیم، بعضا بازیگر در همین حالت درون نقش گم میشود. انقدر که اغراقها هم بخشی از جنس زندگی کاراکتر به نظر میرسند و در عین شناختهشده بودن بازیگر، هم شخصیت را نمیشود حتی برای یک لحظه بدون اجرای او متصور شد وهم نمیتوان دائما گریم شدن او و قرار گرفتنش بهجای این کاراکتر را به خود یادآوری کرد. آدام سندلر بهگفتهی خودش به فراهم آوردن فرصتهایی برای خندیدن مردم افتخار میکند. اما اکنون ثابت شد که وی در گذاشتن دستش در مقابل دهان و بینی مخاطب، بستن راه تنفس او، نزدیک کردنش به خفگی و و برداشتن دست در لحظهی آخر برای بخشیدن تنفسی بسیار جذاب به تماشاگر هم حریف میطلبد.
پس بهترین بازیگری نقش اول مرد در فیلمهای سینمایی سال ۲۰۱۹ از دید زومجی به شرح زیر است. همانطور که در پست اصلی بهترینهای سال هم اشاره شد، امسال به جز رتبهی نخست، سایر نامزدها رتبهبندی خاصی ندارند:
- آدام سندلر برای فیلم Uncut Gems
- رابرت دنیرو برای فیلم The Irishman
- آدام درایور برای فیلم Marriage Story
- رابرت پتینسون برای فیلم The Lighthouse
- واکین فینیکس برای فیلم Joker