نویسنده: مسعود مشایخی
// سه شنبه, ۲۴ آبان ۱۴۰۱ ساعت ۲۲:۵۹

نقد فیلم برپاخیزان جهنم (Hellraiser) | جهنمی با طعم اسلشر!

فیلم برپاخیزان جهنم یا Hellraiser، یک ریبوت ناامیدکننده از این مجموعه مشهور است. فیلمی که نه نگرش تلخ‌اندیشانه کلایو بارکر به سیاهی‌های درون انسان را دارد و نه از تخیل بی‌حد و مرز فیلم اصلی بهره‌ای برده است.

مقایسه نسخه‌های مختلف یک مجموعه با منبع اصلی (و با یک‌دیگر) امری اجتناب ناپذیر است، مگر اینکه نسخه اصلی را ندیده باشید یا آن را به خوبی به‌خاطر نیاورید. در این صورت، شما از این فرصت برخوردارید که بدون هیچ پیش‌زمینه ذهنی‌ای با یک فیلم رو‌به‌رو شوید. بنابراین اگر از آن دسته مخاطبانی هستید که اولین‌بار به تماشای نسخه‌ای از دنیای کلایو بارکر بزرگ نشسته‌اید، احتمالا از ایده مکعب شیطانی فانتزی آن و قابلیت‌های عجیب و غریبش لذت بیش‌تری خواهید برد. اما خوب است بدایند که این شی سحرآمیز شهرتی فراوان در جهان وحشت دارد که مخاطبان آشنا در مواجهه با آن احتمالا احساس دژاووی رعب‌آوری را تجربه خواهند کرد. شی عجیبی که مجرایی به دنیایی دوزخی و مرگبار است که کلید ورود به آن مقداری خون و همچنین انگیزه‌های شریرانه – عمدتا لذت‌جویانه و خودپسندانه – است.

فیلم برپاخیزان جهنم ۱۹۸۷ موجوداتی اهریمنی و فرابعدی‌ به نام سنوبیت‌ها را معرفی کرد که تبدیل به آنتاگونیست‌های مشهوری در ژانر وحشت شدند

این پازل مکعبی که می‌تواند به شکل‌های مختلفی در بیاید، نخستین‌بار در رمان پرفروش قلب دوزخی کلایو بارکر و اقتباس سینمایی سال ۱۹۸۷ او با عنوان برپاخیزان جهنم ظاهر شد. همچنین اثر بارکر، موجوداتی اهریمنی و فرابعدی‌ (یا همان‌طور که خودشان می‌گویند: کاوشگرانی فراتر از قلمرو تجربه و فراتر از مرز احساس) به نام سنوبیت‌ها را معرفی کرد که تبدیل به آنتاگونیست‌های مشهوری در ژانر وحشت شدند. موجوداتی با ظاهری عجیب و رعب‌آور که پس از اینکه کسی معمای این جعبه پازلی نفرین شده را حل می‌کرد، خود را نمایان می‌ساختند و مسیر جهنم را می‌گشودند. جعبه‌ای که در فیلم و کتاب بارکر به اعماق تاریک‌ترین بخش‌های ذهن انسان نفوذ می‌کرد.

اودسا آزیون در نقش رایلی در فیلم Hellraiser به پازل شیطانی نگاه می‌کند

برپاخیزان جهنم دیوید بروکنر، سومین فیلم بلند او و یازدهمین فیلم این مجموعه است که بر مبنای رمان اصلی بارکر ساخته شده و بازراه‌اندازی فیلم سال ۱۹۸۷ محسوب می‌شود

سنوبیت‌ها و رهبرشان که به سرسوزنی (Pinhead) و کشیش جهنم شناخته می‌شود، از زمان راه‌اندازی این مجموعه، بازنمایی‌های قابل‌قبول کمی داشته‌اند. فیلم برپاخیزان جهنم دیوید بروکنر، سومین فیلم بلند او و یازدهمین فیلم این مجموعه است که بر مبنای رمان اصلی بارکر ساخته شده و بازراه‌اندازی فیلم سال ۱۹۸۷ محسوب می‌شود. برپاخیزان جهنم بروکنر در ادامه موج بازراه‌اندازی‌های فرانچایزهای محبوب قدیمی وحشت مانند هالووین (۲۰۱۸) – که مدتی قبل آخرین عنوان آن منتشر شد – جیغ (۲۰۲۲) و کشتار با اره برقی در تگزاس (۲۰۲۲)، قرار می‌گیرد.

فیلم‌هایی که همان عناوین منبع اصلی‌شان را دارند و به‌عنوان یک بازراه‌اندازی خود را معرفی می‌کنند نه یک دنباله دیگر. هر کدام از این ریبوت‌ها توسط استعدادهای جدید سینمای وحشت ساخته شده‌اند. کار دیوید گوردون گرین با هالووین با سه فیلم به پایان رسید و مت بتینلی اولپین و تایلر جیلت روی جیغ کار می‌کنند. کشتار با اره برقی در تگزاس دیوید بلو گارسیا نیز شکست سختی خود و باید ببینیم که آیا همچنان با هدایت او ادامه پیدا خواهد کرد یا خیر.

در ادامه به بخش‌هایی از داستان فیلم اشاره می‌شود

دیوید بروکنر که با فیلم وحشت روانشناختی خانه وحشت شناخته می‌شود در بازراه‌اندازی خود از برپاخیزان جهنم برخی از همان مفاهیم فیلم قبلی‌اش مانند مواجهه با تروما و فقدان را بکار می‌گیرد. خانه وحشت عواقب دردناک و اضطراب‌آور یک فقدان ناگهانی و ویرانگر را به تصویر می‌کشید و تمثیلی از افسردگی و رنج فقدان بود. برپاخیزان جهنم داستان یک دختر جوان معتاد به نام رایلی با بازی اودسا آزیون را دنبال می‌کند که در فرایند بهبودی قرار دارد. او با برادرش مت و دوست او کالین و هم اتاقی‌ مت، نورا، زندگی می‌کند. رایلی با مت که مدام نگران او و معاشرت‌ها و بی‌ مسئولیتی‌‌هایش است، میانه چندان خوبی ندارد و مدام با یک‌دیگر در حال مرافعه هستند.

گوران ویسنجیک در نقش رولند وویت در حال کار کردن با مکعب پازلی در فیلم Hellraiser

بروکنر و نویسندگان، زمان زیادی را صرف توسعه شخصیت‌های نه چندان جذابشان می‌کنند که نتیجه آن مدت زمان دو ساعته فیلم است که نسبت به زمان نود دقیقه‌ای سایر فیلم‌های مجموعه، طولانی محسوب می‌شود

رایلی قصد دارد به زندگی نابسامان خود سروسامانی بدهد و روی پاهای خود بایستد به همین خاطر پیشنهاد معشوقه‌اش تِرِور برای دزدی از یک انبار متروکه را می‌پذیرد. انبار متروکه‌ای که ظاهرا متعلق به آدم ثروتمندی است و آن دو امید دارند اشیای گرانبهایی را در آن پیدا کنند. اما آن دو در انبار خالی آن‌جا با یک گاوصندوق رو‌به‌رو می‌شوند که درون آن جعبه‌ای قرار دارد که جعبه نیز حاوی همان پازل مکعبی آشنا است.

البته این جعبه پازلی از لحاظ ظاهری با آن جعبه‌ای که از فیلم بارکر به یاد داریم تفاوت‌هایی دارد. رایلی بدون آنکه بداند چه خطری تهدیدش می‌کند و به گمان اینکه احتمالا شی ارزشمندی است این پازل را نزد خود نگه نمی‌دارد. اما همینکه پس از جر و بحث با برادرش در همان شب این جعبه را دستکاری می‌کند، سنوبیت‌ها و پین‌هد احضار می‌شوند. اتفاقی که منجر به ناپدید شدن برادرش مت می‌شود. رایلی که ناپدید شدن مت را به این جعبه مرموز مرتبط می‌داند در تلاش است تا راز آن را بفهمد. او باید راهی برای فرار از سنوبیت‌ها پیدا کند تا برادر و دوستانش را از چنگال آن‌ها نجاب بدهد. چراکه عواقب شوم پازل دامن دوستانش را نیز می‌گیرد و همه آن‌ها را به‌نوعی درگیر خود می‌کند.

فیلمنامه بن کالینز و لوک پیوتروسکی که بر منبای داستانی که آن‌ها با دیوید اس‌. گویر طراحی کرده‌اند، نوشته شده است از مشکلات متعددی رنج می‌برد. از جمله اینکه بروکنر و نویسندگان، زمان زیادی را صرف توسعه شخصیت‌های نه چندان جذابشان می‌کنند که نتیجه آن مدت زمان دو ساعته فیلم است که نسبت به زمان نود دقیقه‌ای سایر فیلم‌های مجموعه، طولانی محسوب می‌شود به‌ویژه به‌خاطر اینکه فیلمنامه جذابیت‌ها و کشش لازم برای این مدت زمان را ندارد. این تلاش برای پررنگ کردن درام شخصی کاراکترها، با ورود به نیمه دوم تقریبا به فراموشی سپرده می‌شود.

به‌عنوان نمونه ایده اعتیاد رایلی و مبارزه او برای بهبودی به سرعت به حال خود رها می‌شود. در حالیکه که در اولین لحظه ظاهر شدن سنوبیت‌ها و به تبع آن ناپدید شدن مت، این سؤال مطرح می‌شود که آیا این‌ها واقعا رخ‌ داده‌اند یا تصورات رایلی به‌خاطر مصرف مواد مخدر هستند. اما این ایده نیز بلافاصله کنار می‌رود و شخصیت‌ها به سرعت با داستان رایلی و جعبه پازلی همراه می‌شوند. از سوی دیگر اعتیاد رایلی به مواد مخدر از لحاظ مضمونی با ایده مرکزی و قدیمی جهان هل‌ریزر – یعنی ایده در هم‌آمیختگی لذت و درد - ارتباطی سطحی و فاقد عمق پیدا می‌کند که به هیچ دیدگاه ویژه‌ای نیز ختم نمی‌شود.

جیمی کلیتون در نقش پین‌هد یا کشیش جهنم در فیلم Hellraiser

همچنین بخش قابل‌توجهی از فیلم بدون هیچ‌گونه ابهامی صرف حل معمایی می‌شود (اینکه راز این جعبه پازلی چیست) که مخاطب آشنا با جهان برپاخیزان جهنم کلایو بارکر به‌راحتی می‌تواند نتیجه آن را حدس بزند، هرچند برای مخاطبان ناآشنا هم چندان کنجکاوی‌برانگیز و درگیرکننده نیست. شیوه برخورد بروکنر با مصالح خود، بیشتر از آنکه به قواعد جهان بارکر نزدیک باشد به اسلشرها پهلو می‌زند. در واقعا اگر جای سنوبیت‌ها را با قاتلین مشهور اسلشر‌ها – مانند جیسون وورهیز جمعه سیزدهم، مایکل مایرز هالووین و فردی کروگر کابوس در خیابان الم – در فیلم عوض کنیم، احتمالا نتیجه تفاوت زیادی نخواهد کرد. زیرا فیلم بروکنر تقریبا هیچ‌کدام از ایده‌های متهورانه جهان بارکر را پیاده نمی‌کند. درحالی که شاید در نگاه اول جهان هل‌ریزر بیشتر از سایر فرانچایزهای مشهوری که از آن‌ها نام بردیم، برای یک بازراه‌اندازی معاصر مناسب باشد.

شیوه برخورد بروکنر با مصالح خود، بیشتر از آنکه به قواعد جهان بارکر نزدیک باشد به اسلشرها پهلو می‌زند. در واقعا اگر جای سنوبیت‌ها را با قاتلین مشهور اسلشر‌ها در فیلم عوض کنیم، احتمالا نتیجه تفاوت زیادی نخواهد کرد

بازسازی‌ها و ریبوت‌هایی که از فرانچایزهای مشهور در دو سه سال اخیر منتشر شده‌اند، همگی ایده‌ای یکسان را دنبال می‌‌کنند: روزآمد کردن جهان هراس‌آور و الگوهای ژانری و ایده‌های مضمونی‌شان در بسر دنیای امروز و مسائلش. نگاهی به هالووین‌های جدید، جیغ و کندی‌من نیا داکاستا که سال پیش منتشر شد، موید این نکته است.

اینکه با سنوبیت‌ها در جهان سرمایه‌داری امروز که زیر سلطه لذت‌جویایی‌های فاسد و ویرانگر و عطش سیری‌ناپذیر به شهرت و قدرت قرار دارد، ملاقات کنیم بخودی خود ایده‌ای هیجان‌انگیز است. فیلم اصلی کلایو بارکر در سال ۱۹۸۷ وحشت واقع‌گرایانه دهه هفتادی‌اش و تخیل متهورانه خود، در زمان رونق فیلم‌های وحشت فانتزی که نوجوانان و جوانان را به‌عنوان شخصیت‌های مرکزی در راس خود داشتند، یک جهان غیرمنتظره را پیش روی مخاطبان خود می‌گذاشت. جایی که کلایو بارکر به قول استیون کینگ خود را به‌عنوان «آینده وحشت» معرفی کرد. پیش‌بینی‌ای که البته به‌خاطر کم‌کاری بارکر (او اگرچه فیلمنامه‌ها و داستان‌های زیادی نوشت اما فقط سه فیلم ساخت) محقق نشد.

آدام فیسون در نقش کالین در فیلم Hellraiser در آستانه قربانی شدن توسط سنوبیت‌ها شدن توسط سنو

اما فیلم بروکنر، در زمانه‌ای که شاید بیشتر از هر دوره دیگری با روح تاریک و بدبینانه فیلم بارکر مطابقت دارد، کم‌ترین پیوند با را با دنیای غرق در خون و سیاهی آن پیدا می‌کند. فیلمنامه برپاخیزان جهنم بروکنر آنقدر به الگوهای استاندارد پایبند است که هیچ رد و نشانی از روح سرکش فیلم بارکر را در آن نمی‌توان پیدا کرد. پازل نفرین شده در اینجا جز نابود کردن آن‌هایی که آن را دستکاری می‌کنند کار دیگری با آن‌ها انجام نمی‌دهد. هیچ‌چیزی را درون آن‌ها تغییر نمی‌دهد و راهی به سیاهی‌های درون آن‌ها پیدا نمی‌کند. البته درباره شخصیت رولند وویت ماجرا فرق می‌کند. یک سرمایه‌دار شریر و مجموعه‌دار اشیای ماورا‌ءالطبیعه که پای پازل را به دنیای فیلم باز می‌کند. آدمی که به مدت چند سال به شکل مرموزی ناپدید شده و همه فکر می‌کنند که او مرده است. متاسفانه فیلم در همان ابتدا رولند را رها می‌کند و خیلی دیر به او بازمی‌گردد. شخصیتی که می‌توانست نگرش بدبینانه فیلم اصلی به سیاهی‌های درون انسان را تجسم ببخشد، اما حضوری کاریکاتوری و کم‌اثر دارد.

برپاخیزان جهنم ۲۰۲۲، در زمانه‌ای که شاید بیشتر از هر دوره دیگری با روح تاریک و بدبینانه فیلم بارکر مطابقت دارد، کم‌ترین پیوند با را با دنیای غرق در خون و سیاهی آن پیدا می‌کند

اگر سنوبیت‌های اصلی فقط برای شکنجه کسانی که پازل را دستکاری می‌کردند ظاهر می‌شدند، در اینجا هر کسی می‌تواند آن‌ها را ببیند. آن‌ها پیرامون عمارت وویت، که دور تا دورش با حفاظی فلزی پوشانده شده است و همچون مکانی دوزخی روی زمین بنظر می‌رسد، پرسه می‌زنند و صبورانه منتظر فرصتی برای دستیابی به سوژه‌های لذت خود هستند. موجوداتی که در اینجا ملموس‌ترند و بیشتر حرف می‌زند و با وضوح بیش‌تری به تصویر کشیده می‌شوند.

به همین دلیل اگرچه همچنان ظاهری ترسناک و منزجرکننده دارند، اما آن احساس ناخوشایند و هراس‌آور از وجود قدرتی ماواء‌الطبیعه که در فیلم اصلی ما را مجذوب خود می‌کرد را در اینجا لمس نمی‌کنیم. توصیف مشهوری که آن‌ها به آن شناخته می‌شوند، «فرشتگانی برای برخی...و شیاطینی برای برخی دیگر»، در اینجا درباره آن‌ها صدق نمی‌کند، زیراکه آن‌ها در اینجا به همان هیولای کلاسیک فیلم‌های ترسناک تبدیل شده‌اند.

پین‌هد و سنوبیت‌ها با Hellraiser 2022 دوباره بازگشته‌اند

شخصیت سرسوزنی که او را با داگ بردلی به یاد می‌آوریم در اینجا توسط جیمی کلیتون به تصویر کشیده شده است. کلیتون در نقش پین‌هد با ظاهری کمی متفاوت، همچنان ترسناک و جذاب است، اگرچه او نیز همچون سایر سنوبیت‌ها کم‌تر از اسلاف خود در فیلم اصلی، اسرارآمیز و فوق‌طبیعی بنظر می‌رسد. با اینحال هر زمان که سنوبیت‌ها و پین‌حد ظاهر می‌شوند، فیلم بهتر کار می‌کند، چراکه شخصیت‌های انسانی فیلم و داستان‌های آن‌ها کشش و جذابیت لازم را ندارد.

درحالی‌که یکی از نقاط قوت فیلم اصلی این بود که فیگورهای انسانی آن به اندازه سنوبیت‌ها قانع‌کننده و حتی رعب‌آور بودند. در مجموع، برپاخیزان جهنم بروکنر اگرچه از برخی تصویرپردازی‌های جذاب و مقداری وحشت جسمانی بهره می‌برد که احتمالا بخشی از طرفدران سینمای وحشت را راضی خواهد کرد، اما نه‌تنها هیچ‌چیز جدید به فیلم بزرگ بارکر اضافه نمی‌کند بلکه در غالب زمان خود هیچ ارتباطی با دنیای دوزخی آن ندارد.


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده