نویسنده: محسن ظهرابی
// چهار شنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹ ساعت ۲۲:۰۲

نقد فیلم سراسر شب

سراسر شب تازه‌ترین فیلم فرزاد موتمن به‌تازگی به شکل اینترنتی اکران شده است. فیلمی که ارجاعات متعددی به تاریخ سینما دارد اما درنهایت به‌دلیل فقدان قصه‌ و شخصیت درگیر کننده به دل نمی‌نشیند. با زومجی همراه باشید.

احتمالاً فرزاد موتمن شما را به یاد فیلم «شبهای روشن» بیاندازد. فیلمی عاشقانه که اقتباسی از رمان داستایفسکی با همین نام بود و هر چند در زمان اکرانش در سال ۸۱ زیاد مطرح نشد اما به مرور و در طول این دو دهه به یکی از فیلم‌های عاشقانه‌ی محبوب سینمای ایران تبدیل شد. بخش زیادی از شبهای روشن در شب می‌گذشت.

دختر و پسری قرار گذاشته بودند ۴ شب در مکانی مشخص منتظر هم بمانند و در فیلم دختر با استاد ادبیاتی آشنا می‌شد که در این ۴ شب همراهی‌اش می‌کرد. دیالوگ‌های فیلم محبوب شدند و بین طرفداران سینما رد و بدل می‌شدند. موتمن پیش از فیلم سراسر شب، «هفت پرده» را ساخته بود. در آن فیلم هم ادای دین به سینما به چشم می‌آمد.

«هفت پرده» روایت هفت جوان بود که با انگیزه‌های مختلف تصمیم می‌گرفتند که دست به دزدی بزنند. دهن کجی به الگوهای رایج فیلمسازی در ایران و حتی به تمسخر گرفتن‌شان در هفت پرده دیده می‌شد. شاید همین رویکرد تحلیلی و واکنشی به خود سینما در چنین فیلم‌هایی باعث می‌شود تا از جریان مرسوم و گیشه فاصله بگیرند و اکران‌های محدودی را تجربه کنند.

گروه هنر و تجربه در ابتدای شکل گیری‌اش قرار بود محل مناسبی برای اکران چنین فیلم‌هایی باشد اما هرچه پیش رفت از هدف خود فاصله گرفت و به مرور مخاطب خود را هم از دست داد. فرزاد موتمن با فیلم «سایه روشن» اکران محدود هنر و تجربه را آزمود. فیلمی که مثل فیلم آخرش بخش زیادی از آن در شب می‌گذشت با این تفاوت که بیشتر نماها داخلی بود و محدود به یک خانه‌ی ویلایی می‌شد.

مهدی سلطانی در فیلم سراسر شب

احتمالاً سراسر شب قرار بوده شبیه به آن چیزی باشد که مهتا از خلاصه داستان آلفاویل تعریف می‌کند: «نه جلوه‌های ویژه داره نه حادثه و پر از گفت‌وگو. بیشتر مفهومیه.» اما مشکل آنجاست که صحنه‌های گفتگوی فیلم به مفهومی منجر نمی‌شود

با بررسی کارنامه‌ی فرزاد موتمن می‌توان متوجه علاقه‌ی زیاد او به تجربه کردن شد. او دو فیلم کمدی ساخت: «پوپک و مش ماشالله» و «چشم و گوش بسته» که احتمالاً دلایل مادی برای ساخت‌شان ارجح بوده است تا تجربه‌گرایی. «باج‌خور» قرار بوده یک نوآر ایرانی شود که به‌دلیل محدودیت‌های ممیزی بسیار، چندان مطرح نشد.

«آخرین بار کی سحر رو دیدی؟» فیلمی در ژانر جنایی بود که آن هم چندان مورد توجه مخاطبان قرار نگرفت. تجربه‌های عجیب مثل «جعبه‌ی موسیقی» هم با سرعت زیادی از دست مخاطب فرار می‌کند. در یک نتیجه‌گیری کلی می‌شود فیلم‌های موتمن را به دو دسته تقسیم کرد. آن‌هایی که برای مخاطب می‌سازد و مورد توجه هم قرار می‌گیرد و فروش خوبی می‌کند و منتقدان جدی‌اش نمی‌گیرند و فیلم‌هایی که برای تجربه‌ می‌سازد که ارتباط کمی با مخاطب برقرار می‌کند. شاید «شبهای روشن»‌ و «خداحافظی طولانی» دو فیلم قابل اعتنا در کارنامه‌ی موتمن باشند که به مرور زمان توانستند هم دل مخاطب را به‌دست بیاورند و هم در جمع سینما بین‌ها محبوب شوند.

با این مقدمه درباره‌ی فیلم‌های پیشین فرزاد موتمن سراغ تجربه‌ی آخرش سراسر شب می‌روم. برای کسانی که فیلم را ندیدند باید بگویم شکل روایت فیلم شبیه به فیلم‌های اپیزودی است. چند قصه به‌طور همزمان پیش می‌رود و هر قصه با قصه‌های دیگر ارتباطی پیدا می‌کند. فیلم پر از ارجاع دادن به فیلم‌های مختلف است. از انتخاب نام کافه‌ای که بخش زیادی از فیلم در آن می‌گذرد یعنی «آلفاویل» که نام یکی از فیلم‌های ژان لوک گدار است گرفته تا تکرار دیالوگ‌هایی آشنا از شخصیت‌های خوره‌ی فیلم که قرار است روایت را پیش ببرند.

بخشی از ارجاعات هم به واسطه‌ی فیلم‌هایی که داوودی در خانه‌اش می‌بیند، کتاب‌هایی که شخصیت‌ها می‌خوانند و پوسترهایی که به دیوار خانه‌ی فیلمساز آویزان است دیده می‌شود. احتمالاً به‌دلیل این هجم از ارجاعات، فیلم نمی‌تواند برای مخاطبی که فیلم‌های ارجاع داده شده را ندیده یا برایش آشنا نیست جذاب یا سرگرم‌کننده باشد. فیلم وفادار به قصه‌ای درگیرکننده و هیجان‌انگیزی نیست و برای مخاطب آنچه که می‌ماند ابهام بیش از حد است.

شاید بهتر باشد پیش از ورود به جزییات فیلم و پیدا کردن مسیر‌های ارتباطی خرده‌قصه‌ها دنبال این سؤال بگردیم که مخاطب فیلم سراسر شب کیست؟ مشخصاً سراسر شب شبیه فیلم‌های قصه‌گوی موتمن نیست. پس مخاطبی که با هدف سرگرم شدن یا درگیری احساسی سراغ فیلم آمده حوصله‌اش سر خواهد رفت.

مخاطب جدی سینما هم احتمالاً چندان با فیلم ارتباط برقرار نخواهد کرد. ارجاع به سینما وقتی ارزش‌مند می‌شود که بتواند چیزی بر پیکره‌ی اصلی فیلم اضافه کند و این پیکره دارای ضعف‌های اساسی است. انگار که سراسر شب مانیفستی است برای سال‌های سرخوردگی فیلمسازی که چیزهای متعددی را در سینمای ایران تجربه کرده است و حالا سعی دارد پاسخی به معترضانش بدهد.

پاسخی از جنس همان مصاحبه‌هایی که این‌جا و آن‌جا درباره‌ی فیلم‌هایش کرده است. به همین منظور یکی از شخصیت‌های اصلی فیلم که امیر جعفری نقشش را بازی می‌کند انگار در نقش خود فرزاد موتمن ظاهر شده است. فیلمسازی شکست خورده که تصمیم دارد این‌بار برای اولین‌بار خودش برای خودش فیلمنامه بنویسد.

فرزاد موتمن پشت صحنه ی فیلم سراسر شب

با بررسی کارنامه‌ی فرزاد موتمن می‌توان متوجه علاقه‌ی زیاد او به تجربه کردن شد. او دو فیلم کمدی ساخت: «پوپک و مش ماشالله» و «چشم و گوش بسته» که احتمالاً دلایل مادی برای ساخت‌شان ارجح بوده است تا تجربه‌گرایی

احتمالاً سراسر شب قرار بوده شبیه به آن چیزی باشد که مهتا از خلاصه داستان آلفاویل تعریف می‌کند: «نه جلوه‌های ویژه داره نه حادثه و پر از گفت‌وگو. بیشتر مفهومیه.» اما مشکل آن‌جا است که صحنه‌های گفتگوی فیلم به مفهومی منجر نمی‌شود و در حد گوشه و کنایه‌ زدن به حوادث پشت پرده‌ی سینمای ایران، اشاره‌ی سطحی‌ به جریان چپ به واسطه‌ی رئیس کافه با کاپشن سبزش، اشاره به وضعیت موسیقی زیرزمینی در ایران، کنایه زدن به فیلم‌هایی که درباره غیرت ساخته می‌شوند و ... باقی می‌ماند.

شخصیت‌های فیلم در مسیر قصه هدف مشخصی را دنبال نمی‌کنند. هدف‌ها بی‌معنی و بدون سرانجام است. شاید به همین دلیل است که شخصیت‌ها چندان در ذهن نمی‌ماند. نمی‌توان منکر لحظات خوب فیلم و دیالوگ‌های جذاب بعضی از فصل‌ها یا حس و حال بعضی صحنه‌ها شد. به‌خصوص آنجایی که علی نامور با بازی سینا حجازی و مهتا با بازی الناز شاکردوست به لوکیشن «شبهای روشن» می‌روند اما به واسطه‌ی نبود هدف پرمعنی در روند قصه هرچه فیلم پیش می‌رود بی‌معنایی شخصیت‌ها بیشتر خودش را نشان می‌دهد.

در ادامه بخش‌هایی از فیلم لو خواهد رفت

سراسر شب را می‌توان مجموعه‌ای از گفتگوهای دو نفره بین شخصیت‌ها دانست. از آنجایی که قصه‌ی پررنگی در فیلم دیده نمی‌شود بهتر است سراغ شخصیت‌ها برویم. اولین شخصیتی که دیده می‌شود مریم است. مریم عاشق بازیگری است و سرخوردگی‌هایی که در ارتباط با یکی از فیلمسازان تجربه کرده باعث شده قرص بخورد و به خوابی عمیق فرو برود. تا انتهای فیلم، به جز چند صحنه که به نظر فلش‌بک به نظر می‌رسند، از خواب عمیقش بیدار نمی‌شود و همان‌طور که صدای فیلمساز روی تصویر به ما می‌گوید آخر فیلم سراسر شب از خوابش بیدار خواهد شد اما ما نمی‌فهمیم که به آرزوش که بازیگری سینماست می‌رسد یا نه.

در حقیقت با شخصیتی رو‌به‌رو هستیم که آرزوی مهمی در زندگی‌اش دارد اما در فیلم سراسر شب هیچ تلاشی برای رسیدن به این آرزو نمی‌کند. همین تصمیم در شخصیت‌پردازی که البته درباره دیگر شخصیت‌ها هم صدق می‌کند باعث می‌شود که فیلم از نمونه‌های شاه‌پیرنگ در سینما فاصله بگیرد. با شخصیتی مواجه هستیم که از ابتدا تا انتهای فیلم یک شکل است: در خواب و منفعل. فیلمساز (داوودی) می‌گوید اتفاق‌های دیگری در راه است. سراغ اتفاق‌های دیگر برویم.

خواهر مریم، مهتا، برای ملاقات با فیلمساز به کافه آلفاویل می‌آید و در لحظه‌ی ورودش دختری بد حال، شهره، را می‌بیند که در ادامه با او بیشتر آشنا خواهیم شد. بعد با پسری نوازنده گیتارباس، نامور، آشنا می‌شود و با هم گپ می‌زنند. بعد صاحب کافه سراغش می‌آید و او را وارد قصه‌ای دیگر می‌کند. شهره که کتک خورده و نمی‌داند چه کسی کتکش زده است.

از این به بعد قصه‌های فیلم از هم تفکیک می‌شوند تا دوباره به هم رسند. دختری که نیمه‌شب کتک خورده با معشوقه‌ی غیرتی‌اش دنبال مضنون می‌گردند. پیش از رفتن به زن صاحب کافه می‌گوید: حالا دیگه پای تو هم گیره! این دیالوگ انتظاری را در مخاطب ایجاد می‌کند تا با واقعه‌ای مهم در ادامه رو‌به‌رو شود اما هرچه پیش می‌رویم بیشتر متوجه می‌شویم که اتفاق چقدر کوچک است. پسری دختری را زده است و حالا او در به در دنبالش می‌گردد و وقتی پیدایش هم می‌کند قصه‌شان تمام می‌شود. همین.

آزاده صمدی در فیلم سراسر شب

انگار که سراسر شب مانیفستی است برای سال‌های سرخوردگی فیلمسازی که چیزهای متعددی را در سینمای ایران تجربه کرده است و حالا سعی دارد پاسخی به معترضانش بدهد. به همین منظور یکی از شخصیت‌های اصلی فیلم که امیر جعفری نقشش را بازی می‌کند انگار در نقش خود فرزاد موتمن ظاهر شده است

از صحنه‌ی اول که مریم را در خواب دیدیم. با برشی تدوینی به شب خودکشی مریم می‌رویم. همان شبی که از فیلمساز، داوود مرادی، خواسته تا تکلیفش را روشن کند. فیلمساز هم که انگار مشغول نوشتن فیلمنامه‌ است در هجم فیلم‌هایی که می‌بیند و حوادثی که در ادامه برایش رقم خواهد خورد گرفتار شده است.

فیلمساز دارد از پیشنهادهای مبتذلی که تهیه‌کننده‌ها به او می‌دهند فرار می‌کند. این از جنس همان گوشه‌کنایه‌هایی است که قرار است به جریان تولید فیلم در سینمای ایران زده شود. کنایه‌هایی که در فصل همنشینی داوودی و تهیه‌کننده پررنگ‌تر هم می‌شود. داوودی به‌دنبال نوشتن فیلمنامه‌ی خودش است.

پس از چندی پرسه‌زنی در شهر سراغ آلفاویل می‌آید و با مهتا دیدار می‌کند. در فصل گفتگوی داوودی و مهتا مأموریت مهتا هم به پایان می‌رسد. او کل شب را بیرون مانده که با داوودی صحبت کند تا دلیل خواب خواهرش را بفهمد. در انتهای صحنه نه‌تنها از دلیل این خواب باخبر نمی‌شویم که می‌فهمیم داوودی هم آدم متوسط و بی‌اطلاعی است. از این صحنه به بعد فیلم عملاً با صحنه‌هایی بی‌معنی و خسته‌کننده و بی‌ربط ادامه پیدا می‌کند.

شاید مهم‌ترین صحنه‌ی فصل پایانی فیلم مواجهه‌ی داوودی و تهیه‌کننده، شریفیان، است. صحنه‌ای که کاملاً بی‌ربط به مابقی صحنه‌ها و بدون منطق آغاز می‌شود. تهیه‌کننده اتفاقی کارگردان را می‌بیند و با هم صحبت می‌کنند. آن‌ها کنایه‌هایی بهم در این وضعیت نامطلوب سینمای ایران می‌زنند. تهیه‌کننده در تصمیمی بی‌منطق چکی می‌نویسد تا سرمایه‌ی فیلم جدید فیلمساز را تأمین کند.

شاید هم این تصمیم فقط به این دلیل گرفته می‌شود که نویسنده‌ی فیلمنامه فرزاد موتمن است که می‌تواند تخیل کند که پول فیلمش به این سادگی به دستش خواهد رسید. هر چند بلاخره ساخته شدن فیلم نامعلوم‌الحالی مثل سراسر شب نشان می‌دهد که هنوز هم در این سینما فیلم‌های با دلایل و توجیهات اقتصادی کمی ساخته می‌شوند و سهم موتمن هم از این سینما فیلمی است که به دغدغه‌های شخصی‌اش در تمام این سال‌ها برمی‌گردد.

نمایی از فیلم سراسر شب

مریم، مهتا، علی، طناز (صاحب کافه)، شریفیان، شهره و داوود مرادی شخصیت‌های سردرگم فیلم سراسر شب که هدف مشخصی در این شب به‌خصوص ندارند یا اگر هدفی دارند آن‌قدر تحریک‌کننده نیست که باعث شود مشتاقانه ادامه فیلم را ببینیم. فیلمسازی که پولش تمام شده و به‌دنبال سرمایه و ناکام از خانه بیرون می‌زند و تهیه‌کننده‌ای از غیب پیدا می‌شود و پولش را می‌دهد.

شهره که در به در دنبال کسی است که کتکش زده و اصلاً معلوم نیست حضورش درکنار سایر شخصیت‌ها چطور قرار است واجد معنی شود؟ شریفیان که در قصه‌ی شهره دخیل است اما مدام تصمیمات بدون منطق می‌گیرد. طناز که جز وصل کردن شخصیت‌ها بهم و دادن اطلاعات به مخاطب در صحنه‌های گفت‌وگو نقشی در درام ندارد. علی که از ابتدا قصد دارد با مهتا دوست شود و به‌دنبال جلب توجه است و بالاخره موفق می‌شود اما این موفقیت و این هدف چندان در این قصه بزرگ نیست که جلب توجه کند. درنهایت مهتا که معلوم نیست در این شب به‌خصوص چه می‌خواهد و چرا با آدم‌ها گفت‌وگو می‌کند؟ یک عشق فیلم که پزشکی می‌خواند و بلاخره با یک جمله‌ی فیلمساز متحول می‌شود و به قول خودش بزرگ می‌شود. سراسر شب فیلمی است بی‌معنی با ادعای فیلم مفهومی.  


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده