
در این قسمت از سری مقالات معرفی شخصیتهای کتابهای کمیک، به سراغ قدرتمندترین قهرمان دو شخصیتی دنیای شرکت مارول کامیکس یعنی رابرت رینولدز یا همان سنتری میرویم.
پیش از اینکه بهسراغ مقدمه این مقاله برویم، قصد داریم نقل قولی از شخصیت سنتری را ارائه کنیم:
زمانیکه وُید من را ترک کرد، دو فرشته به سراغم آمدند. من را از نور بیرون کشیدند، تا به این اتاق پر هرجومرج را که طعم و مزههای بسیار بدی داشت، بازگردانند. اما به طرز با شکوهی دیگر از تمام ناراحتیها و شکستهای خودم آزاد شده بودم. من دوباره متولد شدم، «من زندگی درون مرگ هستم!»
رابرت رینولدز که یک فرد بیاهمیت و معمولی به حساب میآمد، بعد از قورت دادن یک فرمول ابرسرباز، تبدیل به سنتری شد؛ یکی از اولین و قدرتمندترین ابرقهرمانان دنیا. او در یک مبارزه ناتمام با بعد تاریک خود که وُید نام داشت، گیر افتاده بود و مدام باید به این مبارزه ادامه میداد. بعد از عضو شدن در تیم ابرقهرمانی انتقام جویان، به تیم دارک اونجرز نورمن آزبورن پیوست و بعد از اینکه تلاش کرد تا بهتنهایی سرزمین آزگارد را نابود کند، خودش از بین رفت و مرد. جالب است بدانید که اخیرا سنتری توسط دوقلوهای آخرالزمان احیا شد و به زندگی بازگشت تا یکی از اسب سواران آنها باشد. به همین ترتیب هم سنتری تبدیل به یک اسب سوار مرگ آنها شد.
سنتری یا همان رابرت «باب» رینولدز یک ابرقهرمان محسوب میشود که در کتابهای کمیکی که توسط شرکت مارول منتشر میشود، حضور مییابد. این شخصیت توسط پاول جنکینز و جی لی خلق شده است. البته ریک ویچ هم تا حد زیادی در خلق این کاراکتر کمک کرد اما درنهایت اعتباری برای آن دریافت نکرد. سنتری برای اولینبار در قسمت اول سری کتاب کمیک اختصاصی خودش به نام The Sentry که در ماه سپتامبر سال ۲۰۰۰ منتشر شده بود، ظاهر شد.
همانطور که بالاتر هم به آن اشاره شد، برای شرح اتفاقات کنونی زندگی سنتری میتوان گفت که اخیرا او توسط دوقلوهای آخرالزمان، آن هم با استفاده از یک Death Seed احیا شد و به زندگی بازگشت. آنها با کشتن یک سلستیال، آن هم با استفاده از تبر جادویی و مسحور ثور یعنی یارن بیورن (Jarnbjorn) توانستند این دانه مرگ را به دست بیاورند. هدف آنها از انجام این کار و بازگرداندن سنتری این بود تا یک تیم جدید از اسب سواران مختلف را تشکیل دهند؛ درنهایت هم نام این تیم را اسب سواران مرگ (Horsemen of Death) گذاشتند. علاوهبر سنتری، شخصیتهای مختلفی مانند «بانشی»، «گریم ریپر» و «دیکن» از اعضای این تیم بودند.
بعد از شکست این دوقلوها، سنتری روی پای خودش ایستاده بود و بهعنوان یکی از محافظان کیهان، از سیاره زمین محافظت میکرد. او دیگر تحت تاثیر و نفوذ دانه مرگ قرار ندارد. در عوض، او دیگر به همان حالت اصلی خود بازگشته و به افرادی مانند دکتر استرنج کمک میکند. او قصد دارد تا با انجام این کارها، راه خود را برای بازگشت به جامعه ابرقهرمانی پیدا کند.
در سال ۲۰۰۰، باب رینولدز که یک انسان کاملا معمولی به نظر میآمد ناگهان به یاد آورد که او یک ابرقهرمان به نام سنتری است؛ مردی که به اندازه یک میلیون خورشید منفجر شده، قدرت داشت. علاوهبر یادآوری این موضوع، باب همچنین متوجه شد که بزرگترین و اصلیترین دشمن او یعنی وُید در حال برگشتن به دنیا است. به همین ترتیب، باب رینولدز بلافاصله تصمیم گرفت که بهدنبال دیگر ابرقهرمانان مهم سرتاسر دنیا بگردد و در رابطه با خطری که در حال آمدن به سمتشان بود، اخطار دهد. زمانیکه رینولدز شخصا با برخی از این قهرمانان صحبت کرد، حافظه تعداد زیادی از آنها بازگشت و اغلب آنها هویت سنتری و قدرت بسیار زیاد او را به یاد آوردند.
پیتر پارکر به یاد آورد که حتی از سنتری یک عکس گرفته بود که باعث شد او یک جایزه Pulitzer هم برنده شود. انجل بعد از صحبت کردن با سنتری، به یاد آورد که درکنار او پرواز میکرد تا به او کمک کند که بر ترس خود نسبت به سقوط و ارتفاع، غلبه کند. جالب است بدانید که هالک اصلا سنتری را فراموش نکرده بود؛ کسی که همیشه او را با عنوان «مرد طلایی» یا همان گلدن من خطاب میکرد. سنتری به هالک کمک کرده بود تا روی خشم و عصبانیت خود تسلط داشته باشد و آن را کنترل کند؛ بعدها مشخص شد که این موضوع درواقع به خاطر تشعشع آرامبخشی است که سنتری میتواند به دیگران منتقل کند. همین کمک کردن باعث شده بود تا هالک بتواند بهتنهایی تبدیل به نیرویی برای انجام دادن کارهای خوب باشد و حتی تایید و تحسین مردم را هم به دست بیاورد.
مردم هم بالاخره بعد از گذشت مدتی خاطرات خود را درباره سنتری و همچنین همکار و دوست سابق او یعنی «Scout» را به دست آوردند. مهمتر از همه، آقای شگفت انگیز به یاد آورد که او و رابرت رینولدز دوستان صمیمی یکدیگر بودند. او همچنین به یاد آورد که اغلب اوقات سنتری به اعضای تیم چهار شگفت انگیز میپیوستد تا درکنار هم با بزرگترین تهدیدهای جهان مبارزه کنند. با گذشت زمان، کم کم مردم عادی سرتاسر دنیا هم سنتری و همچنین تمام کارهای خوبی را که او برای سرزمینشان انجام داده بود، به یاد آوردند. در طی تحقیق و بررسیای که رید ریچاردز و باب رینولدز انجام میدادند تا بفهمند که چرا تمام مردم دنیا سنتری را فراموش کرده بودند، یک نکته جالب را کشف کردند؛ هم وُید و هم سنتری دو بخش از یک روح و روانِ پاره شده و تکه تکه خاص هستند.
دلیلی هم که تمام مردم دنیا، سنتری را فراموش کرده بودند، این بود که باب رینولدز از قدرت خود استفاده کرده بود تا سنتری را از خاطر تمام مردم ساکن در زمین، پاک کند؛ از جمله ذهن خودش. به همین ترتیب هم وُید را یک بار برای همیشه نابود کرده بود. بعد از اینکه تمام قهرمانان دنیا با هم متحد شدند و به انتظار رسیدن وید نشستند تا با او مبارزه کنند و او را شکست دهند، رینولدز به این نتیجه رسید که او باید دوباره این فداکاری را انجام دهد. به همین ترتیب، باب رینولدز به کمک دستیار کامپیوتریاش یعنی C.L.O.C.، آقای شگفت انگیز و همچنین دکتر استرنج، توانست یک بار دیگر سنتری را از ذهن تمام مردم دنیا پاک کند.
القاب و اسامی مستعار: رابرت رینولدز، فرشته مرگ، هیولای سایه غیرممکن، باب رینولدز، نگهبان طلایی، گلدن وان، جان ویکتور ویلیامز، مارول بوی، Monster Of Antithesis، وید، دث و غیره.
تیمها: اونجرز، دارک اونجرز، اسب سواران آخرالزمان، اونجرز جدید، Secret Disciples of Strange و بلک لژیون.
متحدان: انجل، ارس، بلک بولت، بلک ویدو، بلو مارول، کاپیتان آمریکا، کارول دنورز، CLOC، کریستال، سایکلاپس، دیکن، دردویل، ددپول، دکتر استرنج، ایمین، اما فراست، هنک پیم، هرکول، هالک، هیومن تورچ، اینوینسیبل، زن نامرئی، آیرون من، لیندی رینولدز، لوک کیج، موون نایت، موون استون، آقای شگفت انگیز، خانم رینولدز، نورمن آزبورن، پروفسور ایکس، اسکورپیون، اسکاوت، شی-هالک، سیلور سرفر و غیره.
دشمنان: مرد جاذب، انتی من، ارس، اتوما، بلک بولت، بلک اوت، بلو مارول، کاپیتان آمریکا، کارنیج، کلی مور، کلیتس کسیدی، کارنیو، سایکلاپس، دیکن، دکتر دووم، اما فراست، اگزیتار، گالاکتوس، گارث توماس، هاوک آی، هالک، آیرون من، کانگ، کینگ هایپریون، مومیایی زنده، لوآ، لوکی، لیرا، مستر مایند، ملتر، مایکل پوینتر، مرد مولکولی، موون استون، مورگان له فی، نیمور، نتورک، نورمن آزبورن، پروفسور ایکس و غیره.
همانطور که در ابتدای متن هم به آن اشاره شد، این شخصیت توسط پاول جنکینز و جی لی خلق شده است. البته ریک ویچ هم تا حد زیادی در خلق این کاراکتر کمک کرد اما درنهایت اعتباری برای آن دریافت نکرد. سنتری برای اولینبار در قسمت اول سری کتاب کمیک اختصاصی خودش به نام The Sentry که در ماه سپتامبر سال ۲۰۰۰ منتشر شده بود، ظاهر شد. این مینی سری که داستان آن حول محور شخصیت سنتری میچرخید، برای پنج قسمت منتشر شد و بعد بهطور مستقیم مسیر خود را به سمت یک سری داستانهای تک قسمتی فلش بکی، تغییر داد؛ داستانهایی که در آنها سنتری با قهرمانان مختلف مانند اعضای تیم چهار شگفت انگیز، اسپایدرمن، انجل تیم مردان ایکس و همچنین هالک متحد میشد و به ماجراجویی با آنها میپرداخت. این داستانهای تک قسمتی باعث شد تا درنهایت سنتری در مقابل وُید قرار بگیرد؛ یک داستان تک قسمتی اضافی که داستان مینی سریها و همچنین مجموعههای مختلف را به پایان رساند.
در سال ۲۰۰۵، نویسندهای به نام برایان مایکل بندی دوباره از شخصیت سنتری استفاده و او را تبدیل به عضوی از تیم اونجرز جدید کرد. سنتری نقش نسبتا کوچکی را در خط داستانی اول یعنی قسمت اول تا ششم مجموعه که با نام Breakout هم شناخته میشود، ایفا کرد. بااینحال، در خط داستانی دوم یعنی قسمت ۷ تا ۱۰ که با نام The Sentry هم شناخته میشود، مرکز توجه بود و نقش بزرگتری را داشت. جالب است بدانید که خود پاول جنکینز هم در قالب یک شخصیت در خط داستانی دوم حضور داشت. علاوهبر این، در سال ۲۰۰۵، سنتری دوباره یک مینی سری مخصوص به خودش را به دست آورد که داستان آن توسط خود پاول جنکینز و تصاویر آن توسط جان رومیتا جونیور کشیده شد. این مجموعه هم برای هشت قسمت منتشر شد. شخصیت سنتری بهعنوان یکی از اعضای تیم انتقام جویان قدرتمند، در سری کتاب کمیک The Mighty Avengers ظاهر شد. او همچنین بعدها در قالب نقش یکی از اعضای دارک اونجرز هم در مجموعه کتاب کمیک اختصاصی آنها حضور یافت.
علاوهبر این، سنتری بهعنوان شخصیت اصلی مثبت در مینی سری The Age of the Sentry ظاهر شد و توجهها را به خود جلب کرد. بعد از گذشت مدتی، او به عنوانی یک شخصیت ثابت به مجموعهی Dark Avengers پیوست و از همان قسمت اول که در ماه مارس سال ۲۰۰۹ منتشر شده بود، حضور داشت که درنهایت هم در مجموعه محدود Siege جان خود را از دست داد. در ۶ مارس سال ۲۰۱۸، اینگونه اعلام شد که قرار است یک مجموعهی جدید حول محور این شخصیت منتشر شود که نویسندگی آن برعهده جف لمیر است و تصاویر آن را جاشوا کاسارا و کیم جاسینتو طراحی میکنند. بااینحال این مجموعه بعد از پنج قسمت به کار خود پایان داد. این شخصیت در ۸۹۴ کتاب کمیک حضور داشت که در قسمت ۸ سری کتاب کمیک Avengers/Invaders به نام Cry, D'Spayre، قسمت ۲ سری کتاب کمیک Dark Avengers به نام Looking for Blood، قسمت ۹ سری کتاب کمیک Dark Avengers به نام 'Nuff Said، قسمت ۱۰ مجموعه Dark Avengers به نام On the Edge، قسمت ۱۱ مجموعه Dark Avengers به نام Over the Edge و قسمت ۴ مجموعه Siege به نام The Fallen جان خود را از دست داده است.
- انتقام جویان جدید:
در اولین قسمت از مجموعه کتاب کمیک New Avengers، ما شاهد این هستیم که رابرت رینولدز یکی از زندانیهای زندان فوق امنیتیای به نام Raft است؛ یک زندان بهطور خاص برای نگه داشتن ابرشرورهای قدرتمند طراحی و ساخته شده است. او بهطور داوطلبانه خود را به خاطر قتل همسرش به نام «لیندی رینولدز» معرفی کرده بود و با خواست خودش به این زندان رفت. در طی ماجرای فرار چند زندانی از زندان Raft، سنتری تبدیل شد و از چندین عضو تیم انتقام جویان، در مقابل کارنیج دفاع کرد؛ کسی که قبل از حضور سنتری، چندین عضو از این تیم را بدون وقفه کتک زده بود. سنتری بهراحتی توانست کارنیج را شکست دهد، با پرواز کردن او را به لبههای جو زمین برد و درنهایت او را به بخش تقسیم کرد.
اعضای تیم انتقام جویان بعد از دیدن این ماجرا، از آنجایی که به طرز عجیبی نسبت به سنتری که حالا دیگر آزاد شده بود، علاقه پیدا کرده بودند تحقیقات خود را درباره شخصیت تاریک و سیاه او، آغاز کردند. آنها خیلی زود بعد از کمی تحقیق و بررسی متوجه شدند که وُید، درواقع نتیجه یک ویروس مغزی است که توسط «مستر مایند» ایجاد شده بود. آسیبهایی که این ویروس به وجود آورده بود، باعث شد تا سنتری هر حقیقت و نکتهای را که در زندگیاش وجود دارد، از یاد ببرد. سنتری که با استیصال بهدنبال فردی برای کمک میگشت، توانست با قدرتهای فوقالعاده خود، خاطراتش را به ذهن نویسنده کامیک بوکی به نام پاول جنکینز منتقل کند؛ فردی که توانست این خاطرات را تبدیل به یک سری داستان بسیار محبوب و مشهور کند.
بعد از اینکه اما فراست، سنتری را از شر محدودیتهایی که این ویروس برایش به وجود میآورد آزاد کرد، بخش زیادی از زندگیاش را به یاد آورد؛ بهطور مثال اینکه او هیچوقت همسرش را نکشته بود و اینکه Watchtower که متعلق به او بود، در جایگاه بالاتری نسبت به برج استارک قرار داشت. اما با این اوصاف، رابرت رینولدز بهطور غریزی و براساس ناخودآگاه خود در تلاش بود تا آن را از دید مردم پنهان کند. او بعد از اینکه دوباره خاطرات و حافظه خود را به دست آورد، به اعضای تیم انتقام جویان پیوست و مبارزهی خود را درکنار این ابرقهرمانان آغاز کرد.
- نابودی وید:
سنتری بعد از اینکه حافظه خود را باری دیگر به دست آورد و توانست به دنیا بازگردد، خیلی زود دل مردم سرتاسر جهان را به دست آورد و تبدیل به یکی از قهرمانان محبوب آنها شد. دیگر بهگونهای شده بود که روزنامهها و رسانهها، او را با عنوان «نگهبان طلایی خوبیها» مورد خطاب قرار میدادند. زیرا که او روزانه حداقل جان صدها نفر را از خطر مرگ نجات میداد. بااینحال، در این برهه زمانی دیگر وضعیت روانی و مشکلات روانشناسی رینولدز به حد بدی رسیده بود و روزبهروز هم بدتر میشد. سنتری از آنجایی که نمیتوانست با این موضوع کنار بیاید که خودش یعنی رابرت رینولدز و همچنین وید درواقع یک فرد و موجود مشترک هستند، تصمیم گرفت که وید را درون یک محفظه قرار دهد و او را درون Watchtower بگذارد. به خاطر اصرارهای کامپیوتر پیشرفتهی سنتری یعنی C.L.O.C، روانپزشک رابرت رینولدز یعنی «دکتر کورنلیوس ورث» وارد این محفظه شد و تنها یک صندلی و یک آینه را در آنجا دید.
زمانیکه کورنلیوس این موضوع را به رینولدز توضیح داد، او حسابی گیج و سردرگم شد. او بلافاصله تصمیم گرفت که به سرعت به همان مکانی برود که اولینبار قدرتهای خود را به دست آورده بود. در مقابل، کورنلیوس هم تصمیم گرفت که بهدنبال رینولدز برود؛ او درنهایت به جایی رسید که سنتری و وید در حال مبارزه کردن با یکدیگر بودند. وید در طی این مبارزه ادعا میکرد که رینولدز به وید تبدیل شده بهجای اینکه تبدیل به سنتری شده باشد. او همچنین عنوان کرد که سنتری درواقع صرفا فقط یک محصول فرعی ناشی از احساس گناه به وجود آمده از این تبدیل و تحول است. باتوجهبه اینکه سنتری تنها به نیمی از خاطرات و حافظه رابرت رینولدز دستری داشت، نمیتوانست با اطمینان بگوید که وید اشتباه میکند؛ وید نیم دیگر حافظه او را تسخیر کرده بود.
تعقیبهای سنتری باعث شد تا وید هرچه سریعتر از آنجا فرار کند. بعد از این ماجرا، سنتری برای کورنلیوس توضیح داد که رابرت رینولدز چرا همان ابتدا اصلا او را استخدام کرده بود. رینولدز بهطور غریزی و ناخودآگاه قصد داشت تا فردی را پیدا کند که وجود وید را برای دنیا و سرتاسر مردم جهان فاش کند. زیرا با رخ دادن این اتفاق، سنتری دیگر مجبور نبود که این جنبه دیگر خود را از همه پنهان کند. در طی همین صحبتها، سنتری برای کورنلیوس توضیح داد که او در تمام این مدت میدانست که وید در آن محفظه بهخصوص که در Watchtower بود، قرار نداشت. او میدانست که اگر رینولدز واقعا به این باور میرسید که وید در Watchtower قرار دارد، وید واقعا در آنجا قرار میگرفت.
تا زمانیکه سنتری به این بازی ادامه میداد و ذهن وید را به چالش میکشید، میتوانست از دنیا محافظت کند و مانع از نابودی آن شود. سنتری در اقدام بعدی خود نشان داد که واقعا چگونه همان ابتدا قدرتهای خود را به دست آورده بود. او درحالیکه یک نوجوان بیشتر نبود، یک سرم ابرسرباز را قورت داده بود. او درواقع بهطور مخفیانه وارد یک آزمایشگاه شده بود و بهدنبال مواد جدیدی میگشت تا بتواند جایگزین مواد مخدرش باشد. بعد از تمام این صحبتها، سنتری به سراغ دکتر استرنج رفت و قصد داشت تا با کمک او به این نتیجه برسد که آیا حرفهای وید حقیقت بوده یا خیر. به همین ترتیب، استرنج هم سنتری را فریب داد تا به مرکز تحقیقاتی استاد قدیمی خود برود. بعد از رسیدن به آنجا، سنتری باید راهی پیدا میکرد تا از نابودی بیشتر جلوگیری کند. در یک قلمرو خیالی و توهمی، دو مرد مقابل سنتری ایستادند؛ قلمرویی که در آن، او نقش یک بیمار روانی را داشت و دیگر ابرقهرمانان وجود خارجی نداشتند.
سنتری بالاخره توانست از آن قلمرو خیالی آزاد شود و بعد با پروفسور برخورد کرد. او بعد از برخورد با این پروفسور، به جنوبگان سفر کرد تا با وید برخورد کند. او قصد داشت تا در طی این برخورد متوجه شود که دقیقا وید چه بخشی از خاطرات رینولدز را در ذهن خود داشت. در یک مبارزه جنوبگانی، وید آشکار کرد، سرمی که سنتری قورت داده بود، واقعا فوق اشباع بود؛ یک سرم ابرسرباز فوق پیشرفته که چند برابر نسبت به سرمی که کاپیتان آمریکا را به وجود آورده بود، تاثیر داشت. این موضوع توجه سازمان شیلد را به خود جلب کرد و از نظر آنها یک اتفاق خطرناک به حساب میآمد.
زیرا خون سنتری به قدری قدرتمند بود که میشد از آن بهعنوان یک تولید کننده سرم استفاده کرد؛ تولید کنندهای که میتوانست تمام مردم دنیا را قدرتمند کند. به همین ترتیب، چندین اقدام مختلف علیه وید و سنتری صورت گرفت. آنها قصد داشتند تا با انجام این اقدامات، آنها را به قتل برسانند. سنتری بعد از شنیدن این خبر بهشدت عصبانی شد و به سمت فضا پرواز کرد. سنتری بعد از رسیدن به فضا، وید را به سمت خورشید پرتاب کرد و ادعا داشت که دیگر برای ایجاد تعادل روی اعمال و عملکرد خوب سنتری، هیچ نیازی به او نیست. بعد از این اتفاق، وید قسم خورد که دوباره بازمیگردد.
جنگ داخلی:
در طی ماجرای جنگ داخلی بین ابرقهرمانان، سنتری به جبهه آیرون پیوست و از طرف ثبتنام قانونی ابرقهرمانان حمایت کرد. به همین ترتیب، او یکی از گروههای سازمان شیلد را همراهی کرد و به مبارزه با ولورین رفت. سنتری به ولورین گفت که اصلا تمایلی به درگیری در این ماجرا نداشت اما گزینه دیگری را هم مقابل خود نمیدید. سنتری ادعا کرده بود که باید کارهای زشت و تجارت نامناسب خود را کنار بگذارد؛ حتی اگر این کار، به این معنی باشد که مجبور شود برای مدتی حتی در آن غرق و تبدیل به خود آن شود. او بعد از این صحبتها، ولورین را بیهوش کرد و او را خیلی زود به سازمان شیلد تحویل داد. بعد از گذشت مدتی، سنتری با سرعت به سمت ماه پرواز کرد. او قصد داشت با انجام این کار، از نبردی که بین اعضای تیم اونجرز جدید به وجود آمده بود، فرار کند.
او اعتقاد داشت، هر مسیری را که انتخاب کند، باز هم درنهایت به مرگ افرادی که میشناسد ختم میشود. در آنجا، سنتری با اعضای اینهیومنز برخورد کرد. آنها اعتقاد داشتند که سنتری یک خطر و تهدید است. به همین ترتیب اعضای اینهیومنز به او دستور دادند که تا حضور بلک بولت در قسمتی از ماه که با نام «Blue Area» یا همان منطقه آبی شناخته میشد، آنها را دنبال کند. بعد از یک بحث در رابطه با جنگ داخلی با اعضای اینهیومنز که هنوز از چیزی خبر نداشتند، سنتری ارتباط دوستانهی خود را با آنها آغاز کرد. او حتی تصمیم گرفت که رابطه قدیمی خود با کریستال را ادامه دهد. بعد از گذشت مدتی، سنتری با خود آیرون من برخورد کرد.
با اینکه سنتری اصلا با پیوستن به آیرون من موافق نبود، اما تونی استار بالاخره توانست او را متقاعد کند. استارک به سنتری اعلام کرد که حمایت او، میتواند کمک زیادی در جهت اینکه کاپیتان آمریکا، رهبر جبهه مخالف با طرح ثبتنام ابرقهرمانان، به این نتیجه برسد که دنیا در حال تغییر کردن است، بکند. سه روز بعد از نبرد پر تنش و هیجانانگیزی که در طی ماجرای جنگ داخلی رخ داد، سنتری بهطور عمومی حمایت خود را از طرح ثبتنام ابرانسانها اعلام کرد. در پایان هم نام او بهعنوان یکی از ۱۴۲ ابرقهرمانی که بهعنوان افراد پیشقدم در این طرح ثبتنام کرده بودند، ذکر شد.
World War Hulk:
زمانیکه آیرون من و هالک برای اولینبار در شهر نیویورک مبارزه کردند، Watchtower سنتری که روی برج استارک قرار داشت، نابود شد. در همین برهه زمانی، آقای شگفت انگیز یک دستگاه درست کرد که میتوانست آن تشعشع آرامشبخشی را که سنتری از خود ساطع میکرد و میتوانست هالک را آرام کند، تکثیر کند. اما هالک با این دستگاه فریب نخورد و آقای شگفت انگیز را شکست داد. در همین حین، زن نامرئی به همراه رئیس جمهور در تلاش بودند تا با سنتری واقعی ارتباط برقرار و از او درخواست کمک کنند اما سنتری اصلا به درخواستهای آنها توجهی نکرد. او بعد از اینکه شاهکارهای هالک را ازطریق تلویزیون دید، تصمیم گرفت تا آقای شگفت انگیز را مجبور کند که آیرون من را در یک نبرد گلادیاتوری به قتل برساند.
درنهایت سنتری به این نتیجه رسید که به سمت شهر نیویورک پرواز و خیلی زود هالک را متوقف کند. سنتری اظهار داشت «زمان آن رسیده تا نقش خداوند را بازی کند». سنتری خیلی زود توانست خود را به نیویورک برساند و با هالک درگیر شود. هیجان و تنش این مبارزه آنقدر بالا رفته بود که سنتری کم کم کنترل خود را روی تواناییهایش از دست داد و درنهایت قدرتهای خود را بهگونهای آزاد کرد که تا به آن روز هیچکس او را به آن شکل ندیده بود. انرژی بسیار زیادی در طی این مبارزه آزاد شد. این انرژی آنقدر زیاد بود که باعث شد هم هالک و هم سنتری به همان حالت معمولی و انسانی خود بازگردند. بعد از این اتفاق، بروس بنر تنها با ضربه یک مشت توانست باب را بیهوش کند.
بعد از جنگ داخلی:
بعد از ماجراهای جنگ داخلی، تونی استارک، رابرت را به تیم انتقام جویان قدرتمند آورد و او را عضو این گروه کرد؛ جدیدترین نسخه از تیم اونجرز. او بهعنوان قدرتمندترین عضو این گروه ابرقهرمانی شناخته میشد. بااینحال، او همچنان بعد از این مدت بسیار طولانی، هنوز در استفاده از قدرتهایش تجربه کافی را نداشت و نمیتوانست به خوبی از آنها استفاده کند. به نظر میرسید، مبارزهای که در آن زمان علیه اولتران وجود داشت، به پایان رسیده بود اما طولی نکشید که خود اولتران یک ویروس ایجاد کرد تا هلی کریر مخصوص قهرمانان را نابود کند. هنوز مدت زیادی از این اتفاق نگذشته بود که او تصمیم گرفت تا همسر سنتری را به قتل برساند. رابرت بعد از خبردار شدن از این ماجراها، بهشدت عصبانی شد و شباهت خیلی زیادی به شخصیت دیگر خود یعنی همان وید پیدا کرده بود.
به همین ترتیب، او به طرز بیرحمانهای به سمت اولتران حملهور شد و او را مورد ضرب و شتم قرار داد. این موضوع آنقدر ادامه داشت که سر و کلهی ارس پیدا شد و سنتری را بیهوش کرد. همین کار باعث شد تا انت من فرصت کافی را برای وارد کردن یک ویروس به برنامهنویسی اولتران پیدا کند. بعد از ورود این ویروس به سیستم اولتران، او خاموش شد. بااینحال، سنتری از حملهی خودش به اولتران اصلا پشیمان نشد و همچنان قصد داشت به کار خود ادامه دهد؛ به طوری که در تلاش بود تا سر او را از بدنش جدا کند، آن هم زمانیکه ویروس هنوز بهطور کامل در سیستم او بارگزاری نشده بود. همین موضوع باعث شد تا خانم مارول مجبور شود که سنتری را بیهوش کند. بعد از شکست اولتران، سنتری با سرعت به سمت برج مخصوص به خودش رفت و متوجه شد که همسرش زنده و سالم است. بعد از گذشت مدتی، لیندی (همسر سنتری) با تونی استارک تماس کرد و درخواست عجیب او، تونی را بهشدت شوکه کرد. او از تونی خواست که یا همسرش را به قتل برساند یا قدرتهایش را از او بگیرد.
زمانیکه اعضای تیم انتقام جویان قدرتمند در طی حملهی سیمبیوتی به شهر نیویورک با دکتر دووم برخورد کردند، یک ماشین زمان آیرون من، دکتر دووم و سنتری را گرفت و به «دوران نقرهای» برد. سنتری بلافاصله به ساختمان بکستر رفت تا ماشین زمان آقای شگفت انگیز را پیدا کند. او قصد داشت تا با استفاده از این دستگاه، خودشان را دوباره به خط زمانی حال بازگرداند. بعد از بیهوش کردن شخصیت تینگ، این سه نفر توانستند با استفاده از ماشین زمان دوباره به خط زمانی مخصوص به خودشان بازگردند و مبارزه نیمه تمام خود را ادامه دهند. طولی نکشید که در طی این مبارزه سنتری توانست دووم را خلع سلاح کند و او را به بازداشتگاه سازمان شیلد ببرد.
تهاجم مخفی:
در این برهه زمانی، یک سفینه فضایی متعلق به اسکرالها، در Savage Land سقوط کرده بود. زمانیکه اعضای تیم انتقام جویان قدرتمند این سفینه فضایی را پیدا کردند و آن را مورد بررسی قرار دادند، متوجه شدند درون این سفینه، چند تن از ابرقهرمانانی که توسط خود اسکرالها جایگزین شده بودند، قرار دارند. زمانیکه سنتری به مبارزه با ویژن پرداخت، ظاهر او خیلی زود تغییر کرد و مشخص شد که درواقع همان وید است. او به سنتری اعلام کرد که این تهاجم، درواقع مجازات و تنبیه او برای پاک کردن وید از خاطرات و ذهن تمام مردم است. سنتری با شنیدن این حرف بهشدت وحشت کرد و در میان مبارزه به سمت Saturn پا به فرار گذاشت. او قصد داشت تا در تنهایی، به ذهن و مغز نابود شدهی خود رسیدگی کند.
اسکرال باور داشت که سنتری قدرتمندترین قهرمان روی زمین است. او به این نتیجه رسیده بود که تنها راه مقابله و شکست سنتری، این است که وارد ذهن او بشود و یک اختلال روحی و ذهنی برای او به وجود بیاورد. به همین ترتیب، اسکرالها برای نابود کردن ذهن بسیار حساس و آسیب دیدهی او، تصمیم گرفتند که به شهر نیویورک حمله کنند. آنها به سمت برج مخصوص سنتری حملهور شدند؛ جایی که همسر سنتری در آنجا ساکن بود. زمانیکه اسکرال قصد حمله کردن به لیندی و برج مراقبت را داشت، سنتری خیلی سریع خود را به آنجا رساند و در قالب وید همسر خود را نجات داد. او در همین حین مدام ادعا میکرد، هر کاری که سنتری قادر به انجام دادن آن نیست، او میتواند در قالب وید تمام آنها را با موفقیت انجام دهد.
بعد از این ماجرای تهاجم، نورمن آزبورن به سراغ سنتری رفت. آنها با یکدیگر در رابطه با مشکلات روحی و ذهنی رینولدز صحبت کردند. آزبورن به سنتری اعلام کرد که وید تنها تصور او است. آزبورن به سنتری پیشنهاد کمک داد و اعلام کرد که آنها میتوانند به همراه یکدیگر با این مشکلات دستوپنجه نرم کنند و وضعیت آسیب دیدهی سنتری را خیلی زود درمان کنند؛ البته این کمکها هم شرطی داشت و آن این بود که سنتری به نسخه جدید اونجرز که زیر نظر آزبورن فعالیت میکرد، بپیوندد. رابرت با شنیدن این پیشنهاد، بلافاصله آن را پذیرفت و تبدیل به یکی از اولین اعضای تیم دارک اونجرز شد.
سلطنت تیره:
اولین مأموریت اعضای تیم دارک اونجرز این بود تا به دکتر دووم و همچنین دیگر مردم سرزمین لاتوریا کمک کنند که از حملهی مورگان له فی جان سالم به در ببرند. زمانیکه اعضای تیم دارک اونجرز و سنتری به لاتوریا رسیدند، دکتر دووم را دیدند که کاملا بیهوش روی زمین افتاده است. زمانیکه مورگان به آنها رسید، نورمن آزبورن به سنتری کفت که تمام قدرتهای خود را رها کند تا بلکه به این طریق بتواند مورگان را شکست دهد. سنتری بهراحتی توانست با استفاده از قدرتهای خود، سر مورگان را از بدنش جدا کند. سنتری بعد از انجام این کار، مدام در این فکر بود که آیا کاری که انجام داد، درست بود یا غلط. به همین ترتیب، آزبورن به او اطمینان داد که کاری که انجام داد، کاملا درست بوده است.
به نظر میرسید که اعضای تیم دارک اونجرز در اولین مأموریت خود عملکرد خوبی داشتند و به موفقیت رسیده بودند؛ زیرا آنها مورگان را شکست و سرزمین لاتوریا را هم نجات دادند. بااینحال طولی نکشید که صدای فریاد سنتری بلند شد و انفجاری به وجود آمد. بعد از پاک شدن هوا و از بین رفتن آلودگیها، مشخص شد که مورگان له فی سالم و سلامت است اما دیگر از سنتری خبری نبود. بعد از شکست نهایی مورگان، اعضای تیم دارک اونجرز، به برج اونجرز خود بازگشتند. زمانیکه آنها به این برج رسیدند، یک تلالو درخشانی به وجود آمد و بعد از آن، سنتری سالم و سلامت در آنجا ظاهر شد؛ او در مقابل ساختمان اونجرز روی هوا معلق بود. سنتری بهشدت گیج بود و نمیتوانست درست فکر کند، به همین خاطر نورمن تلاش کرد تا او را آرام کند و موفق هم شد.
دفعه بعدی که نورمن آزبورن با رینولدز تماس گرفت و او را به مأموریت احضار کرد، زمانی بود که آنها قصد داشتند به یک حمله تروریستی آتلانتیسی پاسخ بدهند؛ آتلانتیسیها به خاک آمریکا حمله کرده بودند و اعضای دارک اونجرز وظیفه خود دانستند که به آن پاسخ بدهند. رینولدز زمانیکه متوجه شد که آزبورن از سنتری درخواست کمک نکرده، بسیار تعجب کرد. اما در عوض پیشنهاد داد که بهتر است وید در این مأموریت ظاهر شود و تمام تروریستها، البته به جز یک نفر، را به قتل برساند و با این کار، انتقام خود را بگیرند. سنتری بعد از شنیدن این حرف، اعلام کرد که خود آزبورن یک بار واقعی بودن وید رد کرده بود. اما آزبورن در مقابل فقط چیزی را که نیاز داشت و یک بار از او درخواست کرده بود، دوباره تکرار کرد.
در نتیجه، سنتری این کار خونین را انجام داد. او به این موضوع شک داشت که آیا سنتری هنوز تحت کنترل خودش هست یا خیر و اینکه آیا وید میتواند یک بار دیگر کنترل بدن او را در دست بگیرد! بعد از این ماجراها، سنتری به همراه اعضای دارک اونجرز به شهر سان فرانسیسکو رفتند تا شورشهایی را که بین انسانها و جهش یافتهها رخ داده بود، آرام کنند. زمانیکه اعضای دارک اونجرز و همچنین دارک ایکس من مقابل اعضای تیم ایکس من ایستادند و به نبرد پرداختند، اما فراست وارد ذهن رینولدز شد. فراست بعد از ورود به ذهن رینولدز، او را از شر کنترل وید خلاص کرد. همین اتفاق باعث شد تا سنتری به خودش بیاید و خیلی زود از آنجا فرار کند.
زمانیکه خود اما کنترلش را از روی وید برداشت، او دوباره بهدنبال سنتری رفت اما جالب است بدانید که پشت بخش کوچکی از درون خود اما گیر افتاده بود و همانجا باقی ماند. وید درون شکل الماسی اما گیر افتاده بود. زمانیکه سنتری مسیر خود را به برج اونجرز پیدا کرد، همسر او، به وسیله یک سلاح اشعهای، به ناحیه سر سنتری شلیک کرد. بعد از گذشت مدتی، او دوباره در ماجراهای مبارزهای دیده شد و در پایان نبرد بین اعضای دارک اونجرز و همچنین من-تینگ، در لوئیزیانا ظاهر شد. سنتری سپس به یک مأموریت فرستاده شد تا درباره یک اختلال کننده انرژی که در یک شهر کوچک به نام دایناسور، در ایالت کلرادو قرار داشت، تحقیق و بررسی لازم را انجام دهد.
سنتری به محض اینکه به آنجا رسید، متوجه حضور یک مرد به همراه یک کلاه گاوچرانی شد و تلاش کرد تا توجه او را به سمت خود جذب کند. ناگهان دست او کم کم به رنگ مشکی درآمد و با همان رنگ هم در حال درخشش بود؛ انگار که دست او آتش گرفته بود. بعد از این اتفاق، آنقدر انرژی از چشمان او فوران کرد و بیرون زد که درنهایت این مرد منفجر شد. آزبورن بعد از خبردار شدن از این اتفاق، اعضای تیم دارک اونجرز خود را جمع آوری کرد تا به سراغ رینولدز بروند و او را پیدا کنند. باری دیگر نشان داده شد که سنتری سالم و زنده است. او متوجه شد که در جایی قرار دارد که خیلی به یک باشگاه دبیرستانی شبیه است. درحالیکه او روی زمین قرار داشت، همچنان انرژی از درون او بیرون میآمد و این روند قطع نمیشد.
بعد از گذشت مدتی به نظر میرسید که این موضوع حل شده اما او درد بسیار زیادی را در وجودش حس میکرد. در همین لحظه مرد مولکولی وارد ماجرا شد و برای او توضیح داد که خودش هیچوقت چیزی را که سنتری تجربه کرده بود و باعث شد تا تک تک مولکولهای خود را حس کند، تجربه نکرده بود. اما طولی نکشید که مرد مولکولی، رینولدز را به چندین تکه تقسیم کرد. به نظر میرسید که سنتری با این حرکت کاملا نابود و متلاشی شده بود اما بعد از گذشت مدتی دوباره همانند قبل شکل گرفت و به مبارزه با مرد مولکولی پرداخت. او توانست ریس را متوقف کند و این شخصیت شرور را مجبور کرد تا همه چیز را به همان شکلی که بود، بازگرداند؛ البته پیش از اینکه او را بهجای دیگری طرد کند. بعد از این ماجراها، او توضیح داد که متوجه شده منبع قدرتهایش چه بوده است؛ سنتری به این نتیجه رسیده بود که منبع قدرتش، توانایی کنترل کردن مولکولها است.
به همین خاطر، باری دیگر نورمن آزبورن و اعضای تیم اونجرز به جایی رسیدند که از سنتری میترسیدند و به طرز عجیبی از قدرتهای او وحشت داشتند. خانم مارول بعد از تماشای قدرت او، به نورمن آزبورن گفت که فروپاشی ذهنی و روحی اسکارلت ویچ اصلا با کارهایی که سنتری میتواند انجام دهد، قابل مقایسه نیست. به نظر میرسید که سنتری یک بار دیگر از دست مرگ فرار کرده است. زیرا طولی نکشید که او پشت سر « Noh Varr» ظاهر شد و ادعا میکرد که آزبورن باید با او صحبت کند. به محض اینکه Noh Varr انفجارهای خود را شروع کرد و مدام ماشینهای مختلف را به سمت سنتری پرتاب میکرد، مبارزهای به وجود آمد اما آسیب خیلی زیادی نتوانست به سنتری وارد کند و اصلا فایدهای نداشت.
سنتری ادعا کرد که اصلا قصد مبارزه کردن ندارد اما آزبورن میخواست که Noh Varr بازگردد «چه مرده، چه زنده». Noh Varr اصلا نپذیرفت که دوباره به سمت آزبورن بازگردد. او ادعا کرد که تمام اعضای تشکیلدهندهی تیم دارک اونجرز یک سری افراد مجرم یا دیوانه هستند؛ حرفی که بلافاصله سنتری در پاسخ به آن اعلام کرد که خودش هیچکدام از آنها نیست. مدت خیلی زیادی طول نکشید که سنتری از درون آسمان توسط یک دختر که یکی از سلاحهای Noh Varr را در دست داشت، مورد حمله قرار گرفت و انفجار پر قدرتی را متحمل شد. او در مقابل این حملات و انفجارهای پر قدرت مدام جای خالی میداد. او تصمیم گرفت که مستقیم به سمت آسمان و ابرهایی که این دختر داخل آنها بود، برود؛ تا اینکه یک انفجار سبز بسیار بزرگ روی زمین دیده شد.
به همین ترتیب سنتری خیلی زود خودش را به روز زمین رساند و به دیگر اعضای تیم دارک اونجرز پیوست. زمانیکه از سنتری خواسته شد تا یک بار دیگر Noh Varr را پیدا کند، او در پاسخ خود اعلام کرد که قبلا یک تشعشع بسیار خاص داشت که حالا دیگر حضور آن را حس نمیکند به همین دلیل هم نمیتواند Noh Varr را پیدا کند.در نهایت، مشخص شد که نورمن آزبورن توانسته بود که وید را درون سنتری بیدار کند. وید هم بعد از بیدار شدن تصمیم گرفته بود که کم کم کنترل این جسم را در دست بگیرد تا هیچکس شک نکند. وید که ادعا میکرد خدا است، توانست رینولدز را قانع کند که از کنترل شکل سنتری خود دست بکشد و کنترل کامل را به او بدهد.
بعد از کار، وید تلاش کرد تا یک هرجومرج بسیار بزرگ را به وجود بیاورد اما نورمن آزبورن به او یادآوری کرد که چنین اقداماتی میتواند موجب سقوط و شکست خودش بشود. آزبورن با این کار توانست یک بار دیگر وید را آرام کند. بعد از گذشت مدتی بهطور واضح مشخص شد که وید درواقع سلاح مخفی آزبورن بوده است؛ سلاحی که با آن توانست دکتر دووم را بعد از امتناع از پیوستن به آنها، از Cabal بیرون بیاندازد. بعد از گذشت مدتی، سنتری متوجه شد که همسرش خودکشی کرده است. با اینکه در اصل موضوع چیز دیگری بود و آزوبرن به بولز آی دستور داده بود تا او را به قتل برساند. به همین ترتیب هم لستر، او را از جت پرتاب کرد و به درون اقیانوسی نزدیک به لس آنجلس پایین انداخت.
محاصره آزگارد:
در این برهه زمانی، آزبورن تصمیم گرفته بود تا پایگاه قدرت خود را به بیرون از آمریکا بکشاند. به همین دلیل تصمیم گرفت که تحت حمایت و زیر نظر لوکی، به سرزمین آزگارد حمله کند. همانطور که انتظار میرفت، سلاح مخفی نورمن آزبورن یعنی همان سنتری، اولین چیزی بود که به سمت این سرزمین حملهور شد و با تعداد زیادی از مردم آزگاردی، از جمله ثور، مبارزه کرد. در همین حین، ارس که به اهداف سیاه و تاریک آزبورن برای حمله به آزگارد پی برده بود، پشتش را به او کرد و تصمیم گرفت که در جبهه مقابل او بایستد. به همین ترتیب، آزبورن هم برای اینکه به این خیانت ارس جوابی بدهد و تلافی بکند، سنتری را به سراغ خدای جنگ فرستاد تا او را شکست بدهد؛ در نتیجه همین مبارزه هم سنتری توانست ارس را از وسط به دو نیمه تقسیم کند.
بعد از مرگ ارس، کاپیتان آمریکا به همراه اعضای تیم انتقام جویان خود را به سرزمین آزگارد رساندند و بلافاصله آیرون من به سراغ نورمن آزبورن رفت و لباس مخصوص او را خاموش کرد. درنهایت آزبورن برای اینکه بتواند آخرین تیر را بزند و خود را پیروز میدان کند، به سنتری دستور داد تا سرزمین آزگارد را روی سر قهرمانان تیم اونجرز، خراب و آنجا را با خاک یکسان کند. زمانیکه آزبورن بالاخره توسط کاپیتان آمریکا و همچنین اونجرز شکست خورد و متوقف شد، اعلام کرد که خودش تنها فردی بود که میتوانست سنتری را تحت نظر بگیرد و او را با سلیقه خودش هدایت کند. در این برهه زمانی به نظر میرسید که سنتری دیگر با وید ادغام شده بود.
بعد از این ماجرا، اعضای تیم اونجرز تلاش کردند تا یک حمله بزرگ را علیه سنتری به راه بیاندازند اما درنهایت به خاطر قدرت بسیار زیادی که او داشت، همه آنها شکست خوردند. از طرف دیگر، لوکی که خود را مقصر تمام این نابودیها و تخریبها میدانست و ناخواسته این ماجراها را به وجود آورده بود، از سنگهای نورن استفاده کرد تا قدرت و انرژی بیشتری را به اعضای انتقام جویان منتقل کند. به همین ترتیب، قهرمانان اونجرز که دوباره قدرت و انرژی خود را برای نبرد پیدا کرده بودند، مبارزه خود را مستقیم به سمت سنتری بردند تا او را زمین بزنند. سنتری که به نظر میرسید تعادل خود را از دست داده، متوجه شد که لوکی در حال کمک کردن به اعضای اونجرز است و درواقع او انرژی دوبارهی آنها را تأمین کرده است. به همین ترتیب به سراغ او رفت و بلافاصله لوکی را با نصف کردنش، به قتل رساند.
اعضای تیم اونجرز با دیدن این صحنه بهشدت عصبانی شده بودند و قصد داشتند که انتقام لوکی را بگیرند. به همین ترتیب آیرون من دستور داد که یکی از هلی کریرهای سازمان شیلد به آنجا بیاید. بعد از این کار، آیرون من این هلی کریر را تبدیل به یک گلوله بسیار بزرگ کرد و آن را با سرعت زیاد به سمت سنتری فرستاد. همین انفجار فوقالعاده بزرگ بالاخره باعث شد که سنتری با موفقیت ناتوان و ضعیف شود. سنتری که حسابی نابود و کتک خورده شده بود، دوباره به همان شکل رابرت رینولدز خود بازگشت. رابرت بعد از اینکه متوجه شد که چه خرابیهایی به بار آورد، درخواست کرد که او را به قتل برسانند. ثور در ابتدا اکراه داشت و بیمیل بود، اما از صمیم قلب دوست داشت که رینولدز تقاص اشتباهات و جرمهای خودش را پس بدهد. بااینحال زمانیکه وید کم کم دوباره در حال گرفتن کنترل جسم رابرت بود، ثور با استفاده از چکش خودش یعنی همان میولنیر یک رعد و برق بزرگ به وجود آورد و آخرین ضربه فوقالعاده قدرتمند خود را روی رابرت پیاده کرد. همین موضوع باعث شد تا هم رابرت رینولدز و هم وید جان خود را از دست بدهند. از طرف دیگر هم ثور برای احترام به مرگ او، باقیماندهی بدن سنتری را برداشت و با پرتاب کردنش به سمت خورشید، آن را نابود کرد.
Uncanny Avengers:
همانطور که در ابتدای متن هم به آن اشاره شده بود، بعد از گذشت مدتی سنتری توسط دوقلوهای آخرالزمان زنده شد و دوباره به زندگی بازگشت. او قرار بود که بعد از بازگشت، تبدیل به یکی از اسب سواران مرگ شود. زمانیکه اعضای تیم ولورین به نام Uncanny Avengers بالاخره از محل مخفیگاه آن دوقلوها با خبر شدند، سنتری یک مسیر بسیار کوتاه برای ثور ایجاد کرد. تنها کسی که میتوانست اعلام کند که یک حمله در حال آمدن است، ولورین بود. از آنجایی که قدرت شنوایی ولورین بسیار قوی بود، توانست صدای انفجار صوتیای را که سنتری ایجاد کرده بود، بشنود؛ آن هم زمانیکه پرواز خود را به سمت آنها آغاز کرده بود. به همین ترتیب ولورین با سرعتی بیشتر از چیزی که تواناییاش را داشت، به سراغ اعضای تیم رفت تا به آنها اخطار دهد.
اما درنهایت سنتری توانست با موفقیت خود را به آنها برسد و ثور را از میدان مبارزه به بیرون بیاندازد. سنتری در اقدام بعدی با استفاده از توانایی پرواز خود، توانست در عرض چند لحظه، ثور را به نقطه دوری از فضا ببرد. سنتری بعد از اینکه برای مدت کوتاهی ثور را ضعیف و ناتوان کرد، برای او توضیح داد که اصلا به خاطر کاری که ثور انجام داده، از دست او عصبانی نیست. سنتری در عوض اعلام کرد که کاملا عصبانیت ثور را نسبت به وید، به خاطر به قتل رساندن لوکی و نابود کردن سرزمین آزگارد (در خط داستانی قبلی)، درک میکند. سنتری در ادامه صحبتهای خود به یک جهش یافته اشاره کرد و توضیح داد که اصلا قصد کشتن او را ندارد. براساس صحبتهای سنتری، مثل اینکه او را زنده لازم داشت و قصد داشت کاری برای «بهتر شدن بشریت» انجام دهد.
ثور که حسابی از صحبتهای سنتری گیج شده بود، از او پرسید که آیا دوباره وید کنترل این جسم را برعهده گرفته یا خیر. سنتری هم در پاسخ به او اعلام کرد که وید دیگر در روان و ذهن او وجود ندارد و توسط خود مرگ یا همان «دث» جایگزین شده است. به همین ترتیب، سنتری توانست بهراحتی و خیلی زود ثور را شکست دهد. او بازگشت تا از Tachyon Dam محافظت کند و در آنجا با واسپ برخورد کرد. واسپ با ناامیدی و استیصال در تلاش بود تا با سنتری مبارزه کند و طولی نکشید که توسط خود ثور نجات پیدا کرد. هر دوی آنها یعنی واسپ و ثور به دست همین سنتری جدید تا حد زیادی آسیب دیدند و تقریبا شکست خوردند. درنهایت واسپ از تواناییهای خود استفاده کرد و یک کرم خاکی را به وجود آورد که از رابرت تغذیه کند و او را از بین ببرد.
بعد از شکست دادن این دوقلوها، سنتری بالاخره از شر نفوذ و کنترل آنها روی خودش خلاص شد. زمانیکه ناخودآگاه و ذهن اعضای تیم Avengers Unity Squads از خط زمانی سیاره ایکس به سمت خودشان بازگشت، آنها تلاش کردند تا با Exitar the Executioner مبارزه و از نابود شدن زمین به دستان او جلوگیری کنند. به همین ترتیب واسپ و ثور توانستند سنتری را متقاعد کنند که به آنها بپیوندد. آنها امیدوار بودند تا بلکه به این طریق بتوانند Exitar the Executioner را شکست دهند. او توانست بهتنهایی، یکی از پاهای این سلستیال را متوقف کند. درنهایت، او سیاره زمین را با جسم یک سلستیال مرده رها کرد. سنتری همچنین پیشنهاد کرد که قهرمانان زمین جسم این سلستیال را درون فضا رها و خودشان را از شر آسیبهای او خلاص کنند. پیش از اینکه او زمین را ترک کند، به جنت یا همان واسپ گفت که چقدر از اینکه دوباره یکی از اعضای انتقام جویان بود، احساس خوشحالی میکرد. همچنین سنتری به واسپ اخطار داد که آنها خودشان را برای خشم سلستیالها آماده کنند.
میراث مارول:
اخیرا مدتی است که سنتری بعد از غیبت طولانی خود، دوباره به کتابهای کمیک بازگشته است. به نظر میرسید که او، توسط دکتر استرنج از شر دانهی آخرالزمان آزاد و مشکلاتی که این دانه برای سنتری به وجود میآورد، درمان شده است. اینگونه گفته شده که دکتر استرنج در این برهه زمانی، کمک بسیار زیادی به رابرت رینولدز کرده است؛ دکتر استرنج نهتنها به او کمک کرد که اسکیزوفرنی خود را درمان کند، بلکه کاری کرد که او از شر خود وید هم راحت شود. زمانیکه دکتر استرنج عنوان جادوگر عالی رتبهی خود را به یک خدای آزگاردی یعنی لوکی از دست داد، از رابرت رینولدز درخواست کمک کرد که با یکدیگر به آزگارد حمله کنند و بهدنبال لوکی بگردند. بعد از گذشت مدتی مشخص شد که وید آزاد شده است.
به همین ترتیب، سنتری، دکتر استرنج و لوکی تصمیم گرفتند تا با کمک یکدیگر، وید را درون Sanctum Sanctorum زندانی کنند. بااینحال، در پایان این خط داستانی سنتری به دکتر استرنج اخطار داد که دیگر با او ارتباط برقرار نکند. زیرا سنتری اصلا دیگر به دکتر استرنج اعتماد نداشت و این هم به خاطر آن بود که دکتر استرنج از آن ابتدا، حقیقت را در رابطه با حضور وید به سنتری نگفته بود.
سنتری درست همان دورانی که بهتازگی فعالیت خود را آغاز کرده بود، اثبات کرد که یکی از قدرتمندترین ابرقهرمانان دنیای گسترده مارول به حساب میآید. او اغلب اوقات، سطح بسیار بالای قدرت کلی خودش را برآورد میکرد و مدام میگفت که «قدرت او، به اندازه میلیونها خورشید منفجر شده است». اسپایدرمن اعلام کرده که سنتری، بدون هیچ وقفهای با گالاکتوس مبارزه کرده است. البته این موضوع تا حد زیادی مورد بحث و توجه قرار گرفته زیرا اسپایدرمن علاقه زیادی به شوخی و اغراق کردن در حرفهایش دارد و ممکن است این حرف هم یکی از همان اغراقها باشد. بعد از گذشت مدتی مشخص شد که شکست دادن خورندهی دنیاها بهتنهایی به دست سنتری صورت نگرفته است، بلکه او در این ماجرا کمک زیادی از یکی از اعضای تیم مردان ایکس، یعنی «نیت گری»، آن هم در بالاترین سطح قدرتی او، گرفته بود؛ به همین دلیل توانست بدون وقفه مبارزه خود را ادامه دهد و گالاکتوس را به زمین بزند.
قدرت ابرانسانی:
قدرت بسیار زیاد سنتری او را قادر میسازد تا موجوداتی مانند خدای جنگ المپ نشین یعنی ارس را بهراحتی شکست دهد، با پرواز کردن درون پایهها و بنیانهای سرزمین آزگارد آن را نابود کند، ترکس را که یک موجود قدرتمند و هرالد سابق گالاکتوس محسوب میشد خیلی راحت شکست دهد و تبر او را بشکند و با هالک فوقالعاده قدرتمند که قدرت او چند برابر بیشتر از هر زمان دیگر شده بود، مبارزه کند. او همچنین قادر بوده که سپرهای دکتر دووم را نابود کند، نسخه مونث اولتران را شکست دهد و بهشدت کتک بزند و همچنین با یک حرکت، کارنیج را تکه و پاره کند.
سرعت ابرانسانی:
سنتری سرعت ابرانسانی فوقالعاده زیادی را در اختیار دارد. همین قدرت به او این توانایی را میدهد تا کاراهای فوقالعادهای مانند گرفتن یک گلوله درون دست خود و همچنین پرواز کردن از زمین به سمت خورشید و برعکس را در مدت زمان بسیار کمی انجام دهد. براساس گفتههای راوی در خط داستانی Uncanny Avengers سرعت سنتری آنقدر زیاد بود که ضربههایی که او به ثور وارد میکرد، «با شتاب خیلی زیادی زمان و فضا را خم میکرد و به هم میپیچید». درست در همان قسمت، ما شاهد این بودیم که او چندین سال نوری را در چند ثانیه طی کرد که همین میزان بسیار چشمگیر و قابلتوجه است.
حسهای ابرانسانی:
در طی این سالها، اینگونه مشاهده شده که سنتری قدرت حسی فوقالعاده بالا و پیشرفتهای دارد. قدرت شنوایی سنتری به او این اجازه را میدهد تا صدای یک پروانه را در آفریقا بشنود؛ آن هم زمانیکه خودش در یک رستوران بسیار شلوغ در شهر نیویورک به سر میبرد. بعدها در فیلیپین، سنتری قادر به شنیدن صدای نورمن آزبورن بود که او را از شهر نیویورک صدا میکرد و در حال ارتباط برقرار کردن با او بود. او همچنین قادر به دیدن ذرات قرمز میکروسکوپیای که اطراف رونین قرمز وجود داشت، بود. جالب است بدانید که حتی آیرون من هم به وسیله سنسورهای پیشرفته خود قادر به دیدن آنها نبود.
آسیب ناپذیری/بازسازی:
سنتری یکی از معدود ابرانسانهایی به حساب میآید که کاملا شکست ناپذیر محسوب میشود. به غیر از ذهن شکننده و ضعیفی که دارد، سازمان شیلد و حتی آیرون من اصلا نتوانستند نقطهای از بدن او را پیدا کنند و آسیب پذیر باشد. سنتری بعد از اعدامش توسط ثور، یک دوره زمانی نامشخصی را در خورشید ساکن بود. او در طی این مدت زمان مدام تا سطح اتمی میسوخت و خاکستر میشد و دوباره احیا میشد و به زندگی بازمیگشت. تقریبا میتوان گفت که این پروسه بیانتها بود و مدام از سر گرفته میشد تا اینکه دوقلوهای آخرالزمان به سراغ سنتری رفتند و او را از آن جهنم بیرون کشیدند. بعد از اینکه سر سنتری در طی یک حمله غافلگیر کننده توسط چکش ثور یعنی همان میولنیر منفجر شد، او تنها در عرض چند ثانیه توانست خیلی راحت دوباره سر خود را از نو بسازد و همانند قبل بشود.
Phasing/لمس ناپذیری:
سنتری این قابلیت را از خودش نشان داده که میتواند با توانایی لمس ناپذیری از درون اجسام مختلف عبور کند.
نامرئی شدن:
سنتری میتواند با منعکس کردن نور و نشر پرتوهای مخصوص، خود را نامرئی کند.
تله پاتی:
براساس گفتههای اما فراست، سنتری یکی از قدرتمندترین تله پاتها، در سیاره زمین به حساب میآید. او یک بار تمام خاطراتی که از خودش در ذهن همه مردم سیاره زمین وجود داشت، پاک کرد تا هیچکس خبری از حضور او نداشته باشد. بیشتر تواناییهای ذهنی سنتری برای حفظ شکل فیزیکیاش استفاده میشود.
احیا:
اگر سنتری تحت مسائل احساسی و اضطراب بسیار زیادی باشد، میتواند یک موجود دیگر را از مرگ به زندگی بازگرداند. این توانایی زمانی برای اولینبار به واقعیت پیوست که سنتری توانست تنها با لمس کردن همسر خود، او را باری دیگر به زندگی بازگرداند. در اصل، او اصلا نمیدانست که چنین تواناییای در او وجود دارد و وقتی متوجه شد که این کار را انجام داده، فوقالعاده غافلگیر شد. بااینحال، سنتری کنترل کامل را روی این توانایی خود به دست نیاورد.
تغییر شکل:
جالب است بدانید که این توانایی بیشتر در وید دیده شده است. وید میتواند شکل خود را تغییر دهد و اندازهی خودش را هم عوض کند.
انتقال فکر:
سنتری این توانایی را دارد که یک موج و پرتوی مخصوص را ساطع کند. او با استفاده از این قدرت، توانسته در شرایط مختلف هالک را آرام کند.
دستکاری ماده:
سنتری بعد از اینکه توسط جادوگری به نام مورگان له فی منفجر شد، بعد از گذشت مدتی دوباره در برج اونجرز بازسازی شد، آن هم توسط قدرتی که خودش داشت. بعد از گذشت مدتی، زمانیکه همسر سنتری به وسیلهی یکی از سلاحهای Noh-Varr به سمت او شلیک کرد، دوباره اینگونه تصور شده بود که سنتری به قتل رسیده است. علاوهبر این، دو بار دیگر هم به نظر میرسید که توسط مرد مولکولی نابود شده است. سنتری بعد از آخرین مرگ ظاهریاش توسط مرد مولکولی، سنتری دوباره به زندگی بازگشت و این بار به این نتیجه رسید که خودش میتواند هر نوع مادهای را در سطح مولکولی کنترل کند؛ کاری شبیه آن را مرد مولکولی میتوانست انجام دهد.
بعد از این آشکارسازی، سنتری قادر بود که با استفاده از این توانایی جدید خود، مرد مولکولی را خیلی راحت شکست دهد و بعد از آن به یک محل ناشناس خود را تله پورت کند. زمانیکه سنتری تحت کنترل و نفوذ دانه مرگ آخرالزمان بود، نشان داد که میتواند گولمهای شن و ماسهای بسیار بزرگ بسازد تا بتواند با استفاده از آنها به یک واسپ که در اندازه اصلی خودش بود، حمله کند. او با این کار، تواناییهای بسیار خود را در زمینه دستکار ماده نشان داد.
دور جنبی:
زمانیکه سنتری یکی از اسب سواران مرگ محسوب میشد، توانایی تکان دادن اشیاء را با استفاده از ذهن خود به دست آورد. او با استفاده از این توانایی قادر بود چکش ثور را، آن هم درست زمانیکه با سرعت در حال آمدن به سمت خودش بود و تنها چند سانت با صورتش فاصله داشت، متوقف کند.
فاکتور بهبودی:
سنتری در طی این سالها نشان داده که توانایی بهبود و درمان افراد دیگران را هم دارد. برای این توانایی میتوان زمانی را مثال زد که او توانست دخترِ پزشک خود را درمان کند. این دختر از بهشدت یک وضعیت کاتاتونیک رنج میبرد و علاوهبر آن مشکلات مهمی در زمینه ستون فقرات خود داشت. به همین ترتیب سنتری توانست او را درمان کند. سنتری اصلا تمایلی نداشت که زیاد از این توانایی خود استفاده کند زیرا همانطور که قبلا هم به این موضوع اشاره کرده بود، دوست نداشت که بهعنوان خدا دیده شود. به همین دلیل، مشخص نیست که محدودیتهای واقعی این توانایی تا چه اندازه هستند. در طی خط داستانی جنگ داخلی، اسپایدرمن و یک گروه از سازمان شیلد، سنتری را بهعنوان قدرتمندترین قهرمان زمین در طول تاریخ اعلام کردند.
در این فهرست، بعد از سنتری، هالک قرار داشت و بلک بولت بعد از شکست خوردن دربرابر هالک، رتبه سوم این فهرست را در دست گرفت؛ البته باید این نکته هم ذکر شود که در این برهه زمانی، ثور جان خود را از دست داده بود، به همین دلیل جایگاهی در این فهرست نداشت. با اینکه این فهرست بی پایه و اساس تا حد زیادی قابل بحث است (بهخصوص در رابطه با اتفاقاتی که در خط داستانی World War Hulk رخ داد)، اما میتوان گفت که سنتری باز هم یکی از قدرتمندترین ابرانسانها روی این سیاره به حساب میآید و حتی نورمن آزبورن یک بار او را با عنوان «بمب هیدروژنی زنده» خطاب کرد. در یکی از موقعیتها، سنتری توانست وید را بهعنوان یک موجود کاملا جداگانه و یک هیولای غول پیکر، پرتاب کند.
بهطور معمول این اعتقاد در بین همه وجود دارد که وید، قدرتهای بسیار بیشتر و متنوعی نسبت به سنتری دارد و به همین ترتیب، قدرتمندتر از او هم به حساب میآید. اما این موضوع اصلا درست نیست و حقیقت ندارد. نهتنها یک بار، بلکه چندین بار سنتری توانسته وید را با نیروی فیزیکی خالص خود شکست دهد؛ سنتری یا با استفاده از قدرت بسیار زیاد خود یا با یک اراده خالص میتوانست موجب ضعیف شدن و درنهایت شکست دادن وید شود. از آنجایی که وید و سنتری یک موجود هستند، میتوان اینگونه تصور کرد که سنتری میتواند دقیقا همان قدرتهایی را که وید دارد، داشته باشد. حال دلیل اینکه چرا سنتری از این قدرتها استفاده نمیکند، به احتمال زیاد این است که یا میخواهد خودش را محدود کند (شاید به خاطر تمایلش به انزوا و ترس از شلوغی بیش از حد است) یا اینکه اصلا فقط تصمیم دارد که از آنها استفاده نکند. از زمان «مرگ» وید، سنتری نسبت به قبل پایدارتر شده است و بدون نفوذ و کنترل او، قدرتهای بیشتری را نشان میدهد. علاوهبر این، او توانسته دانه مرگ را هم شکست دهد.
در انتها به چند مورد از انیمیشنها، فیلمها و بازیهایی اشاره میکنیم که شخصیت رابرت رینولدز/سنتری در آن حضور داشت:
- بازی Marvel: Ultimate Alliance 2 محصول سال ۲۰۰۹ و ۲۰۱۶ با صداپیشگی نولان نورث
- بازی Marvel Super Hero Squad Online محصول سال ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲
- بازی Marvel: Contest of Champions محصول سال ۲۰۱۴
- بازی Marvel Puzzle Quest محصول سال ۲۰۱۳، ۲۰۱۵ و ۲۰۱۶
- بازی Lego Marvel's Avengers محصول سال ۲۰۱۶