آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟ | فیلمهای زمستانی
ما فیلمها را داخل خانههامان تماشا میکنیم. نه من آثاری را که در این مقاله معرفی میکنم، روی پرده دیدهام و نه شما در بخش نظرات، دربارهی تجربههای فیلم دیدنتان داخل سالن سینما مینویسید! این شکل از ارتباط با هنر هفتم، البته که محدودیتهایی واضح دارد. آن تجربهی اصیل تماشا که هنرمند برای جزئیات مختلفاش زحمت زیادی کشیده است، از دست میرود. عظمت ترکیببندیهای سینمایی، طی انتقال به صفحات کوچک تلویزیون یا لپتاپ، تقلیل مییابد و حاشیهی صوتی فراگیر فیلم، کمجان میشود.
اما این نوع از مواجهه با سینما، امکاناتی هم دارد. فیلم دیدن در خانه، فضای خصوصی و امنی را برای ارتباط متمرکز با آثار سینمایی میسازد که میتواند به نوعی انزوا و خلوت گیرا برسد. فضای این خلوت، گاها با جهان بیرون در تضاد و گاهی در امتداد آن است. مثل زمانی که در فصل سرما، به گوشهی گرمی میخزیم و به تماشای جهان برفی یک فیلم مینشینیم! گویی سرمای دنیای فیلم، دنبالهای از سرمای جهان واقعی است و میتوانیم تجربهی شخصیتها را عمیقتر درک کنیم. از سوی دیگر، پناهگاه گرممان، ما را در حاشیهی امنیتی قرار میدهد که کاراکترهای داستان از آن بیبهرهاند!
در این شماره از سری مقالات «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟»، به سراغ سه فیلم درخشان رفتهام که تماشا کردنشان در فصل سرما، میتواند کیفیتی را که توضیح دادم، تداعی کند: شب من در خانهی ماد (My Night at Maud's) به کارگردانی اریک رومر، فارگو (Fargo) به کارگردانی برداران کوئن و خواب زمستانی (Winter Sleep) به کارگردانی نوری بیلگه جیلان.
فیلم My Night at Maud's
فیلم شب من در خانهی ماد
کارگردان: اریک رومر
بازیگران: ژان لوئی ترنتینیان، فرانسوا فابیان
سال اکران: ۱۹۶۹
ژان لوئی که کاتولیک است و ماد که زنی مطلقه باشد، شبی را به گفتوگو دربارهی دین، عشق، فلسفه و اخلاق میگذرانند.
وجود فیلمی از اریک رومر در مطلبی با این عنوان، طعنهآمیز است! رومر را جدا از ارتباطاش با جریان موج نو، به «فیلمهای تابستانی» میشناسیم. آثاری مثل زانوی کلر (Clair's Knee)، پائولین در ساحل (Pauline at the Beach) یا اصلا، داستان تابستان (A Summer's Tale) که روابط چند شخصیت محوریشان را در لوکیشنهایی گرم، زیبا و خواستنی پی میگیرند. اما همهی فیلمهای رومر در تابستان نمیگذرند. جدا از داستان زمستان (A Tale of Winter) که ناماش، ارتباط آن با فصل سرما را روشن میکند، بخشهای اصلی روایتِ یکی از مهمترین ساختههای تمام کارنامهی رومر هم در زمستان جریان دارد.
شب من در خانهی ماد، یکی از فیلمهای مجموعهای است که با عنوان «شش داستان اخلاقی» شناخته میشود و جدا از شباهتهای تماتیک با آثار دیگر این مجموعه، از الگوی داستانی و روایی مشابه بسیاری از آثار رومر، پیروی میکند. زندگیهای چند زن و مرد، به شکلی که هم معنادار و هم تصادفی به نظر میرسد، در هم تنیده میشود. استاد فرانسوی، روابط شخصیتها را در قالب صحنههای گفتوگوی پرتعداد و طولانی، میپردازد و درونیاتشان را برای تماشاگر، واجد اهمیت میکند.
شب من در خانهی ماد با موضوع این مطلب، ارتباط خیلی جالبی دارد: این فیلمی است که مهمترین موقعیت دراماتیکاش، با همنشینی اتفاقی و اجباری شبانهی یک زن و مرد برای فرار از سرمای شدید محیط بیرون شکل میگیرد. در نتیجه، اگر در سرمای زمستان به گوشهای پناه ببرید و به تماشای فیلم آرام رومر بنشینید، خودتان را در موقعیتی مشابه شخصیتهای فیلم قرار دادهاید!
فیلم Fargo
فیلم فارگو
کارگردانان: جوئل و ایتن کوئن
بازیگران: فرانسیس مکدورمند، ویلیام میسی، استیو بوشمی، پیتر استورمر
سال اکران: ۱۹۹۶
جری، مردانی را اجیر میکند تا همسرش را بدزدند و از پدرزناش پول طلب کنند. وقتی اوضاع مطابق نقشه پیش نمیرود، جری به دردسر میافتد.
دربارهی ساختهی تحسینشده، آیکونیک، تاثیرگذار و محبوب برادران کوئن، بهسختی میتوان حرف تازهای زد! اما نقش برف و سرما در شکلگیری حال و هوا و اتمسفر ویژهی این کمدی سیاه پوچ، آن را مستقیما به موضوع این نوشته مرتبط میکند. داستانهای جناییای که در سرما و یخبندان میگذرند، همیشه از محیط محل وقوع قصه، برای ساختن مود و تاکید بر تمهای داستان بهره میبرند. سختیِ شرایط آب و هوایی به خشونت وقایع گره میخورد، فقدان طراوت طبیعی در فصل زمستان، گویی جلوهای دیگر از «مرگ» در جهان داستان است و همهی تصمیمات شخصیتها، زیر سایهی تقلایی همگانی برای بقا قرار میگیرند.
در فارگو، همزمانیِ ماجرای جفنگ محوری با فصل سرما، نوعی خصلت جبری به وقایع میبخشد؛ انگار شخصیتها، هرچقدر هم که برای بالا کشیدن خودشان دست و پا بزنند، محکوماند به فنا. گویی تمام فیلم، برزخ مرگبار حاصل از طمعورزی رقتانگیز بشر است و تنها دو گروه از آن در اماناند: شخصیتهایی که با زندگیهای کوچکشان به صلح رسیدهاند (مارژ و شوهرش، نورم) و مایی که تقلای مسخرهی شخصیتها زیر بوران نفسگیر بدبیاریها را از امنیت گوشههای گرم خانههامان تماشا میکنیم!
فیلم Winter Sleep
فیلم خواب زمستانی
کارگردان: نوری بیلگه جیلان
بازیگران: هالوک بیلگینر، ملیسا سوزن، دمت آکباع
سال اکران: ۲۰۱۴
یک بازیگر سابق، هتلی کوچک در آناتولیا را اداره میکند و رابطهای پرچالش با همسرش دارد. با رسیدن زمستان و گیر افتادن این دو کنار یکدیگر، شرایط پیچیدهتر هم میشود.
اقتباس تحسینشدهی نوری بیلگه جیلان از داستانهای مختلف چخوف که در سال ۲۰۱۴، جایزهی نخل طلا را از جشنوارهی کن برد، از سرمای لوکیشن، به گفتوگوهای طولانی شخصیتها در صحنههای داخلی میرسد؛ دیالوگهایی که وزن ادبیِ برجستهای دارند. آدمهایی که از یکدیگر دلِ خوشی ندارند، در گوشهای گرم یا کنار آتش مینشینند و به شکلی که الزاما خیلی هم دوستانه و صلحآمیز نیست، دربارهی مفاهیم مختلف یا دلایل نارضایتیشان از یکدیگر بحث میکنند. این بحثها، وجوه روانشناختی و فلسفی پررنگی دارند؛ اما به لطف دیالوگنویسی عالی، زیرمتن غنی و اجرای دقیق بازیگران، میتوان بهراحتی همراهشان شد.
مثل تمام فیلمهای جیلان، خواب زمستانی هم فیلمِ مود و حالوهوا است و تمام عناصر سبکی، در خدمت دستیابی به کیفیت بهخصوص موردِ نظر فیلمساز هستند. این فیلمی است بسیار طولانی، بهشدت افسردهحال و بهغایت آرام؛ دربارهی زندگی پیرمرد نویسندهی ثروتمند منزوی و بدخلقی که هم روابط پیچیدهاش با همسر و خواهرش و هم ارتباط سودجویانهاش با زیردستان و مشتریان هتلاش، درست مثل طبیعت پیراموناش، سرد و بیرحم است.