// سه شنبه, ۱۱ خرداد ۱۴۰۰ ساعت ۲۱:۵۹

آخر هفته چه فیلمی ببینیم: از Amphibian Man تا Zoolander

از یک فیلم قدیمی متعلق به شوروی که مخاطب را به یاد فیلم The Shape Of Water دل‌تورو می‌اندازند تا یک فیلم کمدی با نقش‌آفرینی بن استیلر و اوون ویلسون که مخاطب را به‌شدت می‌خنداند.

مقاله‌ی معرفی فیلم سینمایی زومجی با اثری نه‌چندان طولانی آغاز می‌شود که به اوایل دهه‌ی ۶۰ میلادی تعلق دارد؛ فیلمی با اسم اصلی Chelovek-Amfibiya که به‌تازگی به خاطر جان باختن بازیگر شماره‌یک آن با ابتلا به ویروس کرونا/کووید 19 مجددا سر زبان‌ها افتاد. اکنون شاید عده‌ی بسیار زیادی از بینندگان ابدا این فیلم را نشناسند. اما تاثیرگذاری‌های آن روی بعضی از فیلم‌های اکران‌شده طی چند سال گذشته را نمی‌توان انکار کرد. تازه فیلم مرد دوزیست مدت‌ها یکی از پرفروش‌ترین فیلم‌های روسیه به شمار می‌آمد.

ولی سه فیلم بعدی آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟ ۱۹۵ به مراتب بیشتر از اثر نخست توانایی سرگرم ساختن تماشاگر امروز را دارند. زیرا از یک وسترن اسپاگتی خنده‌آور و متفاوت، اثری نئو-نوآر و بسیار خشن و فیلم اکشن کمدی بن استیلر تشکیل شده‌اند.

نگاه نافذ بازیگر مرد در فیلم Amphibian Man از سینمای شوروی

Amphibian Man (1962)

یک علمی-تخیلی عجیب و عاشقانه‌ای عجیب‌تر. فیلم Amphibian Man راوی داستان خلقت مردی است که می‌تواند در خشکی و آب زندگی کند. چرا؟ چون پدر او که رویای ساخت یک آرمان‌شهر در اعماق اقیانوس برای انسان‌ها را دارد، توانست با عمل جراحی به‌خصوص وی را تبدیل به فردی قدرتمند کند. اما فیلم Amphibian Man صرفا راجع به یک ایده‌ی فانتزی و به چالش کشیده شدن آن نیست. زیرا با جزئیات فراوان به انسان‌هایی می‌پردازد که هرکدام بی‌اندازه می‌توانند در اوج تفاوت، شبیه یکدیگر به نظر برسند.

وقتی شخصیت اصلی فیلم وسط هوای گرم شهر خود را به درون حوضچه پرتاب می‌کند و با عشق سراغ آب می‌رود، مخاطب می‌تواند این سکانس را گره‌خورده به لحظه‌ی شیرجه زدن آن دختر از روی آن قایق به درون آب ببیند. انگار کارگردان به یاد تماشاگر می‌آورد که گاهی آدم‌ها با شرایط و دلایلی بسیار متفاوت قدم به بخش‌های خاصی از زندگی می‌گذارند. اما فارغ از آن که چه‌قدر مبدا متفاوتی داشته‌اند، می‌توانند یکدیگر را در مقصد یکسان در آغوش بکشند؛ تا آرامش را پیدا کنند و شبیه مرد طماع نشوند که صرفا به‌دنبال گیر انداختن انسان‌های مختلف داخل دام خود است؛ چه وقتی خودپرستانه به‌دنبال نگه داشتن دختر باشد و چه وقتی هر موجود شگفت‌انگیز را فقط و فقط یک شکار خوب تصور می‌کند.

مرد آقتاب سوخته با لباس سفید در فیلم My Name Is Nobody

My Name Is Nobody (1973)

فیلم وسترن My Name Is Nobody که با همکاری چند کشور و براساس ایده‌ای از سرجیو لئونه‌ی افسانه‌ای تولید شد، همچنان درصد رضایت ۱۰۰ منتقدها را در سایت راتن تومیتوز دارد. میان فیلم‌های موفق و قابل توجهی که به پایان یافتن دوران تفنگ‌دارهای غرب وحشی می‌پردازند، فیلم My Name Is Nobody به‌عنوان یک پارودی توانست هویتی کم‌وبیش منحصر‌به‌فرد حداقل در دهه‌ی هفتاد میلادی را برای خود دست‌وپا کند. زیرا همزمان ماجراجویانه، کمدی، وسترن و اکشن است و از قضا در تمام زیرژانرهای خود نیز حرف‌هایی برای گفتن دارد.

ترنس هیل و هنری فوندا نقاط قوت اصلی فیلم My Name Is Nobody به شمار می‌آیند و ارتباط معرکه‌ای با یکدیگر برقرار کرده‌اند

یکی از دلایل اصلی موفقیت فیلم در استفاده‌ی درست از عناصر تشکیل‌دهنده‌ی ژانرهای متفاوت این است که تنها روی یک قصه متمرکز نمی‌شود. بلکه داستانک‌های فرعی را نیز در خود جا می‌دهد و حتی عجولانه سراغ پرداختن به اصل ماجرا نمی‌رود. داستان آن هم راجع به آدم‌هایی است که با رویکردهای متفاوت و به دلایل مختلف به یک گروه ۱۵۰ نفری از خلافکارها مرتبط هستند.

در این بین تونینو والری، فولویو مورسلا و ارنستو گاستالدی فرصتی برای طعنه زدن درست به تصورات برخی از انسان‌ها راجع به لزوم پایان یافتن زندگی در نقطه‌ی اوج می‌یابند؛ تا همه به یاد بیاوریم که هر دوره‌ای از دوران حضور ما روی کره‌ی زمین می‌تواند به ساده‌ترین و حتی مسخره‌ترین شکل ممکن تمام شود. جاذبه‌ی اصلی فیلم برای بسیاری از بینندگان بدون شک ارتباطی است که بین ترنس هیل و هنری فوندا برقرار می‌شود؛ در نقش تفنگدارهای دو نسل متفاوت که یکی می‌خواهد بازنشسته شود و دیگری تازه به‌دنبال بهانه برای شلیک می‌گردد.

فیلم Blood Simple و مرد در حال کشان کشان حرکت کردن جلوی ماشین روشن

Blood Simple (1984)

یکی از بزرگ‌ترین اتفاق‌های صنعت فیلم‌سازی هالیوود در سال ۱۹۸۴ با اکران فیلم Blood Simple رخ داد؛ رخدادی به اسم «برادران کوئن» که صنعت/هنر سینما آن زمان به درستی نفهمید که قرار است چه‌قدر بزرگ باشد. این نئو-نوآر جنایی بسیار خشن که جول کوئن و ایتن کوئن زحمات فراوانی برای تأمین بودجه‌ی مورد نیاز آن کشیدند، قصه‌ی فردی متعلق به تگزاس را روایت می‌کند که ناگهان سر از یک پرونده‌ی قتل درآورده است؛ داستانی که خیانت، دروغ و انتقام سه ستون اصلی آن هستند. راستی کارنامه‌ی هنری درخشان فرانسیس مک‌دورمند هم از این‌جا شروع شد.

کوئن‌ها وظیفه‌ی نویسندگی، کارگردانی و تهیه‌کنندگی فیلم را انجام دادند. البته آن‌ها قبل از یک فیلم کامل صرفا یک تریلر داشتند؛ تریلری جذاب که توانست در طول یک سال مجموعا ۱.۵ میلیون دلار بودجه‌ی ساخت لازم برای خود فیلم را به آن‌ها برساند. جالب این‌جا است که فیلم در زمانی ساخته شد که هنوز اتحادیه‌ی کارگردان‌ها اجازه‌ی معرفی شدن دو نفر به‌عنوان سازنده‌ی اصلی فیلم را نمی‌داد. در نتیجه کوئن‌ها لقب تهیه‌کننده و کارگردان را بین یکدیگر تقسیم کردند. هرچند که واقعا تمامی کارها را همزمان دونفری انجام داده بودند.

لذت اصلی تماشای آثاری همچون فیلم Blood Simple برآمده از آن است که به شکل کلی پرشده از المان‌های تشکیل‌دهنده‌ی ساخته‌های بعدی فیلم‌سازهای کاربلد هستند. فیلم Blood Simple قطعا نقطه‌ی اوج آثار کوئن‌ها نیست. ولی به زیبایی پتانسیل بسیار زیاد آن‌ها را نشان می‌دهد و بسیاری از بحث‌های اجتماعی آن عملا در فیلم‌های بعدی این کارگردان‌های مولف نیز به اشکال مختلف تکرار شده‌اند.

بن استیلر با موهای نسبتا بلند مقابل کتابخانه در فیلم Zoolander

Zoolander (2001)

داستان یک مدل بسیار موفق که پس از تجربه‌ی شکست از رقیب خود باید درک کند که بسیاری از قتل‌های سیاسی پراهمیت در طول تاریخ توسط مدل‌ها انجام شده‌اند! می‌دانم؛ قصه‌ای احمقانه و دیوانه‌وار است و انسان انتظار دارد که فیلم Zoolander در دهه‌ی ۸۰ هالیوود اکران شده باشد. ولی این فیلم کمدی که بهره‌برداری حداکثری از قدرت نقش‌آفرینی‌های طنزآمیز اوون ویلسون، ویل فرل و کریستین تیلور دارد، وظیفه‌ی اصلی خود را معرکه انجام می‌دهد و تماشاگر هدف را بارها به خنده می‌اندازد. اکثر انسان‌ها نیز در برخی از روزها نیازمند تماشای آثار بی‌فکر و سرگرم‌کننده هستند. تازه تمام شوخی‌های زولندر با صنعت فشن نیز بی‌معنی نبوده‌اند.

قدرت فیلم Zoolander به‌عنوان یک فیلم خنده‌آور از آن‌جا سرچشمه می‌گیرد که هم روی کمدی فیزیکی و هم روی دیالوگ‌نویسی خنده‌دار وقت گذاشته است. در نتیجه مخاطب نه‌تنها می‌خندد، بلکه به موارد مختلفی می‌خندد. شاید به قول کریس گر از مجله Film Threat: «اگر کسی به خاطر بی‌منطقی و ابلهانه به نظر آمدن طرح داستانی فیلم زولندر از ابتدا تا انتها بلندبلند با آن نمی‌خندد، باید بپذیرد که آمادگی پذیرش اوقات خوش در زندگی را ندارد».


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده