// جمعه, ۲۸ خرداد ۱۴۰۰ ساعت ۱۶:۵۹

نقد فیلم Rashomon | راوی‌های غیر قابل اعتماد

اگرچه کوروساوا در فیلم راشومون، وصف حال ژاپنی را می‌گوید که پس از جنگ جهانی دوم، باورهای سنتی و آرمانی مردمش به کلی رنگ باخته است. اما این فیلم ۷۱ ساله از ماهیتی سخن می‌گوید که وصف حال همه دوران‌هاست.

۷۱ سال از فیلم راشومون ساخته آکیرا کوروساوا می‌گذرد و همچنان روشنایی حقیقت از میان تاریکی بطلان، قابل تشخیص نیست. با پیشرفت روز افزون رسانه در زمانه معاصر، راوی‌های غیر قابل اعتماد‌ بیشتری هم ظهور کرده‌اند. هنوز هم انسان‌هایی هستند (اگر نگوییم تا حدی همه ما آدم‌ها) که از نگاه منفعت طلبانه و یا ناقص خود، به قضاوت پدیده‌های اطرافشان می‌پردازند. هنوز هم آدم‌هایی وجود دارند که چشمشان را بر حقیقت می‌بندند و ماجرا را آن طور که صلاح می‌دانند روایت می‌کنند. کوروساوا درباره ماهیت‌های مشترک انسان‌ها‌ فیلم ساخته است. به همین دلیل است که فیلمش تاریخ مصرف ندارد. میل به تغییر روایت به نفع خود. میل به خود خواهی. میل به منفعت طلبی. تا جهان پرباست، این امیال جاریست.

حال اما کوروساوا وصف حال مردمان ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم را با روایت فیلمش پیوند می‌زند. این مردمان به عنوان طیفی که باورهایشان را از دست داده‌اند و همچون کاراکتر‌های راهب و هیزم شکن، مات و مبهوت در معبدی ویران شده که مصداق کشورشان است نشسته‌اند، به همه دوران‌ها قابل تعمیم‌اند. کوروساوا همچنین ما مخاطبان را در نقطه نظر قاضی می‌گذارد تا هرکداممان روایت کاراکتر‌های فیلم را به خوبی ببینیم و رصد کنیم و در نهایت برای قضاوت کردن به چالش کشیده شویم. تمهید یکسان کردن نقطه نظر قاضی و مخاطب در فیلم، تا همین امروز مورد استفاده بسیاری از فیلم‌های دادگاهی از جمله جدایی نادر از سیمین خودمان هم قرار گرفته است.

یک سامورایی به همراه همسر خود از جنگلی عبور می‌کنند. راهزنی به آن‌ها حمله می‌کند. یک هیزم شکن، یک راهب و یک مامور هم، جسته و گریخته چیز‌هایی از این واقعه را دیده‌اند. حال همه این آدم‌ها در محضر قاضی (ما مخاطبان) حاضر می‌شوند تا روایت خود را از این ماجرا نقل کنند. این شما و این دادگاه. چه کسی راست می‌گوید؟

در ادامه جزییات داستان فیلم راشومون فاش می‌شود

راهب و رهگذر در معبد در فیلم راشومون

کوروساوا وصف حال مردمان ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم را با روایت فیلمش پیوند می‌زند

«فقط یک نفر مُرده؟ تنها روی همین معبد، پنج شش جسد ناشناخته را پیدا کرده‌اند». این دیالوگ را رهگذری می‌گوید که در طول مسیر فیلم، همچون ما مخاطبان، گوش شنوای هیزم شکن و راهب می‌شود تا روایت عجیب و غریب آن‌ها را بشنود. اما با این تفاوت که برای رهگذر، مرگِ تنها یک نفر، آن هم یک سامورایی، عجیب و یا ناراحت کننده نیست.

چرا که او به نوعی از دل ژاپنی می‌آید که در کنار خیابان‌هایش، تلنباری از جنازه دیده می‌شود و کسی توان دفن کردنشان را ندارد. او از معبدی صحبت می‌کند که مشت نمونه خروار دو شهر بمباران شده هیروشیما و ناکازاکی است. برای رهگذر، شنیدن این گونه داستان‌ها عادیست. آن هم وقتی که معتقد است در این زمانه، روح شیطان از دست آدم‌ها فرار کرده و به معبد راشومون آمده است. رهگذر به خوبی نماینده آن طیفیست که دیگر از باور‌های سنتی ژاپنی و آن میهن پرستی عمیق، چیزی در ذهن ندارد. داستانی هم که برایش روایت می‌شود، که به نوعی داستان فیلم راشومون هم است، بر این تغییر نگرش او صحه می‌گذارد.

جالب است که در تمام روایت‌های ضد و نقیض فیلم یک چیز ثابت است: مرگ سامورایی! سامورایی که در سنت کهن ژاپنی، مصداق شجاعت و وفاداری است و بدنی ورزیده و کاملا در خدمت ذهن دارد، حال کاملا دست بسته، به چنگ یک غریبه افتاده است و تنها ناظر تعرضیست که به او و همسرش می‌شود. در یک روایت می‌گویند کلاهش له شده است و در روایت‌های دیگر نیز نقل است که بر خلاف آیین بوشیدو (که به نوعی آیین سامورایی‌هاست و آداب و و قوانین آن‌ها را شرح می‌دهد) به دست یک غریبه که راهزن باشد، بدنش مثله می‌شود. اما سامورایی، تنها در روایتِ روحِ به احضار درآمده‌اش، مرگ خود را به شکلی توصیف می‌کند که در آیینش آمده و آرزویش را داشته است. آن مرگ هم چیزی نیست جز هاراکیری (فرو کردن به یکباره خنجر در بدن خود).

توشیرو میفونه راهزن فیلم راشومون

۷۱ سال از فیلم راشومون ساخته آکیرا کوروساوا می‌گذرد و همچنان روشنایی حقیقت از میان تاریکی بطلان، قابل تشخیص نیست. با پیشرفت روز افزون رسانه در زمانه معاصر، راوی‌های غیر قابل اعتماد‌ بیشتری ظهور کرده‌اند

مرگ سامورایی، مصداق مرگ همان باور‌های سنتی است. مصداق شکست تحقیرانه امپراتور هیراهیتو، ملقب به پسر آسمان، در جنگ جهانی دوم. امپراتورِ غالبا پنهان از نظر‌ها که به بُتی برای مردمان ژاپن بدل شده بود، در اذهان عموم شکسته شد. حال عصاره تمام تعرض‌ها به باور سنتی مردم ژاپن را در کالبد کاراکتر راهزن (با بازی بازیگر سرشناس سینمای ژاپن توشیرو میفونه) ببینید. آن قهقه‌های ناگهانی‌اش در دل فیلم گویی به تمسخر گرفتن تمام آن آرمان‌های جنگی و باور‌های سنتی است. راهزن آمده است تا با تعرض به سامورایی، حقیقت تلخی را عریان کند.

حتی در دل راه رفتن‌هایش، مدام با خنجر، برگ‌های درختان را قطع می‌کند تا هیچ چیز مانع از تماشای این گذار دردناک یعنی گذار ژاپن قبل از جنگ به ژاپن بعد از جنگ نباشد. اگر خوب بنگرید، کوروساوا مدام ما را از پشت درختان به تماشای این واقعه دعوت می‌کند. همچون روایت ضد و نقیض فیلم، نور حقیقت نیز سعی دارد از لا به لای این درختان خودش را در معرض دید ما بگذارد. اما این تنها شاخ و برگ درختان نیستند که به عنوان حجابی بر حقیقت، مدام در مقابل چشمان ما قرار دارند.

در روایت راهزن، صحبت از نسیمی می‌شود که روانداز همسر سامورایی را از چهره‌اش می‌اندازد. حال در زمانه‌ای که سامورایی‌های شجاع، دست بسته نشسته‌اند و تنها نظاره می‌کنند، زنان فرصت بروز بیشتری خواهند یافت. زنانی که همواره در حجاب کیمونو (نوعی لباس ژاپنی) پوشیده شده بودند و وجهه‌ای معصومانه داشتند، حال کم کم در دل روایت‌های فیلم راشومون، وجه دیگر زنانه خود را هم نشان می‌دهند. به ویژه با بازی ماچیکو کیو، که طیف زنان بازیگر بعد از جنگ را نمایندگی می‌کند. جدای از این فرصت ابراز وجود در بازیگری و نمایش وجهی ورای معصومیت، دست درازی راحت راهزن به همسر سامورایی در روایت خود، آن هم بدون درگیری، باز هم از جنس همان فروپاشی باور‌های کهن است که باری دیگر در فیلم تقویت می‌شود.

هیزم شکن باور نمی‌کند آنچه را در دادگاه فیلم راشومون دیده است

دنبال کردن اینکه کدام روایت درست و در حقیقت چه اتفاقی در جنگل رخ داده، بیهوده است. مسئله اصلی در فیلم راشومون، همین عیان شدن حقیقت سرشت این آدم‌هاست

حال سوای طراحی داستانی که بیانگر این فروپاشی اعتقادی باشد، کوروساوا با روایت‌های ضد و نقیض کاراکتر‌های فیلمش، ماهیتی را عیان می‌کند که تا همین امروز هم حکمفرماست. آن هم منفعت طلبی آدم‌ها. وجه اشتراک تمام آدم‌های فیلم در روایتی که می‌کنند، منفعت طلبی‌شان است. هرکس ماجرا را آن طور که صلاح می‌داند و به نفعش است روایت می‌کند. بنابراین دنبال کردن اینکه کدام روایت درست است و در حقیقت چه اتفاقی در جنگل رخ داده، بیهوده است.

بلکه به عقیده نگارنده، مسئله اصلی در فیلم راشومون، همین عیان شدن واقعیت سرشت این آدم‌هاست. درست مثل زمانی که در می‌یابیم، هیزم شکن هم درباره چیزی که دیده دروغ می‌گوید و خنجری را دزدیده‌ است. حال او چگونه می‌تواند مانع از دزدی راهزن در پایان فیلم شود؟ کوروساوا مردم ژاپن بعد از جنگ را دعوت می‌کند تا به فردیت خود رجوع کنند و به سرشت منفعت طلبانه خود پی ببرند. بپذیرند که حقیقت را تحریف شده دریافته‌اند و همچون دیالوگ راهزن: «بدی‌ها را فراموش کرده و به خوبی‌های ساختگی ایمان آورده‌اند».

اگر همه ما مخاطبان، همچون هیزم شکن، به ماهیت منفعت طلبانه خود پی ببریم و قبل از آنکه کسی را قضاوت کنیم، از پاک بودن خود مطمئن شویم، آن وقت شاید بتوان امیدوار بود که همچون هیزم شکن در پایان فیلم، نور حقیقت نیز بر ما بتابد و روشنگر نسل‌های آینده باشیم.

 

 

 


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده