نویسنده: محسن ظهرابی
// چهار شنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۹ ساعت ۲۲:۵۹

نقد فیلم Raging Bull - «گاو خشمگین»

چطور پس از چهل سال جیک لاموتا، نقش اول Raging Bull «گاو خشمگین» با بازی رابرت دنیرو جذبمان می‌کند؟ این قهرمان مشت‌زنیِ رو به زوال چه دارد که ما را درگیر خودش می‌کند؟ با زومجی و نقد این فیلم همراه باشید.

پس از مطلبی که درباره‌ی فیلم ادوارد دست‌قیچی به مناسبت سی سالگی‌اش نوشتم این‌بار سراغ یکی از درخشان‌ترین فیلم‌های ژانر ورزشی می‌روم: «گاو خشمگین» ساخته مارتین اسکورسیزی. در مواجهه با آثار قدیمی این سوال همیشه مطرح است که چرا نمونه‌های تازه‌تر با اجرای پیشرفته‌تر را رها کنیم و دل به فیلمی سیاه و سفید ببندیم مربوط به چهل سال پیش. درباره گاو خشمگین دلایل زیادی پیش رویمان هست که کنارش نزنیم. «گاو خشمگین» یکی از تکنیکی‌ترین فیلم‌های مارتین اسکورسیزی در اجراست. صحنه‌های اکشن ورزشی میان رینگ بوکس به قدری تاثیرگذار از آب درآمده که به سختی می‌توان نمونه‌ای امروزی را در کنارش عَلَم کنیم. به علاوه فیلمنامه‌ی گاو خشمگین نوشته پل شریدر و ماردیک مارتین که از کتابی نوشته‌ی خود جیک لاموتا اقتباس شده بسیار دقیق و درگیر‌کننده است و الگوی خیلی از فیلم‌های بعد از خودش شده است. در ادامه بیشتر درباره اهمیت فیلمنامه در این فیلم ورزشی حرف خواهم زد. با این متن همراه باشید تا سراغ یکی از بهترین فیلم‌های کهن‌سال هالیوود برویم و دلایل ماندگاری‌اش را بررسی کنیم.

رابرت دنیرو در نقش جیک لاموتا در فیلم Raging Bull

«گاو خشمگین» یکی از تکنیکی‌ترین فیلم‌های مارتین اسکورسیزی در اجراست. صحنه‌های اکشن ورزشی میان رینگ بوکس به قدری تاثیرگذار از آب درآمده که به سختی می‌توان نمونه‌ای امروزی را در کنارش عَلَم کنیم

در قدم اول تمرکز بر عنوان فیلم می‌تواند مفید باشد: Raging Bull. ترجمه‌ی فارسی کمی از ابهت و معنی این عبارت کاسته است. raging در مقایسه با angry افزونه‌ای دارد که در کلمه‌ی خشمگین گم می‌شود. معنی این کلمه احساس خشونتی غیرقابل کنترل ناشی از عصبانیت است که منجر به بروز خشونتی بزرگ و شدید می‌شود. bull هم اشاره به گاو نر دارد که نباید با گاو شیرده cow اشتباه گرفته شود. از آنجایی که با فیلمی شخصیت‌محور و البته زندگی‌نامه‌ای مواجهیم، گاو خشمگین در واقع مختصر شده‌ی عنوان پرمعنی فیلم است که به منظور تعریف کاراکتر انتخاب شده است: «مردی که احساس خشونتی وصف ناپذیر همچون گاوی جنگجو دارد که منجر به بروز خشونتی شدید و غیرقابل کنترل می‌شود.» اولین پرسشی که سراغ‌مان می‌آید این است: این مرد از چه عصبانی است؟

شاید دلایل قطعی برای این میزان از عصبانیت در فیلم وجود نداشته باشد. حتی اطلاعاتی از کودکی یا شکل زیست جیک به مخاطب داده نمی‌شود اما می‌توان به طور کلی استنباط کرد که جیک می‌خواهد خودش را بالا بکشد. البته این بالا رفتن فقط به دلیل دلبستگی‌اش به پول نیست. هیچوقت در دیالوگ‌هایش به مسائل مالی به شکل هدف اشاره نمی کند و حتی وقتی به ناداوری می‌بازد چندان اندوهگین نیست که چرا پولی از دست داده است. روحیه مبارزه‌طلبی مهمترین ویژگی است که به کاراکتر جیک لاموتا می‌چسبد. او در تمام زندگی‌اش می‌خواهد دست از مبارزه برندارد. احتمالاً همین ویژگی بارز است که باعث می‌شود بر خلاف همه‌ی ویژگی‌های ناپسند اخلاقی که در او می‌بینیم کماکان شیفته‌اش باشیم یا به جای دلسوزی کنارش بیاستیم.

فیلم گاو خشمگین در ژانر ورزشی

می بعد وقتی تماشاگرها برای همراهی با جیک بالا می‌پرند و دوربین‌ها با فلاش‌هایشان نور به صحنه پرت می‌کنند نوعی انرژی رها شده را می‌شود روی پرده دید. درست شبیه هر مشتی که جیک به صورت حریف پرتاب می‌کند

برای آن‌ها که فیلم را ندیده‌اند باید بگویم که فیلم در ژانر ورزشی است. درباره یکی از قهرمان‌های میان‌وزن بوکس آمریکا در دهه ۴۰. فیلم همین‌طور که مسیر مسابقه‌های این قهرمان را به شکلی هیجان‌انگیز به تصویر می‌کشد به زندگی شخصی جیک هم توجه دارد و در شخصیت ویژه‌ی او کندوکاو می‌کند و سعی می‌کند بین زندگی درون زمین بوکس و بیرونی او پیوندی برقرار کند. جالب است بدانید آمادگی جسمانی رابرت دنیرو در پشت صحنه‌ی فیلم به قدری بالا بوده که جیک لاموتای واقعی وقتی با او مواجه می‌شود ادعا می‌کند که دنیرو در حال حاضر یکی از ۲۰ بوکسور اول جهان است. همین آمادگی یکی از ضعف‌های همیشگی فیلم‌های ورزشی یعنی باورپذیر نبودن صحنه‌های نبرد را از بین برده است. البته شکل کارگردانی و دکوپاژ اسکورسیزی هم بر این قابلیت افزوده است. اگر به دیدن فیلم علاقه‌مند شدید پس از تماشای فیلم ادامه متن را بخوانید.

در ادامه بخش‌هایی از حوادث فیلم لو می‌رود.

بعضی‌ها اعتقاد دارند فیلم‌های خوب از تیتراژ شروع می‌شوند. بیایید نگاهی بیاندازیم به تیتراژ درخشان گاو خشمگین. جیک لاموتای تنها با لباسِ پیش از مسابقه وسط رینگ بوکس مشغول گرم کردن است. دوربین تعمداً بیرون رینگ قرار گرفته و خطوط دور رینگ او را احاطه کرده‌اند. ما جیک را به واسطه‌ی این ترکیب‌بندی محبوس و گرفتار می‌بینیم. حریفی برای مسابقه نیست اما جیک مشت می‌زند. بدون آنکه بخواهم این تصویر را به معنایی تقلیل دهم فکر می‌کنم می‌شود برداشت کرد که ایده‌ی فیلم گاو خشمگین، به واسطه‌ی همین تیتراژ، درباره مردی است که گرفتاری‌هایی با خودش دارد و برای بروز این گرفتاری‌ها دست به دامن بوکس شده است.  جلوتر وقتی در فصل‌های پایانی جیک را روبروی آیینه می‌بینیم که با خودش تمرین می‌کند و البته کلنجار می‌رود این مفهوم تنهایی پررنگ‌تر هم می‌شود. مفهوم مبارزه برای این مرد برخلاف آنچه خودش ابراز می‌کند نه پیروزی و قهرمانی که خالی شدن از آشفتگی‌هاست. وصل کردن این ایده به آن صحنه که جیک صورت حریف خوش‌چهره‌اش را درب و داغان می‌کند فقط چون همسرش لابلای حرف‌هایش به خوش‌چهره بودنش اشاره‌ی مختصری کرده کار سختی نیست.

بارها به مفهوم گناه در فیلم اشاره می‌شود. جیک شخصیتی پیچیده دارد. از طرفی با هر دو زنش بدرفتاری می‌کند و از طرفی چون فکر می‌کند که گناه کرده خودش را مجازات می‌کند. در حقیقت زمین بوکس برای او دو جنبه دارد: می‌تواند با مشت زدن انرژی‌های روانی‌اش را تخلیه کند و با مشت خوردن خودش را تنبیه و مجازات کند تا گناهانش پاک شود. جیک وقتی با زن اولش بدرفتاری می‌کند از برادرش جویی می‌خواهد که به صورتش مشت بزند و وقتی مشت می‌خورد خوشحال می‌شود و آرام می‌گیرد. در ادامه وقتی مسابقه‌ای را که برده به ضررش اعلام می‌کنند به اندازه‌ی برادرش و دیگران ناراحت نمی‌شود چون تصور می‌کند این مجازات گناهانی است که مرتکب شده است.  

مارتین اسکورسیزی و رابرت دنیرو در نمایی از فیلم گاو خشمگین

فیلم همین‌طور که مسیر مسابقه‌های این قهرمان را به شکلی هیجان‌انگیز به تصویر می‌کشد به زندگی شخصی جیک هم توجه دارد و در شخصیت ویژه‌ی او کندوکاو می‌کند و سعی می‌کند بین زندگی درون زمین بوکس و بیرونی او پیوندی برقرار کند

گاو خشمگین فیلم بسیار خشنی است. پیتر برادشاو منتقد نشریه‌ی گاردین در مطلبی که پس از گذر سال‌ها از اولین مواجهه‌اش در ۱۹ سالگی با فیلم می‌نویسد اقرار می‌کند: «خیلی احساس خستگی می‌کردم و در عین حال دلم می‌خواست فریاد بزند یا بلند بخندم یا همه‌ی مسیر تا خانه را بدوم یا یکی از ماشین‌های پارک شده را بلند کنم و چپش کنم. هنوز وقتی یاد آن صحنه می‌افتم که زنی از تماشاگران جیغ می‌کشد و کسی روی زمین پرت می‌شود می‌ترسم.» پیتر بردشاو به آن صحنه‌ی ابتدای فیلم اشاره می‌کند که با کات پرسرعتی از وسط رینگ به سمت مردم پرت می‌شویم. دوربین یک حرکت پن پر سرعت می‌کند تا خودش را به سوژه برساند و وقتی به حادثه می‌رسد پاپ‌کورن‌هایی در هوا پخش است و دو نفر وحشیانه همدیگر را کتک می‌زنند. زن هم سعی می‌کند خودش را از مهلکه دور کند اما کمی بعدتر جیغ‌کشان روی زمین می‌بینیمش و کسی بی‌رحمانه از روی بدنش رد می‌شود. انگار این مبارزه که میان زمین در جریان است می‌تواند بیرون از این مربع هم رخ دهد و چون از منطق سرگرمی فاصله می‌گیرد خشن‌تر هم جلوه کند.

کمی بعد وقتی تماشاگرها برای همراهی با جیک بالا می‌پرند و دوربین‌ها با فلاش‌هایشان نور به صحنه پرت می‌کنند نوعی انرژی رها شده را می‌شود روی پرده دید. درست شبیه هر مشتی که جیک به صورت حریف پرتاب می‌کند. برای جیک این مشت‌ها که امتیازی در رقابت برایش به حساب می‌آید کفایت نمی‌کند او باید حریفش را نقش بر زمین ببیند به صورت افقی و ناتوان از ایستادن. وصل کردن ماجرای درون رینگ به بیرون از رینگ که در همان صحنه تبدیل به جنگی تمام عیار بین تماشاگران خشمگینی می‌شود که آمده‌اند همدیگر را لت و پار کنند و بروند اولین قدمی است که نشان می‌دهد ماجرای خشونتی که فیلم روی آن دست گذاشته قرار است به جامعه هم تعمیم داده شود.

جیک یک مبارز است. وقتی پاهایش را در رینگ می‌گذارد هیچ چیز بیشتر از چهره‌ی خون‌آلود حریف که به واسطه‌ی مشت‌های پشت سر هم خودش رنگی شده، مایه تسلی خاطرش نیست. نوعی ایده‌ال گرایی در مبارزه گریبان جیک را گرفته که اجازه نمی‌دهد آرام بگیرد. نه در زمین مبارزه، نه وقتی گوشه‌ی رینگ نشسته و برادرش جویی به او توصیه‌هایی می‌کند و نه وقتی مبارزه‌ی برده را به ضررش اعلام می‌کنند. این بی‌قراری پایش به میز غذاخوری خانه‌اش هم کشیده می‌شود. شاید بیشترین لذتی که جیک می‌برد آن‌جایی باشد که در مبارزه‌‌ی آخر بیشترین مشت را از طرف رقیبش دریافت می‌کند و حتی از او می‌خواهد که بیشتر به سمتش مشت بزند. گزارش‌گر می‌گوید این بدترین آسیب‌دیدگی است که تا به حال دیده‌ام و جیک باز هم سر پا ایستاده و به طناب‌های دور رینگ تکیه داده و دلش می‌خواهد مشت بخورد تا مجازات بدرفتاری با زنش، برادرش و دیگر گناهانی که در زندگی کرده را ببیند. مجازات لذت بیشتری برای جیک دارد تا پیروزی.

رابرت دنیرو در نقش جیک لاموتا در فیلم گاو خشمگین

جیک یک مبارز است. وقتی پاهایش را در رینگ می‌گذارد هیچ چیز بیشتر از چهره‌ی خون‌آلود حریف که به واسطه‌ی مشت‌های پشت سر هم خودش رنگی شده، مایه تسلی خاطرش نیست. نوعی ایده‌ال گرایی در مبارزه گریبان جیک را گرفته که اجازه نمی‌دهد آرام بگیرد

قدم بعدی برای وصل کردن حوادث بیرون به خشونتِ بازی بوکس شکل برخورد جیک با همسر اولش است. او مفهوم مبارزه را در خانه هم پیاده می‌کند. اینبار نه با مشت زدن بلکه با کلماتی که سمت همسرش پرت می‌کند و خشونت کلامی که علیه او دارد. آن خشونت به نزاع با همسایه‌اش هم کشیده می‌شود و جیک با الفاظ رکیک سعی می‌کند خشمش را به همسایه نشان دهد. همین‌طور که در پایان فیلم وقتی استندآپ اجرا می‌کند در واقع می‌خواهد با کلماتش با مردمی که روبرویش نشسته‌اند مبارزه کند. راجرت ایبرت در مطلبش روی فیلم می‌نویسد: «فیلم درباره‌ی نیروی وحشی‌گری، عصبانیت، غم و اندوه است. همچنین درباره ناتوانی یک مرد در فهم زنان. در سر جیک خبری از این گزاره نیست که زن می‌تواند یک دوست، یک معشوق یا یک همراه باشد. این مرد غرق در حسادت است و حسادتش را با بروز خشونت آزاد می‌کند.» بگذارید حرفش را کامل کنیم همه‌ی مشکلاتش را با خشونت آزاد می‌کند.

ایده‌آل‌گرایی ویران‌گر جیک در سکانس گفتگویش با برادرش جویی مطرح می‌شود. او از این ناراحت نیست که چرا در مسابقه‌ی پیشین با ناداوری بازنده اعلام شده است چون می‌داند که مردم او را برنده می‌دانند. ناراحتی او از این است که چرا نمی‌تواند با یکی از سنگین‌وزن‌های بوکس مبارزه کند؟ او حتی با دست‌های کوچکش هم مشکل دارد و همیشه چیزی فراتر از خودش را از خود انتظار دارد. شاید دلیل بخشی از تشویشش همین ایده‌آل‌گرایی و دشمنی‌اش با خودش باشد. همین‌جا می‌فهمیم که او هیچوقت خوشحال نخواهد شد و همیشه حسی از کمبود در وجودش باقی خواهد ماند. سوی ویران‌گر شخصیت همین‌جا خودش را نشانمان می‌دهد. جیک اصلاً خودش را دوست ندارد و همیشه نوعی خودکم‌بینی دارد که باعث می‌شود تا آخرین لحظه را در حال جنگ بماند. ایبرت ادعا می‌کند: «ما با یک شخصیت درون‌گرا مواجه نیستم که نتواند احساساتش را بیان کند بلکه او دائماً درباره آرزوها، ترس‌ها، تنفرها و حسودی‌هایش به اطرافیانی که به آن‌ها اعتماد دارد مثل برادرش حرف می‌زند.»

از این به بعد روندی در شکل کارگردانی اسکورسیزی آغاز می‌شود که ما را به شخصیت اصلی نزدیک‌تر می‌کند. در فصل‌های مختلفی بخشی از صحنه‌ها از نقطه نظر جیک روایت می‌شود. پلان‌هایی که بعضاً با حرکت نرم دوربین و اسلوموشن همراه می‌شوند و قرار است امیال جیک را به تصویر بکشند. زیرنظر گرفتن‌های ویکی چه در فصل‌هایی که نگاهی عاشقانه به او دارد و چه زمان‌هایی که از روی حسادت دنبالش می‌کند همگی به شکلی فیلمبرداری شده‌اند که تهوم ذهنی بودن را پررنگ کنند. این تکنیک با ظرافت تمام مخاطب را با شخصیت مخرب فیلم همراه می‌کند. درست است که در عمل رفتار نادرستش را با همسرش تقبیح می‌کنیم اما به واسطه این شکل کارگردانی در گناه جیک شریک می‌شویم.

رابرت دنیرو و جو پشی در نمایی از فیلم Raging Bull

راجرت ایبرت در مطلبش روی فیلم می‌نویسد: «فیلم درباره‌ی نیروی وحشی‌گری، عصبانیت، غم و اندوه است. همچنین درباره ناتوانی یک مرد در فهم زنان

یکی از دلایلی که گاو خشمگین از نمونه‌های معمولی ژانر ورزشی فاصله می‌گیرد انتخاب‌های هوشمندانه‌ی فیلمنامه‌نویسان برای پیشبرد روند زندگی جیک است. فیلم طبق الگوی فیلم‌های زندگی‌نامه‌ای با میان‌نوشته‌هایی فصل‌بندی شده است. اگر بنا بود همه‌ی اتفاقات مهم زندگی جیک با تفصیل بیان می‌شد احتمالاً با فیلمی خسته‌کننده که ما را نگران تمام شدن پاپ‌کورن‌هایمان می‌کرد مواجه بودیم اما استفاده درست از تدوین سریع و نمایش فصل طویلی از زندگی جیک و برادرش در صحنه‌هایی شبیه به فیلم‌های خبری علاوه بر آنکه مخاطب را از حوادث آگاه می‌کند در کوتاه‌ترین زمان ممکن همه‌ی این اطلاعات را عرضه می‌کند و از آن مهمتر بین دو فصل از زندگی جیک یعنی فصل صعود و پیشرفت و فصل افول فاصله‌ای مشخص ایجاد می‌کند.

فیلمنامه‌نویسان جیک را شخصیتی خلق کرده‌اند که بیش از همه چیز به دنبال بخشش است. او گناه می‌کند اما انتظار دارد که بابتش بخشیده شود. او در زندگی هم می‌خواهد چند مشت بخورد و پس از آن دوست داشته شود. وقتی به دوران افولش می‌رسد در به در دنبال برادر و همسرش می‌گردد تا از آن‌ها طلب بخشش کند. وقتی به خاطر اشتباهش به زندان افتاده به دیوار مشت می‌کوبد و فریاد می‌زند که من حیوان نیستم. او عمیقا دوست دارد بخشیده شود. اصرار می‌کند که همسرش پس آنکه از او کتک خورده او را در آغوش بگیرد و همین اصرار را بعدتر به برادرش می‌کند. شاید همین موضوع او را از دیگر قهرمان‌های سینمایی و گاو خشمگین را از همه‌ی فیلم‌های ورزشی جدا می‌کند و ما را به یاد «روکو و بردارانش» ساخته لوکینو ویسکونتی می‌اندازد. شخصیتی که نه برای پیروزی و جایگاه بلکه برای بخشیده شدن مبارزه می‌کند و خودش این واقعیت را در انتهای عمرش متوجه می‌شود. شما هم از تجربه تماشای گاو خشمگین بگویید. آیا شخصیت جیک لاموتا برای شما هم جذاب بود؟


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده