
در قسمت دیگری از سری مقالههای آرشیو، به سراغ دو نسخه اول از مجموعه محبوب Syberia خواهیم رفت تا تجدید خاطرهای با کیت واکر داشته باشیم.
پس از اولین مقاله آرشیو که در مورد مجموعه Monkey Island بود، دیگر خیلی در این سری مقالهها از بازیهای ماجراجویی صرف نگفته بودیم و به همین دلیل، تصمیم گرفتم تا این هفته را به یکی دیگر از بازیهای محبوب این سبک یعنی Syberia اختصاص بدهیم. مجموعهای که تا به امروز سه نسخه از آن منتشر شده و مخصوصا نسخههای اول و دوم، بازیهایی شدیدا خاطرهانگیز و فراموشنشدنی بودند. البته نسخه سوم هم اثر بدی نبود که پیشتر هم در زومجی آن را بررسی کردهایم ولی خب در این قسمت از مقالات آرشیو، بیشتر تمرکزمان روی دو بازی اول مجموعه خواهد بود. همراه ما باشید.
نسخه اول Syberia، در سال ۲۰۰۲ برای پلتفرم پیسی منتشر شد و وظیفه ساخت آن، برعهده استودیو مایکرویدز بود. این بازی بعدا برای پلتفرمهای دیگری هم منتشر شد و برای مثال، در سال ۲۰۰۳ شاهد انتشارش روی پلیاستیشن 2 و ایکسباکس بودیم و بعدا گوشیهای موبایل هم میزبان این اثر شدند و آخرین پلتفرمی هم که بازی برایش عرضه شده، نینتندو سوییچ در سال ۲۰۱۷ است. Syberia، در زمان انتشار به دلایل مختلفی مورد توجه قرار گرفت که بدون شک یکی از اصلیترینِ آنها، داستانی بود که سازندگان در جریان آن و با محوریت شخصیت کیت واکر روایت میکردند؛ یک وکیل آمریکایی که برای نظرات بر روند انتقال یک کارخانه اسباببازی به منطقه خیالی Valadilène سفر میکند اما همهچیز، به این سادگی نیست و این سفر، تنها آغازی بر یک ماجراجویی طولانی است که در ادامه بیشتر از آن خواهیم گفت. سایبریا، هرچند اثری متعلق به دوران طلایی بازیهای ادونچر یعنی دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی نیست، ولی دست کمی از خیلی بازیهای آن زمان هم ندارد و هارمونی خوبی که سازندگانش در خلق یک اتمسفر عالی، روایت داستانی غنی و معنیدار، معرفی شخصیتهای دوستداشتنی، ارائه پازلهای چالشبرانگیز و منطقی و صد البته گرافیک چشمنواز در زمان خودش ایجاد کردند، باعث شده تا با یکی از بازیهای شدیدا محبوب این ژانر طرف باشیم.
حال که از کیفیت بالای داستان بازی صحبت کردیم، بد نیست تا کمی بیشتر به آن بپردازیم. طبیعتا اگر قبلا این مجموعه بازی را تجربه نکردهاید و میخواهید این کار را در آینده انجام دهید، بهتر است قید خواندن جزییات داستانی آن را بزنید. کیت واکر پس از رسیدن به روستای Valadilène، متوجه میشود که صاحب قبلی کارخانه یعنی آنا ووراربرگ مرده است ولی قبل از مرگش، به مسئولان روستا اعلام کرده که هانس، برادرش، برخلاف آنچه که پدرشان اعلام کرده بود، زنده است. این مساله، پیچیدگیهای مختلفی پیشروی کیت میگذارد؛ چرا که زنده بودن هانس بدین معنی است که وی، صاحب بعدی کارخانه است. کیت پس از کمی گشت و گذار، متوجه میشود که هانس یک بار زمانی که سن کمی داشت، در جستجوی عروسک مردی سوار بر ماموت در یک غار، آسیب دیده و همین اتفاق، مشکلاتی برای رشد بیشتر وی به وجود آورده و حتی باعث شده تا وی علاقه شدیدی برای پیدا کردن ماموتها و سوار شدن به آنها، درست مثل عروسکی که دنبالش میگشت، داشته باشد. هانس همچنین استعداد عجیبی در خلق اسباببازیهای مکانیکی در کارخانهشان داشت ولی با وجود چنین مهارتی، توسط پدرش به دلیل مشکلاتی که داشت کنار گذاشته میشود.
کیت، همچنین متوجه میشود که برای پیدا کردن هانس، باید سفری به شرق را آغاز کند و البته اینکه تنها راه رسیدن به وی، از طریق یک لوکوموتیو مخصوص است که توسط آنا و به سفارش خود هانس ساخته شده است و توسط یک شخصیت مکانیکی به اسم اسکار هم هدایت میشود. اسکار، قبل از اینکه سفر را آغاز کند، از کیت میخواهد تا دو وسیله مهم برای هانس را که یک عروسک ماموت و یک جعبه موسیقی است، پیدا کند و پس از یافتن این اشیا، سفر کیت و اسکار برای پیدا کردن هانس آغاز میشود. پس از توقف در منطقه Barrockstadt، کیت متوجه میشود که هانس علاقه زیادی به مردم قبیله Youkol داشته است؛ مردمانی که در کنار ماموتهای سیبری زندگی میکردند. در ادامه مسیر، کیت به منطقه Komkolzgrad میرسد؛ منطقهای معدنی که توسط سرگی برودین رهبری میشود و برودین اقدام به دزدیدن دستهای اسکار میکند تا برای مصارف خودش، آنها را استفاده کند. با این حال پس از صحبت با کیت، قبول میکند تا در صورتی که کیت بتواند هلنا رومانسکی، یک خواننده اپرا را پیدا کند و پیش او ببرد، دستها را به وی پس بدهد. کیت در این منطقه، با یکی دیگر از ساختههای هانس آشنا میشود که یک ماشین پرنده است و پس از کمک به شخصی به اسم بوریس، موفق به راهاندازی آن میشود تا کیت از طریقش، به دنبال هلنا برود. با این حال هلنا، اعلام میکند که برای اجرای اپرا بیش از حد پیر شده است و حال کیت، وظیفه جدیدی دارد و آن هم راضی کردن هلنا است تا باور کند که هنوز پیر نیست!
پس از راضی کردن هلنا و برگشتن به منطقه معدنی، کیت متوجه میشود برودین قصد زندانی کردن هلنا را دارد تا بهعنوان خواننده اختصاصی خودش وی را همیشه داشته باشد؛ در نتیجه کیت هم تصمیم میگیرد تا بعد از پس گرفتن دستهای اسکار، هلنا را هم آزاد کند و با اینکه برودین هم تلاش زیادی میکند تا جلوی فرار اعضای گروه را بگیرد، ولی کیت با استفاده از تعدادی دینامیت، هرطور که شده راهی برای فرار و حرکت قطار پیدا میکند. در نهایت اعضای گروه هانس را پیدا میکنند و وی، ضمن تشکر از کیت بابت آوردن قطار و اسکار به این منطقه، بدون اینکه خیلی هم اهمیتی به مرگ خواهرش بدهد، کاغذهای مربوط به انتقال کارخانه را امضا میکند. کیت اما در راه برگشت به نیویورک پس از تمام شدن کارش، از این تصمیم منصرف میشود و ضمن خودداری از سوار شدن به هواپیما، با کنار گذاشتن شغلش و همینطور نامزدش در آمریکا، تصمیم میگیرد تا همسفر هانس شود و او را در رسیدن به رویایش یاری کند.
نسخه اول بازی، با بودجهای ۲ میلیون یورویی در تیمی ۳۵ نفره ساخته شده بود و موفقیت خوبی هم برای توسعهدهندگانش بهحساب میآید؛ به طوریکه بازی نمره متای خوب ۸۲ را دریافت کرد و مثلا منتقد CNN، ضمن تمجید از جلوههای بصری عالی بازی آن را یک ادونچر باکیفیت معرفی و حتی مجله پیسی گیمر آمریکا، سایبریا را بهترین بازی ماجراجویی سال پیسی انتخاب کرد. در سال ۲۰۱۱، سایت معتبر Adventure Gamers سایبریا را در رتبه پانزدهم بهترین بازیهای ماجراجویی تاریخ قرار داد. سایبریا همچنین از لحاظ فروش هم عملکرد خوبی داشت؛ به طوریکه سازندگانش در سال ۲۰۰۴ خبر از عبور فروش آن از مرز ۵۰۰ هزار نسخه دادند و اعلام کردند که این رقم، به مراتب فراتر از انتظار اولیه آنها بوده است. با اینکه آمار دقیقی از فروش نسخه اول در سالهای اخیر در دست نیست، ولی در سال ۲۰۱۶ و پیش از انتشار نسخه سوم، اعلام شد که فروش دو قسمت اول مجموعه روی تمام پلتفرمها از مرز ۳ میلیون نسخه هم عبور کرده است. در پی این موفقیتها، طبیعی بود که سازندگان به سراغ نسخه دوم هم بروند و خب پایانبندی داستان قسمت اول هم بهنوعی بود که این امکان را برایشان فراهم میکرد.
نسخه دوم، دو سال بعد یعنی در سال ۲۰۰۴ از راه رسید و این بار به لطف پیشرفتهایی که در موتور گرافیکی بازی رخ داده بود، جلوههای بصری بازی حتی بیشتر از نسخه اول به چشم میآمدند و مورد استقبال قرار گرفتند. کلیت گیمپلی بازی، از ساز و کارهای معرفیشده در بازیهای لوکاسآرتس الهام گرفته بود؛ بدین صورت که امکان نداشت بازیکن به دلیل تصمیمی اشتباه در بازی گیر کند یا کشته شود و همین امر هم آزادیعمل خوبی به کاربران میداد تا بتوانند با خیال راحت در دنیای بازی گشت و گذار کنند و به رمز و رازهای مخفیشده در گوشه و کنار آن پی ببرند. اما باز هم درست مثل نسخه اول، بازی در عین حال هم پازلهای واقعا باکیفیتی داشت که هم کاملا چالشبرانگیز و هم منطقی بودند و صرفا اگر به صحبتهای رد و بدلشده بین شخصیتها گوش میدادید و حوصله گشت و گذار در دنیای بازی را هم داشتید، میتوانستید پازلها را حل کنید و البته که این کار آنقدر هم درگیرکننده بود که پس از حل کردن پازلها، هوش خودتان را تحسین کنید.
بالاتر هم اشاره کردیم که پایانبندی داستان قسمت اول، به شکلی بود که دست سازندگان را برای ساخت دنباله آن باز میگذاشت و خب به همین دلیل هم داستان سایبریا ۲، دقیقا پس از وقایع قسمت اول یعنی پیدا شدن هانس و تصمیم کیت برای همراهی وی آغاز میشود. شرکتی که کیت در نیویورک برای آن کار میکرد، مامور جدیدی استخدام میکند تا به دنبال کیت برود و او را برای بازگشت به این شهر راضی کند. با این حال در آن سمت، کیت که با هانس و اسکار همراه شده تا به سایبریا برسد و ماموتها را پیدا کند، پس از بیمار شدن هانس مجبور میشود به دنبال راهی برای درمان وی بگردد. اما مشکل اینجاست که پزشکان معمولی قادر به درمان هانس نیستند و کیت پس از تلاش برای پیدا کردن راه درمانی خاص، از وجود یک نوع داروی Youkol مطلع میشود و با استفاده از دستورالعملهای نوشتهشده در یک کتابچه، آن را تهیه میکند. البته که اوضاع بازهم بروفق مراد پیش نمیرود و تازه پس از فرار از دست افرادی که میخواستند مانع از سفر اعضای گروه شوند، در منطقه Romansburg، قطار کیت و دوستانش توسط دو برابر با نامهای ایوان و ایگور دزدیده میشود. این دو برابر که از قضیه حضور ماموتها در سایبریا خبر دارند، تصمیم گرفتهاند تا با دزدیدن این قطار خودشان را به این منطقه برسند و با عاج ماموت، تجارت خوبی برای خودشان به راه بیندازند. کیت که قطار را از دسترفته میبیند، با استفاده از یک Youki که نوعی حیوان است، یک ماشین ریلی مخصوص تعمیر را به حرکت میاندازد و به دنبال قطار میرود.
پس از مدتی کیت قطار را در منطقهای به شکل رهاشده پیدا میکند و متوجه میشود که دو برابر پس از مواجهه با سقوط پل، قطار را ترک کردهاند و همراه با هانس و از طریق اسنوموبیل به سفر خودشان ادامه دادهاند. کیت پس از جدا کردن قسمت مسافربری از لوکوموتیو و برگرداندن اسکار به وضعیت عادیاش، به دنبال دو برابر راه میافتد. در ادامه کیت با ایگور روبهرو میشود که پشیمان شده و قصد برگشت به خانه را دارد و البته از ناپدید شدن هانس خبر میدهد. با این حال ایوان، برخلاف برادرش هنوز در تصمیم خودش مصمم است حتی در جایی موفق میشود کیت را گیر بیندازد. ولی درست لحظهای که در آستانه کشتن کیت است، یخی که روی آن ایستادهاند میشکند و کیت به یک شهر زیرزمینی Youkol سقوط میکند؛ شهری که هانس در آن توسط یک حکیم محلی تحت درمان است. کیت پس از آنکه موفق میشود به سراغ قطار برود و آن را به این منطقه بیاورد، توسط حکیم وارد ذهن هانس میشود و یک سری کلمههای عجیب و غریب را از او میشنود که پس از گفتن آنها به اسکار، وی لوکوموتیو را ترک میکند تا به خالق خودش یعنی هانس بپیوندد. در واقع اسکار به شکلی طراحی شده بود تا در زمانی که هانس در آستانه مرگ است، با شنیدن این کلمات به وی ملحق شود و او را تا زمان محقق شدن رویایش زنده نگه دارد.
کیت در ادامه برای رسیدن به سایبریا، یک قایق را که پیدا میکند و همراه با هانس و حیوان Youki، به سمت مقصد راه میافتند. در میانه مسیر، ایوان بازهم مزاحمتی برای آنها ایجاد میکند اما توسط پنگوئنهایی عصبانی کشته میشود و در نهایت پس از رسیدن به سایبریا، کیت و هانس از طریق یک شیپور باستانی موفق به صدا کردن ماموتها میشوند و هانس، به رویای همیشگیاش که سوار شدن به پشت یک ماموت بود، میرسد. در این زمان، ماموری که توسط محل کار قبلی کیت برای پیدا کردن او استخدام شده بود هم اعلام میکند که موفق به پیدا کردن کیت نشده است.
حال که در مورد داستان بازی صحبت کردیم، راحتتر میتوانیم در این مورد هم بگوییم که پس از انتشار سایبریا ۲، منتقدین زیادی ضمن تمجید از ویژگیهای مختلف بازی، بر این باور بودند که پایان این اثر حالتی غیرمنتظره و حتی افسردهکننده دارد؛ چرا که به هر حال سازندگان پس از معرفی کیت به عنوان شخصیتی دوستداشتنی در قالب دو نسخه بازی، در پایان نسخه دوم خیلی اطلاعات درستی از سرنوشت این شخصیت ارائه نمیدهند. سازندگان هم بعدها به این موضوع اشاره کرده و اعلام کردند که در آن زمان برنامهای برای ساخته شدن نسخه سوم وجود نداشت. به هر حال سایبریا ۲ در نهایت موفق به دریافت نمره متای ۸۰ شد و حتی گیماسپات آن را نامزد بهترین بازی ماجراجویی سال هم کرده بود که البته این جایزه در نهایت به Myst IV: Revelation رسید.
طرفداران سایبریا، برای تجربه نسخه سوم آن سالهای طولانیتری را منتظر ماندند و با اینکه اولین اخبار از ساخته شدن این نسخه در سال ۲۰۰۹ به گوش رسید، در نهایت در سال ۲۰۱۷ شاهد انتشار نسخه سوم بودیم؛ نسخهای که در آن کیت واکر پس از خارج شدن از سایبریا، در حالی که سوار یک قایق بسیار ساده است توسط مردم Youkol نجات داده میشود و تصمیم میگیرد به آنها، کمک کند. همانطور که بالاتر هم اشاره کردیم، نسخه سوم مجموعه فاصله خیلی زیادی از حیث کیفیت با دو نسخه اول داشت و باوجود روایت داستان قابل قبول، در بقیه زمینهها آنطور که باید شایسته یدک کشیدن اسم این مجموعه نبود. نسخه چهارم سایبریا هم چندی پیش توسط سازندگان تایید شده و باید منتظر ماند و دید که آن بازی در نهایت چه کیفیتی خواهد داشت.
به هر حال، دو نسخه اول سایبریا هنوز که هنوز است جزو بازیهای ارزشمند سبک ماجراجویی بهحساب میآیند؛ بازیهایی با معماهای خلاقانه و داستان دوستداشتنی که راستش را بخواهید، در پایان نسخه دوم هم داستانشان به پایان میرسد و صرفا بهعنوان یک نظر شخصی، نسخه سوم بیشتر یک تلاش شکستخورده برای احیای این مجموعه بود که چندان هم موفق نشد. پس اگر دلتان برای یک ماجراجویی عالی تنگ شده است، سایبریا گزینه بسیار مناسبی برای شما خواهد بود که حتی روی گوشیهای موبایل هم میتواند دو نسخه اولش را تجربه کنید و از همراهی با کیت واکر در سفری پر رمز و راز لذت ببرید. نظرات خودتان را در مورد مقاله و این مجموعه بازی با زومجی به اشتراک بگذارید.