// چهار شنبه, ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲ ساعت ۱۸:۰۱

آخر هفته چه فیلمی ببینیم: از ویم وندرس تا جک نیکلسون

فیلم‌هایی که شخصیت‌های آن‌ها به دل جاده زده‌اند؛ از پادشاهان جاده به کارگردانی ویم وندرس تا اثر متمرکز روی اعضای یک گروه موسیقی اهل سیبری که همراه‌با جنازه‌ی یخ‌زده‌ی یک عضو سابق بند سفر می‌کنند.

شماره‌ی ۲۹۰ سری مقالات «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» رسانه زومجی پر از فیلم‌هایی است که شخصیت‌های آن‌ها در دل جاده‌ها تغییر می‌کنند؛ چه قصه درباره‌ی پیرمردی باشد که می‌خواهد احساس کند تاثیری روی دنیا دارد و چه داستان آشنایی یک تعمیرکار پروژکتور سالن‌های پخش با یک متخصص اطفال. جاده‌ها آن‌ها را کنار هم و ما را کنار آن‌ها قرار می‌دهند.

این مقاله‌ی معرفی فیلم سینمایی فقط به سینمای آمریکا محدود نمی‌شود و آثاری از کشور فنلاند و کشور آلمان را نیز در خود جا داده است. اگر به‌دنبال آثاری هستید که خودشان را خیلی جدی نمی‌گیرند و در عین حال غالبا حرف‌های جدی زیادی برای گفتن دارند، حداقل دو اثر از چهار فیلم پیش رو به احتمال زیاد از پس راضی کردن‌تان برمی‌آیند.

مرد با کت و شلوار در تصویر سیاه و سفید فیلم Kings of the Road ویم وندرس

Kings of the Road (1976)

جاده‌ها نقش شاعرانه‌ای در سینما دارند. حرکت انسان‌ها با هر وسیله‌ای و به هر شکلی در طول جاده‌ها می‌تواند نمادی از تلاش‌های ما برای حرکت رو به جلو یا حتی به عقب در زندگی واقعی باشد. آدم‌ها در این جاده‌ها گاهی هم صحبت پیدا می‌کنند، گاهی تنهایی می‌کشند و گاهی فرصت رسیدن به خودشناسی را به‌دست می‌آورند.

ویم وندرس بدون شک یکی از اساتید فیلم‌های جاده‌ای است و در Kings of the Road نشان می‌دهد که چه‌طور دو آدم می‌توانند مبدا و مقصد متفاوتی داشته باشند، اما در دل جاده هم‌سفر شوند. آن‌ها انسان‌های بسیار متفاوتی هستند و یک همراهی ناگهانی قرار نیست مسیر زندگی هر دوشان را هم‌سو کند. اما در انتهای این سواری، شاید هر دو بیشتر و بهتر از قبل آماده‌ی لذت بردن از زندگی باشند.

اعضای یک بند با موهای عجیب و غریب در فیلم Leningrad Cowboys Go America

Leningrad Cowboys Go America (1989)

بعضی از مواقع فیلم‌های سینمایی درامدی (کمدی-درام) انقدر طنز سیاه را در آغوش می‌کشند که ارتباط برقرار کردن با آن‌ها برای عده‌ای سخت می‌شود. ولی این نوع از فیلم‌ها از پس پیدا کردن مخاطب خاص خود نیز برمی‌آیند. چون کم نیستند بینندگانی که دقیقا باور دارند نمایش درست جهان عجیب پیرامون ما فقط با این روایت‌های اغراق‌آمیز و عجیب ممکن می‌شود.

Leningrad Cowboys Go America علاوه‌بر اینکه ماجراجویی گروهی عجیب از شخصیت‌ها با سفر آن‌ها به قاره‌ی آمریکا را نشان می‌دهد، درباره‌ی تغییراتی است که در طول جاده به آن‌ها تن می‌دهیم تا پخته‌تر شویم. این فیلم درباره‌ی یک گروه موسیقی است و موسیقی اعضای آن با گذر زمان دچار تغییر می‌شود. چون صدای مردم بیشتری را می‌شنوند و دنیای بزرگ‌تری را می‌بینند. آیا این تلاش برای تطبیق یافتن و عقب نماندن، موسیقی حقیقی آن‌ها را از بین می‌برد یا آ‌ثارشان را غنی می‌کند؟

پدر کنار دختر و داماد آینده در فیلم About Schmidt

About Schmidt (2002)

جک نیکلسون با یک نقش‌آفرینی عالی و لایق موشکافی، در فیلم About Schmidt تبدیل به یکی از عادی‌ترین و باورپذیرترین آدم‌های ممکن می‌شود؛ فردی که سن او از ۶۰ گذشت، به بازنشستگی رسید و فهمید شاید آن‌چنان روی دنیا تاثیر نگذاشته باشد. پس درحالی‌که احساس می‌کند با زندگی خود غریبه است، به دل جاده می‌زند تا به حرکت ادامه بدهد و از یک جا ماندن نگندد.

هدف او از این سفر رسیدن به دختری است که سال‌ها از نظر احساسی با وی فاصله داشت. حالا پدر می‌خواهد روی زندگی دختر خود تاثیر بگذارد؛ نه لزوما برای نشان دادن محبت به او، بلکه برای لمس احساس «تأثیرگذار بودن». نتیجه‌ی چنین تلاشی چیزی نیست جز به وجود آمدن موقعیت‌های معذب‌کننده برای چندین و چند نفر. چون مرد اول باید تکلیفش را با خودش روشن کند. اول باید بفهمد که از زندگی چه می‌خواست و اکنون از زندگی چه می‌خواهد. ارتباط برقرار کردن با چنین قصه‌ای کار سختی نیست؛ مخصوصا اگر انسان چند بار از خود پرسیده باشد که دنیا بدون او دقیقا چه تغییری می‌کند.

خنده پسر جوان در فیلم DreamKeeper، محصول سال ۲۰۰۳ میلادی

DreamKeeper (2003)

درحالی‌که بسیاری از فیلم‌های جاده‌ای می‌خواهند حرکت به سمت جلو و اهمیت عبور از لحظات گوناگون را به یاد تماشاگر خود بیاورند، DreamKeeper از شخصیت اصلی خود می‌خواهد که گذشته را به یاد داشته باشد. داستان درباره‌ی پسری است که درکنار پدربزرگ خود وارد یک سفر جاده‌ای عادی می‌شود. پدربزرگ یک مرد داستان‌گو است؛ راوی داستان‌های افرادی که فرهنگ آن‌ها و جهان‌بینی‌شان هر روز در دنیا کم‌رنگ‌تر می‌شود.

پس قصه‌گو شروع به قصه گفتن می‌کند. هم پسر قصه‌ها را می‌شنود و هم ما. چون پدربزرگ می‌خواهد این داستان‌ها را زنده نگه دارد. چون می‌خواهد نوه او بداند که هرچه‌قدر هم که بالا برود، به ریشه‌های خود نیاز خواهد داشت.

«گفته شده که جوان‌های امروز، جنگجوهای فردا هستند. من به تو نگاه می‌کنم و می‌گم ما تو دردسر بزرگی افتادیم».

«می‌دونی [بابابزرگ؟] گاهی تو می‌تونی یک پیرمرد بدجنس باشی».


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده