نویسنده: سوگند مختاری
// جمعه, ۲۹ دی ۱۴۰۲ ساعت ۱۶:۵۹

نقد فیلم سرزمین موعود ( The Promised Land ) | سرزمین یخ، خون و کشاورزی

The Promised Land یا سرزمین موعود، فیلمی بارور، لایه‌مند و قابل اعتناست. اثری که اندیشه‌های سیاسی، اجتماعی و روانشناسانه را در قصه‌ی انتقام‌محور خود تزریق می‌کند.

The Promised Land که به‌عنوان نماینده‌ی دانمارک برای بخش بهترین فیلم بین‌المللی به جوایز آکادمی اسکار معرفی شد، با نام اصلی حرامزاده در این کشور شناخته می‌شود. سرزمین موعود درامی اجتماعی و روانشناسانه و برگرفته از رمان دانمارکی و پرفروش «کاپیتان و آن باربارا» اثر ایدا جسن است که داستانی جذاب را در مقیاسی بزرگ روایت می‌کند. فیلم قصه‌ای عمیق از وحشیگری، جاه‌طلبی و تمدن است. روایت مضامین مختلفی را به‌نمایش درمی‌آورد و تصویری واقعی، دقیق و قابل استناد از زندگی طبقات مختلف جامعه قرن هجدم دانمارک را نشان می‌دهد.

سرزمین موعود همانند سرمای زمین‌های بایرش، اثری با لحن سرد است. فیلمی از سینمای اروپا و حوزه‌ی نوردیک که از لحاظ فرم و محتوا به مدیوم‌های سینمای این منطقه وفادار است. نوع نورپردازی‌ها، میزانسن‌ها، شخصیت خاکستری قهرمان و زیرمتن‌های متعدد، همگی نشان از خاستگاه فیلم دارد. The Promised Land، که برای اولین‌بار برای تصاحب شیر طلا در هشتادمین دوره جوایز بین‌المللی فیلم ونیز به‌نمایش درآمد، توجه منتقدان را به خود جلب کرد و در جشنواره‌های معتبر دیگری از جمله بوسان کره، جوایز فیلم اروپا و جشنواره فیلم تورنتو نیز به‌نمایش درآمد که در این بین مس میکلسن جایزه بهترین بازیگر مرد را برد و فیلم در بخش بهترین فیلم‌برداری و بهترین طراحی لباس نیز برنده جایزه شد.

در ادامه داستان فیلم لو می‌رود

کلین در حال آتش زدن در فیلم سرزمین موعود

سرزمین موعود ایده‌ای به‌ظاهر ساده اما تکان‌دهنده و عمیق دارد. اثری با مضامینی متعدد و جهان‌شمول. فیلم بر پیرنگ انتقام سوار است. دو شخصیت اصلی فیلم برای آرام کردن خود و رسیدن به خواسته‌هایشان دست به اقداماتی می‌زنند که باعث خلق قصه‌ای پرکشمکش می‌شود. فیلم در دانمارک قرن هجدهم و در سال ۱۷۵۵ اتفاق می‌افتد. کاپیتان لودویگ کالن که نقش‌اش را مس میکلسن بازی می‌کند، قهرمان جنگ است و تصمیم دارد سرزمینی سرکش، وسیع و غیرقابل سکونت را به تسخیر خود درآورد. او برای این کار با مدیران خزانه‌داری سلطنتی دیدار می‌کند. اگرچه رویای او به‌عنوان یک تلاش محکوم به نابودی در نظر گرفته می‌شود اما درنهایت به کالن این اجازه را می‌دهند تا به‌دنبال تحقق رویای پادشاه برود. درواقع او در آرزوی ساخت یک مستعمره است. سرزمین موعود با اکثر فیلم‌های تولید شده‌ی امسال فرقی اساسی دارد و آن این است که به مهم‌ترین جنبه‌ی زندگی بشر یعنی کشاورزی می‌پردازد. حال قبل از اینکه به‌دنبال بخش مهم فیلم برویم به جنبه‌ی شخصیت‌پردازی‌اش وارد خواهیم شد.

سرزمین موعود ایده‌ای به‌ظاهر ساده اما تکان‌دهنده و عمیق دارد. اثری با مضامینی متعدد و جهان‌شمول

کاپیتان لودویگ، مردی جاه‌طلب، مغرور و سختکوش است. او شاید یکی از پخته‌ترین کارکترهای این روزهای سینما باشد. این شخصیت هم گذشته‌ای قابل لمس دارد و هم از جهت ایده‌های روانشناسانه کامل است. شاید بگویید که گذشته‌ی او نیازمند یک فلش‌بک است اما گاهی در قصه و روایت نیاز است تا چیزهایی گفته نشود یا اصلا کم گفته شود تا اثری عمیق روی معلول‌های به‌وجود آمده‌، داشته باشد. فیلمساز پشت پرده و تنها با استفاده از چند دیالوگ از گذشته‌ی لودویگ صحبت می‌کند و سایر‌اش را دست مخاطب و روایتی می‌سپارد که سراسراش اتفاقاتی است که علت‌های روانی دارد.

کاپیتان بواسطه‌ی خانه‌ای که در آن به‌دنیا آمده و مادری که تحت ظلم، مورد تعرض قرار گرفته است، به‌دنبال عقده‌گشایی‌های خودش در فکر ایجاد یک مستعمره تن به سختی‌های فراوانی می‌دهد. چه چیزی می‌تواند لودویگ را در آن سرمای سخت، سرپا نگه دارد و باعث شود که او تمام حقوق سربازی‌اش را برای پرورش سیب‌زمینی بکار گیرد؟ ریشه‌ی همه‌ی این تلاش‌ها و زحمت‌ها در جائی در گذشته‌ی او مدفون است. لودویگ در جواب درباریان که از او می‌پرسند در مقابل به ثمر رسیدن مستعمره‌اش چه چیزی از پادشاه طلب خواهد کرد؟ او دقیقا در جواب چیزی طلب می‌کند که پدرش (لودویگ پدر دارد اما پدرش پسری به‌نام لودویگ ندارد!) داشته است، یک عمارت، لقب اشرافی، پول و خدم و حشم! ترومایی که به قهرمان داستان وارد شده است، زمینه‌ساز پیرنگ انتقام می‌شود. لودویگ برای انتقام از پدر و همه‌ی نجیب‌زادگان به سرزمینی نفرینی می‌رود.

کلین در حال بازجویی در فلم سرزمین موعود

در پشت چهره‌ی سرد و بی‌روح لودویگ، گذشته‌ای تلخ مدفون است که او را مجبور به انجام این مأموریت سخت کرده است. او حتی زمانی‌که دل در گرو عشق هلن دختر عموی دوشینگل دارد، با آن باربارا همبستر می‌شود تا شبیه چیزی رفتار کند که پدرش در خانه‌ی اشرافی خود با ندیمه‌ها و مستخدمین رفتار می‌کرده است. آ‌ن‌باربارا نیز با اینکه از این رویه‌ی فاسد نجیب‌زاده اطلاع دارد و خود نیز در خانه‌ی دوشینگل مورد تعرض قرار گرفته است اما با میل خود حاضر به برقراری رابطه با لودویگ می‌شود. گوئی همه‌ی قربانیان این قصه مسخ سیستمی هستند که قرن‌هاست در زمین حکمفرمائی می‌کند. آن‌باربارا طبق سیستمی که در آن زندگی و کار کرده است به لودویگ نزدیک می‌شود و همانند چیزی رفتار می‌کند که دیده و تجربه کرده است.

بررسی ضدقهرمان‌ها در سرزمین موعود، کلاس درسی خوب برای فیلمنامه‌نویسان است

سینما مدیومی است که خیلی اوقات کارکترهایش را بازیگران جاودانه می‌کنند. مس میکلسن نیز یکی از همین بازیگران است. فارغ از اینکه سرزمین موعود فیلم خوب یا بدی است او توانسته است چیزی خلق کند که قصه و فیلمساز به‌دنبال‌اش هستند. مس میکلسن با موهایی خاکستری، چهره‌ای استوار و مصمم مردی را به‌تصویر می‌کشد که مخاطب نمی‌تواند چشم از او بردارد و به‌دنبال سرنوشت‌اش نرود. میکسلن به‌طرز عجیبی با رویای دست‌نیافتنی کاپیتان همراه است و گویی خود او نیز در زندگی واقعی به‌دنبال ساخت یک مستعمره بوده است.

بررسی ضدقهرمان‌ها در سرزمین موعود، کلاس درسی خوب برای فیلمنامه‌نویسان است. لودویگ و همراهانش قهرمانان این نبرد تمدن و وحشیگری هستند. تعلیقی که سرنوشت لودویگ می‌آفریند همه‌اش معلول ضدقهرمان‌هایی است که قدرتمندانه در مقابل قهرمان ایستاده‌اند. همیشه بخش مهمی از شخصیت‌پردازی قهرمان‌های روایت متعلق به پرورش ضدقهرمان است. درواقع هرچه آنتاگونیست قدرتمندتر و پرچالش‌تر باشد، قهرمان پخته‌تر، واقعی‌تر و قابل درک‌تر است. لودویگ در سرزمین موعود با سه ضدقهرمان قدرتمند روبه‌روست. طبیعت، دوشینگل و درباریان. لودویگ بواسطه‌ی قدرت و کارشکنی این‌ها، رشد می‌کند و قدرتمند می‌شود. سرما، یخ و گرسنگی کاری می‌کند تا او در مقابل ضدقهرمان دیگری یعنی دوشینگل مصمم‌تر شود و خود را دربرابر درباریان نبازد.

کاپیتان در حال شلیک به دوشینگل در فیلم سرزمین موعود

وقتی که لودویگ پا به آن سرزمین وحشی و غیررام قرار می‌دهد، در ابتدا فقط چند نفر به او روی خوش نشان می‌دهند که یکی‌شان کشیش آنتون اکلوند است. کشیشِ سرزمین موعد یکی از متفاوت‌ترین شخصیت‌های مذهبی در میان آثار ساخته شده در سینماست. او قبل از هر چیز یک انسان است تا اینکه مرد خدا باشد. فیلمساز نه کلیسایی برای او ساخته است و نه موعظه و پندی را در دهانش قرار می‌دهد، تنها چیزی که دراین‌میان برای او وجود دارد، یک شخصیت اعتراضی است که باید در مقابل زور و ظلم بیایستد. او مردی عادی شبیه همه‌ی مردان فیلم است، به‌سختی در زمستان دوام می‌آورد، در میهمانی دوشینگل شرکت می‌کند و هیچ ادعایی نیز ندارد. هدف فیلمساز از خلق چنین شخصیتی اعتبار دادن به کلیسا و کشیش‌ها نیست، بلکه نشان دادن چیزی است که باید باشند.

سرزمین موعد نمایشی از مراحل شکل‌گیری تمدن انسان تا پیشرفت آن است. لودویگ نمادی از همه‌ی انسان‌هایی است که از بدو شکل‌گیری یکجانشینی تا دوران متمدنانه‌ی زندگی بشر زیست کرده‌اند

کشاورزی از دیرباز نقش مهمی در تکمیل و شکل‌گیری تمدن‌ها و جوامع داشته است و تاریخچه‌اش به زمان‌های دور و آغاز دوران یکجانشینی بازمی‌گردد. کاپیتان لودویگ بواسطه‌ی کاشت سیب‌زمینی در آرزوی خلق یک تمدن است، جائی که مهاجران را به گرد خود آورد، مستعمره تشکیل دهد، مقام اربابی بگیرد و ثروتمند شود. فیلم در پی نمایش یکی از مهم‌ترین ابزارآلات بشر برای خلق یک کشور و تمدن، عناصرش را می‌چیند. کشاورزی یعنی قدرت. لودویگ اگر بتواند سیب‌زمینی‌هایش را به عمل بیاورد، نجیب‌زاده خوانده می‌شود و مورد لطف پادشاه قرار می‌گیرد و اگر نتواند زمین بایر و ناآرام را رام کند، او می‌ماند و اصل‌ونصب نداشته‌اش. دوشینگل تا زمانی می‌تواند ارباب زمین‌های ناآرام باشد که هیچ محصولی در آن‌جا رشد نکند اما به محض اینکه سیب‌زمینی‌ها عمل بیایند، دیگر قدرت در دست او نیست و این لودویگ است که حکمرانی می‌کند.

سرزمین موعد نمایشی از مراحل شکل‌گیری تمدن انسان تا پیشرفت آن است. لودویگ نمادی از همه‌ی انسان‌هایی است که از بدو شکل‌گیری یکجانشینی تا دوران متمدنانه‌ی زندگی بشر زیست کرده‌اند. سرزمین موعود اثری شخصیت‌محور است که با تصمیمات و اتفاقات زندگی شخصیت اول روایت به زیست اجتماعی انسان‌ها می‌پردازد. از زمانی‌که لودویگ تصمیم گرفت مستعمره‌اش را بنا کند و این سؤال را در ذهن مخاطب به‌وجود آورد که آیا او موفق به این کار خواهد شد یا نه؟ و تا زمانی‌که مصمم شد زمین‌های آماده‌ی پذیرش مهاجر را ترک کرد، همه‌اش روایت‌هایی واقعی از سرگذشت انسان است.

آن باربارا روی زمین در فیلم سرزمین موعود

پرداخت شخصیت کاپیتان لودویگ و تغییرات آرام و حساب‌شده‌اش علاوه‌بر بار دراماتیکی در فیلمنامه، جهان‌بینی و هدف نهایی فیلمساز از فیلم‌اش را نیز به‌نمایش درمی‌آورد. لودویگ برای ساخت مستعمره‌اش هر کاری انجام می‌دهد. با زمین‌داران محلی مبارزه می‌کند، آدم می‌کشد، آنمای موس را به یتیمخانه می‌فرستد، گرسنگی می‌کشد و احساسات و عواطف خود را نادیده می‌گیرد تا کشاورزی کند و تمدنی را شکل دهد. حالا زمانی‌که این تمدن را شکل می‌دهد و سیب‌زمینی‌هایش نیز به‌عمل می‌آیند، وارد مرحله‌ی دیگری از تمدن می‌شود. لودویگ به‌دنبال آزاد کردن آن باربارا از همه چیزش می‌گذرد. او حالا یک پله از مرحله‌ی کشاورزی و یکجانشینی بالاتر رفته است و به انسانیت و عشق فکر می‌کند، چیزی که در آخرین طبقات تمدن انسان قرار گرفته است. او از سیستمی که به آن وفادارانه خدمت می‌کرد، بیرون می‌زند، عصیان می‌کند و تصویری جدید از مرحله‌ی بعدی زندگی انسان را به‌تصویر می‌کشد.

فیلم درنهایت به نمایشی از بقای انسان دربرابر طبیعت با استفاده از ایده‌های سیاسی می‌رسد. تصویری از مقاومت انسانی دربرابر زمینی خشن و شرایطی سخت

فیلم درنهایت به نمایشی از بقای انسان دربرابر طبیعت با استفاده از ایده‌های سیاسی می‌رسد. تصویری از مقاومت انسانی دربرابر زمینی خشن و شرایطی سخت که در مضمون یادآور سینمای جان فورد است. سرزمین موعد اثری لایه‌مند است که فیلمساز بدون بهم ریختگی ساختار ایده‌های متعددی را در یکدیگر می‌بافد و به دور از مضمون‌گرایی به استقبال پرورش مسائلی می‌رود که هم انسان امروزی با آن دست‌به‌گریبان است و هم اینکه اجدادش در قرن‌ها و هزاران سال پیش لمس‌اش کرده‌اند.

فیلم در دو بُعد فرم و محتوا، تصویری جذاب از خود به‌نمایش درآورده است، فیلمنامه‌ای حساب‌شده که کشمکش‌هایش با منطق خوبی خلق شده‌اند و شخصیت‌های آن در پیشبرد آنچه که قصه در نظر دارد، پرداخت‌شده پیش می‌روند.


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده