برترین باس های تاریخ دنیای بازی ها – قسمت دوم
Nameless King - Dark Souls III .۱۲
سری Souls در به چالش کشیدن بازیکنان به شدت تبهر دارند. اثری که تک تک دشمنان و تک تک باسهایی که با آنها رو به رو میشدیم به راحتی میتوانند هر بازیکنی را شکنجه دهند. از Demon Souls گرفته تا Bloodborne و سهگانه Dark Souls هر کدام از آنها دارای عناصر، محیطها و باسهایی هستند که معنای واقعی فانتزی تاریک را به خوبی به بازیکنان منتقل میکنند. تمامی باسهایی که در این سری با آنها رو به رو میشویم دارای شکوه و عظمت خاص خود هستند که انتخاب از میان آنها کاری فوقالعاده سخت است. اما ملاک خود را برای انتخاب بهترین باس در دنیای سری سولز چند مورد قرار دادم؛ جو و اتمسفری که در آن مبارزه میکنیم، سختی بسیار بالاتر نسبت به دیگر باسها و در نهایت عظمت و شکوه مبارزه در برابر آن باس. این سه مورد، از جمله ملاکهایی بودند که پادشاه بینام خیلی راحت در خود جای داده است. هنگامی که قصد مبارزه با او را داریم، ابتدا باید ناقوسی بزرگ را به صدا درآوریم. سپس به کلی جو بازی تغییر میکند و باد و طوفان جای خورشید را میگیرند. حال باید بر روی ابرهای خروشان در برابر باسی قرار بگیریم که همراه با اژدهای خود به سمت ما حملهور میشود. میتوان گفت Nameless King قدرتمندترین باس بازی Dark Souls III به شمار میرود. مبارزه با او دو مرحله بسیار سخت دارد، ابتدا کشتن اژدهایی که بر آن سوار است و سپس رو به رو شدن با او. چیزی که کار را سخت میکند این است که باید زرهای سبک در برابر او بر تن کرد، در غیر این صورت جاخالی دادن فوقالعاده کار سختی میشود، اما از طرفی دیگر وقتی زره سبکی بر تن داریم یک ضربه از سوی پادشاه بینام باعث میشود تا بخش زیادی از سلامتی را از دست بدهیم. تمام ضربات و جاخالیها باید به موقع باشد، در غیر این صورت پادشاه بینام همراه با اژدهای خود از هر باس دیگری بهتر میتواند بازیکن را شکنجه دهد.
Pyramid Head - Silent Hill 2 .۱۱
اگر بخواهیم در بین تمامی باسهای دنیای بازیها، یکی را نام ببریم که بیش از همه باعث مضطرب و آشفته شدن بازیکنان شود و آنها را به ترسی واقعی دعوت کند، کسی نیست جز کله هرمی یا Pyramid Head. این شخصیت فوقالعاده عجیب و مرموز یک موجود مبهم و روانشناختی است که سر او توسط یک هرم آهنی پوشیده شده است و یک شمشیر بزرگ همراه خود دارد. صدای کشیده شدن این شمشیر روی زمین و خش خش آن که مانند سوهانی روی قلب و روح بازیکن است، چهره ترسناک منحصر به فرد او و عدم توانایی برای رو در رو شدن با این موجود، باعث شده تا هر شخصی که حتی برای یک بار در برابر او ایستاده، هیچگاه Pyramid Head را فراموش نکند. Pyramid Head را میتوان یکی از نمادهای سری Silent Hill دانست که در اکثر بازیها و دیگر محصوات مرتبط با این سری حضور داشته است. بازیکنان شخصیت کله هرمی را برای اولین بار در بازی Silent Hill 2 ملاقات میکنند. شاید این مخلوق عجیب و غریب همانند بسیاری از باسها خط سلامتی بزرگی نداشته باشد تا شما آن را آنقدر بزنید تا کشته شود اما او یکی از واقعیترین کابوسهای دنیای گیم است. وقتی او حتی یک ضربه به بازیکن بزند، چیزی از سلامتی بازیکن باقی نخواهد ماند. شاید تنها راهی که برای مقابله با او وجود داشته باشد جاخالی دادنهای به موقع است، اما اصلا فکر نکنید که در اثری مانند Silent Hill قادر باشید به سرعت جاخالی دهید! شاید جو و اتمسفر بینظیر سری Silent Hill باشد که باعث شده Pyramid Head به کابوسی مرگبار تبدیل شود. اما به هر حال این موجود همیشه در لیستی خواهد بود که بازیکنان را به طور جدی به چالش میکشد.
Ganon - The Legend of Zelda .۱۰
بر کسی پوشیده نیست که سری بازیهای Zelda یکی از بهترین بازیهای ماجراجویی صنعت گیم هستند. همچنین میتوان گفت که سری زلدا یکی از بهترین باسها را در دنیای بازیها دارد که بسیاری از بازیکنان را در زمان خود شگفتزده کرد. در سال ۱۹۹۸، زمانی که بسیاری از بازیها باسهایی معمولی داشتند و هنوز صحنهها و جو سینمایی بر صنعت گیم جای خود را باز نکرده بود، مبارزه زلدا در برابر گانون یکی از جذابترین نبردهای آن زمان محسوب میشد. همچنین این مبارزه را میتوان یکی از بهترین پایان بندیهای سری زلدا دانست. در ابتدای این مبارزه زلدا ابتدا گانوندورف را در مبارزهای سخت و جذاب شکست میدهد، اما زمانی که همه فکر میکردند همه چیز تمام شده و وقت آن رسیده که زلدا از این قلعه فرار کند، اتفاقی شگفتانگیز رخ میدهد. از قلعه ویران شده، ناگهان گاندوروف برمیخیزد و توسط قدرت خاص خود تبدیل به گانون میشود؛ یک غول بسیار بزرگ همراه با دو شمشیر. چیزی که این مبارزه را جذابتر کرده بود، محیط و اتمسفر آن بود. نبرد بین این دو در جوی تاریک و طوفانی رخ میدهد که گهگداری رعد و برق محیط را به مراتب هیجانانگیزتر میکند. گانون غولی بسیار سرسخت بود، اما Master Sowrd، شمشیر قدرتمند زلدا تنها چیزی بود که میتوانست این باس را شکست دهد. هر شخصی که سری بازیهای زلدا را تجربه کرده باشد، به خوبی میداند نبرد زلدا در برابر گانون یکی از تاریخیترین مبارزههای این سری به شمار میرود.
Carmilla - Castlevania: Lords of Shadow .9
سری بازیهای Castlevania را میتوان در راس آثاری دانست که به بهترین شکل ممکن بازیکنان را به قلعه خوناشامها و دراکولا میبرد و با یک روایت عالی ما را غرق خود میکند. سری بازیهای Castlevania همیشه افت و خیزهایی را در طول تاریخ خود شاهد بودند، اما همیشه طرفدارهای بیشماری داشتند. از آخرین آثار این سری میتوان به دوگانه Lord of Shadow اشاره کرد؛ مجموعهای که در قسمت اول خود تکرار نشدنی ظاهر شد. در این ماجراجویی ما به عنوان شخصیت گابریل بلمونت از مکانهایی عبور خواهیم کرد که تایتانها محافظ آن هستند، به دهکدههایی میرویم که ومپایرها باعث ترس و وحشت در بین مردم شدهاند، وارد قلعه دراکولاهای بیرحم میشوید و در نهایت با شیطان رو به رو خواهیم شد. در بسیاری از مقالهها شاهد این هستیم که Dracula که در اکثر نسخههای Castlevania حضور داشته است، به عنوان بهترین باس و بهترین شخصیت انتخاب شده است. اما من قصد دارم سنت شکنی کنم و این بار ملکه ومپایرها را به عنوان یکی از بهترین باسهایی که با آن رو به رو شدم در این لیست قرار دهم. رو به رو شدن گابریل با کارمیلا و نبرد بین این دو یکی از جذابترین اتفاقاتی است که در بازی Lord of Shadow شاهد آن بودیم. گابریل ابتدا حوادث مختلفی در قلعه این ملکه را پشت سر میگذارد و سپس با کارمیلا رو به رو میشود. جالب است بدانید که کارمیلا در ابتدای گفت و گوی قبل از نبرد، آینده را به گابریل میگوید؛ درست همان چیزی که در انتهای بازی با آن رو به رو میشویم. سپس کارمیلا به شکل واقعیِ یک ومپایر تبدیل میشود و در مبارزهای جذاب در برابر او قرار میگیریم. در این مبارزه شاهد نابود شدن بخشی از قلعه ملکه کارمیلا هستیم و با صحنههای سینماتیک مبارزهای فراموش نشدنی را در برابر ملکه خواهیم داشت. در نهایت نیز گابریل توسط اسلحه صلیبی خود قلب ملکه ومپایرها را سوراخ میکند. بعد از این حادثه گابریل قدرت شانههای اسرافیل را از کارمیلا به دست میآورد و به بالهای فرشتگان مجهز میشود.
The End - Metal Gear Solid 3 .۸
هر بار که اسم یک باس به زبان آورده شود، همیشه یاد محیطهای شلوغ، موسیقیهای باشکوه و نبردهای سریع و خشن میافتیم. اما همیشه این موضوع صحت ندارد. چطور است به جای شلوغی به میان جنگلی ساکت و آرام برویم که تنها صدایی که به گوش میرسد، آواز پرندگان و رقص درختان با وزش باد است. در این جنگل پیرمردی همراه با اسلحه دوربرد خود استتار کرده و خیلی راحت میتواند سالید اسنیک را از بین ببرد! The End؛ یکی از عجیبترین باسهایی که باز هم کوجیما خالق آن بوده است. The End یکی از مسنترین اعضای گروه COBRA است و بیش از ۱۰۰ سال سن دارد. روشها و راههای مختلفی برای کشتن او در سرتاسر بازی کشف شده است، اما مرحله اصلی او، رو به رو شدن با آن در جنگل است. او استتار میکند، در کمین مینشیند و اگر یک لحظه، یک اشتباه کنید او خیلی راحت با اسلحه خود شما را از پای در میآورد. شاید رویارویی با این باس و از پا درآوردن او دقیقهها و حتی ساعتها طول بکشد. چرا باید در محیط جنگلی بازی به خوبی و با دقت در جست و جوی The End باشید و از طرفی باید سعی کنید که در تیررس او قرار نگیرید. هیدئو کوجیما سعی کرده تا با خلق این باس، صبر و شکیبایی بازیکنان را بسنجند، مخصوصا اگر در درجه سخت به بازی بپردازید. جالب است بدانید که اگر تاریخ کنسول پلیاستیشن 2 خود را یک هفته به جلو بکشانید، The End به خاطر کهولت سن میمیرد! اما باور کنید که همه جذابیت مبارزه با او را از دست خواهید داد.
GLaDOS - Portal 2.۷
سری پورتال یکی از چندین شاهکار کمپانی وَلو است و آن را میتوان یکی از بهترین بازیهای پلتفرمر فکری نام برد. این بازی با این که شخصیتهای زیادی ندارد و همه چیز بر اساس تکنولوژِی در آن پیش میرود، اما GLaDOS به تنهایی توانسته به عنوان یک هوش مصنوعی به یکی از بهترین باسها و همچنین به یکی از بهترین شخصیتها تبدیل شود. این هوش مصنوعی بسیار حواس جمع است و به خوبی میداند که چگونه با شما رفتار کند. برای اینکه بتوانید او را شکست دهید، باید از او باهوشتر عمل کنید. در ابتدای مبارزه او یک اشتباه کوچک میکند و باید خیلی زود متوجه این اشتباه شوید. سپس با استفاده از محیط و اسلحه تلپورت کننده معروف خود سعی کنید GLaDOS را شکست دهید. این نبرد اصلا شبیه به هیچ یک از مبارزات با دیگر باسهای دنیای بازیها نیست و به همین دلیل است که ما آن را یک باس کاملا متفاوت میدانیم. یکی از جالبترین اتفاقات این بازی پس از شکست GLaDOS لحظه پایانی بازی Portal 2 است. بعد عبور از مراحلی سخت، محیطهای کاملا ماشینی و یک نواخت، رو به رو شدن با یک هوش مصنوعی بیرحم، شخصیت بازی چشمانش را باز میکند و خود را در محیطی کاملا باز و سبز میبیند. این صحنه را نیز میتوان یکی از آرامشبخشترین صحنههای دنیای بازیها نیز دانست.
Diablo - Diablo .۶
شیطان! همین کلمه کافی است که به عمق ماجرا پی ببریم. Diablo که نام دیگر آن Al’Diablos به معنی ارباب وحشت است، در راس تمامی موجودات اهریمنی سری Diablo قرار دارد. دیابلو در تمامی نسخههای این سری حضور داشته و با قدرت خود، ترس و وحشت را بر تمام دنیا و بشر حکم فرما کرده است. او در نخستین قسمت از سری Diablo اصلیترین دشمن قهرمان بازی بود که در جهنم او را شکست دادیم. اما ارباب وحشت، در سومین قسمت از سری Diablo بازگشته تا به تنهایی بهشت را برای همیشه نابود کند. شاید بتوان گفت او شبیهترین ظاهر را به یک اهریمن و فرمانروای جهنم دارد. پوستی از جنس آتش سرخ، شاخهایی با فرم و ظاهر عجیب و غریب و بدنی که حس واقعی ابرقدرت تمام جهنم را به بازیکنان منتقل میکند. او قادر به کنترل آتش جهنم است، قادر به احضار انواع و اقسام هیولاها است و قدرت بینهایت او کار را برای هر بازیکنی سخت کرده است. رو به رو شدن با این باس نیاز به مقدار زیادی سلامتی و نیرو دارد، در غیر این صورت شکست دادن او کاری بسیار دشوار خواهد بود. رو به رو شدن با این شیطان در بازی Diablo III به سه قسمت تقسیم میشود که هر کدام سختتر از قبلی هستند. او در اولین مرحله زیاد سخت نیست، اما در قسمت دوم مبارزه، او دشمنانی سایه مانند همانند قهرمانی که کنترل میکنید خلق میکند و مبارزه بسیار پیچیده میشود. هنگامی که در این مقطع او را شکست میدهید، مبارزه به منطقه کریستال آرک کشیده میشود، جایی که دیابلو یک حقه دیگر در آستین دارد؛ نفسهای آذرخش. هنگامی که از این روش حتی یک بار به قهرمانتان ضربه بزند، بخش زیادی از سلامتی او از بین خواهد رفت. بنابراین رو در و شدن با او نیاز به آیتمهای زیادی برای احیای سلامتی دارد.
Zeus - God of War III .۵
تک تک باسهایی که در سری God of War از بین بردیم، از هایدرا گرفته تا خدای جنگ، آخرین اسپارتان، کرونوس، هِیدیس، هرکول و بسیاری دیگر، همه و همه پلههایی بودند که به پادشاه خدایان ختم میشدند. بعد از تمام کشت و کشتارها، خونریزیهای بیرحمانه، مبارزههای فوقالعاده، کریتوس در نهایت با پدر خود، خدای رعد، پادشاه خدایان، زئوس رو به رو میشود. این نبرد جذاب و طولانی را میتوان یکی از باشکوهترین پایانبندیهای دنیای God of War بدانیم. انواع و اقسام اتفاقها در این نبرد نسبتا طولانی رخ میدهد. حضور مصیبتآمیز پاندورا، خشم بینهایت زئوس برای تمام کردن کار کریتوس، حضور گایا برای نابود کردن پدر و پسر بیاعصاب و حتی محیطهای مختلف مبارزاتی که در آن انجام میشدند بسیار شگفتانگیز کار شدهاند. ابتدا مبارزهای با ظاهری دو و نیم بعدی، سپس در بالای برجی بلند، مبارزه در قبل گایا و در نهایت مبارزهای در مخروبههایی که پایانی بر تمام خدایان یونانی بودند. اما چیزی که باعث شد کاملا حس انتقام را بچشیم، حسی که با کریتوس در نسخههای متعدد God of War به دنبال آن بودیم، خونین و مالین کردن زئوس بود. باز هم در اینجا دوربین به حالت اول شخص تبدیل شد و تنها با یک دکمه آن قدر زئوس را زدیم تا صفحه نمایش آرام آرام به خون آغشته شد! انگار استودیو سانتا مونیکا به خوبی میدانست که چه کار باید کند تا پایانی را برای God of War طراحی کند که همیشه در ذهن تک تک بازیکنان باقی بماند و دلشان خنک شود.
General Raam – Gears Of War .۴
سری Gears of War را میتوان به راحتی یکی از بهترین بازیهای تیراندازی سوم شخص دانست که در صنعت گیم انقلاب کرد. در طول سهگانه و نسخه فرعی بازی Gears of War، هیچ یک از باسهای بازی نتوانستند جای جنرال رم را بگیرند. رویارویی با جنرال رم حتی در درجه سختی نرمال نیز کاری دشوار بود و بازیکنان را به راحتی به چالش میکشید. این باس در حالت بسیار دشوار اینسین «Insane» به موجودی غیر قابل شکست تبدیل میشد. جنرال رم را میتوان چهره مدرن و غربی باس خاطرهانکیز نمسیس در دنیای Resident Evil دانست. او قد بلندی دارد و چهرهاش بیانگر خشونت و بیرحمی است. جنرال رم در طول مبارزه همراه خود یک مینی گان به همراه دارد و سپر قدرتمند او کریلها یا همان موجودات خفاش مانند هستند. او از این کریلها حتی برای حمله به بازیکن استفاده میکرد و اگر حتی یک لحظه دیر به سنگر میرسیدیم کارمان یکسره میشد. اگر به صورت تکنفره این بازی را انجام میدادیم، شخصیت دام که توسط هوش مصنوعی کنترل میشد، هیچ نقش پررنگی را در این مبارزه ایفا نمیکرد و شرایط بدتر میشد. جنرال رم به راحتی میتوانست بازیکن را با یک تیر یا با یک حمله توسط کریلها از بین ببرد، بنابراین مبارزه با او به کاورگیری مناسب بستگی داشت. شاید الان بعد از این همه سال کشتن او در درجه سختی نرمال کار نسبتا سادهای باشد، اما جو و اتمسفر این بازی، تغییراتی که بازی Gears در دنیای گیم ایجاد کرده بود و گیمپلی بسیار جذاب آن همه و همه باعث شدند مبارزه با جنرال رم به یکی از خاطرهانگیزترین مبارزات تبدیل شود. شاید همین حالا اگر بازی را با درجه سختی Insane اجرا کنید، هنوز هم جنرال رم اجازه نفس کشیدن به شما را ندهد.
The Boss - Metal Gear Solid 3: Snake Eater.۳
شاید فکر کردید The End تنها نماینده بازی Metal Gear Solid است و دیگر باسها در ردههای پایینتر از او قرار دارند. اما خیر، The End تنها به این دلیل در این لیست قرار داشت چرا که حس و حالی کاملا متفاوت را نسبت به خیلی از باسها به بازیکنان منتقل میکرد. اما در راس تمامی باسهای سری متال گیر سالید، استاد اسنیک، The Boss قرار دارد. از خود شخصیت این باس گرفته تا محیطی که در آن با او به نبرد میپردازیم همگی جذاب و خاطرهانگیز هستند. یک مبارزه جذاب و نفسگیر، زمینی پوشیده از سوسنهای سفید، زوزههای باد و صحبتهایی که بین این دو شخصیت رد و بدل میشوند باعث شده تا مبارزه اسنیک با The Boss به یکی از جذابترین نبردهای سری Metal Gear Solid تبدیل شود. راه پیروزی در برابر The Boss این است که او را به سمت خود بکشانید و به مبارزه نزدیک دعوت کنید. باید به سرعت ضربات او را دفع کنید و با ضد حملهای سریع او را زمین بزنید. اسنیک باید یکبار برای همیشه کار The Boss را تمام کند، آن هم با اسلحههایی که The Patriot نام داشتند. هیچوقت این اغراق نیست که بگوییم مبارزه این دو شخص یکی از افسانهایترین لحظات در تاریخ روایات سری Metal Gear بوده است. یا شاید، این لحظه، تنها لحظهای بود که احساسات هر عاشق سری Metal Gear را برانگیخت، چرا که باید ماشه را برای کشتن یکی از محبوبترین شخصیتهای این سری میکشیدند. اما چیزی که مغز بسیاری از بازیکنان را به خود مشغول کرد، این بود که مشخص شد The Boss آن تهدیدی نبوده که فکرش را میکردیم!
Shadow of the Colossus .2
این مورد یک استثنا در لیست است. سختتر از انتخاب باس در بازی God of War 3، انتخاب باس در اثر Shadow of the Colossus به مراتب سختتر است. پس راهی جز انتخاب کل این بازی در لیست برترین باسهای دنیای گیم باقی نمانده بود. بازی Shadow of the Colossus یک نمونه عالی و بینقص از بازی ویدیویی است که نشان میدهد چگونه یک سرگرمی ساده میتواند به یک اثر هنری فراموش نشدنی تبدیل شود. دشمنان این بازی را 16 باس مختلف تشکیل دادهاند که هر کدام برای تک تک افرادی که این اثر را تجربه کردهاند به یک خاطره فراموش نشدنی تبدیل شدهاند. در این بازی شما در نقش وَندر ظاهر خواهید شد و تنها یار شما اسبی به نام آگرو است. دنیای بازی اصلا شلوغ و درهم نیست، بلکه زیبایی جذاب آن در سکوت و خلوتی آن نهفته است. در دنیای مرده بازی، شمشیر و خورشید تنها راهنمای وندر هستند و راه را به این پسر جوان را نشان خواهند داد تا بتواند ۱۶ هیولای غول پیکر را برای نجات یک دختر بیجان، نجات دهد. شاید اگر بخواهیم در مطلبی جداگانه آنها را به ترتیب انتخاب کنیم کار راحتتری باشد، اما در این مقاله تمامی آنها جایگاهی یکسان دارند. فالَنکس، پرنده عظیمالجثه، مالوس، آخرین غولی که شبیه به یک تایتان است، دِرج، مار غولپیکر، آویون اژدهای دنیای کلوسوس و دیگر غولهای دنیای بازی، یکایک آنها هر کدام چالشها و جذابیتهای بینظیر خود را دارند. چیزی که این بازی را دست نیافتنی کرده، هنری است که در لا به لای این اثر نهفته شده و به سختی میتوان اثری نزدیک به Shadow of the Colossus پیدا کرد.
Ornstein and Smough – Dark Souls .1
اما شماره اول این لیست را اختصاص دادیم به نبردی که سختی آن از هر باس دیگری در تاریخ دنیای بازیها بیشتر و لذت پیروزی در آن نیز غیر قابل وصف است. شاید بهتر بود همانند بازی Shadow of Colossus سری بازیهای Souls را به کلی در این لیست قرار میدادیم، چرا که هرکدام از باسهای این سری جذابیت و شکوه خاص خود را دارند اما اُرنستین، قاتل اژدها و اسماگِ جلاد آنقدر خوب و سخت بودند که قرار دادن آنها به عنوان رتبه اول این لیست کاری خطا بود. این مبارزه از این جهت فوقالعاده سخت است چرا که باید به صورت همزمان با این دو کارکتر مبارزه کنیم. هر کدام از این دو نیز شیوه خاص خود را در مبارزه به کار میبرند. اسماگ یک چکش بسیار بزرگ دارد و جثهاش دو برابر ارنستین است. اما اصلا فک نکنید که اسماگ باسی کند است که به راحتی اجازه میدهد به او ضربه بزنید. او سریع است و با یک ضربه توسط چکش طلایی و بزرگ خود میتواند به راحتی بخش زیادی از سلامتی کارکتر را از بین ببرد. ارنستین اژدها کش نیز بسیار سریعتر است و از یک نیزه قدرتمند بهره میبرد. کشتن هر یک از آنها دردسر بسیار زیادی دارد و نیاز به تمرکز، صبر و شکیبایی زیاد است. اگر یکی از آنها را بالاخره بتوانید شکست دهید، اصلا خوشحال نشوید، چرا که آن باسی که زنده مانده دوباره سلامتی خود را به دست میآورد و حتی قدرتش افزایش پیدا میکند! برای شکست دادن آنها بهتر است ابتدا فقط به یکی از آنها ضربه بزنید و سعی کنید دیگری را فقط جاخالی دهید یا ضرباتش را دفع کنید. البته حتی اگر استراتژی آنها را به خوبی یاد بگیرید، اگر حتی بهترین ابزار را برای رویارویی با آنها داشته باشید، باز هم مبارزه با این دو بسیار سخت است و به میتوانند گریه هر بازیکنی را درآورند. چندین و چند بار کشته شدن، راههایی که باید دوباره از بونفایر تا محل این باسها چندین و چند باره طی کنید و در نهایت شکنجه شدن توسط این دو شاید باعث شده است که خیلیها از ادامه این بازی صرف نظر کنند. اما در همان لحظه که در برابر این دو باس پیروز میشوید حسی به شما دست خواهد داد که در هیچ بازی دیگری آن را نخواهید یافت. Ornestein And Smough دو باسی هستند که به خوبی به دیگر بازیها نشان میدهند چگونه میتوان در عین حال که بازیکنان را شکنجه داد، بهترین حس پیروزی را نیز به آنها هدیه دهند.
شاید جای بسیاری از باسهای دیگر در این لیست خالی باشد، اما انتخاب تک تک آنها نیازمند مقالهای بسیار بلندتر داشت. شما کدام باسها را برترین میدانید؟ نظرات خود را با زومجی به اشتراک بگذارید.
تهیه شده در زومجی