معرفی شخصیت پرپل من، زبدیاه کیلگریو
زبدیاه کیلگریو که با لقب «پرپل من» هم شناخته میشود، یک جنایتکار بسیار حرفهای محسوب میشود که در گذشته هم یک جاسوس بود. او در کنترل ذهن بسیار تخصص دارد و توانایی این را هم دارد که دنیا را تسخیر کند. پرپل من یک شخصیت ابرشرور محسوب میشود که در کتابهای کمیکی که توسط شرکت مارول کامیکس منتشر میشود، حضور پیدا میکند. این شخصیت توسط استن لی و هنرمندی به نام جو اورلاندو خلق شده است. او برای اولینبار در قسمت ۴ سری کتاب کمیک Daredevil که در اکتبر سال ۱۹۶۴ منتشر شده بود، ظاهر شد. بدن پرپل من مادههای شیمیایی خاصی را تولید میکند که به او اجازه میدهد تا به صورت کلامی، عملکرد دیگران را کنترل کند.
او در ابتدا به عنوان دشمن دردویل ظاهر شد و بارها و بارها او را مورد آزار و اذیت قرار میداد. اما بعدها این روند تغییر کرد و او تبدیل به دشمن اصلی جسیکا جونز شد. نسخه لایو اکشن و تلویزیونی این شخصیت آنقدر محبوب شد که سایت رولینگ استون، در فهرستی که از ۴۰ شرور تلویزیونی برتر تاریخ تهیه کرده بود، کیلگریو را هم قرار داد. در رویدادهای کنونی، کیلگریو بعد از اینکه به دنبال جسیکا جونز رفت و بعد هم کنترل کارول دنورز را به دست آورد، از جسیکا معذرتخواهی کرد. بعد از این اتفاق هم به خاطر یک زخم گلوله، جان خود را از دست داد. کارول هم جنازه او را برداشت و به سمت خورشید پرتاب کرد.
زبدیاه کیلگریو در رییکا به دنیا آمده بود. در آن زمان این منطقه با نام یوگوسلاویا شناخته میشد و حالا با نام کروتیا شناخته میشود. او به عنوان یک جاسوس بینالمللی به یک پالایشگاه شیمیایی فرستاده شد تا در آن نفوذ کند و کارش را انجام دهد. در طی این ماموریت، به صورت اتفاقی و تصادفی یک مقدار ماده شیمیایی به او تزریق شد. همین ماده شیمیایی باعث شد تا موها و پوست او بنفش شود. کیلگریو که حسابی گیر افتاده بود و مشکل داشت، یک بهانه خیلی ضعیف و نامناسب برای اسیر کنندههای خود ارائه کرد. اما در کمال تعجب، آنها حرف او را باور کردند و او را آزاد کردند. بعد از این اتفاق، ماجراهای دیگری هم به وجود آمد که نشان میداد آن ماده شیمیایی، به کیلگریو تواناییهای ابرانسانی داده بود که میتوانست با استفاده از آنها، اراده دیگران را کنترل کند.
بعد از این اتفاق، او دیگر نام پرپل من یا مرد بنفش را بر روی خودش گذاشت و حرفه جنایتکارانه خود را آغاز کرد. پرپل من مدام به این موضوع فکر میکرد که همیشه یک زندگی جنایتکارانه فعال داشته باشد یا یک زندگی ساده بازنشستگی. البته این مورد لازم به ذکر است که او هیچوقت از لحاظ اخلاقی اصلاح نشد و به همان شکل باقی ماند. شما اغلب اوقات، کیلگریو را با لباسهای خیابانی بنفش که قیمت بسیار زیادی هم دارند، در کتابهای کمیک میبینید. او در ابتدای فعالیت و حرفه جنایتکارانه خود از قدرتهای کنترل ذهنش استفاده کرد تا یک زن را مجبور کند که با او ازداج کند. اما مدت زیادی طول نکشید که این زن بهبود پیدا کرد و به اصل ماجرا پی برد. به همین دلیل هم کیلگریو را ترک کرد. جالب است بدانید که ثمره این ازدواج یک دختر به اسم «کارا کیلگریو» بود.
کارا هم این تغییر رنگ و قدرتها را از پدرش به ارث برد؛ اما راه او را ادامه نداد. بلکه او تبدیل به یک ابرقهرمان شد که با آلفا فلایت در ارتباط بود و با آنها کار میکرد. کارا اسم مستعار خود را در ابتدا «پرپل گرل» گذاشته بود اما بعدها آن را تغییر داد و Persuasion گذاشت.
القاب و اسامی مستعار: کوین تامپسون و زبدیاه کیلگریو.
تیمها: اربابان شرارت و شروران برای استخدام.
متحدان: بنجامین کیلگریو، دث استاکر، دکتر اسپکتروم، الکترو، فلگ اسمشر، گلادیاتور، جستر، لیدی استیلت-من، ملانی کیلگریو، Persuasion و غیره.
دشمنان: آندریاس وان استراکر، انت-من، کاپیتان آمریکا، کریستین پالمر، کراس فایر، دردویل، دکتر دووم، الکترا، فایراستار، جنیس وال، هنک پیم، هاوک آی، هدر گلن، هل کت، آیرون فیست، آیرون من، جیمی، جسیکا جونز، جوی استیک، کارن پیج، کریستن مکدافی، لوک کیج، ملانی کیلگریو، مستر هاید، نووا، نوک، پالادین، ریوا کانرز، راستی کالینز، اسکارلت ویچ، سانگ برد، اسپایدرمن، یو. اس. ایجنت، واسپ، ولورین، واندر من، ایکس من و غیره.
پرپل من یا همان کیلگریو توسط استن لی و هنرمندی به نام جو اورلاندو خلق شده است. او برای اولینبار در قسمت ۴ سری کتاب کمیک Daredevil که در اکتبر سال ۱۹۶۴ منتشر شده بود، ظاهر شد. این کاراکتر در ۱۵۷ کتاب کمیک حضور داشت که تنها در قسمت ۲۷ سری کتاب کمیک Marvel Graphic Novel به نام Emperor Doom و قسمت ۱۷ سری کتاب کمیک Jessica Jones به نام Return of the Purple Man Part 5 جان خود را از دست داده است.
این شخصیت شرور در دهه ۱۹۸۰، تقریبا از اکثر ماجراجوییهای دردویل ناپدید شد. او چند بار دیگر هم در دنیای مارول ظاهر شد اما میزان آن کم بود؛ مهمترین این حضورها هم رمان گرافیکی Emperor Doom بود. در این خط داستانی، دووم از کیلگریو استفاده کرد تا به یک ماشین خاصی قدرت بدهد. این ماشین «منشور-روانی» نام داشت که به دووم اجازه میداد تا ذهن تمام افرادی را که بر روی زمین زندگی میکنند، کنترل کند. البته این نکته را هم لازم است بدانید که خود دووم، در برابر قدرتهای کیلگریو مصون است؛ آن هم به خاطر قدرت اراده بسیار زیادی که دارد. در همین حین، واند من توانست از اثرات این کنترل ذهن فرار کند و به کمک یک سری دیگر از اعضای تیم انتقام جویان برود و آنها را هم نجات دهد.
ساب مارینر که حسابی از این اتفاق عصبانی شده بود، دستگاه را خرد کرد. همین اتفاق باعث شد تا به ظاهر کیلگریو جان خود را از دست بدهد؛ اما در اصل او به طریقی جان سالم به در برد. او بعدها در خط داستان و کتاب کمیک مردان ایکس هم حضور پیدا کرد. در این خط داستانی مشخص شد که او مقصر و مغز متفکر اصلی ماجراهای نیت گری بوده است؛ اینکه او به صورت ناگهانی به وضعیت یک سلبریتی بسیار مشهور در شهر نیویورک رسید. پرپل من در طی این مدت زمان در حال بازی دادن و دستکاری ذهن تمام مردم منهتن و همچنین خود نیت بود تا آنها بپذیرند و به این باور برسند که این تبعیدی جوان از دوران آپوکالیپس، یک شخصیت مسیحایی مدرن است. بعد از گذشت مدتی او آنقدر از لحاظ روانی به واسطه پرستش قهرمانانه قدرتمند شده بود که میتوانست واقعیت را تغییر دهد و حتی قصد انجام این کار را هم داشت؛ آن هم با استفاده از قدرت جهش یافتهای خودش با پتانسیل بالا.
سرانجام این نقشه با شکست روبهرو شد؛ آن هم زمانی که نیت به اصل ماجرا پی برد و اعتماد به نفس خود را از دست داد. همین اتفاق هم به طبع منجر به این شد که قدرت او کاهش پیدا کند. کیلگریو هم که شاهد این اتفاق بود، باری دیگر پنهان شد و از فعالیت خود کاست. همانطور که در خط داستانی مجموعه Alias شرح داده شد، مشخص شد که پرپل من از زمان گذشته با تاریخچه و گذشته جسیکا جونز ارتباط داشته است. زمانی که او یک ابرقهرمان با نام Jewel محسوب میشد، پرپل من از قدرتهای کنترل ذهن خود استفاده کرد تا او را تسلیم و رام کند. پرپل من، جسیکا را مجبور کرده بود تا با او زندگی کند؛ آن هم در حالی که برای چندین ماه از لحاظ روانی او را شکنجه میکرد. سرانجام پرپل من، جسیکا را به این ماموریت فرستاد که دردویل را به قتل برساند.
پرپل من در ابتدا دشمن دردویل محسوب میشد و قدرتهای خودش را به خاطر یک حادثه به دست آورد
جونز که اسکارلت ویچ را با دردویل اشتباه گرفته بود، بلافاصله با دیدن این قهرمان، به سمت او حمله کرد. جونز تا حدی توسط اعضای گروه انتقام جویان مورد ضرب و شتم قرار گرفت که به کما رفت؛ بعد از این اتفاق بود که اعضای این گروه متوجه شدند که مغز جونز شستشو داده شده بود. پیش از اینکه آنها تلاش کنند تا جونز را از کما بیرون بیاورند، تصمیم گرفتند که کار دیگری کنند. جین گری که یک تله پات کنندهی جهش یافته محسوب میشد، یک تغییر روانی در جونز ایجاد کرد که بعد از به هوش آمدن، پرپل من دیگر نتواند او را تحت کنترل خودش بگیرد. زمانی که جونز به هوش آمد و بهبود پیدا کرد، تمام ماجراهایی را که با پرپل من داشت، به یاد آورد و فوقالعاده دچار آسیب روحی شد. این آسیب آنقدر زیاد بود که او تصمیم گرفت تا زندگی ابرقهرمانی خودش را کنار بگذارد و تبدیل به یک محقق خصوصی غیراجتماعی شود.
بعد از گذشت مدتی، پرپل من دوباره تلاش کرد تا از آن مخمصهای که در آن گیر افتاده بود، خودش را نجات دهد. او سعی داشت تا باری دیگر جسیکا را تحت کنترل خودش بگیرد تا بلکه به این طریق بتواند اعضای تیم انتقام جویان را به قتل برساند. اما جسیکا جونز در مقابل توانست در برابر این تلاش مقاومت و او را بیهوش کند. هنوز مدت زیادی نگذشته بود که دردویل کاری کرد تا پرپل من در زندان «رفت» زندانی شود؛ یک زندان مخصوص که برای جنایتکاران ابرقدرت ساخته شده بود. با این حال، او خیلی راحت توانست دوباره از آنجا فرار کند؛ آن هم زمانی که الکترو یک شورش را در زندان به وجود آورد و حواسپرتی بزرگی ایجاد شد. پرپل من تلاش کرد تا از این فرصتی که در اختیارش گذاشته شده استفاده کند و کنترل ذهن لوک کیج را در دست بگیرد.
کیلگریو در تلاش بود که با استفاده از لوک کیج، اعضای تیم انتقام جویان را به قتل برساند. او همچنین جسیکا جونز و فرزندش را که هنوز متولد نشده بود، تهدید کرد که به قتل خواهد رساند. پرپل من اصلا از این موضوع خبر نداشت اما زمانی که او زندانی بود، داخل غذایش مواد مخدر خاصی ریخته بودند تا قدرتهای او را نفی و خنثی کند. به همین ترتیب هم او نتوانست کیج را تحت کنترل خودش بگیرد. کیج که به خاطر این ماجراها عصبانی شده بود، پرپل من را به نحوی مورد ضرب و شتم قرار داد که مرگ را به چشمانش دید. «بارون زیمو» که شاهد این اتفاق بود، با استفاده از سنگهای قمر، جان پرپل من را از دست مهاجمش نجات داد. به این ترتیب، فقط خود کیج تصور میکرد که در حال کتک زدن پرپل من است.
بعدها، پرپل من دوباره به صفحات کمیک بازگشت؛ آن هم زمانی که وقت خیلی کمی به بحران خاندان ام باقی مانده بود. او همچنین در طی این رویداد هم حضور داشت و اعضای گروه تاندر بولتها را بازی داد و ذهنشان را دستکاری کرد. البته جالب است بدانید که در طی این مدت، ذهن خود او توسط بارون زیمو دستکاری میشد؛ بارون زیمو همچنین از همان سنگهای قمری استفاده کرد و تصویری از پرپل من را در زندان به جا گذاشت تا مقامات تصور کنند که او همچنان در زندان است و کسی از ماجرای فرار او خبردار نشود. زیمو فقط به این دلیل از پرپل من استفاده میکرد که بتواند اعضای گروه تاندر بولتها را «آزمایش کند». اما زمانی که از شکنجه شدن «Swordsman» توسط پرپل من خبردار شد، تصمیم گرفت که به صورت موقت، او را به زندان بازگرداند تا به این شکل تنبیهاش کند.
در طی این مدت، قدرتهای پرپل من به واسطه استفاده زیمو از سنگهای قمری افزایش پیدا کرده بود. به همین ترتیب هم او میتوانست به صورت همزمان همه چیز را در سرتاسر شهر نیویورک بشنود. پرپل من در اقدامی بعدی، یک سری ابرانسانها را به عنوان ارتش شخصیاش تحت کنترل گرفت تا بتواند با استفاده از آنها، کل مردم شهر را به بردگی بگیرد؛ البته به غیر از اعضای گروه تاندر بولتها، زیرا در حال کار کردن بر روی آنها بود تا بتواند آنها را علیه یکدیگر کند. سرانجام، پرپل من توسط یکی از اعضای همین گروه تاندر بولتها به نام «جنیس-ول»، شکست خورد. زیمو که شاهد این ماجراها بود، پرپل من را تله پورت کرد و او را به سمت خودش آورد. زیمو پیش از اینکه کاری بکند، برای مدتی پرپل من را مورد شکنجه قرار داد و بعد او را دوباره به زندان بازگرداند.
در طی رویداد جنگ داخلی، پرپل من توانست با استفاده از یک سردرگمی، یکی از جوخههای سازمان شیلد و همچنین یک پلتفرم هوایی را بدزدد و به سمت کانادا پرواز کند. یک شخصیت دیگر به نام «یو. اس. ایجنت» به دنبال او راه افتاد تا او را دستگیر کند. اما پرپل من توانست او را به بیرون از پلتفرم پرتاب و تا حد زیادی او را مجروح کند. بعد از این ماجراها، وضعیت پرپل من دیگر خیلی کم مورد بررسی قرار گرفت و تغییر کرد. بعد از این اتفاقات، او به جمع گروه ابرشروران یعنی گروه 11 پیوست که به مودوک تعلق داشت. در طی این دوران، به واسطه یک فلش بک که در قسمت ۳۵ سری کتاب کمیک New Avengers نمایش داده شده بود، مشخص شد که او یک کازینو را تحت کنترل خودش درآورده است.
در این خط داستانی، پرپل من هم جزو شرورانی بود که به سیندیکای جنایتکارانه هود پیوسته بودند. از طرف دیگر هم در طی خط داستانی رویداد کراس اوری Scared Straight که بین اعضای گروه تاندر بولتها و اونجرز آکادمی بود، مشخص شد که پرپل من در زندان رفت که از امنیت فوقالعاده بالایی هم برخوردار است، قرار دارد. حالا وضعیت به شکلی بود که «تیگارا» به اعضای گروه آکادمی خود اخطار داد که اصلا نه به صورت پرپل من نگاه کنند و به لبهای او خیره شوند. مدت کمی بعد از این اخطار، یکی از اعضای گروه آکادمی به نام «هزمت»، اختلالی در جریان برق به وجود آورد و باعث قطعی آن شد. پرپل من هم به همین ترتیب کنترل یک گروه کوچک از زندانیان را که از لحاظ ذهنی تحت کنترل بودند، دست دست خودش گرفت.
یک سری افراد خاص مانند دکتر دووم و دردویل در برابر قدرتهای او مقاوم هستند و تواناییهای کیلگریو بر روی رباتها هم کاربردی ندارد
در همین حین، او دوباره با لوک کیج که تنها بود و حالا سرپرست تیم تاندر بولتها هم محسوب میشد، برخورد کرد؛ تیمی که از زندانیان خود زندان رفت تشکیل شده بود. با این حال، لوک کیج تلاشهای پرپل من را نابود کرد و اصل حقیقت را برای او و دیگر اعضای گروهش توضیح داد. لوک کیج اعلام کرد که او، نانیتهایی را در بدن اعضای گروه تاندر بولتها قرار داده بود تا بتواند آنها را تحت کنترل بگیرد؛ نانیتهایی که آنها را در برابر تاثیر و نفوذ کیلگریو مقاوم میکرد. در طی خط داستانی Fear Itself، زندان رفت به خاطر فرآیند تبدیل شدن جاگرنات به «کورث: شکننده سنگ» و آسیبهای خیلی زیادی که به واسطه فرار کورث به وجود آمده بود، تا حد زیادی نابود شده بود؛ به همین ترتیب هم پرپل من و بخش زیادی از زندانیان توانستند به خاطر خرابیهای زندان، از آنجا فرار کنند.
پرپل من پیش از اینکه از زندان رفت فرار کند، تلاش کرد تا «پاپت مستر» را که در بهداری زندان بود و در حالت کما قرار داشت، به قتل برساند. او قصد داشت که بعد از انجام این کار بیانیهای را منتشر کند و بگوید که خودش مسئول اصلی بازی دادن پاپت مستر و سازمان قهرمانان برای استخدامِ «میستی نایت» بوده است. او اعلام کرد که قصد داشت در طی مدت زمانی که زندانی بود، یک سازمان جنایتکارانه را به واسطه یک نماینده به وجود بیاورد. با این حال، مدت زیادی طول نکشید که اعضای گروه قهرمانان برای استخدام یعنی «الکترا» و «شراود» به آنجا آمدند و او را از کشتن پاپت مستر منع کردند. اما کیلگریو هم در مقابل به سمت این دو حمله کرد؛ آن هم به واسطه یک گروه از زندانیانی که ذهنشان تحت کنترل خودش قرار داشت.
زمانی که قهرمانان توانستند در مقابل حملات مختلف مقاومت کنند و خودشان هم مبارزه را ادامه دهند، پرپل من تصمیم گرفت که تاکتیکهای خود را تغییر دهد و در برابر آنها قرار بگیرد. او بعد از این ماجراها، به واسطه رودخانه هاسون توانست از آنجا فرار کند. پرپل من که دیگر از زندان فرار کرده بود، کم کم کارهای خود را انجام داد تا یک امپراطوری جنایتکارانه دیگر را تشکیل دهد؛ آن هم با کمک افرادی مانند «هد هانتر»، «Avalanche»، «شاکر»، یک «دث-استاکر» و یک «اسکرج» جدید. بعد از گذشت مدتی، پرپل من مکان خود را به شهر سان فرانسیسکو تغییر داد تا در کنار «فرزندان بنفش» خود باشد. سرانجام پرپل من دستگیر شد و فرزندان بنفش هم به این منظور استفاده شدند تا کاری کنند که دنیا این حقیقت را فراموش کند که مت مورداک همان دردویل است.
همانطور که در ابتدای متن هم به آن اشاره شده بود، بدن پرپل من به گونهای تغییر کرد که دیگر به صورت خودکار یک سری مواد شیمیایی تولید میکرد. زمانی که این مواد شیمیایی از طریق پوست جذب میشد یا درون خودش به وجود میآمد، به کیلگریو اجازه میداد تا با دستورات کلامی و پیشنهادات مختلف، اعمال دیگران را کنترل کند. این دستورات تا زمانی تاثیر داشتند که او از لحاظ فیزیکی در کنار آن فرد حضور داشته باشد. میزان تاثیر این دستورات به نوعی به صدای شخصی خود کیلگریو و همچنین الگوی صحبتی او ارتباط دارد. زمانی که او از آن فرد جدا میشد، میزان سطح ماده شیمیایی در بدن قربانی کاهش مییافت؛ البته در بدن افراد مختلف، میزان سرعت این کاهش متفاوت است زیرا به متابولیسم بدن او بستگی دارد.
بعد از این اتفاق، قربانیها دیگر به شناخت کاملی از خود و محیط دست پیدا میکنند. کیلگریو در آنِ واحد میتواند بر روی صدها نفر تاثیر بگذارد. قربانیان هم به واسطه تاثیری که کیلگریو بر روی آنها دارد، باید برخلاف اراده و خواسته خودشان کارهای مختلفی انجام دهند. به نظر میرسد که او کنترل این را هم دارد که یک سری مواد خاصی را در فضای اطرافش آزاد کند. یعنی او میتواند به صورت نامرئی در جمعیت قدم بزند بدون اینکه بخواهد روی همه تاثیر بگذارد. بدن پرپل من به گونهای تغییر و جهش پیدا کرده که میتواند با سرعت زیادی آسیبهای خود را درمان کند و صدمهها هرچقدر هم که زیاد و عمقی باشد، بهبود پیدا میکند. در یکی از موقعیتها، پرپل من وارد یک وضعیت مرگمانند شد و بدن او خیلی زود خودش را درمان کرد.
جالب است بدانید که هرکسی نمیتواند در برابر تواناییهای کنترل ذهن پرپل من مقاومت کند. دکتر دووم یکی از افرادی محسوب میشود که نشان داده اراده بسیار بزرگ و قدرتمند، میتواند خیلی راحت بر قدرتهای پرپل من غلبه کند و کاملا در برابر او مصون باشد. از طرف دیگر، دردویل هم یکی دیگر از افرادی است که میتواند در برابر پرپل من مقاومت کند. زیرا او نابینا است و همین موضوع به او اجازه میدهد که بر روی دقت خود و همچنین مقاومت در برابر دستورهای زبانی پرپل من، تمرکز کند.
در انتها به چند مورد از انیمیشنها و بازیهایی و آثاری اشاره میکنیم که شخصیت زبدیاه کیلگریو/پرپل من در آن حضور داشت:
- انیمیشن سریالی X-Men: The Animated Series محصول سال ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۷ با صداپیشگی سدریک اسمیت
- انیمیشن سریالی The Avengers: Earth's Mightiest Heroes محصول سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۳ با صداپیشگی برنت اسپاینر
- سریال Jessica Jones محصول سال ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۹ با بازی دیوید تننت