نویسنده: مریم اصلانی
// شنبه, ۸ آبان ۱۴۰۰ ساعت ۲۰:۵۹

از گندالف، جادوگر خاکستری ارباب حلقه ها چه می‌دانید؟

سه‌گانه ارباب حلقه‌ها یکی از تریلوژی‌های جذاب تاریخ سینما است. به طوری که بسیاری از شخصیت‌های حاضر در آن عمیقا قلب و روح بینندگان را به تسخیر خود درآوردند. یکی از آن‌ها گندالف، جادوگر محبوب خاکستری دنیای ارباب حلقه‌‌ها است که در این مطلب به گذشته او می‌پردازیم.

ارباب حلقه‌ها اثر حماسی و جذاب تالیکن، شخصیت‌های مختلف از نژادهایی گوناگون را به مخاطب معرفی می‌کند. هابیت، کوتوله، الف، دورف، ارک و البته انسان‌های فانی که همگی روی صفحه‌ی نقره‌ای سینما حضوری جذاب داشتند. به طوری‌که قرار است به‌زودی صفحه کوچک تلویزیون را هم با حضور خود درخشان کنند.

اما یکی از این شخصیت‌ها در روند داستان حضوری پررنگ‌تر داشت. به طوری که ما در طول داستان شاهد رشد و بالیدن او از جادوگری نسبتا ژنده پوش با عنوان گندالف خاکستری و تبدیل شدنش به جادوگری باعظمت به نام گندالف سفید بودیم. جادوگری منحصربفرد که نه‌تنها نقشی کلیدی در پیشبرد داستان برعهده داشت، بلکه حضورش به‌عنوان یک جادوگر سرسخت و قدرتمند معنا و مفهوم بیشتری به این اثر می‌بخشید.

گندالف سفید

البته باید یک نکته را مد نظر داشته باشیم، اینکه جادوگران دنیای تالکین در قعله باشکوه هاگوارتز آموزش نمی‌بینند، همچنین آن‌ها افرادی از نژادهای گوناگون نیستند که صرفا به انجام سحر و جادو مشغول باشند. در همان نگاه اول مشخص است که مفهوم جادوگری در دنیای میانه چیزی متفاوت است که به این دنیای فانتزی رنگ و لعابی دیگر می‌دهد والبته این مفهوم، به همان اندازه منحصربفرد است که شخصیت گندالف در ارباب حلقه‌ها جذاب و جادویی است.

پس جادوگران تالکین دقیقا از چه خمیر مایه‌ای تشکیل شده‌اند و این چه سحر و افسونی است که گندالف را این‌ چنین خاص و متفاوت کرده است؟ داستان زنگی این پیرمرد سرگردان عجیب و غریب با لباس خاکستری چیست؟ او به راستی از کجا آمده است ؟ و شاید همان ابتدا باید از خودمان بپرسیم که چرا او درهمه امور دخالت می‌کند؟ اگر دوست دارید بدانید چه چیز گندالف را لایق این چنین نقش آفرینی مهم در طول دو داستان جذاب تالکین یعنی هابیت و ارباب حلقه‌ها کرده است، درادامه این مطلب با ما همراه باشید.

ایان مک کلن در نقش گندالف

نقطه آغاز زندگی گندالف

گندالف برای اولین‌بار در آغاز دوران خود ظاهر شد. او در ابتدا موجودی فراطبیعی بود که توسط برترین موجودات حماسه تالکین یعنی ایلوواتار (Ilúvatar) خلق شد. پس از خلقت آردا یا همان کل جهان، او هزاران هزار سال قبل از وقوع رویدادهای ارباب حلقه‌ها، همراه انبوهی از موجودات آسمانی دیگر همانند خودش که با نام آینور (Ainur) شناخته می‌شدند، زندگی می‌کرد.

دراین عهد جوانی، نام او نه گندالف که اولورین (Olórin) بود و در سرزمین‌های غرب سرزمین میانه زندگی می‌کرد. او بخش زیادی از وقت خود را در لورین (Lorien) می‌گذراند، سرزمینی بهشتی مملو از باغ‌های باشکوه، دریاچه‌های دلفریب و البته رودخانه‌های خروشان و دراین زمان با نینا، والار یا رهبر آینور که به‌دلیل همراهی با غم و اندوه شناخته می‌شود. همدل و همداستان بود. همین همراهی باعث شد که گندالف چیزهای زیادی در مورد صبر و ترحم بیاموزد.

گندالف در طول دوران زندگی، همواره در سمت فرزندان ایلوواتار یعنی هم الف‌ها و هم انسان‌ها قرار داشت، گویی مجذوب آن‌ها شده و همواره مشتاق کمک کردن به ایشان بود. بااین‌حال او معمولا شکل و شمایل واقعی خود را به آن‌ها نشان نمی‌داد، بلکه ترجیح می‌داد ازطریق رؤیا و عالم خیال با آن‌ها ارتباط برقرار کند. شاید همین مسئله به‌سادگی نام واقعی او را توجیه کند. اینکه چرا او را اولورین می‌نامیدند، چون تالکین در زمان‌های مختلف این نام را معادل خیال و رؤیا ترجمه کرده است.


ایان مک کلن در نقش شخصیت گندالف سفید درحال کشیدن پیپ

گندالف یک مایار (Majar) است

آینورهای ماورایی، بالاترین مرتبه موجودات در سرزمین میانه هستند که به دو گروه تقسیم می‌شوند: یکی والارها متشکل از چهارده آینور از جمله «نینا» که دراصل پادشاهان و ملکه‌هایی هستند که به نام ایلوواتار بر نظم خلقت حکومت می‌کنند. بخش دیگر مایار است، مخلوقاتی که از نظر قدرت در رتبه‌ای پایین‌تر از والارها قرار دارند.

گندالف در اصل یک مایار است، فرشته‌ای که قدرتش کمتر از والار است

در کتاب داستان‌های ناتمام که در قالب آن بسیاری از آثار منتشر نشده و ناتمام تالکین به‌صورت یکجا گردآورده شده است، نویسنده از این موجودات به‌عنوان بخشی از نظم فرشته‌ای یاد می‌کند. تعداد مایارها مشخص نیست، اما گاهی در طول تاریخ سرزمین میانه بعضی از آن‌ها خود را نشان داده‌اند که اغلب موجوداتی بسیار قدرتمند بودند. به‌عنوان مثال می‌توان به سائورون اشاره کرد که احتمالا شناخته شده‌ترین مایار است، همچنین بالروگ، آن موجود اهریمنی که در معادن موریا زندگی می‌کرد هم جزو مایارها البته از نوع کمتر قدرتمندشان بود.

بااین‌حال درحالی که این دو جزئی از ارتش شر و تاریکی هستند، اما مایارهای دیگری هم بودند که در بخش روشن تاریخ قرار گرفته و برای پیروزی خیر بر شر از تمام توان خود مایه گذاشتند که از آن جمله می‌توان به گندالف دوست داشتنی اشاره کرد.

اگرچه درابتدایی که با او مواجه می‌شویم، ظاهر او با آن لباس خاکستری و کلاه فرسوده چندان چشمگیر نیست، اما باید بدانید که این شخصیت لایق احترام فراوانی است چرا که به‌عنوان مثال در کتاب سیلماریلیون از گندالف با نام عاقل‌ترین مایار نام برده می‌شود. و این عنوان از جهاتی حتی باشکوه‌تر هم است، چرا که نباید این واقعیت را فراموش کنیم که تک تک مایارها موجوداتی ابدی و عمیقا معنوی هستند و همین نشان می‌دهد که گندالف چه ویژگی شگفت‌انگیزی دارد.


گندالف و راداگاست

شورای جادوگران

همان‌طور که اشاره کردیم، گندالف همانگونه که یکی از عاقل‌ترین مایار است، یک ساحر و جادوگر هم است. اما همانگونه که گفتیم، ایده جادوگر دوران مینه در مقایسه با تعریف آن در انگلیسی مدرن کمی تاحدودی متفاوت است. در داستان‌های ناتمام، تالکین توضیح می‌دهد که جادوگران سرزمین میانه دقیقا چه موجوداتی هستند و چرا آن‌ها با دیگر همتایان خود تفاوت دارند.

او در توضیحات خود اشاره می‌کند که جادوگر، ترجمه‌ای از کلمه الفی ایستار (istar) است که نشان‌دهنده نظمی است که مدعی دانشی برجسته از تاریخ و طبیعت جهان است. این جادوگران یا همان ایستاری، از جادوگران و ساحران معمولی متمایز هستند، چراکه آن‌ها درواقع زیرمجموعه‌ای خاص از مایار بوده که فعالیت خود را در عصر سوم تاریخ سرزمین میانه آغاز کردند.

در نوشته‌های تالکین، خواننده با پنج جادوگر مهم و اصلی رو‌به‌رو می‌شود که در کتاب «دو برج» به معنای واقعی پنج جادوگر نامیده می‌شوند. اما در داستان‌های ناتمام توضیحات ارائه شده نشان از آن دارد که تعداد کل جادوگران درواقع ناشناخته است و ممکن است برخی از آن‌ها از دیگر مناطق سرزمین میانه هم بازدید کرده باشند.


سارومان سفید در آیزنگارد

جادوگران تالکین چگونه مخلوقاتی هستند؟

بازهم طبق توضیحات تالکین، ایستاری شاید در ظاهر جادوگر باشد، اما در باطن به اصطلاح همان فرشته‌ است، یعنی موجوداتی فراطبیعی از غرب باشکوه. بااین‌حال وجه تمایز مهمی که مایار را تبدیل به جادوگر می‌کند، این واقعیت است که آن‌ها داوطلبانه می‌پذیرند در قالب یک بدن ضعیف و میرای دنیوی حلول کنند. و خب، این فقط نمایشی ظاهری نیست که آن‌ها بتوانند ازطریق آن با جامعه انسان‌ها و الف‌ها ارتباط برقرار کنند، چرا که این بدن میرا برای آن‌ها یک حقیقت واقعی است که آن‌ها را از بُعد جادوانگی‌شان دور می‌کند.

در داستان‌های ناتمام گفته می‌شود که اشکال فیزیکی جادوگران همچنین روی توانایی‌های آن‌ها هم تأثیرگذار است. به عبارتی زندگی در بدنی ضعیف و میرا باعث محدود شدن قدرت آن‌ها شده و حتی خرد و دانش عمیق‌شان را هم تاحدی کمرنگ می‌کند و درمقابل تحمل ترس، نگرانی، خستگی و دیگر مشکلاتی که یک موجود فانی با آن‌ها درگیر است هم به مشکلات‌شان اضافه می‌شود. البته این محدودیت در گام اول، یکی از عوارض جانبی طبیعی برای ماهیت وجودی آن‌ها است.

جادوگران یا همان ایستاری به‌صورت خاص برای کمک به ایستادگی در مقابل سائورون شکل گرفته و به سرزمین میانه فرستاده شدند. به همین خاطر است که در سیلماریلیون گفته می‌شود که آن‌ها اجازه نداشتند با استفاده از قدرت‌های نهفته خود بر ارباب تاریکی غلبه کنند یا اجازه نداشتند از این نیرو برای تسلط بر الف‌ها یا انسان‌ها استفاده کنند. به عبارت دیگر جادوگران مایار، هم در بدنی فیزیکی و محدود کننده محصور شدند و هم اجازه استفاده از نیروی عظیم خود را نداشتند. اما هدف واقعی آن‌ها کمک به مردم در راه مقاومت دربرابر قدرت رو به رشد سائورون بود و درواقع این همان مأموریت مهمی بود که آن‌ها برای انجامش به سرزمین میانه فرستاده شدند.


گندالف در گوندور

پیام‌رسانی برای سرزمین میانه

درحالی که اولورین از ابتدای زمان وجود داشت، اما هنوز به دوران سوم نرسیده از او خواسته می‌شود که در قامت یک ایستار یا همان جادوگر به سرزمین میانه برود.

شاید کمتر کسی تصور می‌کرد که درمیان پنج جادوگر، گندالف قدرتمندترین باشد

طبق یکی از یادداشت‌های منتشر شده در کتاب داستان‌های ناتمام، رئیس والار مانوی (Manwë) شخصا از اولورین می‌خواهد که برای ایفای نقش یک مدیر و هماهنگ کننده حمله و دفاع آماده شود. بااین‌حال اولین واکنش اولورین چندان دلگرم کننده نیست و دربرابر این درخواست مقاومت می‌کند. دلیل این سرباز زدن شاید کمی غیرمنتظره باشد، چون گندالف دوست داشتنی ما ظاهرا از قدرت ارباب تاریک به هراس افتاده بود! اما مانوی به درست بودن این انتخاب اصرار ورزیده و توضیح می‌دهد که این ترسِ عاقلانه که در وجود او شکل گرفته است، اتفاقا بهترین دلیلی است که نشان می‌دهد گندالف دقیقا مناسب ایفای این نقش است.

درنهایت پنج مایار به‌عنوان پنج جادوگر اصلی انتخاب شده و به سواحل غربی سرزمین میانه می‌رسند و برای حدود هزار سال در عصر سوم دراین سرزمین زندگی می‌کنند. این اتفاق تقریبا مصادف با زمانی است که اولین زمزمه‌ها در مورد حضور نکرومانسر در میرکوود یا همان سیاه بیشه به گوش می‌رسد، سایه‌ای شوم که درواقع همان لرد تاریکی یا سائورون است. این بخش داستان در سه‌گانه هابیت گنجانده شده است. طبق یکی از روایت‌های موجود، گندالف در صف پنج جادوگر اصلی، در جایگاه آخر ایستاده است، او کوتاه‌تر از سایرین است، موجودی بی‌تحمل با موهایی خاکستری که به عصایش تکیه می‌دهد.


راداگاست

پنج جادوگر

درمیان پنج جادوگر، گندالف به وضوح شناخته شده‌ترین است. دو نفر دیگر در طول دو داستان هابیت و ارباب حلقه‌ها گاهی ظاهر می‌شوند و دو مورد دیگر عملا هیچ نقش فعالی در روند داستان برعهده ندارند و حتی به سختی روایتی در موردشان وجود دارد. هر یک از این پنج نماینده والار، دارای نقاط قوت برجسته‌ای متفاوت از دیگران هستند و درحالی که یکدیگر را می‌شناختند، اما به‌صورت مشخص قرار نبود در مسیر این مأموریت لزوما به‌عنوان یک تیم با هم کار کنند.

در جایگاه نخست این صف، چشمگیرترین فرد در میان پنج جادوگر، یعنی سارومان قرار داشت. او را با نام «کورونیر» (Curunír) یا مرد ماهر هم می‌شناسند. اولین کسی که با افتخار به سرزمین میانه رسیده و قدم بر خاک آن گذشت، پوشیده در لباس سپیدی که در تضادی آشکار با موهای سیاه رنگش بود. پس از او رادگاست (Radagast) را داریم، او پوشیده در خرقه‌ی قهوه‌ای رنگی بود که نشان از علاقه وافر او به جانوران و پرندگان داشت. دریکی از نسخه‌های داستانی منتشر شده در کتاب داستان‌های ناتمام توضیحاتی ذکر شده است که طبق آن‌ها راداگاست با سارومان به‌عنوان لطفی از جانب ایزدبانویی به نام یاوانا (Yavanna) همراه شد، امری که باعث نارضایتی سارومان شد که حس می‌کرد از این طریق تحقیر شده است.

پس از این دو، یک جفت جادوگر ملقب به جادوگران آب بودند. دو مایارِ پوشیده در لباسی به رنگ آبی دریا به نام‌های آلاتار (Alatar) و پالاندو (Pallando) که گفته می‌شود به‌عنوان دو دوست به سرزمین میانه سفر کردند.


سارومان و پلان تیر

بی‌وفایی به عهد و پیمان

درحالی که در نگاه اول ایده در خدمت داشتن پنج جادوگر قدرتمند که در سرزمین میانه سفر می‌کنند، راهی خوب برای مبارزه به سائورون به نظر می‌رسد. اما در مجموع و آنگونه که از شواهد برمی‌آید از این پنج تن، تنها این گندالف بود که تأثیری به راستی مثبت برای به بار نشستن این هدف داشت. تالکین هم از او به‌عنوان تنها کسی یاد می‌کند که مأموریت خود را جدی گرفته و در راه ارائه کمک به مردمِ آزادی که هنوز دربرابر شرارت و تاریکی سائورون مقاومت می‌کردند، به عهد خود وفادار ماند.

شکست سارومان در نیل به هدف اصلی به خوبی مشهود است. جادوگر سفید آنچنان با طعم قدرت فاسد می‌شود که با تسلط بر اراده دیگران و قرار دادن خود به‌عنوان یک رقیب دربرابر ارباب تاریکی، در عمل به مخالفتی آشکار با شورای جادوگران دست می‌زند. سرنوشت راداگاست بی‌سروصدا اما غم‌انگیز است. او که برای کمک به انسان‌ها و الف‌ها به سرزمین میانه فرستاده شده است، به آرامی شروع به اولویت دادن بیش از حد به پرندگان و جانوران می‌کند به طوری که از هدف اصلی خود دور می‌افتد. سرنوشت او به وضوح ثبت نشده است، هرچند که عملا بود و نبود او در روند داستان ارباب حلقه‌ها چندان هم مهم و تأثیرگذار نیست.

جادوگران آبی مدت‌ها مورد توجه علاقمندان آثار تالکین قرار داشتند، شاید تنها به‌دلیل راز و رمزی که در مورد آن‌ها وجود داشت. خود تالکین هم طوری در مورد این دو صحبت کرده است که گویی واقعا معمایی در موردشان وجود داشته که حتی خود او به‌عنوان نویسنده، وقتی برای حل کردن آن نداشته است. گفته شده است که این دو به همراه سارومان به شرق سفر کردند، اما هرگز بازنگشتند. درواقع در نامه‌ای متعلق به سال ۱۹۵۸، تالکین توضیح داده است که واقعا نمی‌داند چه اتفاقی برای آن‌ها رخ داد، اما می‌ترسد که آن‌ها در مأموریت خود شکست خورده و حتی ممکن است این دو به تأسیس فرقه‌های مخفی جادوگری دست زده باشند.


حلقه ناریا،ننیا و ویلیا سه حلقه قدرت مخصوص الفها

هدیه‌ای باشکوه، حلقه‌ای به نام ناریا

آخرین نکته در مورد اولین حضور گندالف در سرزمین میانه، مربوط‌به هدیه‌ای است که در هنگام ورودش به سرزمین میانه به او داده شده است. هنگامی که گندالف و دیگر جادوگران ایستاری برای اولین‌بار با سیردان (Círdan) در لنگرگاه‌های خاکستری ملاقات می‌کند (این همان بندری است که در انتهای کتاب بازگشت پادشاه، فرودو و دیگران از همانجا سوار کشتی شده و به سمت غرب حرکت می‌کنند)، ارباب الف بلافاصله متوجه چیزی می‌شود. اینکه این جادوگر با ظاهر نه چندان باشکوهش درواقع قرار است نقشی مهم در جنگ با سائورون بازی کند.

سیردان با دادن ناریا به گندالف، آتش حسادت سارومان را شعله‌ور کرد

این پیش آگاهی باعث می‌شود که سیردان حلقه‌ای به گندالف بدهد که در طول ماجراجویی‌های پیش رو به او کمک کند. البته منظور حلقه یگانه نیست، بلکه یک قطعه جواهر بسیار زیبا و مسحور کننده، حلقه‌ای به نام ناریا یا حلقه سرخ که یکی از سه حلقه قدرتی است که الف‌ها در طول دوران حضور سائورون که در آن دوران خود را آناتار می‌نامید، ساخته بودند. حلقه‌ی قدرتمندب که به کمک گندالف آمده و باعث جرقه زدن حس شجاعت در قلب کسانی می‌شد که به آن‌ها کمک می‌کند.

گندالف هدیه را می‌پذیرد، اما سعی می‌کند آن را از چشم سایرین مخفی نگه دارد. بااین‌حال او نمی‌تواند حلقه را از نگاه سرشار از حسادت سارومان پنهان کند که از ترجیح داده شدن گندالف به خودش عصبانی است. به‌گفته تالکین این اتفاق نقطه شروع حوادثی است که منجر به از بین رفتن دوستی بین این دو جادوگر می‌شود.


گندالف خاکستری در حال سفر

زائری تنها در جستجوی درک موجودات دیگر

وقتی پنج جادوگر به سرزمین میانه می‌رسند، هنوز زمان زیادی تا شروع رویدادهایی باقی مانده که در دو مجموعه کتاب‌ هابیت و ارباب حلقه‌ها به آن‌ها پرداخته شده است. به عبارت دقیق‌تر هنوز دوهزار سال زمان تا وقوع آن‌ها باقی مانده است و به همین دلیل این سؤال مهم ایجاد می‌شود که در طول این دوران طولانی، گندالف به چه کاری مشغول بوده است. درحقیقت به ندرت در طول رویدادهای مهم ژئوپلیتیک آن دوران، به نام گندالف برمی‌خوریم. طوری که به نظر می‌رسد او خیلی زود پس از رسیدن به لنگرگاه‌های خاکستری، از تاریخ گم شده است.

خوشبختانه در کتاب داستان‌های ناتمام، تالکین هرچند در حد اشاره‌ای کوچک، به این پرسش پاسخ می‌دهد. او می‌نویسد احتمالا در این مدت گندالف با قیافه‌های گوناگون درحال گشت‌و‌گذار در گوشه و کنار سرزمین میانه بوده است. جادوگر عاقل ما خود را درگیر اتفاقات نکرده و تنها وقت خود را به کاووش در قلب انسان‌ و الف‌هایی اختصاص داده است که در آن دوران می‌زیستند و شاید تا قرن‌ها بعد زندگی می‌کردند. در یک نگاه کلی مشخص است که گندالف وقت خود را درست در جهت عکس سائورون سپری کرد.

به عبارتی او زمان زیادی را صرف گشت‌و‌گذار در سراسر سرزمین‌های واقع در غرب سرزمین میانه کرده، به‌دنبال دوستانی جدید می‌گردد و درک و دانش خود از ساکنان این سرزمین‌ها را افزایش می‌دهد. دراین دوران گندالف آرام و قرار ندارد، طوری که از او با عنون سرگردان خاکستری یا زائر خاکستری نام برده می‌شود. همین رفتار حتی او را در تضاد با دیگر جادوگران ایستاری قرار می‌دهد، چراکه راداگاست درنهایت در خانه‌اش در کناره‌های میرکوود مستقر شده و سارومان در آیزنگارد سکنی می‌گزیند. از جادوگران آبی هم نگوییم که آن‌ها ظاهرا از زندگی در هاله‌ای از ابهام نهایت لذت را می‌برند!


گاندالف در خانه بیلبو بگینز

آشنایی با اسامی گوناگون گندالف

این همه قرن سرگردانی، باعث می‌شود که چندان متعجب نشویم اگر بدانیم گندالف در این دوران با اسامی گوناگونی شناخته می‌شود. تالکین بازهم ازطریق منابع متعدد همچون داستان‌های ناتمام با ذکر مثال به چند مورد از آن‌ها پرداخته و اغلب برای درک چرایی این نام‌گذاری و معانی آن‌ها هم توضیحاتی مختصر ارائه داده است. خود نام گندالف به معنای «وروجک عصا به‌دست» است، چون مردم تصور می‌کردند که او یک جن است! تالکین جایی اعتراف کرده است این مورد ارتباطی مستقیم با اساطیر نورسی (اساطیر نوردیک) دارد.

بااین‌حال و فراتر از این نام به‌خصوص، جادوگر سرگردان ما در کتاب «دو برج» فاش می‌کند که در سرزمین‌ها گوناگون، او را با نام‌هایی متفاوت می‌شناسند. ما ابتدا او را با نام اولورین شناختیم که نام اولیه او در غرب بود، جایی که زمان آغاز شد. الف‌ها او را «میتراندیر» (Mithrandir) می‌نامیدند که به معنای زائر خاکستری است.

دورف‌ها او را با نام «تارکون» (Tharkûn) می‌شناختند و درجنوب از او با عنوان «اینکانوس» (Incánus) نام برده می‌شد. بااین‌حال به نظر می‌رسد حتی خود تالکین هم در مورد چگونگی توضیح این نام‌گذاری آخر چندان مطمئن نبود.

او در یکی از یادداشت‌های خود نوشته است که این نام از زبان هارادریم گرفته شده و به معنای بیگانه یا جاسوس شمالی است. بااین‌حال او در یادداشت‌ها بعدی خود ادعا کرد که این نام هم نامی رایج برای زائر خاکستری در گوندور بوده است. درنهایت به هرشکل که به این مسئله نگاه کنید، شکی وجود ندارد که جادوگر محبوب ما در طور دوران زندگی خود در میان نژادهای گوناگون، القاب و عناوین چشمگیری را به خود اختصاص داده است.


گاندالف و بیلبو بگینز در سه گانه هابیت

جادوگری مشتاق کمک به هابیت‌ها

یکی دیگر از نکات برجسته و قابل‌توجه زندگی گندالف در طول قرن‌ها حضور در سرزمین میانه که البته به قبل از رخدادهای سه‌گانه ارباب حلقه‌ها مربوط می‌شود، دوستی عمیق او با هابیت‌ها است. درمیان همه خردمندان عصر میانه، گندالف تنها کسی است که در قد و قامت کوچک یک هافلینگ، ارزش و اعتباری فراوان می‌بیند و به همین خاطر برای ایجاد ارتباطی عمیق با این نژاد تلاشی مضاعف می‌کند تا به هر ترتیب با این جامعه کشاورزی کوچک و خاص درپیوند باشد. او بارها در طول زمان و براساس نیاز به آن‌ها کمک می‌کند، به طوری که به‌صورت خاص در کتاب ضمیمه «بازگشت پادشاه» به یکی از این موارد اشاره می‌شود که مربوط‌به زمستان طولانی و سخت سال ۲۷۵۸ است.

درمیان خردمندان عصر میانه، این گندالف بود که به قدر و قیمت هافلینگ‌ پی برد

گندالف هر زمان که بتواند سری به شایر زده و مردم را سرگرم می‌کند، او همچنین به خاطر آتش بازی‌های باورنکردنی، قدرت سخنوری و داستان سرایی‌های عالی و البته رو کردن حقه و ترفندهای جادویی در میان این مردم بسیار معروف است. البته درکنار آن، او شهرت بدی هم در میان ساکنان این جامعه آرام برای خود دست و پا کرده است. چون داستان‌های او از دید بسیاری از هابیت‌های آرام، همان چیزی است که دختران و پسران ساکت آن‌ها را وادار می‌کند برای ماجراجویی‌هایی دیوانه وار از امنیت محل زنگی خود فرار کنند! حداقل این همان چیزی است که بیلبو زمان رو‌به‌رو شدن با گندالف که جلوی در خانه‌اش ایستاده و حلقه‌های دود درست می‌کند، به او می‌گوید.

البته نیازی به گفتن هم نیست که زمانی‌که وقایع بزرگ هابیت و ارباب حلقه‌ها درجریان است، نام گندالف همچون افسانه‌ای محلی در میان جوامع هابیت‌ها به گوش می‌رسد.


الروند و گندالف

شورای سفید و دیگر ماجراجویی‌های گندالف

درحالی که به نظر می‌رسد گندالف در بیشتر زمان حضورش در سرزمین میانه مشغول وقت گذرانی بوده و عملا کار خاص و مهیجی انجام نداده، اما این مسئله به این معنی نیست که او کلا علاقه‌ای به ماجراجویی کردن نداشته است!

گندالف هزار سال پس از ورودش به سرزمین میانه، سری به قلعه دول گلدور در جنوب سیاه بیشه می‌زند، جایی که سائورون آرام و درپس سایه‌های تیره و تار در حال بازسازی قدرت خود در نقش نکرومانسر است. جادوگر، ارباب تاریکی را از آن‌جا بیرون می‌راند، هرچند در آن زمان نمی‌داند که در اصل روبروی سائورن ایستاده است. اما همین کار او باعث می‌شود که دوران صلح و آرامش برای قرن‌ها به این منطقه بازگردد.

گندالف همچنین یکی از اعضای شورای حکیمان است که ما آن را با نام شورای سفید می‌شناسیم که متشکل از سارومان، گالادریل، الروند، سیردان، گندالف و چند نفر دیگر است. گندالف در برهه‌ای از فعالیت این شورا به اندازه‌ای معتبر و شناخته شده است که او را لایق رهبری شورا می‌کند، اما جادوگر میلی برای دست کشیدن از گشت و گذارهایش ندارد و این عنوان به‌جای او، به همکارش یعنی سارومان اعطا می‌شود.

کمی بعد از این اتفاق، گندالف به جستجوی «تراین دوم» (Thráin II) پادشاه گم شده دورف می‌رود و در طول مسیر ازطریق موریا سفر کرده و دوباره سری هم به دول گلدور می‌زند. دراینجا است که او دورف شکنجه شده را در زندان ارک‌ها پیدا می‌کند که به او نقشه و کلید کوه تنها را می‌دهد. او همچنین در خلال همین سفر است که متوجه می‌شود نکرومانسر همان سائورون است که اکنون بازگشته و به‌دنبال تجدید قوا است. او این اطلاعات تازه را در اختیار شورای سفید گذاشته و از آن‌ها می‌خواهد اکنون که دشمن آمادگی کافی ندارد، به او حمله کنند. اعضای شورا هم این مسئله را پذیرفته و به سائورون حمله کرده و او را شکست می‌دهند، اما ارباب تاریکی باز هم به زندگی مخفیانه روی آورده و به موردور عقب نشینی می‌کند.


گندالف و تورین سپر بلوط و بیلبو بگینز در سه گانه هابیت

تأثیر یک ملاقات تصادفی بر آینده سرزمین میانه

همانگونه که شاید متوجه شده باشید کم کم در حال رسیدن به نقطه شروع اتفاقاتی هستیم که در سه‌گانه هابیت رخ دادند، به این ترتیب به پایان کندوکاو در گذشته گندالف هم نزدیک می‌شویم. شاید بهترین نقطه برای پیوند دادن چیزهایی که تاکنون به آن‌ها پی بردیم با اتفاقات رخ داده در داستان اصلی، بررسی یک ملاقات تصادفی در نزدیکی پرنسینگ پونی (Prancing Pony) باشد. برای همین بد نیست دوباره سری به کتاب داستان‌های ناتمام بزنیم. طبق نوشته تالکین، گندالف در حال حرکت به سمت شایر برای گذراندن تعطیلات بود که در مسیر سفر خود در مسافرخانه پونی در نزدیکی بری توقف می‌کند. درآنجا و درحالی که مشغول فکر کردن در مورد تهدیدات شیطانی قریب‌الوقوعی است که سرزمین میانه را مورد هدف قرار دادند، با کسی دیدار می‌کند که تأثیری مهم در آینده ماجراجویی‌های گندالف دارد.

خب، فکر ‌می‌کنید ملاقات با چه کسی می‌تواند جرقه شروع این رخدادهای مهیج و جالب توجه باشد؟ بله، دیدار جادوگر خاکستری با تورین سپربلوط (Thorin Oakenshield)، قهرمان کوتوله‌ها که به‌لطف حضور اژدهایی به نام اسماگ از زادگاه و خانه خود رانده شده و اکنون در تبعید زندگی می‌کند. او همواره به موجودی فکر می‌کند که آن دورها خانه‌‌ی کوهستانی او را اشغال کرده و روی گنجیه بزرگ دورف‌ها دست گذاشته است. آن دو با هم صحبت می‌کنند و گندالف درحالی که هنوز درحال فکر کردن به اتفاقات پیش آمده است، سفر خود را ادامه داده و به شایر می‌رود. آن‌جا او در مورد بیلبو بگینز چیزهای می‌شنود، یک هابیت مجرد عجیب و غریب که ظاهرا زندگی متفاوت با دیگر اهالی شایر را در پیش گرفته است. جادوگر همانجا شروع به شکل دادن نقشه‌ای می‌کند که در آینده، تأثیری عمیق روی تاریخ سرزمین میانه خواهد گذاشت.

ملاقات تصادفی گندالف و تورین، تأثیری عمیق در آینده تاریخ سرزمین میانه داشت

درادامه شاهد رخ دادن اتفاقاتی هستیم که در سه‌گانه هابیت و همینطور در ارباب حلقه‌ها به آن‌ها پرداخته شد و درنهایت ماجراجویی گندالف، این جادوگر وفادار به عهد و پیمان در سرزمین میانه به پایان رسیده و بعد از موفقیت در کاری که برای انجام آن قدم به سرزمین میانه گذاشت به همراه گالادریل، الروند و البته فرودوی خسته از سفری سخت و پرملال، سوار کشتی شده و به سمت سرزمین‌های غربی حرکت می‌کند.

قایق حامل گندالف،الروند،گالادریل و فرودو در حال ترک سرزمین میانه

به این ترتیب جستجوی ما در گذشته جذاب و مهیج گندالف هم به پایان می‌رسد، یکی از شخصیت‌های دوست داشتنی دنیای تالکین که بعید است هرگز از خاطره علاقمندان این جهان سراسر شگفتی محو شود. نظر شما در مورد این شخصیت چیست؟ شما ماجراجویی و نقش او در پیشبرد داستان هابیت و ارباب حلقه‌ها را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ درپایان امیدوارم این مرور و همراهی با زومجی برای شما عزیزان هم سرگرم کننده بوده باشد. فراموش نکنید دیدگاه‌های ارزشمند خود را با ما و دیگر دوستان‌تان در زومجی هم درمیان بگذارید.


منبع looper
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده