نقد فیلم ماشین کوبنده (The Smashing Machine) | وقتی راک شکست می خورد

دوشنبه 24 آذر 1404 - 16:59
مطالعه 5 دقیقه
راک در تایم استراحت فیلم The Smashing Machine
فیلم «ماشین کوبنده» داستان واقعی یک قهرمان MMA را روایت می‌کند، اما آیا موفق می‌شود از کلیشه‌های تکراری سینمای ورزشی فرار کند؟
تبلیغات

فیلم‌های ورزشی درگیر کلیشه و قالب‌های از قبل ساخته شده هستند. حالا شرایط زمانی بدتر می‌شود که این فیلم‌های ورزشی براساس واقعیت نیز ساخته شده باشند، حالا دیگر با مشکل کشمکش‌های دراماتیکی و تعلیق هم روبه‌رو هستیم. فیلم ماشین کوبنده که براساس زندگی مارک کر قهرمان مسابقات هنرهای رزمی ترکیبی (MMA) ساخته شده، فیلمی ورزشی است که اگر بخواهید از دیدن‌اش لذت ببرید نباید چیزی از زندگی این قهرمان بدانید. ماشین کوبنده قطعا اثری پرریسک برای سازنده‌اش بوده است، فیلمی که هم باید کلیشه‌ها را از سر رد کند و هم اینکه آن تعلیق لازم را به مخاطب خود القا کند. حال باید دید که سفدی در اولین تجربه‌ی کارگردانی خود موفق به چنین کاری شده است یا نه؟

در ادامه داستان فیلم لو می‌رود

این اولین تجربه‌ی بنی سفدی بدون حضور برادرش است. وقتی به تماشای فیلم می‌نشینید، متوجه پتانسیل کارگردان فیلم خواهید شد اما مشخص نیست که چه‌چیزی مانع از انجام آنچه شده که سفدی در سر داشته است. ماشین کوبنده شکل و شمایل درستی دارد، اما گاهی مخاطب حس می‌کند که ساختارش به‌درستی چیده نشده به‌همین دلیل است که در جاهایی نمی‌تواند روی روان بیننده‌اش تاثیرگذار باشد. ماشین کوبنده همان فرمول همیشگی فیلم‌های قهرمانان ورزشی را دارد، آثاری که قهرمانشان از دست می‌رود و دوباره روی پای خودش می‌ایستد.

ماشین کوبنده همان فرمول همیشگی فیلم‌های قهرمانان ورزشی را دارد، آثاری که قهرمانشان از دست می‌رود و دوباره روی پای خودش می‌ایستد

مارک کر قهرمان دنیای هنرهای رزمی ترکیبی با اعتیاد دست به گریبان است و از طرفی هم زندگی عاطفی چندان روالی ندارد. حالا سفدی در صدد است که این قهرمان شکست‌خورده را در مسیر رستگاری قرار دهد و او را دوباره از جایش بلند کند. در فیلم‌های ورزشی عنصر مهمی که خیلی به چشم می‌آید، بازیگری است که قرار است نقش آن قهرمان را بازی کند. دواین جانسون نقش مارک کر را بازی می‌کند. او اگر چه بدن خوبی دارد، با هیجان بالایی مسابقه می‌دهد و ضربه می‌زند اما نمی‌تواند هویت و جوهره‌ی مارک کر را به‌تصویر بکشد. درواقع این بازیگر، بازیگری نیست که توانایی نشان دادن چیزی را داشته باشد که سفدی به‌دنبال‌اش است. هرچقدر هم که فیلمنامه دچار ضعف‌های روایی باشد اما باز هم، عدم یک بازی خوب از دواین جانسون خیلی به چشم می‌آید.

مشکل فیلم ماشین کوبنده، ضعف در فیلمنامه‌ی آن است. کلیشه‌ها در این اثر به‌شدت خودنمایی می‌کنند و فیلمساز به‌ کلی یادش می‌رود که فیلم‌ قبل از هر چیز باید به قوانین درام پایبند باشد. در درجه‌ی اول ما شخصیتی را می‌بینیم که در مسیر شکست- پیروزی قرار دارد، قهرمانی که باید اعتیادش را رها کند و به زندگی‌اش سروسامان ببخشد. متاسفانه سفدی تنها به‌همین ایده‌ی ابتدایی پایبند می‌ماند و جلوتر نمی‌رود. یعنی تمام فیلم تنها یک ایده است و خبری از یک پرداخت درست‌وحسابی در آن نیست.

اول اینکه فیلمساز نمی‌تواند روی زندگی قهرمان‌اش تمرکز کند و تنها به یک روایت فاقد ویژگی‌های دراماتیکی وفادار می‌ماند؛ که همین اتفاق از تاثیرگذاری فیلم می‌کاهد و نمی‌تواند مخاطب‌ را با خود همراه کند. دوم اینکه ماشین کوبنده اثری با کشمکش‌های درونی است که همین کار را برای فیلمساز سخت می‌کند. اصلا روایت‌هایی با کشمکش‌های اینچنینی مسیر به‌شدت سختی را برای روایت درام خود دارند، چراکه کارگردان باید چیزی را به‌تصویر بکشد که قابل دیدن نیست.

فیلمساز نمی‌تواند روی زندگی قهرمان‌اش تمرکز کند و تنها به یک روایت فاقد ویژگی‌های دراماتیکی وفادار می‌ماند؛ که همین اتفاق از تاثیرگذاری فیلم می‌کاهد و نمی‌تواند مخاطب‌ را با خود همراه کند

مارک کر درگیر اعتیاد است. نامزد او هم حمایتگر است و هم اینکه در زمان‌هایی دست به انجام رفتارهایی تخریبگرانه می‌زند. حال فیلمساز روی هیچکدام از این‌ها تمرکزی ندارد. عملا ضدقهرمانی در این فیلم حضوری از خود نشان نمی‌دهد. اعتیاد و روابط زناشویی مارک کر هر دویشان علیه او حرکت می‌کنند. او هم باید برای مسابقات آماده شود و هم اینکه به مرکز ترک اعتیاد برود. فیلم حداقل باید روی یکی از این مسائل فوکوس بیشتری از خود نشان می‌داد. سفدی برای نزدیک شدن به قهرمان‌اش قدم از قدم برنمی‌دارد و به روان پر از درد او نفوذ نمی‌کند.

این فیلم پتانسیل زیادی برای تبدیل شدن به یک درام روانشناسانه‌ی ورزشی را دارد که سفدی از خیرش می‌گذرد. درست جائی که او می‌بایست دلیل شکست‌های بیرونی مارک کر را با مشکلات درونی‌اش تبدیل به کشمکش‌های دراماتیکی می‌کرد، پا پس می‌کشد و اهمیتی به این بُعد از زندگی قهرمانش نمی‌دهد. سفدی اصلا او را واکاوی نمی‌کند و ترجیح می‌دهد که مارک تنها با شکستن در و بهم ریختن وسائل خانه مشکلات روانی‌اش را نشان دهد و همانجا همه چیز را تمام کند.

از طرفی هم فیلم به تصویر درستی از رابطه‌ی مارک با نامزدش امیلی بلانت نمی‌رسد. اصلا مشخص نیست که این دو نفر در رابطه‌شان به‌دنبال چه چیزی هستند و به یکباره چه می‌شود که بلانت با اسلحه اقدام به خودکشی می‌کند؟ سفدی اهمیتی به رابطه‌ی میان این دو نفر نداده است با اینکه بخش مهمی از مشکلات مارک مربوط به رابطه‌اش با بلانت است. یا اصلا خود بلانت را در نظر بگیرید ما نمی‌دانیم او به‌دنبال چیست؟ اضطراب چه‌چیزی را به دوش می‌کشد و زندگی حرفه‌ای نامزدش تا چه اندازه او را از پای درآورده است؟

ماشین کوبنده در سطحی‌ترین حالت ممکن کشمکش‌هایش را پرداخت می‌کند

از همه بدتر اینکه سفدی از اعتیاد قهرمان‌اش آنچنان که باید حرف نمی‌زند. مگر می‌شود، چنین ضدقهرمان پررنگی به‌عنوان یک عنصر دراماتیک خودش را نشان ندهد؟ عدم یک پرداخت منسجم باعث شده است که ندانیم مارک کر دقیقا در حال رنج بردن از چه‌چیزی است، آیا از اعتیادش رنج می‌برد و یا اینکه نمی‌تواند با نامزدش کنار بیاید. از همه بدتر اینکه ما هیچوقت فروپاشی قهرمان قصه را نمی‌بینیم. کارگردان حال بد او را نشان نمی‌دهد و از کشمکش‌های ناراحت‌کننده‌ی درونی‌اش فاکتور می‌گیرد. مگر می‌شود، روایتی که برپایه‌ی زندگی شکننده‌ی یک قهرمان شکل گرفته باشد درش خبری از نمایش فروپاشی‌های روانی نباشد و قهرمانش خیلی عادی به زندگی خود ادامه دهد؟

ماشین کوبنده در سطحی‌ترین حالت ممکن کشمکش‌هایش را پرداخت می‌کند. سفدی در این فیلم می‌خواهد بگوید که مارک از خودش شکست می‌خورد و نه از یک عامل بیرونی. اما آیا او موفق به گفتن چنین چیزی شده است؟ جواب یک نه قاطعانه است. مارک در شعاری‌ترین حالت ممکن با یکسری فلش‌بک‌ها در ذهن‌اش از رقیب خود می‌بازد و فیلمساز فکر می‌کند که با این چند پلان می‌تواند رقیب اصلی مارک را به تماشاگرش بشناساند. سفدی در پرده‌ی سوم یادش می‌افتد که از ابتدا به‌دنبال چه‌چیزی بوده است. ماشین کوبنده اگر رویه‌ای روانشناسانه به خودش می‌گرفت و به کشمکش‌های درونی مارک اهمیت می‌داد می‌توانست به اثری در خور توجه تبدیل شود.

نظرات