نقد فیلم اتوبوس گمشده (The Lost Bus) | بقای ضعیف مک کانهی
فیلم اتوبوس گمشده، اثری براساس واقعیت است. فیلمهایی که براساس واقعیت و یا از طریق اقتباسهای ادبی ساخته میشوند، خیلی کم پیش میآید که از لحاظ روابط علتومعلولی بهدرستی عمل کنند، چراکه فیلمساز موظف است به اتفاقات منبع اصلی وفادار بماند. تولید فیلمهای بر اساس واقعیت راه رفتن روی شمشیر دولبه است. اول اینکه بهدست فیلمنامهنویس ایدهای سرراست رسیده است و او تنها باید پرداختاش کند، آنهم ایدهای که خیلیها شاید منتظر دیدناش در قالب یک اثر تلویزیونی و سینمایی باشند. اما از طرفی هم فیلمساز نمیتواند داستان را چندان دستکاری کند و این همان آفت فیلمهای براساس واقعیت است. حال در ادامه بررسی خواهیم کرد که فیلم اتوبوس گمشده تا چه اندازه توانسته بهعنوان یک فیلم براساس واقعیت به روابط علتومعلولی در سینما وفادار بماند.
در ادامه داستان فیلم لو میرود
قبل از هر چیز باید بگویم که اتوبوس گمشده، چیز جدیدی برای ارائه ندارد و خیلی زود نیز فراموش خواهد شد؛ چراکه نه چیزی به سینمای تریلر و زیرژانر بقا اضافه میکند و نه اینکه داستان تازهای دارد. تنها دلیلی که این فیلم را تبدیل به یکی از آثار مورد انتظار امسال کرده، بازی متیو مککانهی در آن است. فیلمساز برای ساخت این فیلم از فرمولهای امتحانپسداده استفاده میکند و ما در این فیلم چیزهایی را میبینیم که در فیلمهای اینچنینی قبلی نیز دیده بودیم.
فیلمساز از پس فیلمنامهی موقعیتمحورش برنمیآید و نمیتواند، کشمکشهای مورد انتظار مخاطباش را خلق کند
فیلم اتوبوس گمشده با یک افتتاحیهی طولانی شروع میشود. نیم ساعت ابتدایی اثر تنها بهعنوان روایت عمل میکند و بعد از آن است که فیلم وارد مسیر درام میشود. این فیلم از ساختار کلاسیک سهپردهای استفاده کرده و قهرماناش را در مسیر یک سفر سخت قرار میدهد. فیلمساز فیلماش را با شخصیت اصلی قصهی خود یعنی کوین آغاز میکند. او که نقشاش را متیو مککانهی بازی میکند، آدم آشفته و پریشانی است که زندگیاش را از دست داده و حالا رانندهی اتوبوس مدرسه است.
اتوبوس گمشده فیلمی موقعیتمحور است که بیشتر سکانسهایش در یک اتوبوس اتفاق میافتد. فیلمهای موقعیتمحور سختترین نوع پرداخت را دارند. این رویکرد، باعث میشود که فیلمساز مسیر سختی را برای پرداخت ایدهاش داشته باشد. اول اینکه کارگردان بخاطر محدودیت فضا، پتانسیل زیادی را برای ایجاد کشمکش و بحران ندارد و دوم اینکه اگر تعلیقی رخ ندهد مخاطب از دیدن آن فضای بستهی تکراری خسته میشود. حال اتوبوس گمشده گرفتار چنین نقطه ضعفی شده است. فیلمساز از پس فیلمنامهی موقعیتمحورش برنمیآید و نمیتواند، کشمکشهای مورد انتظار مخاطباش را خلق کند.
اتوبوس گمشده خیلی دیر شروع میشود و فیلمساز برای قهرماناش کلیشههای آزمایش شدهی بسیاری را ردیف میکند. او پدری شکست خورده است که باید خودش را به پسرش برساند اما مجبور میشود که جان 23 دانشآموز را نجات دهد. فیلمساز میخواهد قبل از هر چیز روی دراماش کار کند و بعد از آن بهسراغ ژانر برود، که البته در هر دو بُعد نیز شکست میخورد. فیلم میخواهد که بین زندگی و رابطهی کوین و پسرش با نجات دانشآموزان ارتباط برقرار کند اما از لحاظ سینمایی چیزی بست و جوش نمیخورد و مخاطب باید در ذهناش این پل را ترسیم کند.
اتوبوس گمشده خیلی دیر شروع میشود و فیلمساز برای قهرماناش کلیشههای آزمایش شدهی بسیاری را ردیف میکند
فیلمساز در نیم ساعت ابتدایی فیلم و در زمانی که هنوز دراماش را شروع نکرده، وقت بسیار زیادی را برای پرداخت روانشناسانهی قهرماناش از دست میدهد. او میتوانست از ویژگیهای غیرکلیشهای برای بسط کارکتر کوین استفاده کند. مثلا تروماهایش را بهتصویر بکشد، از گذشتهی ناراحتکنندهاش بگوید و نقشاش را بهعنوان پسر شکستخوردهی دیروز و پدر نگران امروز واکاوی کند. ولی فیلمساز ترجیح میدهد که شخصیتپردازی کارکترش را تنها به خرید یک قوطی استامینوفن و تماسهای پیدرپیاش با شان محدود کند.
حال بعد از اینکه کوین در تغییری ناگهانی تصمیم میگیرد که ابتدا دانشآموزان را نجات دهد و بعد از آن به پسرش برسد، فیلم آغاز میشود. که البته چنین تغییر وضعیتی بدون هیچگونه پشتوانهی دراماتیکی برای فیلم حکم یه باتلاق را دارد. اصلا معلوم نیست که چرا کوین به یکباره قید پسرش را میزند و برای نجات دانشآموزان میرود. چنین تغییر مسیری نیازمند یک علت مهم سینمایی است. این ضعف را میتوان در همان عدم شخصیتپردازی مناسب فیلم جستوجو کرد. در کوین یک کشمکش درونی بوجود میآید: اینکه بین پسرش و بچهها باید یکی را انتخاب کند، درست است که انتخاب کوین از او یک قهرمان سینمایی میسازد اما چنین کشمکشی برای مخاطب باید خیلی واضح بهتصویر کشیده میشد.
مشکلات اصلی فیلم از زمان آتشسوزی و گیر افتادن دانشآموزان در جاده شروع میشود. این سفر جادهای پرمخاطره نیازمند کشمکشهای بسیاری است. آتش ضدقهرمان اتوبوس گمشده است، عنصری که برای قهرمان قصه نیروی چندان قدرتمندی بهحساب نمیآید. بههمین دلیل است که بعد از گرهگشایی از این کشمکش مخاطب کوین را چندان قهرمان سفتوسختی در نظر نمیگیرد. اگر نگوییم کوین بهراحتی از دل آتش نگذشته، بهسختی نیز چنین کاری را انجام نداده است. فیلمساز به شخصیت اصلی قصهاش وجههای قهرمانانه نمیدهد، گویی از او دور مانده و از فاصله تماشایش میکند.
آتش ضدقهرمان اتوبوس گمشده است، عنصری که برای قهرمان قصه نیروی چندان قدرتمندی بهحساب نمیآید
اتوبوس گمشده به محض وارد شدن به دل آتش، وارد زیرژانر بقا میشود، جائی که نیازمند تعلیق و ایجاد کشمکشهای بسیار است. اما فیلمساز ترجیحاش این است که قهرماناش را بدون چالشهای قدرتمندی از دل آتش عبور دهد. درست جائی که باید مخاطب احساس تعلیق و اضطراب کند، خسته میشود و دوست دارد که فیلم زودتر به مرحلهی گرهگشایی برسد. تنها جائی که مری برای پیدا کردن آب از اتوبوس پیاده میشود، مخاطب قدری احساس تعلیق میکند و حساش بر این میرود که ماجرا به نقطهی بحرانی رسیده است اما این تعلیق چندان ادامه نمییابد.
مسیر رسیدن اتوبوس به جای امن، یک مسیر دراماتیک سینمایی است. مجرایی که نیازمند انواع و اقسام ضدقهرمانهاست. فیلمساز تنها با آتش نمیتواند، برای دراماش بحران خلق کند. او میبایست از تاثیرات آتشسوزی بهعنوان یک ضدقهرمان بهره میبرد. هرجومرج، خفگی، نبود آب، خراب شدن اتوبوس چیزهایی بودند که میشد ازشان بهعنوان عناصری برای ایجاد تعلیق استفاده کرد. اما در اتوبوس گمشده مخاطب تنها با یک تعلیق مجبور است که تا انتها پای اثر بنشیند. فیلم اتوبوس گمشده از آنجائی که براساس داستانی واقعی ساخته شده است نمیتواند دست به تغییر خیلی چیزها ببرد. رویکردی که باعث ضعف فیلم شده است. همانطور که در ابتدای مطلب هم گفتم این فیلم شبیه بیشتر آثار براساس واقعیت از نبود تعلیق و کشمکشهای دراماتیکی رنج میبرد. اتوبوس گمشده تنها برای یک بار قابل تماشا است.