نقد فیلم مچ گیری (Caught Stealing) | مرثیه ای بر رویای آرونوفسکی

شنبه 12 مهر 1404 - 17:00
مطالعه 6 دقیقه
آستین باتلر در حال نگاه کردن در فیلم Caught Stealing
از جنون تا سرگرمی، نگاهی به تغییر مسیر دارن آرونوفسکی در فیلم کات استیلینگ (caught stealing). با نقد این فیلم همراه زومجی باشید.
تبلیغات

دارن آرونوفسکی، یکی از منحصربفردترین فیلمسازان سینماست. سینمای او سرشار از مضامینی است که کمتر فیلمسازی می‌تواند بهشان نزدیک شود و از پس روایتگری‌شان برآید. جهان فکری او خالق سینمای پیچیده‌ای شده است. دنیایی که از پس روحیات و تفکرات آرونوفسکی (Darren Aronofsky) به دنیا می‌آید، انسان در راس همه چیزش قرار دارد. تصویری منحصربفرد از انسان و موجودیت او که آرونوفسکی به بهترین شکل ممکن آن را کندوکاو می‌کند. مرثیه‌ای بر یک رویا (Requiem For a Dream)، چشمه (The Fountain)، قوی سیاه (Black Swan)، مادر (Mother!)، آثار بزرگی از دارن آرونوفسکی بودند که او به بهترین شکل ممکن با آن‌ها مخاطب را به سفری انسانی و پرتنش می‌برد.

فیلم قبلی او نهنگ (The Whale) که در سال ۲۰۲۲ منتشر شد، گویا آخرین بارقه‌های سینمای دارن آرونوفسکی را همراه خود حمل می‌کرد، چراکه فیلم کات استیلینگ (Caught Stealing) ربط زیادی به این فیلمساز پیچیده ندارد! فیلم مچ‌گیری را به سختی می‌توان متعلق به کارنامه‌ی کاری فیلمسازی دانست که تا پیش از این به‌خاطر رویای جاودانگی، کمال، جنون و سورئال فیلم می‌ساخته است.

در ادامه داستان فیلم لو می‌رود

مسیر مولف، متعلق به فیلمسازان صاحب سبکی است که در هر اثر خود مشغول تکرار جهان خاص خودشان هستند. دارن آرونوفسکی هم در چنین مسیری قرار دارد، کارگردانی که دیدن و تحلیل آخرین فیلم‌اش بدون نگاه به آثار قبلی او ممکن نیست. فیلم کات استیلینگ در مقایسه با همه‌ی فیلم‌های آرونوفسکی اثری ضعیف است. این فیلم را یکبار باید با نام کارگردان‌اش نقد کرد و بار دیگر بدون نام دارن آرونوفسکی.

فیلم کات استیلینگ در مقایسه با همه‌ی فیلم‌های آرونوفسکی اثری ضعیف است. این فیلم را یکبار باید با نام کارگردان‌اش نقد کرد و بار دیگر بدون نام دارن آرونوفسکی

فیلم کات استیلینگ در یک آخرالزمان اجتماعی اتفاق می‌افتد. دهه‌ی نود میلادی است و هنک قهرمان آرونوفسکی ناخواسته وارد ماجرای شوم و هولناکی می‌شود. او در جامعه‌ای ازهم پاشیده زندگی می‌کند، کارتن‌خواب‌ها، باندهای موادمخدر، حسیدی‌ها، سیستم‌های مافیایی و پلیس فاسد! هنک در چنین دنیای بی‌رحمانه‌ای گیر افتاده است. داستان از آنجائی شروع می‌شود که همسایه‌ی هنک، راس با بازی مت اسمیت کلید خانه‌اش را به او می‌سپارد تا از گربه‌اش مراقبت کند. بعد از رفتن راس مافیای مخوف نیویورک سر هنک خراب می‌شوند و او حالا باید خودش را از این موقعیت نجات دهد.

آرونوفسکی استاد قصه‌های روانشناختی است، کنکاش در روان انسان‌ها خاصیت منحصربفرد اوست. او در همین فیلم نیز قصد چنین کاری را دارد اما مثل آثار قبلی‌اش موفق به نمایش چنین جهانی نمی‌شود. هنک آدم افسرده‌ای است که ترومای سنگینی را از گذشته به دوش می‌کشد، ترومایی که تنها در چند سکانس فلاش‌بک قابل لمس است. حال آرونوفسکی می‌خواهد از طریق این حادثه هنک را در مسیر قهرمانی بیاندازد و از ورطه‌ای که درش افتاده نجات دهد. اما مشکلی در این میان وجود دارد و آن مشخص نبودن شخصیت و کشمکش‌های درونی هنک است، چیزی که آرونوفسکی در مرثیه‌ای بر یک رویا و قوی سیاه به‌خوبی ازپس‌اش برآمده بود.

مشکل اینجاست که آرونوفسکی برای مخاطب مشخص نمی‌کند که قهرمان‌اش چه رنجی را از گذشته به دوش می‌کشد؟ و این رنج چه ربطی به مخمصه‌ای دارد که حالا او درش گرفتار شده است؟ هنک باید در این مسیر چه‌چیزی را تغییر دهد و به چیزی برسد؟ در مکالمه‌ای که او با مادرش دارد، توضیح می‌دهد که هیچگاه به مرگ دوستش فکر نکرده و تنها نگران این بوده است که دیگر نمی‌تواند بیسبال را ادامه دهد و حالا بخاطر این، می‌خواهد خیلی چیزها را جبران کند. این مکالمات و آن فلش‌بک‌ها اصلا کافی نیستند و نمی‌شود رویشان حسابی باز کرد و به‌عنوان بخشی از شخصیت‌پردازی هنک در نظرش گرفت.

هنک از زوایایی نسخه‌ی به‌شدت ضعیفی از رندی در فیلم کشتی‌گیر (The Wrestler) است

به بیانی دارن آرونوفسکی نتوانسته از پس این شخصیت برآید. ایده‌ی اصلی این بوده است: «هنک باید بزرگ شود، از مادرش بِبُرد و از جان اطرافیان‌اش محافظت کند.»، چیزی که از آب درنیامده است. آرونوفسکی در پی ایجاد یک نقطه‌ی تلاقی میان مرگ دوست هنک و نامزد اوست تا که قهرمان‌اش را سر عقل بیاورد و او را بزرگ کند که چنین مسیری برای فیلم خلق نمی‌شود. بدون پرداخت این ایده قهرمان اصلی فیلم، عنصر گمشده‌ای در درام است که نه شخصیت‌پردازی خوبی به خود گرفته و نه عنصر مطلوبی است که بتواند درام را هدایت کند. فیلم نهنگ را به یاد بیاورید که چگونه آرونوفسکی چارلی را در دام گذشته‌اش می‌اندازد و در مسیر رستگاری و جبران قرارش می‌دهد.

مخاطب همیشه با شخصیت‌های آرونوفسکی در ارتباط بوده است. او آن‌ها را می‌فهمید و بخاطر شرایط‌شان دچار احساسات می‌شود. مخاطب با کارکترهای مرثیه‌ای بر یک رویا همذات‌پنداری کرد، دلش برای چارلی سوخت و اضطراب نینا را درک کرد. اما حالا او هنک را درک نمی‌کند، از عمق فشاری که رویش هست خبر ندارد و نمی‌تواند باهاش همذات‌پنداری کند. آرونوفسکی می‌توانست هنک را همانند همه‌ی کارکترهایش خوبش پرداخت کند اما چنین نکرد. هنک از زوایایی نسخه‌ی به‌شدت ضعیفی از رندی در فیلم کشتی‌گیر (The Wrestler) است. رندی همانند هنک در دوران افول خود زندگی می‌کند اما رندی کارکتری بود که مخاطب باهاش ارتباط برقرار می‌کرد اما در این فیلم هنک اصلا شبیه بازیکنی نیست که بیسبال را کنار گذاشته است.

آرونوفسکی برای شخصیت‌پردازی قهرمان‌اش سری هم به عقده‌ی ادیپ می‌زند. این شاید تنها چیزی در مسیر کارکترپردازی هنک باشد که خوب از آب درآمده است. هنک تنها بخاطر مادرش است که بیسبال را دوست دارد و از تصادف دوران نوجوانی‌اش ناراحت است. او تنها برای اینکه مادرش را ناراحت کرده ترومای آن تصادف را به دوش می‌کشد وگرنه از مرگ دوستش ناراحت نیست. حالا زمانی که تصمیم می‌گیرد به مادرش فکر نکند و مسئولیت کارهایش را بپذیرد، وارد مسیر رشد و قهرمانی می‌شود.

بدون وجود آرونوفسکی، کات استیلینگ فیلمی نسبتا تارانتینوئی است یا حداقل سعی دارد از او کپی‌برداری کند

آرونوفسکی همیشه درگیر قصه‌های پیچیده و لوکس بوده است. چشمه را به‌خاطر بیاورید، قهرمان‌اش به دنبال جاودانگی بود، در قوی سیاه نینا در جنون و دیوانگی غرق شد، در نوح و مادر فلسفه زندگی به زیباترین شکل ممکن به‌تصویر کشیده شدند اما آرونوفسکی در کات استیلینگ تنها به‌دنبال سرگرم کردن است و نه اینکه دوباره جهانی شبیه آنچه بسازد که در دیگر آثارش ساخته بود. برای دیدن این فیلم اصلا نیاز نیست که حواس خود را جمع کنید، چراکه نه با تصویر سورئالی شبیه آنچه که در قوی سیاه دیدیدم سروکار داریم و نه باید از استعاره‌ها و نمادهایی که در مادر و چشمه وجود داشت رمزگشایی کنیم.

آرونوفسکی در این فیلم نسخه‌ای به‌شدت ضعیف از خودش ارائه می‌دهد، گویی او دیگر دوست ندارد که با قصه‌های سخت روبه‌رو شود. آرونوفسکی از مذهب و دین حرف می‌زند اما نه شبیه آنچه که در نوح و مادر گفته بود. به رویارویی با اعتیاد می‌رود اما نه مثل آنچه که در مرثیه‌ای بر یک رویا دیدیم. خیلی سخت می‌شود تشخیص داد که کات استیلینگ متعلق به یکی از فیلمسازان پیچیده‌ی دنیاست. در ابتدای این مطلب گفتم که فیلم مچ‌گیری را یک بار باید بدون فیلمسازش و بار دیگر باید همراه با فیلمسازش نقد کرد. بدون وجود آرونوفسکی، کات استیلینگ فیلمی نسبتا تارانتینوئی است یا حداقل سعی دارد از او کپی‌برداری کند. خشونت و موسیقی‌های کنترل شده ما را به یاد سینمای او می‌اندازد.

سبک بصری فیلم نیز تا حدی وام‌دار سینمای نوآر است. پیچش داستانی پرده‌ی دوم هم با آن پلیس فاسداش ما را به‌سراغ تریلرهای کره‌ای می‌برد. بدون آرونوفسکی فیلم کات استیلینگ، تریلری غیرکلاسیک با ایده‌های سینمای کمدی دهه‌ی نود است که از پارادایم‌های ژانر بهره می‌گیرد و سعی دارد که زیاد شلوغ‌اش نکند. همانطور که گفتم این فیلم ربط چندانی به دارن آرونوفسکی ندارد. این فیلم را می‌توان برای سرگرمی دید و لذت برد. از کات استیلینگ انتظار مرثیه‌ای بر یک رویا، چشمه، قوی سیاه، مادر و حتی نهنگ را نداشته باشید.

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز
تبلیغات

نظرات