نقد سریال پناهگاه میلیاردر ها (Billionaires' Bunker) | تکرار ناموفق فرمول مانی هایست
چند سال پیش نتفلیکس با ساخت سریال مانی هایست (Money Heist) گامهای مهمی در رابطه با سریالسازیهای غیرانگلیسی زبان برداشت. این سریال در فصل اول خود آنقدری خوب از آب درآمد که برای چند فصل دیگر هم تمدید شد. مانی هایست خالق یکی از باهوشترین و کاریزماتیکترین شخصیتهای باهوش سینمایی یعنی پروفسور است. کارکتری که سرقتی تماشایی را برنامهریزی میکند. این سریال هم که متعلق به خالقین مانی هایست است در همان حالوهوا ساخته شده. پناهگاه میلیاردرها همانند دو فصل آخر مانی هایست رمقی ندارد و گویا الکس پینا یادش رفته که چگونه فصل اول یکی از مهمترین و پرمخاطبترین محصولات نتفلیکس را ساخته است.
در ادامه داستان فیلم لو میرود
به محض شروع سریال متوجه خواهید شد که پناهگاه میلیاردرها در راستای جهانبینی سریال مانی هایست (Money Heist) ساخته شده است. ایدهی این اثر واقعا فوقالعاده است. سریال با ایدهی جهانی آخرالزمانی جلو میآید، آدمهای پولدار را جمع میکند و به یک غار دریایی میبرد؛ مکانی که فاصلهی زیادی با سطح زمین دارد. مخاطب فکر میکند که همه چیز تمام شده است، روسیه و ناتو به جان هم افتادهاند و حالا جنگ اتمی درگرفته است. ابتدای سریال شبیه بیشتر فیلمهای آخرالزمانی است، هرجومرجی که تنها ثروتمندان درش اجازهی زنده ماندن دارند.
به محض شروع سریال متوجه خواهید شد که پناهگاه میلیاردرها (Billionaires' Bunker) در راستای جهانبینی سریال مانی هایست (Money Heist) ساخته شده است
اما یک پیچش داستانی در راه است، جائی که ایدهی اصلی فیلم رو میشود و برای مدتی تعلیق و آدرنالین فوقالعادهای به مخاطب تزریق میشود. بعد از اینکه جهان در مانیتورهای ثروتمندان بر اثر یک جنگ هستهای نابود میشود، گردانندگان این پناهگاه لوکس زیرزمینی کف میزنند و خوشحال از اینکه ثروتمندان را گول زدهاند جشن میگیرند. بله همه چیز یک نمایش بود و هیچ آخرالزمانی هم در کار نیست! از اینجا به بعد فیلم وارد مسیر درام میشود و سعی دارد تا ایدههای اصلیاش را رو کند.
در ابتدای مطلب گفتم که پناهگاه میلیاردرها اثری با ایدهای فوقالعاده است اما این ایدهی فوقالعاده به محض رو شدن اولین پیچش داستانی رنگ میبازد و الکس پینا از پرداختاش عاجز میشود. اول از همه اینکه سریال خیلی دیر شروع میشود. قسمت چهارم است و هنوز نمیدانیم که در سر فیلمساز چه چیزی میگذرد. تنها میدانیم که تعدادی آدم باهوش دور هم جمع شدهاند تا از میلیاردرهایی که ثروتشان به شماره نمیآید، کلاهبرداری کنند. پناهگاه میلیاردرها از نظر نوع جهانبینی خیلی شبیه سریال مانی هایست ساخته شده است. گروهی که حالا پروفسورشان یک زن است و نامش را مینروا صدا میزنند، تعدادی آدم باهوش را دور خود جمع کرده تا نقشهی بزرگی را پیش ببرند. اما این کجا و مانی هایست کجا؟
مانی هایست اثر پختهتری بود، مخاطب حس نمیکرد که به بازی گرفته شده اما این سریال منطق مخاطب را به بازی میگیرد. فیلمساز فکر میکند که با مخاطبان خردسالی طرف است که هیچ درکی از جهان اطرافاش ندارد. اصلا مگر میشود، میلیاردری با آن همه شبکههای ارتباطی قدرتمند، اینقدر بهراحتی گول بخورد و پایان جهان را نزدیک ببیند؟ الکس پینا از همین ابتدا روابط علت و معلولیاش را اشتباه میچیند. هیچ دلیل قانعکنندهای مبنی بر ورود ثروتمندان به این پناهگاه ده ساله وجود ندارد. آنها چگونه قانع شدهاند که بدون بررسی و پرسوجو دربارهی وضعیت آینده جهان و ناتو وارد چنین موقعیت عجیبی شوند؟
پناهگاه ثروتمندان، روایتی است درهم از ایدههای مختلف. هرجومرجی که نمیشود از میاناش داستانی استخواندار بیرون کشید
حالا هم که الکس پینا موفق شده و هدفهایش را به چنین مکانی آورده، بهدنبال چهچیزی است و میخواهد چه ایدهای را پیش ببرد؟ همینجاست که باگ اصلی سریال خودش را رو میکند. پناهگاه ثروتمندان، روایتی است درهم از ایدههای مختلف. هرجومرجی که نمیشود از میاناش داستانی استخواندار بیرون کشید. با شروع سریال اول از همه یکی از المانهای زیرژانر آخرالزمانی خودش را رو میکند: زنده ماندن ثروتمندان و تقسیم شدن جهان به دو قطب فقیر و پولدار. بعد از آن ایدهی سرمایهداری به میان میآید همانند آن چیزی که در مانی هایست وجود داشت. اما خیال باطل آنجاست که مخاطب فکر میکند همهی اینها قرار است ادامه داشته باشد!
سریال آنقدری پرمغز نیست که بخواهد دست به خلق زیرمتن و فرامتن بزند. اثر وارد لایههای عمیق اجتماعی و سیاسی نمیشود و هر چه که هست، همان چیزی است که در ایدههای یکلحظهای اثر گنجانده شده است. پناهگاه ثروتمندان اثری با خردهداستانهای زیاد است. دو دنیای متفاوت در میان آدمهای این پناهگاه وجود دارد. نارنجیپوشان و آبیپوشان هر کدام مشغول زندگی در اهداف خود هستند که همین اتفاق سبب فروپاشی ساختار شده است. در جهان ثروتمندان یک درام عاشقانه با ایدههای خیانت در جریان است. این آخرالزمان دروغین گردابی هولناک در زندگی چند میلیاردر بهوجود آورده است، آنها در حال دستوپا زدن در کثافت زندگیشان هستند.
مکس باید با مرگ نامزدش کنار بیاید، گیلرمو باید خشماش را کنترل کند، آسیا در پی مخفی کردن عشقاش نسبت به مکس است و بقیهی اعضای این دو خانواده هم در حال خیانت کردن هستند. یک جین خردهداستانی که تمرکز را از مخاطب میگیرد و مخاطبی که اصلا نمیداند این سریال برای چه چیزی ساخته شده است. آن بالا هم نارنجیپوشان در حال اجرای عملیات کلاهبرداری هستند. نارنجیپوشان از هوش مصنوعی استفاده میکنند و پول میلیاردرها را به جیب میزنند. دو جهان متفاوت در این سریال جریان دارد، دو جهانی که نمیتوانند با یکدیگر همزیستی داشته باشند. فیلمساز باید تنها روی یکی از دنیاها تمرکز میکرد، یا بهدنبال نمایش نقشههای سرقت بود و یا تمرکزش را روی درام خانوادگی این چند نفر قرار میداد.
سریال پناهگاه میلیاردرها را اگر شخصی به جز الکس پینا و استر مارتینز لوباتو میساخت شاید هیچکس حاضر به دیدناش نمیشد
مسئلهی دیگری که سریال را بهسمت یک شکست پیش میبرد، تعلیق است و پایین بودن ریتم. سریال سیلو را به یاد بیاورید که چقدر حسابشده مخاطب را از آیندهی قهرمان داستان میترساند و از همان ابتدا این آخرالزمان به چشم مخاطب خیلی ترسناک بهنظر میرسید. اما این سریال تا قسمت پنجم بهشدت خستهکننده است، هنوز مسئلهی اصلی سریال مطرح نشده و ما شخصیتها را هم بهخوبی نمیشناسیم. روایت با مکس شروع میشود اما تازه سریال در قسمت هشتم به خودش میآید و او را بهعنوان شخصیت اصلی فیلم معرفی میکند! انگار فیلمنامهی این پناهگاه اصلا به مرحلهی بازنویسی نرسیده و همه چیز در همان مراحل ابتدایی تصویب شده است. نه شخصیتهای قدرتمندی در اینجا وجود دارد و نه نقشههای سرقت استخوانداری.
هرچه سریال جلوتر میرود، مخاطب بیشتر متوجه این میشود که فیلمساز شعورش را به بازی گرفته است. هیچ اثری از آن تعلیق و آدرنالین مانی هایست در پناهگاه میلیاردرها وجود ندارد. نه شخصیت قدرتمند و باهوشی مانند پروفسور اینجا را اداره میکند و نه قهرمان و ضدقهرمان این دنیای آشفته مشخص است. سریال پناهگاه میلیاردرها را اگر شخصی به جز الکس پینا و استر مارتینز لوباتو میساخت شاید هیچکس حاضر به دیدناش نمیشد. روایتی پر از خامی و هرجومرج. اثری بدون لحنی مشخص با خردهداستانهای فراوان. این سریال آنقدری بد شروع شده که بعید است بتواند در فصل دوم خودش را جمع کند.