نقد فیلم جاده هالو (Hallow Road) | ترکیب رزاموند پایک و بابک انوری
بابک انوری را طرفداران سینمای ترسناک با فیلم زیرسایه میشناسند. یک فیلم ترسناک لایهمند با زیرمتن فوقالعادهای از جنگ و ایدئولوژی که تبدیل به یکی از بهترین فیلمهای ترسناک ایرانی شد. بابک انوری زیرسایه را خارج از ایران ساخت اما هم بازیگرانش ایرانی بودند و هم اینکه زبانش فارسی است. حال جاده هالو اثر دیگری از این کارگردان است. تریلری درگیرکننده که با خود لحن فیلم زیر سایه را هم دارد.
رزاموند پایک هم در این فیلم بازی میکند. او مانند همیشهاش است، احساسات سنگیاش در اینجا به درد میخورد. ترکیب بابک انوری و رزاموند پایک چیز نسبتا خوب و متوسطی از آب درآمده است. جاده هالو یکی از پرمخاطبترین فیلمهای چند روز اخیر بود که منتشر شد و از سوی مخاطبان توانست نمرات متوسطی را دریافت کند. این فیلم که با یک کارگردانی نسبتا خوبی همراه شده است، در قسمت فیلمنامه قدری لنگ میزند.
در ادامه داستان فیلم لو میرود
جاده هالو، یک اثر موقعیتمحور است. فیلمنامههای موقعیتمحور نسبت به داستانمحورها و شخصیتمحورها، مسیر دشوارتری را برای پرداخت طرح و ایدهی خود دارند، مخصوصا آن دسته از روایتهایی که درگیر یک موقعیت مکانی میشوند. جاده هالو روایت خانوادهای است که باید دخترشان را از موقعیت هولناکی که در آن گیر افتاده نجات دهند. آلیس در یک جادهی جنگلی با زنی برخورد میکند و او را تصادفا میکشد. آلیس با پدر و مادرش تماس میگیرد و از آنها درخواست کمک میکند. حالا پدر و مادرش باید او را نجات دهند.
جاده هالو، یک اثر موقعیتمحور است. فیلمنامههای موقعیتمحور نسبت به داستانمحورها و شخصیتمحورها، مسیر دشوارتری را برای پرداخت طرح و ایدهی خود دارند
فیلم با تصاویر تعلیقآفرینی شروع میشود. تصاویری سرد با لحنی تلخ که نشان از یک مشاجره دارد. جاده هالو با فضاسازی خوبی در این سکانسها جلو رفته است، پالت رنگی سرد، هشداردهندهای که مدام بوق میزند، سایههایی که فضای تیرهای را بوجود آوردهاند و خانهای که بهم ریخته است. همین المانها کافی است تا ما را متوجه بحران نزدیکی کنند که در حال رخ دادن است.
رزاموند پایک به همراه همسرش به دل جاده میزنند تا دخترشان را نجات دهند. آنها از طریق موبایل با دخترشان آلیس صحبت میکنند. در ابتدا همه چیز خیلی ساده بهنظر میرسد اما همینکه جلوتر میرویم، قصه لایههای بیشتری را از خود رو میکند، درواقع شروع به شخصیتپردازی میکند و به بطن این خانوادهی سه نفره وارد میشود. مشخص میشود که این سه نفر پس از یک مشاجرهی خانوادگی با یکدیگر دچار مشکل شدهاند و آلیس ماشین پدرش را دزدیده و به دل یک جنگل عمیق زده است.
قبل از هر چیز، این فیلم هم مثل اثر قبلی انوری ایدهای خوب دارد اما نسبت به زیرسایه اثری کمپرداخته شدهتر است. یک روایت شتابزده که به نوبت همهی پتانسیلهایش را از دست میدهد. سینمای بابک انوری، سینمایی تماما ژانر نیست، سینمای زیرمتنهاست. ژانر وحشت برای او مسیری است که روایتهایش را بهسمت ایدههای سیاسی، اجتماعی و روانشناسانه بکشاند. روایتهای ترسناک این فیلمساز در بستری از ایدههای متفکرانه اتفاق میافتند و الگوهای ژانریک تنها بهعنوان یک قالب عمل میکنند. زیر سایه اثری ضدجنگ بود، از الگوهای ژانر وحشت استفاده میکرد تا دیدگاهاش را نسبت به ایدئولوژی بیان کند. جاده هالو نیز همینطور است، در قالب ژانر وحشت حرکت میکند اما روایتی است دربارهی خانواده، مسئولیت و عواقب کارهایی که که در زندگی انجام دادهایم.
سینمای بابک انوری، سینمایی تماما ژانر نیست، سینمای زیرمتنهاست. ژانر وحشت برای او مسیری است که روایتهایش را بهسمت ایدههای سیاسی، اجتماعی و روانشناسانه بکشاند
زیر سایه هم یک اثر قوی در ژانر وحشت بود و هم یک فیلم خوب در حیطهی سینمای جنگی اما جاده هالو اثری خوابآلود است، گیج است، زود تمام میشود و نمیداند چگونه ایدههایش را هدایت کند. جاده هالو در یک ماشین اتفاق میافتد، در یک تکلوکیشن جائی که کارگردانی جذاب بابک انوری خودش را نشان میدهد. این تک لوکیشن به هیچ عنوان حوصله مخاطب را سر نمیبرد، چراکه کنترل تعلیق در اختیار فیلمساز است.
جاده هالو از ابتدا تا اواسط پردهی دوم در قالب ژانر تریلر حرکت میکند. خانوادهای که بهدنبال حمایت از فرزندشان هستند. پدر میخواهد گناه فرزندش را گردن بگیرد و مادر نیز در حال امدادرسانی تلفنی به کسی است که آلیس زیرش گرفته است. تا به اینجا همه چیز شبیه یک تریلر است، دیالوگها خبر از اختلافات درون خانوادگی میدهند، اینکه پدر و مادر بر سر تربیت دخترشان هیچگونه توافق نظری ندارند و بر سر اینکه کی و چگونه پلیس را خبر کنند در حال مذاکره هستند. اما از اواسط پردهی دوم به بعد مخاطب کمکم احساس میکند که نیاز به مسیر تازهای در این فیلم دارد. چنین اتفاقی نیز میافتد و روایت به مجرای دیگری پرتاب میشود. حالا اینجا پای ژانر دومی نیز به فیلم باز میشود و المانهای گونهی وحشت خودشان را رو میکنند. از اینجا به بعد است که انوری کنترل روایتاش را از دست میدهد. او پای مسیر جدید و جذابی را به اثرش باز کرده اما توانایی کنترلاش را ندارد.
از اواسط فیلم به بعد، مسیر یک داستان فولکلوریک ترسناک نیز به فیلم باز میشود. روایتی دربارهی یک جنگل مقدس که ساکناناش پریهایی متبرک هستند. آلیس در آن تاریکی شب یک پری را زیر میگیرد و با گفتن جملهی «مامان داره تغییر شکل میده» نقطه عطف بزرگی را در فیلم بهوجود میآورد. جاده هالو، اقتباسی است از اسطوره یونانی کشتن گوزن مقدس آرتمیس و فیلمساز چقدر ساده این پتانسیل بزرگ را از دست میدهد. انوری همهی این اتفاقات را تنها با یکسری دیالوگ جمع میکند و گویا قصد پرداخت بیشتر را ندارد. درواقع او با ایدهی بزرگی فیلماش را ادامه میدهد اما پرداختاش نمیکند. مشکل اصلی این ایدهی فولکلوریک این است که کاشتهایی در دو پردهی قبلی از خود ندارد. یعنی هیچ مقدمهای برایش ترتیب داده نشده است و مخاطب به یکباره با چیزی روبهرو میشود که اطلاعات چندانی راجعبه آن کسب نکرده است.
جاده هالو، اقتباسی است از اسطوره یونانی کشتن گوزن مقدس آرتمیس و فیلمساز چقدر ساده این پتانسیل بزرگ را از دست میدهد
ضعف اصلی این فیلم در قسمت درام آن است. همانطور که در ابتدای مطلب هم گفتم جاده هالو روایتی است دربارهی خانواده، گناه و مسئولیت پذیرش اعمال، ایدههایی که باید در بطن درام رشد میکردند و سپس در مسیر ژانر ادامه مییافتند. اما فیلمساز خیلی شتابزده از پرداخت و بکارگیری مصالح درام سر باز میزند و تنها هدفاش را روی ارائهی ایده قرار میدهد. عدم پرداخت روابط میان خانوادگی و شخصیت آلیس باعث میشود که مخاطب خودش دست به یکسری پردازشها بزند و در ذهنش قصه را ادامه دهد. اینکه اصلا چه اتفاقی میان آلیس و خانوادهاش افتاده است؟ آنها تا چه اندازه مسئولیتپذیر هستند؟ فصل مشترک پریهای جنگل و آلیس کجاست؟ او تا چه اندازه گناهکار است؟ جاده هالو نیازمند یک بازنویسی مجدد است، پر کردن باگهایی از فیلمنامه که مخاطب را در دردسر میاندازد. با اینحال جاده هالو بخاطر بازیها، تعلیقها و افکتهای صوتی خوبش شایستهی یکبار دیدن است، اگرچه به پای زیر سایه فیلم قبلی انوری نمیرسد.