نقد فیلم ۲۸ سال بعد (28Years Later) | یکی از مهمترین فیلمهای ۲۰۲۵
در میان فیلمهای آخرالزمانی فیلم ۲۸ روز بعد شبیه یک انقلاب بود. دنی بویل چیزی را ساخت که توانست روی فیلمهای این ژانر و زیرژانر زامبیمحور تاثیر بسزایی داشته باشد. این فیلم از آن جهت مهم بود که المانهای تازهای را وارد سینمای دیستوپیایی میکرد. درواقع تا قبل از ساخت این فیلم، فیلمهای زامبیمحور زیادی وجود نداشتند دنی بویل و نویسندهاش کاری کردند تا این زیرژانر جان بگیرد. بواسطهی موفقیت ۲۸ روز بعد، در سال ۲۰۰۷، دنبالهای برایش ساخته شد. البته این دنباله تنها یک شباهت اسمی را به دوش میکشید وگرنه نه خبری از کیلین مورفی بود و نه دنی بویل. ۲۸ هفته بعد نتوانست رضایت سابقی که از فیلم سال ۲۰۰۱ بوجود آمده بود را دوباره تکرار کند، چراکه اصلا انگار یک فیلم جداگانه بود!
حالا بعد از چندین سال دوباره همان سازندگان اصلی ۲۸ روز بعد، آمده و ۲۸ سال بعد را ساختهاند. دوباره دنی بویل، الکس گارلند و کیلین مورفی در این فیلم حضور دارند، البته مورفی فعلا بهعنوان تهیهکننده اجرایی با دنی بویل همکاری دارد. آرزویی که برای طرفداران قسمت اول این مجموعه حالا برآورده شده است. کیلین مورفی در ۲۸ روز بعد در لندنی پر از زامبی از کما بیرون میآمد اما در ۲۸ هفته بعد خبری از او نبود و داستان دربارهی لندنی روایت میشد که بعد از پاکسازی دوباره به ویروس زامبی مبتلا شده است.
در ادامه داستان فیلم لو میرود
دنی بویل فیلم ۲۸ روز بعد را با دوربین دیجیتال VHS فیلمبرداری کرد. دوربینی که حس سادگی و ایدههایی از دنیای مستند را به این اثر کشاند. چیزی شبیهبه سبک نئورئالیسم ایتالیا. حالا او دوباره در این فیلم مخاطباش را اینگونه سوپرایز میکند، این فیلم با دوربین آیفون ساخته شده است! فیلمی که سبک بصریاش لذت بسیاری به مخاطب میدهد و قاببندیهایش لحظهای از ذهن مخاطب پاک نمیشود. جالب اینجاست که تصاویر فیلم بهشدت حرفهای ضبط شدهاند و اصلا مشخص نمیکند که پای دوربینهایی مثل رد (Red) و الکسا (Alexa) در این فیلم باز نشده است.
هر دو فیلم دنی بویل نمونهی موفقی از شیوهی بکارگیری ژانر است. ژانر در اینجا تنها بهانهای است برای بهتصویر کشیدن جامعهای ازهمپاشیده
در فیلم ۲۸ سال بعد سالها از شیوع ویروس خشم در بریتانیا میگذرد. حالا اروپا بازماندگان بریتانیایی را رها کرده است و کاری به کارشان ندارد. فیلم در یکی از همین دهکدههای قرنطینه شده اتفاق میافتد و با زندگی نوجوانی بهنام اسپایک پیش میرود. فیلم ۲۸ روز بعد علاوهبر اینکه اثری جریانساز در میان فیلمهای آخرالزمانی بود، در هستهی مرکزیاش هم روایتی داشت که بر پایهی مناسبات درام پیش میرفت و از المانهای ژانر به صورت کنترلشده استفاده میکرد. حالا در ۲۸ سال بعد هم دنی بویل دوباره همین رویکرد را پیش گرفته است. هر دو فیلم دنی بویل نمونهی موفقی از شیوهی بکارگیری ژانر است. ژانر در اینجا تنها بهانهای است برای بهتصویر کشیدن جامعهای ازهمپاشیده.
۲۸ سال بعد با جهان زامبیگری خود همراه با یک زیرمتن سیاسی قوی شروع میشود، البته زیرمتنی که تنها تا اواخر پردهی اول دوام میآورد. پرچم رنگپریدهی بریتانیا، تصویر ملکهی انگلیس و آن ترانههای حماسی که همهشان درنهایت مردم را به انزوا کشانده است. حالا از سرزمینی که هیچگاه خورشید درش غروب نمیکرد، تنها یک دهکدهی قرنطینه شده باقی مانده و عکس ملکهای که در حال نیشخند زدن به مردم بختبرگشته است. بریتانیای این فیلم بریتانیایی شکستخورده است، قوانین قرون وسطا درش در جریان است، مردمش نمیدانند موبایل چیست؟ پروتز لب چیست؟ شبکههای اجتماعی چه معنایی دارند و اصلا خرید اینترنتی به چه معناست؟
حالا زیر سایهی ملکهای که خورشید بواسطهی استعمارهای پیدرپی سربازانش، خورشید هیچگاه در کشورش، غروب نمیکرد، حالا این زامبیها هستند که هیچگاه غروب نمیکنند! حال در چنین بستری، اسپایک قهرمان این قصه باید سفر قهرمانیاش را شروع کند. این دهکده طبق شرایط زمانه رسم هولناکی دارد. پسرها برای شروع مرحلهی تازهای از زندگیشان باید از جزر دریا استفاده کنند و برای شکار زامبی به جنگل برسند، جائی که زامبیها طبق نظریهی داروین با محیط پیرامونشان سازگار شدهاند و گونههای متنوع زیادی از آنها بوجود آمده است.
مسیر مرد شدن قهرمان قصه بواسطهی دنیایی زنانه شکل میگیرد. جهانی که در آن زایشی اتفاق میافتد و کهنالگوی مادر نقش بزرگی را برای تکامل مسیر مردانگی یک پسر گردن میگیرد
اسپایک با ترس فراوان پا به جنگل میگذارد و به شکار زامبی میرود، بدون اغراق دنی بویل در پردهی ابتدایی فیلم از لحاظ ژانری یکی از بهترین سکانسهای سینمایی این زیرژانر را رقم زده است. تعلیق رویارویی قهرمان قصه با زامبیها و نوع قاببندیهای جهان بقایی این پرده، مخاطب را مضطرب میکند و او را به دل فاجعهای هولناک میاندازد. درنهایت اسپایک همراه با پدرش از این سفر قهرمانی به سلامت برمیگردد اما نقطه عطف مهمی شکل میگیرد. عقدهی ادیپ به کمک موتور درام میآید و حادثه محرک بزرگی خلق میشود.
درواقع از پردهی دوم به بعد است که ۲۸ سال بعد وارد مسیر درام خود میشود و از مرحلهی روایت ابتدایی عبور میکند. در شخصیتپردازی قهرمان قصه نکتهی ظریفی وجود دارد. اسپایک در دو مرحله به سفر قهرمانی میرود، یکی همراه پدرش که با سختی و اجبار همراه است و دیگری همراه مادرش که با شعف زیادی بهسوی این آزمایش میرود. مسیر مرد شدن قهرمان قصه بواسطهی دنیایی زنانه شکل میگیرد. جهانی که در آن زایشی اتفاق میافتد و کهنالگوی مادر نقش بزرگی را برای تکامل مسیر مردانگی یک پسر گردن میگیرد. اسپایک بهدنبال پیدا کردن دکتر مادرش را برمیدارد و به دل جنگل زامبیزده میزند.
بدون شک از ابتدای پردهی دوم تا انتهای پردهی سوم کیفیت بیشتر عناصر دراماتیکی فیلم افت میکند. فیلم هم از نظر سبک روایی و هم از نظر بکارگیری عناصر ژانری دیگر شبیه پردهی ابتدایی نیست. اول اینکه تعلیق بهشدت کارکرداش را از دست میدهد، مخاطب دیگر از سرنوشت قهرمان قصه نمیترسد و بحران بزرگی نیز سر راهاش قرار نمیگیرد. از همه مهمتر اینکه دنی بویل به راحتی از کنار دکتر رد میشود. او براساس یکی از المانهای سینمای آخرالزمانی یعنی بازگشت به قوانین قرون وسطایی دست به برپایی یک فرقهی نصفهونیمه زده است. کلهمناری که او در این جنگل زامبیزده ساخته است، نمادی است بر رستگاری و قدرت. کله منارهها در دنیای باستان سهم بهسزایی در نوع سنتهای معماری داشتهاند. حالا این چیزی که دنی بویل آن را به وسط میکشد و به یکباره رهایش میکند، اصلا دلچسب نیست. دکتر یکی از آن شخصیتهایی است که میتوانست به اثر بُعد جذابی ببخشد.
از ابتدای پردهی دوم تا انتهای پردهی سوم کیفیت بیشتر عناصر دراماتیکی فیلم افت میکند
البته باید این نکته را هم در نظر گرفت که این فیلم در همین دو پرده خالق سکانسهایی میشود که تمایز خوبی را بین خودش و دیگر آثار زامبیمحور ایجاد میکند. این فیلم خالق زامبی آلفا شده است، یک زامبی هوشمند و قوی که برخلاف دیگر همنوعانش فکر میکند و دست به کنش میزند. در جائی دیگر هم مادر اسپایک کمک میکند تا یک مادر مبتلا فرزندش را به دنیا بیاورد. حالا با توجه به پایانبندی فیلم (که آن هم در نوع خود با توجه به ورود آن گروه دیوانه که اصلا به بقیهی فیلم نیز چه از لحاظ لحن و چه از لحاظ نوع جهانبینی نمیآیند) در قسمت بعدی باید منتظر ورود کیلین مورفی بود، اتفاقی که به گفتهی خود مورفی اگر در قسمت اول کشته میشد هیچگاه رخ نمیداد. این فیلم به پای ۲۸ روز بعد نمیرسد اما از ۲۸ هفته بعد، یک سروگردن بالاتر است. ۲۸ سال بعد اثری خوب در میان فیلمهای زیرژانر زامبیمحور خواهد بود.