نقد فیلم سفید برفی (Snow White) | بدترین فیلم سال؟
فارغ از اینکه موافق ساخت بازسازیهای لایو اکشن از روی انیمیشنهای کلاسیک دیزنی باشیم یا نه، باید گفت که والت دیزنی به فرمول موفق و امنی برای فتح گیشهها رسیده است. اما این غول هالیوود با مشکل بزرگی هم مواجه شده و آن هم ساخت بازسازی از روی انیمیشنهای قدیمیتر است. شاید آثار قدیمیتر مثل پینوکیو یا دامبو موفق نبوده باشند، اما در مقابل دیو و دلبر یا علاالدين کیفیت قابل قبولی داشتهاند یا اثری مثل کروئلا نشان داد میتوان با کمی تغییرات، اثری موفق و جذاب ساخت.
حال نوبت به انیمیشن Snow White and the Seven Dwarfs رسیده است که از همان ابتدا با انتخاب بازیگر سفید برفی جنجال بزرگی به پا کرد. اگرچه دیزنی ظاهرا متوجه شده است انیمیشنهای کلاسیکتر خود نیاز به تغییرات بیشتری دارند و صرف بازسازی یک به یک آن، نمیتواند در این روزها جواب مثبتی بگیرد. انتخاب بازیگر سفید برفی تنها بخش کوچکی از تمام مشکلاتی است که فیلم Snow White دارد. فیلم میزبان مشکلات ریز و درشت بسیاری است که در ادامه به آن خواهم پرداخت.
با شروع فیلم خیلی سریع متوجه تغییرات بزرگی در روند داستان و گذشته سفید برفی میشویم که کلیت هدف سازندگان را بازگو میکند و آن هم این است که نشان دهند هدف فیلم نمایش یک شخصیت زیبا در ظاهر نیست، بلکه میخواهند نشان دهند او از درون زیبا است. درواقع مشکل بزرگ همینجا است که سفید برفی اصلی هم صرفا در ظاهر زیبا نبود و دلیل نامگذاری او بهخاطر رنگ بسیار سفید پوست او بوده که در اینجا به یک شب برفی و زمان تولد او اختصاص داده شده است. همین تغییرات باعث میشود تا با شخصیتی بیهویت مواجه باشیم.
تغییرات داستانی فیلم Snow White صرفا برای موج سواری است تا اینکه باعث بهبود داستان شود.
درواقع سفید برفی یک افسانه آلمانی است که حالا به بدترین شکل ممکن مدرن شده است و دیزنی و سازندگان فیلم واقعا از همان ابتدا به شکل بسیار اشتباهی متوجه مدرن کردن داستان فیلم شدهاند. تغییرات فیلم صرفا به چنین مواردی خلاصه نمیشود و در ادامه حذفیات بیشتری هم تو ذوق میزند. شخصیت شاهزاده شاید کلیشهای باشد، اما اضافه کردن یک شخصیت راهزن به داستان به سبک رابین هود و نشان دادن شجاعت سفید برفی جواب نداده است. درواقع آنها بهدنبال نسخهای از این شخصیت هستند که واقعا خودش هم به درستی نمیداند تکلیفش چیست.
از همه جالبتر اینکه شخصیتهای هفت کوتوله واقعا بخشی از داستان فیلم نیستند و خیلی راحت میتوانیم متوجه شویم آنها بعدا به فیلم اضافه شدهاند. شاید راحتترین راه فهمیدن این موضوع جلوههای ویژه بسیار ضعیف این شخصیتها باشد، اما مشخصترین آن بدون شک عدم داشتن یک نقش کلی در داستان سفید برفی است. آنها قرار نیست تاثیر خیلی خاصی روی این شخصیت بگذارند و آنها با شخصیتی همه فن حریف مواجه هستند که صرفا قرار است به او برای شکست ملکه شیطانی کمک کنند.
این تغییرات باعث شده است تا المانهای مهم داستان اصلی نادیده گرفته شود و فیلم Snow White درنهایت محصولی باشد که صرفا نام آن سفید برفی است و در درون با چیز متفاوتی طرف هستیم. البته با دیدن نام گرتا گرویگ در تیم نویسندگان میتوانیم به جواب بسیاری از سوالات خود برسیم. در هر حال او از فیلمسازانی است که علاقه زیادی به دادن چنین تغییرات افراطی دارد و اینجا به حدی زیاد است که حتی انگار با داستان اصلی مشکل و کینه شخصی دارد. این تغییرات درنهایت برای فیلم بسیار گران تمام شده است و حتی باعث میشود دلمان برای همان لایو اکشنهای تکراری تنگ شود.
فیلم در مجموع خط داستانی مشخصی را دنبال میکند که راهی جز سقوط ندارد. دیالوگهای بسیار سطحی و ضعیفی ارائه میکند، شخصیتها را عوض یا حذف و شخصیتهای ضعیفتری را جایگزین میکند و درنهایت این پکیج به فیلمی تبدیل میشود که فاقد لحظات خوب است و از ابتدا تا انتها به اثری عذابآور برای تماشا کردن تبدیل میشود. اما مشکلات فیلم در اینجا قرار نیست تمام شود و انتخاب بازیگران تیر خلاص آن است. دوست نداشتم پیش از تماشا فیلم انتخاب و عملکرد ریچل زگلر را قضاوت کنم، اما او واقعا انتخاب بسیار ضعیف و بیربطی به نقشش است.
متاسفانه این روزها چنین انتخابهای اشتباهی داغ است و گروهی از این اشتباهات دفاع میکنند که اگر چنین دفاع کورکورانهای وجود نداشته باشد، بدون شک شاهد انتخاب ریچل زگلر برای نقش سفید برفی نبودیم. ریچل زگلر هم از آن دسته بازیگرانی است که یک توانایی خاص دارند و در ادامه برای حفظ جایگاه خود سعی میکنند از حواشی استفاده کنند. زگلر شاید صدای خوبی داشته باشد، اما در اینجا دوباره ثابت میکند که بازیگر خوبی نیست و عملا سفید برفی را به بدترین شکل ممکن اجرا میکند. شخصا نتوانستم هیچ ارتباطی با او در فیلم بگیرم و او حتی شیمی و رابطه خوبی با دیگر بازیگران و شخصیتهای فیلم نتوانسته است داشته باشد.
مشکل صرفا ظاهر یا لاتین بودن بازیگر سفید برفی نیست؛ اگرچه زمانیکه شما یک افسانه آلمانی ر اقتباس میکنید، مشخصا چنین انتخابی واقعا قابل بحث و انتقاد است. اما در اینجا حتی اگر تمامی این موارد را کنار بگذریم، خود زگلر جز اینکه توانایی خواندن دارد، هیچ نکته مثبتی که برای ان نقش مناسب باشد ندارد؛ حتی نوع و سبک خواندن زگلر هم مناسب نقشش نیست. زگلر شاید بازی متوسطی در فیلم داشته باشد، اما شاید کمی تعجب کنید که او بدترین بازیگر فیلم نیست و این مقام تنها شایسته گل گدوت است که نقش ملکه شیطانی را بر عهده دارد.
ریچل زگلر در نقش سفید برفی و گل گدوت در نقش ملکه شیطانی عملکرد بسیار ضعیفی در فیلم Snow White داشتهاند
بازی گل گدوت به حدی بد و ضعیف است که میتوان از تمامی صحنههای حضور او در فیلم میم ساخت و از آن در شبکههای اجتماعی استفاده کرد. سوالی که مطرح میشود این است که آیا واقعا کسی متوجه این بازی فاجعهبار نبوده است؟ حقیقتش تنها حالتی که میتواند این موضوع را منطقی کند این است که مارک وب از نقطهای تصمیم گرفته است تا تمامی فیلم را تنها با یک کات فیلمبرداری کند و هرچه سریعتر از محل دور شود و دیگر باز نگردد. درواقع میتوان گفت که از جایی احتمالا خود سازندگان فیلم هم میدانستند چه خبر است و فیلم آنها قرار است چه چیزی از آب در بیاید.
تنها منطق انتخاب گدوت میتواند ظاهر او باشد و در مابقی بخشها واقعا نمیتوان دلیل دیگری پیدا کرد. میتوان به جرات گفت که فیلم سفید برفی ضعیفترین تیم بازیگری در بین فیلمها لایو اکشن دیزنی را در اختیار دارد. اما در بخش آهنگ و موسیقی هم فیلم نسبت به انیمیشن افت زیادی دارد تا تنها بخشی که شاید میتوانستیم به آن امیدوار باشیم هم با موفقیت شکست بخورد. فیلم درنهایت در هیچ زمینهای قرار نیست ما را راضی کند و تنها بخشی که درست تا حدی اجرا شده، طراحی لباسها است.
فیلم Snow White با داشتن تغییرات داستانی که صرفا برای موج سواری است تا اینکه باعث بهبود داستان شود، انتخاب بسیار ضعیف بازیگران اصلی از جمله ریچل زگلر در نقش سفید برفی و گل گدوت در نقش ملکه شیطانی تا موسیقی و آهنگهای ضعیفتر در مقایسه با انیمیشن اصلی بزرگترین شکست دیزنی در چند سال اخیر است و میتوان گفت فیلم سفید برفی میتواند نامزد بدترین فیلم سال باشد، اما درسهای این شکست میتواند باعث شود دیزنی رویه متفاوتتری برای بازسازیهای لایو اکشن بعدی بگیرد؛ چرا که میدانیم قرار نیست روند آن متوقف شود.