نقد فیلم شوالیه های آلتو (The Alto knights) | دنیرو بعد از دوران طلایی پدرخوانده‌ ها

دوشنبه 15 اردیبهشت 1404 - 16:59
مطالعه 6 دقیقه
رابرت دنیرو در دادگاه در فیلم the alto knights
شوالیه‌های آلتو فیلمی جنایی مافیایی با بازی رابرت دنیرو است که براساس داستان زندگی یکی از سران مافیا پیش می‌رود. با نقد این فیلم همراه زومجی باشید.
تبلیغات

فیلم شوالیه‌های آلتو، یک جنایی مافیایی است که براساس زندگی فرانک کاستلو یکی از شناخته‌شده‌ترین و مهم‌ترین سران مافیای ایتالیایی آمریکایی ساخته شده است. او که نقش مهمی در هدایت بخش زیادی از جرائم سازمان یافته را داشت به نخست‌وزیر مافیا شهرت پیدا کرده بود. فرانک کاستلو بواسطه‌ی قدرت روزافزون‌اش توانست اتحاد بزرگ ایتالیایی آمریکایی را بین خانواده‌های مافیایی ایجاد کند. بعد از آن بود که نیویورک بین ۵ خانواده‌ی مافیایی تقسیم شد و جرائم سازمان‌یافته تحت نظر آن‌ها شکل می‌گرفت. این فیلم که براساس وقایع زندگی فرانک کاستلو ساخته شده است، از نظر تاریخی فیلمی تحریف شده به‌حساب می‌آید، چراکه بخشی مهمی از وقایع نمایش داده شده در آن از واقعیت به دور است.

فرانک کاستلو در واقعیت یکی از قدرتمندترین و پرنفوذترین سران مافیا بود که در تولید الکل تقلبی در زمان ممنوعیت الکل در ایالات متحده نقش بسیاری داشت. او همچنین در زمینه‌ی مواد مخدر فعالیت می‌کرد، چیزهایی که این فیلم نادیده‌شان می‌گیرد. فیلم گویی قصد تطهیر این شخصیت را دارد. فیلم شوالیه‌های آلتو از همه‌ی ظرفیت‌های این شخصیت برای شکل‌گیری درام‌اش استفاده نمی‌کند. درواقع وقتی فیلم را می‌بینیم اصلا گمان نمی‌کنیم که فرانک کاستلوی دنیای واقعی فردی قدرتمند و مخوف باشد. The Alto knights، اثری شتاب‌زده است، فیلمی که چیز زیادی به زیرگونه‌ی مافیایی اضافه نمی‌کند و از طرفی هم در حد اتفاقات رخ داده در دنیای واقعی ظاهر نمی‌شود.

در ادامه داستان فیلم لو می‌رود

بعد از ساخت فیلم پدرخوانده مسیر جدیدی در سینمای جنایی شکل گرفت. فورد کاپولا به‌همراه مارتین اسکورسیزی آمدند و حیات تازه‌ای به آثار مافیایی بخشیدند. حالا دیگر گنگسترهای سیسیلی در سینما اسم و رسمی پیدا کرده بودند. درواقع آثار این دو کارگردان جریان تازه‌ای را در سینما بوجود آورد و توانست مخاطبان زیادی را به خود جلب کند، آنهم زمانی که فیلم‌های مافیایی دیگر آنچنان طرفدار نداشتند. بعد از پدرخوانده فیلم‌های زیادی به تبعیت از شاهکار فورد کاپولا ساخته شد، آثاری مثل رفقای خوب، روزی روزگاری در آمریکا و دست‌نیافتنی‌ها. البته این بدان معنا نیست که تا قبل از پدرخوانده فیلم‌های مافیایی وجود نداشتند، چنانچه ریشه فیلم‌های مافیایی به سینمای صامت برمی‌گردد اما دوران رکود بزرگ اقتصادی آمریکا زمینه‌ساز ساخت بسیاری از فیلم‌های مافیایی مثل فرشتگانی با چهره‌های کثیف را فراهم کرد، دورانی که نقش بسزایی در پیش‌برد این زیرژانر داشت.

اوج سینمای مافیایی را می‌توان تا اواخر دهه‌ی ۳۰ در نظر گرفت که البته بعد از این دوران نیز سینما با تجربه‌ای که از سال‌های رکود کسب کرده بود فیلم‌های مهم مافیایی دیگری را مثل نشانی از شر ساخت

درواقع اوج سینمای مافیایی را می‌توان تا اواخر دهه‌ی ۳۰ در نظر گرفت که البته بعد از این دوران نیز سینما با تجربه‌ای که از سال‌های رکود کسب کرده بود فیلم‌های مهم مافیایی دیگری را مثل نشانی از شر ساخت. که بعد از آن هم کارگردانانی مثل دی پالما، کاپولا، اسکورسیزی، سرجئو لئونه و... دوباره مسیر سینمای مافیایی را تغییر دادند. تا قبل از پدرخوانده، فیلم‌های مافیایی ساخته می‌شدند اما چه شد که بعد از این سه‌گانه توجه مخاطبان و فیلمسازان به این زیرگونه بیش‌ازپیش جلب شد؟ جواب این سوال را می‌توان در عاملی بنام جغرافیا و فرهنگ جست‌وجو کرد. مخاطب عاشق مافیای سیسیل شده بود و بعید بود که فیلم‌های مافیای ژاپن، آمریکا و... را با این شدت دنبال کند. درواقع جغرافیا عامل تعیین‌کننده‌ای برای فیلم‌های مافیایی است. گنگسترها هر جا که باشند پیرو سنت‌های خودشان هستند و جرائم‌شان با توجه به خصوصیت محیط اطراف‌شان شکل می‌گیرد. پدرخوانده بخاطر اهمیت به خانواده و پیوندهای عاطفی درون خانوادگی بین مخاطبان محبوب شد، به‌همین دلیل تماشاگر دوست داشت که همیشه داستان مافیای ایتالیایی را تماشا کند.

شوالیه‌های آلتو یکی از بدترین فیلم‌های مافیایی است. تمام ذهنیتتان را درباره‌ی آثار مافیایی خراب می‌کند. درواقع تنها المان سینمای مافیایی آن رابرت دنیرواش است. فیلم داستان دو رئیس بزرگ مافیا را روایت می‌کند که برای تصاحب قدرت با یکدیگر اختلاف‌های خونینی پیدا می‌کنند. فرانک و ویتو که سال‌های سال جرائم سازمان‌یافته را با یکدیگر هدایت می‌کردند حالا به اختلاف خورده‌اند تا جائی که ویتو برای کشتن فرانک قاتل اجیر می‌کند. فیلم با لحظه‌ی شلیک گلوله به سر فرانک شروع می‌شود اما او نمی‌میرد و می‌گوید که پیغام را دریافت کرده است. حالا فیلم وارد فلش‌بک می‌شود و روایت بین گذشته و حال حرکت می‌کند. از طرفی هم فیلم از فرانک به‌عنوان راوی استفاده می‌کند.

ایده‌ی فیلم این است که فرانک باید قدرت را به ویتو انتقال دهد. همه‌ی کشمکش‌های این فیلم بر سر همین انتقال قدرت شکل می‌گیرد. اول اینکه فیلمساز می‌خواهد قصه‌ی بسیار بزرگی را در مدت زمان کوتاهی بگنجاند. فکرش را کنید که سه‌گانه‌ی پدرخوانده در ۲ ساعت خلاصه شود. این فیلم همه چیز را خلاصه می‌کند و کنار هم می‌‌چپاند. از کودکی و نوجوانی فرانک و ویتو گرفته تا اتفاقاتی که منجر به دستور قتل فرانک می‌شود. مشکل بعدی فیلم که خیلی توی ذوق می‌زند، روایتگری فرانک است. اثر خیلی چیزها را نشان نمی‌دهد و بجایش آن‌ها را با صدای فرانک برای مخاطب روایت می‌کند که خب ضربه‌ی بزرگی به فیلم زده است. مثلا فیلمساز به جای اینکه بیاید گذشته‌ی این دو نفر را در سکانس‌هایی بسازد و کشمکش‌هایی بین‌شان بیندازد، متوصل به صدای فرانک می‌شود.

یکی از خصوصیت‌های اصلی قهرمان و یا ضدقهرمان‌های فیلم‌های مافیایی این است که آن‌ها از کف جامعه آمده‌ باشند و زندگی گذشته‌شان چنگی به دل نزند

در این شرایط دیگر مخاطب احساس همدلی‌اش را با شخصیت‌های اصلی قصه از دست می‌دهد. درواقع یکی از خصوصیت‌های اصلی قهرمان و یا ضدقهرمان‌های فیلم‌های مافیایی این است که آن‌ها از کف جامعه آمده‌ باشند و زندگی گذشته‌شان چنگی به دل نزند. چنانچه پدرخوانده به‌طور مفصل به این بخش از زندگی کورلئونه می‌پردازد. اما این فیلم چنین نیست. گذشته و زندگی فرانک و ویتو تنها در چند عکس خلاصه شده‌اند و هیچ حرکت مشترک دراماتیکی را ما از آن‌ها نمی‌بینیم. گویی آن‌ها هیچ بکگراندی ندارند، در گذشته نزیسته‌اند و مشخص نیست که زندگی‌شان چگونه این همه دستخوش تغییر شده است.

عدم‌باورپذیری نیز یکی دیگر از مشکلات این فیلم است. فرانک و ویتو به‌عنوان سران قدرتمند خانواده‌های مافیا قابل درک و باور نیستند. اصلا نمی‌توان آن‌ها را به‌عنوان مافیا قبول کرد. درواقع در حداش نیستند. نه تشکیلاتی دارند و نه ثروتی که به چشم بیاید، آن‌ها فقط حرف‌‌اش را می‌زنند. هیچ تفاوتی با آدم‌های عادی کوچه و خیابان ندارند و گاهی نیز باعث خنده می‌شوند مثلا جائی که پلیس دیدشان می‌زند و آن‌ها مثل موروملخ فرار می‌کنند. مخاطب به این امید پای فیلم‌های مافیایی می‌نشیند که از زندگی گنگسترها سر در بیاورد، چیزهایی را ببیند که در زندگی واقعی شاید هیچگاه نبیند اما این فیلم هیچ چیزی به مخاطب ارائه نمی‌دهد و افراد مافیا را آدم‌های ضعیفی به‌تصویر می‌کشد که نمی‌توانند کسب‌وکارشان را اداره کنند.

درام این فیلم به سرعت پیش می‌رود. کشمکش‌ها آنقدر آبکی و توخالی هستند که مخاطب چالش زیادی را احساس نمی‌کند. درواقع هیچ درگیری دندان‌گیری در این میان وجود ندارد و همه‌اش به صحبت‌های فرانک می‌گذرد. مخاطب حس می‌کند که همه چیز یک شوخی است، آن گلوله‌ای که به سر فرانک شلیک شد از روی بی‌احتیاطی بوده است و فرانک و ویتو هم هیچ مشکلی با هم ندارد و قرار است با اسلحه‌ی پلاستیکی با یکدیگر روبه‌رو شوند. نه نقطه اوجی در فیلم دیده می‌شود و نه نقطه عطفی . کشمکش‌ها آنقدر بی‌جان‌اند که تعلیقی زاییده نمی‌شود.

فیلم The Alto knights، اثری ضعیف در میان آثار مافیایی است. روایتی که نه ایده‌ی خوبی دارد و نه کشمکش‌ها و اتفاقات پرداخت‌شده‌ای که ترس و اضطراب بیافریند و مسیر جدیدی را برای این سینمای جذاب باز کند

حوصله‌ی مخاطب هم در چنین شرایطی سر می‌رود، چون او می‌داند که قرار نیست بلایی سر فرانک بیاید. در چنین شرایطی ساختار اثر بهم می‌ریزد و مخاطب دیگر نمی‌تواند با قصه ارتباط احساسی برقرار کند. درهم بودن اتفاقات فیلم باعث شده که سکانس‌ها ارتباط طولی با یکدیگر نداشته باشند و فیلمساز هر وقت که دلش بخواهد به جائی از زندگی این دو نفر برود و مسئله‌ای نه‌چندان پررنگ را در آنجا خلق کند. فیلم The Alto knights، اثری ضعیف در میان آثار مافیایی است. روایتی که نه ایده‌ی خوبی دارد و نه کشمکش‌ها و اتفاقات پرداخت‌شده‌ای که ترس و اضطراب بیافریند و مسیر جدیدی را برای این سینمای جذاب باز کند. این فیلم تنها بخاطر بازی رابرت دنیرو قابل تحمل است.

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز
تبلیغات

نظرات