نقد فیلم هورایزن: یک حماسه آمریکایی (Horizon an American Saga Chapter)
در دنیای وسترن نام کوین کستنر همانند شخصیتهای مهمی مثل جان فورد، کلینت ایستوود، سرجیو لئونه و غیره از اعتبار خاصی برخوردار است. وسترنهای کستنر متعلق به زمانی هستند که این ژانر از دوران سنتی و ضد وسترنهای اولیه عبور کرده بود. کستنر در سال ۱۹۹۰ با ساخت فیلم با گرگها میرقصد (Dances with Wolves) توانست جان تازهای به این ژانر از نفس افتاده ببخشد و مسیر تازهای برای ساخت ضدوسترنهای آینده باز کند. رقصنده با گرگها اثری آوانگارد بود که باعث شد سینمای وسترن همچنان در صحنه بماند و از بین نرود. این فیلم معادلات وسترنهای کلاسیک و اسپاگتی را بهم ریخت و عناصر تازهای را پرداخت کرد.
جهان وسترن، دنیایی وسیع و پر از کهنالگوهای سینمایی است. این ژانر هم از لحاظ ساختاری و هم روایی دربردارندهی الگوهای خاصی است که باعث شده است ژانر وسترن بواسطهی آنها شناخته شود. سرخپوستان و بومیان، ارتش شمال، جنگ داخلی آمریکا، خیر و شر، ششلولبندها، زنان تنها، قهرمانانی پاکباخته، دلیجان، میخانهها، زنان بدکاره، شهرهای تازه تأسیس با ساختمانهای چوبی و... المانهایی هستند که در ژانر وسترن فیلمبهفیلم تکرار خواهند شد. وسترن سفری طولانی اما جذاب را در طول بیش از یک قرن طی کرده است، بههمین دلیل ساخت یک اثر وسترن در این روزهای سینما بدون تلفیق با ژانرهای دیگر شاید چندان عاقلانه نباشد. چراکه مخاطب بهدنبال این خواهد بود که بداند وسترن پیش رویش چه چیزی به این ژانر کهن افزوده است.
در ادامه داستان فیلم لو میرود
کوین کستنر بعد از سال ۲۰۰۳ که وسترن چراگاه آزاد (Open Range) را ساخت ترجیح داد که تا مدتها فیلمی را کارگردانی نکند. او حالا گویی دلش برای ژانر وسترن تنگ شده و قرار است سه دنبالهی دیگر برای این فیلم بسازد. فیلم Horizon an American Saga Chapter اولین قسمت از یک چندگانهی سینمایی است که به روایت داستانهایی از جهان غرب میپردازد. این فیلم که برای اولینبار در جشنواره فیلم کن بهنمایش درآمد، توجه منتقدان را در این مراسم به خود جلب کرد. با اینحال هورایزن تا به اینجا نتوانسته است همهی منتقدان را راضی نگه دارد. درواقع باید صبر کرد و دید که آیا کستنر در قسمتهای بعدی به ارائهی یک روایت قوامدار میرسد یا خیر؟
فیلم هورایزن: یک حماسه آمریکایی (Horizon an American Saga Chapter)، اثری قوی و قابل اعتنا در کارنامهی کوین کستنر نیست!
هورایزن روایتگر چند داستان مختلف با شخصیتهای متفاوتی است که بهطور موازی با یکدیگر روایت میشوند. داستان این کارکترها که بهطرزی موازی با یکدیگر پیش میروند تا به اینجای کار در هیچ نقطهای به یکدیگر وصل نشدهاند. بهتر است به این فیلم بهعنوان یک مقدمه برای سه قسمت دیگر نگاه کرد وگرنه اگر با دیدی غیر از این بخواهیم به هورایزن دقیق شویم، چیزی جز یک ناامیدی نصیبمان نخواهد شد. کستنر در این فیلم گویا در حال مقدمهچینی برای روایتی بزرگتر است. او در این اثر کارکترهایش را یکییکی به ما معرفی میکند تا در قسمتهای دیگر به پرداخت بهتری راجعبشان دست یابد. البته اینها تنها حدسوگمان است و اگر چنین اتفاقی رخ ندهد، این چندگانه قطعا اثری بیارزش در ژانر وسترن خواهد بود.
فیلم هورایزن: یک حماسه آمریکایی (Horizon an American Saga Chapter)، اثری قوی و قابل اعتنا در کارنامهی کوین کستنر نیست. رابطهی میان ژانر وسترن و کستنر رابطهای دو طرفه است، همانقدر که وسترن باعث شهرت این کارگردان شد او نیز تاثیرات بسیاری روی ژانر وسترن قرار داد. حال فیلم هورایزن هیچ کجای این رابطه قرار ندارد. نه چیزی به ژانر وسترن اضافه کرده است و نه همانند رقصنده با گرگها میتواند اثری قابل دفاع در کارنامهی کستنر باشد. هورایزن یک وسترن سنتی و کلاسیک است. کستنر در این فیلم ترجیحاش بر این است که به سالهای ابتدایی وسترن ادای احترام کند و حرف چندانی از ضدوسترنها به میان نیاورد.
همانطور که در ابتدای این مطلب نیز گفته شد فیلم هورایزن متشکل از چند داستان با شخصیتهای متفاوت است. کارکترهایی که در غرب وحشی برای بقا میجنگند و به ناچار هرطور که شده باید از خود دفاع کنند. تلاش برای زندگی و زنده ماندن عنصری مشترک میان داستانهای موازی این فیلم است. در ابتدای این فیلم وقتی که مهاجران درکنار رودخانهی آپاچیها کمپ میزنند و شبانه مورد حمله قرار میگیرند، هر دو گروه برای حفاظت از چیزی که فکر میکنند، متعلق به خودشان است میجنگند و کشته میشوند. تنها چیزی که دراینمیان وجود دارد توحش به شیوهی چیزی است که در غریزهی آدمی زندگی میکند.
کستنر در این فیلم به عناصر یک وسترن سنتی پایبند است
در داستانهای بعدی نیز چنین مضمونی تکرار میشود و کارکترها بر سر تصاحب زمین، معدن و مکانی تازه برای زندگی با یکدیگر و طبیعت به نبرد میروند و میجنگند. گروه مهاجران از بیم حملهی سرخپوستها و کمآبی محتاطانه عمل میکنند و سرخپوستان نیز از دور مراقب حرکت تازهواردان در زمینهایشان هستند. علاوهبر همهی اینها کستنر در حال نشان دادن چگونگی شکلگیری تمدن جدید در آمریکاست. همهی این داستانها گویی قرار است در انتها به هورایزن ختم شوند، منطقهای که مقصد آخر همهی مهاجران است. کستنر به سبک جان فوردی سرخپوستان را عامل خطرناکی دربرابر تمدن میبیند و همچون او در داستان ابتدایی بهدنبال پررنگ نشان دادن خطر بدویت است.
همانطور که گفته شد کستنر در این فیلم به عناصر یک وسترن سنتی پایبند است. سرخپوستانی که به شیوهی جان فورد بهتصویر کشیده میشوند و مردمان سفید را از پای درمیآورند. یا قهرمانی با کهنالگوی خیر که به شهری میرسد و قرار است آنجا را از شر و ناپاکی پاک کند. حال خود کستنر در این فیلم در نقش همان قهرمان پاک ظاهر شده است، کارکتری که طبق یکی دیگر از عناصر فیلم وسترن سنتی تبدیل به فرشتهی نجات زنی بدکاره میشود. کستنر در ادامهی بکارگیری ویژگیهای یک وسترن اصیل به استفاده از پیرنگ خیانت و انتقام میرسد. انتقام همانند کهنالگوی خیر و شر جز جدانشدنی وسترنهای اینچنینی است. کستنر روایت خود را در بستری از انتقام به حرکت درمیآورد. پسربچهای برای انتقام مرگ پدر و مادرش کیلومترها میتازد و اسلحه میخرد، پسران یک مرد بدطینت برای گرفتن انتقام از زنی بدکاره همه جا را میگردند و سرخپوستان بهخاطر تصرف زمینهایشان دست به کشتار میزنند.
فیلم Horizon an American Saga Chapte، روایتی با داستانهای مختلف است. داستانهایی که هر کدام به نوبهی خود باید دربردارندهی قصهای جذاب و گیرا باشند. با اینحال کستنر در مدت زمان طولانی چند ساعته نسبت به پرداخت قصهای عمیق ناتوان است. یک بهمریختگی ساختاری در میان این روایتها وجود دارد که مخاطب را نسبت به درک آنچه در تصویر اتفاق میافتد گیج میکند. تماشاگر در نگاه اول حس میکند هورایزن فیلمی است که داستانهایش هرکدام تکههایی از چند فیلم جداگانه هستند. روایتهایی که بهطرز ناکارآمدی درکنار یکدیگر قرار گرفتهاند و معلوم نیست که قرار است به کجا ختم شوند.
هورایزن در ارائه و پرداخت شخصیتهایش ناتوان است و نمیتواند قصهای درخور برایشان تعریف کند
هورایزن در ارائه و پرداخت شخصیتهایش نیز ناتوان است و نمیتواند قصهای درخور برایشان تعریف کند. بخش بزرگی از زندگی کارکترهای این ماجرا بر تماشاگر پوشیده میماند. بهجز کستنر که با خود ذات قهرمانان وسترن را همراه دارد، سایرشان تقریبا بدون بکگراندی کارامد در دل قصه مشغول ارائهی کنشهای سطحی هستند.
مثلا داستان زنی که از دست آن خانوادهی وحشی گریخته و به مردی مهربان پناه آورده است، بر مخاطب چندان عیان نیست و نمیتوان همانند یک معمای منطقی بهش نگاه کرد. جدای از شخصیتهای ضعیف این فیلم، قصهها نیز فاقد تعلیق و هیجان هستند. روایتها در ارائهی یکسری کشمکشهای گیرا به تماشاگر ناکام میمانند و در همان ابتدا متوقف میشوند. فیلم هورایزن اولین قسمت از یک چندگانه است که از همین ابتدا تماشاگر ژانر وسترن را ممکن است ناامید کند. کستنر در این قسمت اطلاعات بدرد بخوری ارائه نداده است و تماشاگر باید منتظر قسمتهای بعدی بماند.
نظرات