نقد سریال اکو (Echo) | اولین سریال مارول با درجه بزرگسال
شخصیت مایا لوپز ملقب به اکو برای اولینبار در سریال Hawkeye معرفی شد و در ادامه ساخت سریال مستقل این شخصیت تایید شد که اتفاقات آن پس از حوادث سریال هاکای جریان دارد. مدتی میشود که این سریال منتشر شده است و سریال Echo به منشا داستانی شخصیت اکو میپردازد که پس از حوادث بیرحمانه نیویورک، مایا لوپز حالا به زادگاهش بازگشته است. او باید با گذشتهاش مواجه شود و با ریشههای خود که بومیان آمریکا هستند، ارتباط برقرار کند تا معنای خانواده و جامعه را بپذیرد تا او امیدی برای ادامه دادن داشته باشد.
اما این سریال به چند دلیل در ابتدا مورد توجه قرار گرفته است. اولین مورد حضور شخصیتهای دردویل و کینگپین در سریال است که باعث شد تا زمزمههایی مبنیبر این موضوع ایجاد شود که سریال ممکن است پیش زمینهای برای سریال Daredevil: Born Again باشد. مورد دوم درجه سنی TV-MA یا بزرگسال سریال است که برای اولینبار در یک سریال دنیای سینمایی مارول رخ میدهد و حالا باعث شده است انتظارات زیادی از بخشهایی از سریال مثل صحنههای اکشن داشته باشیم.
اما سؤال اصلی اینجا است که آیا سریال به اهداف خود رسیده است؟ نکته اول این است که باید ببینیم هدف اصلی سریال چه چیزی است. آیا هدف سریال زمینهچینی برای آثار با درجه سنی بزرگسال است یا اینکه میخواهد زمینهساز حضور قهرمانهای سطح خیابان در MCU باشد یا میخواهد به سمت آثاری برود که به جلوههای ویژه گسترده تکیه نکند؟ با یک تعریف کلی میتوان گفت که سریال اکو از هر بخش یک سیب برداشته است و درنهایت تمرکز خود را کاملا روی یک سبد نگذاشته است.
کینگپین با کنار زدن مایا لوپز به ستاره اصلی سریال Echo تبدیل شده است
سریال Echo شروع خوبی دارد و تقریبا همان چیزی است که در تبلیغات سریال به ما وعده داده شده است. یک سریال با اکشنهایی تقریبا مشابه سریالهای نتفلیکس که تمرکز آن بیشتر روی گذشته مایا لوپز تا پس از حوادث سریال Hawkeye است. بهطور کلی سریال تلاش میکند تا نشان دهد که چگونه مایا لوپز در طول سالها راه خود را گم کرده است و حالا پس از اینکه فکر میکند کینگپین را به قتل رسانده است، میخواهد همان راه را ادامه دهد و به همین منظور به خانه بازگشته است.
روند کلی دو قسمت اول سریال تقریبا مشابه هم هستند، اما از همان ابتدا سریال یک بخش نگران کننده دارد و درواقع همان بخشی است که باعث میشود در مورد هدف سریال کمی مردد شویم. سریال درواقع با صحنهای از اجداد مایا لوپز آغاز میشود که هر نسل قدرتها را به ارث میبرند تا از خانواده و مردم خود دفاع کنند. حالا این قدرت قرار است به مایا لوپز هم به ارث برسد و دقیقا همان مشکلی است که در بسیاری از سریالهای MCU میتوان مشاهده کرد و آن هم جلوههای ویژه و تغییر قدرتهای شخصیت اصلی داستان است.
اگر هدف سریال پیاده کردن مبارزات خیابانی مشابه دردویل است، این صحنهها در تناقض کامل داستان هستند. در نقطه مقابل سریال تلاش میکند قدرتهای مایا لوپز را نسبت به منبع اقتباس آن تغییر دهد. بهطور کلی میتوان گفت که سریال هم دنبالهرو سیاستهای قبلی سریالهای مارول است که براساس آن حتی قدرتهای یک شخصیت ممکن است تغییر کند و هم اینکه تلاش میکند این سریالها را وارد مسیر جدیدی کند.
اما پس از دو قسمت ابتدایی سریال، سریال اکو وارد یک چالش جدی میشود و آن هم دادن یک هدف کلی به سریال و شخصیت مایا لوپز است. روند کلی داستان و ارتباط دادن مایا با اجدادش روی کاغذ هم مورد جذابی نیست و سازندگان بهخوبی از این موضوع آگاه هستند. حتی تعداد صحنههای اکشن سریال کاهش چشمگیری پیدا میکند که این موضوع تا حدی باعث از دست رفتن یکی از جذابیتهای دو قسمت اول سریال شده است.
اما راهحل سازندگان چیست؟ راهحلی که آنها دارند بازگشت کینگپین با بازی وینسنت دن آفریو است. اگرچه بازگشت این شرور محبوب در سریال Hawkeye تا حدی ناامید کننده بوده است، اما او بازگشت متفاوتی در سریال Echo دارد و این دقیقا بخشی است که باعث میشود احساس کنیم سریال در بخشهایی با روش گذشته پیش رفته است و در بخشهایی تصمیم دارد چیزهایی را تغییر دهد.
کینگپین در سریال درواقع به نسخه سریال Daredevil دوباره تبدیل شده و اتفاقات سریال را رسما بخشی از MCU معرفی کرده است. این موضوع خبر خوبی است و حتی میتواند خبر خوبی برای سریال مستقل دردویل هم باشد. اگرچه دردویل حضور بسیار کمرنگی داشت و انتظار داشتم نقش بیشتری را در روند سریال داشته باشد، اما سریال تا پیش از قسمت پایانی استفاده خوبی از کینگپین کرده است.
سریال Echo در پایان به اثری تبدیل میشود که بیننده نمیتواند دلیل منطقی برای ساخت آن پیدا کند
اگرچه نمیتوان از بازی خوب آلاکوآ کاکس در نقش مایا لوپز گذشت و باید اعتبار بیشتری به بازی او داده شود، اما متاسفانه کینگپین ستاره اصلی سریال است. دلیل اصلی این موضوع هم میتواند این باشد که سریال نتوانسته است آن شاخ و برگ مناسبی که خط داستانی مایا لوپز دارد، به آن ببخشد و در مقابل تصمیم گرفته است تا برای پوشش مشکلاتش از شخصیت دیگری استفاده کند. کینگپین در طول سریال نهتنها همان شخصیت ترسناک سریال دردویل را به تصویر میکشد، بلکه در اینجا حالتی پدرانه نسبت به مایا لوپز پیدا کرده است.
البته این موضوع جدیدی باتوجهبه سریال هاکای نیست، اما اینجا این موضوع پرداخت بهتری دارد و ترکیب آن با شخصیت سریال دردویل باعث شده است که ویلسون فیسک به مراتب تاثیرگذاری بیشتری در داستان داشته باشد. اما همانطور که جلوتر هم گفتم مشکل اصلی این است که با اینکه ما اینجا شاهد درخشش کینگپین هستیم، اما از آنجاییکه داستان اصلی شکل نگرفته است باعث میشود تمامی این تلاشها درنهایت چندان نتیجه خیلی خاصی نداشته باشد.
دقیقا مشکل از جایی آغاز میشود که دقیقا نمیدانیم هدف اصلی سریال چیست. زمانیکه به پایان سریال میرسیم عملا با یک پوچی خاص مواجه هستیم که نمیدانیم الان هدف دقیقا چه چیزی بوده است. آیا آنها بهدنبال مهمتر کردن جایگاه اکو در MCU هستند یا اصلا هدف چیز دیگری بوده است؟ بهطور کلی سریال زمینهساز حضور ابرقهرمانهای سطح خیابانی را نمیتواند ایجاد کند یا شاید هم اصلا چنین هدفی نداشته است. در مورد درجه سنی شاید تنها چیزی است که سریال توانسته است به آن کمی دست پیدا کند؛ اگرچه در بخشهایی میتوان احساس کرد که سازندگان تا آخرین لحظه از این موضوع مطمئن نبودهاند.
اما پایان سریال دقیقا بخش ناامید کننده سریال است که اتفاق عجیبی در بسیاری از سریالهای اخیر دنیای سینمایی مارول نیست. صد البته که کیفیت سریال حداقل در مقایسه با سریال تهاجم مخفی بالاتر است، اما درنهایت سریال به اثری تبدیل میشود که حتی دلیل ساخت آن برای ما سؤال شده است. اینکه چرا چنین سریالی ساخته شده و اصلا هدف اصلی آنها نمایش چه داستانی بوده است. اما خوشبختانه پایان سریال قرار نیست تاثیر خیلی خاصی را روی داستان سریال Daredevil: Born Again داشته باشد.
صد البته که بهجز هدف جدیدی که در اختیار کینگپین داده میشود، سریال قرار نیست روی ماجراجویی بعدی دردویل نقش خاصی داشته باشد و این میتواند خبر خوبی باشد. چرا که همین الان هم سریال قرار است مسیر متفاوتتری را نسبت به برنامه اولیه خود طی کند و اگر سریال اکو قرار بود زمینهسازی انجام دهد، وضعیت پایانبندی آن میتواند بسیار بدتر هم شود. در هر حال سریال ممکن است ایدههای جذابی را در ابتدا داشته باشد، اما میتوانست تمرکز خودش را روی یک داستان شخصی از مایا لوپز قرار دهد تا اینکه بخواهد یک پایان آبکی را تقدیم کند.
درنهایت سریال Echo بهعنوان اولین سریال دنیای سینمایی مارول با درجه سنی بزرگسال چند صحنه اکشن خوب، حضور جذاب کینگپین، بازی خوب آلاکوآ کاکس و وینسنت دن آفریو تا یک صحنه پس از پایان جذاب را در اختیار بینندگانش میدهد. اما خارج از این موارد سریال نه حرفی برای گفتن دارد و نه داستان خاصی برای گفتن و در کمتر از ۵ ساعت میتوانست ماجراجویی جذابتر و شخصیتری از مایا لوپز نمایش دهد. در هر حال آینده شخصیت اکو هم خیلی شفاف نیست و او در سریال مستقل خودش هم نتوانسته است به ستاره آن تبدیل شود.
اما یک نکته را میتوان امیدوار بود که سریال اکو بتواند راه را برای آثار بزرگسالانه هموار کند تا اینکه سریالی مثل شوالیه ماه را با درجه سنی پایینتر تماشا کنیم. بااین حال سریال قرار نیست ادامه مسیر فصل دوم لوکی باشد اما باز هم اثر به نسبت بهتر و قابل تحمل تری در مقایسه با سریالهای اخیر دنیای سینمایی مارول است. همچنین یک مورد هم مشخص است و آن هم این است که سریال نتوانسته است داستان شخصی جذابی از مایا لوپز را ارائه دهد و همچنین در تغییر قدرتهای این شخصیت هم شکست خورده است.
بدین ترتیب سریال اکو نه قرار است زمینهچینی برای اثری را انجام دهد و نه چیز جدیدی را به MCU قرار است اضافه کند و اثری مشابه وضعیت سریالهایی مثل شی هالک و میس مارول دارد، اما کیفیت کمی بهتری توانسته است بهلطف اجرای خوب کینگپین و صحنههای اکشن بزرگسالانه داشته باشد؛ اگرچه میزان آن بهحدی نبوده است که بتواند کاملا مشکلات سریال را پوشش دهد و سازندگان میتوانستند بیشتر از این صحنهها در طول سریال استفاده کنند.