نویسنده: سوگند مختاری
// شنبه, ۱۶ دی ۱۴۰۲ ساعت ۱۸:۰۰

نقد فیلم مایسترو (Maestro) | زندگی یک رهبر ارکستر

مایسترو فیلمی زندگی‌نامه‌ای درباره‌ی یکی از بزرگترین و مشهورترین رهبران ارکستر جهان است. اثری که حق مطلب را ادا نمی‌کند. با نقد این فیلم همراه زومجی باشید.

مایسترو دومین فیلم بردلی کوپر بعد از فیلم ستاره‌ای متولد شده است «A Star Is Born» که قهرمان‌اش به دنیای موسیقی و شهرت تعلق دارد. کوپر این بار داستانی واقعی را دستمایه‌ی خود قرار داده است، او برای روایت قصه‌‌اش به‌سراغ یکی از سرشناس‌ترین رهبران ارکستر جهان می‌رود و زندگی چالش‌زایش را زیر فوکوس می‌کشد. مایسترو درامی زندگی‌نامه‌ای است که در دنیای موسیقی اتفاق می‌افتد و چند دهه از زندگی لئونارد برنستاین را مورد بررسی قرار می‌دهد. فیلم‌های براساس بیوگرافی و براساس واقعیت از آنجائیکه داستان‌شان خارج از ذهن نویسنده رخ می‌دهد و قصه‌شان هویتی سینمایی ندارد، ممکن است مخاطب را دلزده کنند.

مایسترو نیز جزو همین دسته است. فیلم به‌جز کارگردانی نسبتا خوب‌اش در مسیر درام و قصه نکته‌ی خاصی برای ارائه ندارد. از همه مهمتر اینکه شخصیت‌ها به پرداخت خوبی نمی‌رسند. لئونارد برنستاین شخصیتی مهم در جهان موسیقی بوده و هست. او به‌عنوان یک هنرمند فعال در زمینه‌های اجتماعی، سیاسی و خیرخواهانه شناخته می‌شود، کسی که موسیقی در بارانداز و داستان وست ساید را ساخته است و به‌عنوان اولین رهبر ارکستر بین‌المللی آمریکایی نیز شناخته می‌شود. فیلم اما هیچ چشم‌اندازی از این زمینه‌ها را نشان نمی‌دهد حتی اگر بگوییم مایسترو تنها یک عاشقانه‌ی درام است، باز نیز فیلم از لحاظ بسط و گسترش شخصیت‌اش کم‌کاری کرده است. 

در ادامه داستان فیلم مشخص می‌شود

لئو در کنسرت در فیلم مایسترو

مایسترو شبیه همه‌ی فیلم‌های زندگی‌نامه‌ای است. ایده‌اش مثل همه‌ی آن‌ها ساده و سرراست است و پرداخت‌اش هم بخاطر نپرداختن به رویدادهای مهم دیگر زندگی برنستاین چندان چالش‌برانگیز نیست. مایسترو را نمی‌توان در زمره‌ی بهترین فیلم‌های بیوگرافی و براساس واقعیت در نظر گرفت و از طرفی هم بردلی کوپر نسبت به ستاره‌ای متولد شده است، پیشرفت چندانی از خود نشان نمی‌دهد. تنها تفاوت این فیلم با اثر قبلی‌اش رویکرد هنری آن است. او در این اثر سعی دارد تا از دنیای فیلم‌های تجاری فاصله بگیرد و با استفاده از عناصر سینمای هنری مثل استفاده از قالب سیاه و سفید، قطع فیلم، ایده‌های سورئال و قاب‌‌بندی‌های خاص به دنیای فیلم‌های موسوم به هنری نزدیک شود.

مایسترو را نمی‌توان در زمره‌ی بهترین فیلم‌های بیوگرافی و براساس واقعیت در نظر گرفت 

همانطور که گفته شد مایسترو چیزی به این گونه‌ی سینمایی اضافه نمی‌کند و در مسیر درام و محتوا کم می‌آورد. کوپر بیش از هر چیز زندگی شخصی لئونارد را زیر ذره‌بین خود قرار داده است و توجه کمی را به هنر و کارش معطوف می‌کند. درواقع اگر بخواهیم واقع‌بینانه‌تر به پیرنگ فیلم نگاه کنیم، فیلمساز حتی نگاه درستی هم به زندگی شخصی این شخصیت نداشته است. مایسترو حدود ۲ ساعت طول می‌کشد و کوپر در این 2 ساعت تنها وقت مخاطب را می‌گیرد. طولانی بودن فیلم به معنای پرداخت دقیق همه‌ی جنبه‌های گفته‌شده‌ی زندگی لئونارد تمام نمی‌شود بلکه این طولانی بودن به معنای کش دادن سطحی کشمکش‌های کمرنگ فیلم است.

مایسترو با نمایی از لئونارد برنستاین شروع می‌شود، او جلوی دوربین در حال نوازندگی است و قرار است داستان زندگی‌اش را تعریف کند. لئونارد از همسرش حرف می‌زند و احساس دلتنگی خود را بروز می‌دهد. بعد از این سکانس، تصویر قالبی سیاه‌وسفید به خود می‌گیرد و ما با یک فلش‌بک به گذشته می‌رویم. لئونارد برای اولین رویداد مهم زندگی‌اش حاضر می‌شود و پس از آن با فلیشا ملاقات می‌کند. دوران جوانی برنستاین سیاه‌وسفید است و ما در جریان یکسری از اتفاقات زندگی او قرار می‌گیریم. از ابتدا تا انتهای این بازه‌ی زمانی یعنی پرده‌ی ابتدایی فیلم مخاطب تنها شاهد روایت است و از درام خبری نیست.

برنستاین در حال خندیدن در فیلم مایسترو

فیلمساز در نقطه فوکوس خود یکسری مسائل معمولی و نه‌چندان مهم را کنار یکدیگر می‌چیند و با پرداختی غیردراماتیک آن را به خورد مخاطب می‌دهد. هیچ چیز خیره‌کننده‌ای در این میان وجود ندارد و ماجرای ازدواج و کار برنستاین با چالش خاصی همراه نمی‌شود. تماشای این سکانس‌ها همانند این است که شما در حال ورق زدن خاطرات یک انسان معمولی هستید و در کنارش نیز این امکان به شما داده شده است تا سری هم به عکس‌های آلبوم خانوادگی‌اش بزنید. در نیمه‌ی ابتدایی فیلم،  خط داستانی مشخصی وجود ندارد و سکانس‌ها یکی پس از دیگری می‌آیند و می‌روند تا هرجور که شده به خط پایانی این پرده برسند.

 در نیمه‌ی ابتدایی فیلم،  خط داستانی مشخصی وجود ندارد و سکانس‌ها یکی پس از دیگری می‌آیند و می‌روند تا هرجور که شده به خط پایانی این پرده برسند

درواقع اگر بخواهیم در جواب کسی که از ما می‌پرسد «چه اتفاقی در این پرده در جریان است؟ و فیلم چه مسئله‌ای را تعریف می‌کند؟»، جمله‌ایم بگوییم، نکته‌ی به درد بخوری را شاید نتوان پیدا کرد. این پرده تنها در حد یک روایت خشک‌وخالی است که فیلمساز سعی کرده با استفاده از یکسری طرفندهای کارگردانی و ایده‌های سورئال به آن، جان ببخشد که البته اینها برای تماشاگر این روزهای سینما که با انواع و اقسام درام‌ها و فرم‌های سینمایی آشنایی دارد، چندان جذاب و رضایت‌بخش نخواهد بود. بعد از تمام شدن این سکانس‌ها، تصویر، قالبی رنگی به خود می‌گیرد و ما با میانسالی فلیشا و برنستاین همراه می‌شویم.

فیلمساز با استفاده از برشی جذاب که تقریبا شبیه یک مچ‌کات است از پرده‌ی اول به پرده‌ی دوم می‌رود. فلیشا پشت به دوربین و در تنهایی مشغول کشیدن سیگار است. او در پرده‌ی قبلی روبه لئونارد و تماشاچیان سیگار می‌کشید و ذوق‌زده بود اما حالا پشت به کسانی که برای دیدن همسرش آمده‌اند، ایستاده است. این سکانس مقدمه‌ای است بر آنچه که در آینده بین این زوج رخ خواهد داد. تماشاگر با این کات انتقالی متوجه طوفانی می‌شود که قرار است رابطه‌ی این دو را از هم بپاشد. در پلان‌های ابتدایی پرده‌ی اول فیلمساز تصویری از تمایلات جنسی لئونارد را نشان می‌دهد و دیگر حرفی از آن نمی‌زند، تا اینکه دوباره در پرده‌ی دوم به سراغ‌اش می‌رود. درواقع کوپر در پرده‌ی قبلی به کلی فراموش می‌کند که در ذهن و روان این مرد چه می‌گذرد و چه چیزی از او را در ابتدا نشان داده است. این پراکنده‌گویی باعث بهم‌ریختی ساختار می‌شود و مخاطب را دلسرد می‌کند.

برنستاین و دوستش در حال حرف زدن در فیلم مایسترو

در این پرده‌ی رنگی کارگردان به فروپاشی و سقوط زندگی فلیشا و لئونارد می‌پردازد، آنهم از دریچه‌ی تمایلات خاص جنسی برنستاین. برنستاین شخصیتی پرچالش است. او تمایلات دوگانه‌ی جنسی دارد و به شدت اهل خوش‌گذرانی است. تضادهای شخصیتی این کارکتر می‌توانست نقطه فوکوس جذابی را به فیلمساز بدهد اما کارگردان در اینجا ترجیح‌اش این است که بدون اعتنا از کنارشان رد شود. روابط برنستاین و نوع علاقه‌اش به هر دو جنس مرد و زن و دلتنگی‌اش نسبت به فلیشا مسئله‌ای نیست که بشود راحت از کنارش رد شد و چیز زیادی درباره‌اش نگفت.

 مایسترو گاهی تبدیل به اثری خسته‌کننده می‌شود، فیلمی که خط داستانی بسیار کمرنگی دارد

کشمکش‌های شخصیتی، روانی و جنسی لئونارد، گرانش لازم برای تبدیل شدن فیلم به یک اثر روانشناختی را تامین می‌کرد. فیلمساز می‌توانست از فاصله‌ی نزدیکتری دوربین‌اش را روی لئونارد فوکوس کند و روابط‌اش را به‌طرز بهتری به‌تصویر بکشد. این پرده نیز همانند پرده‌ی اول انسجام چندانی ندارد و درام نمی‌تواند رنگ‌وبویی دراماتیک به خود بگیرد. مایسترو گاهی تبدیل به اثری خسته‌کننده می‌شود، فیلمی که خط داستانی بسیار کمرنگی دارد، کشمکش‌های عمیقی را تدارک نمی‌بیند و در پرداخت هر آنچه که وجود دارد نیز اهمال به خرج می‌دهد.  


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده