نویسنده: مسیح کریمی
// یکشنبه, ۲۱ آبان ۱۴۰۲ ساعت ۲۰:۰۱

نقد سریال لوکی (Loki) | قسمت ششم از فصل دوم

قسمت ششم فصل دوم سریال Loki با ارائه یک پایان فوق‌العاده به بهترین اتفاقی تبدیل می‌شود که پس از اکران فیلم Avengers: Endgame در MCU رخ داده است.

در پایان قسمت پنجم فصل دوم سریال Loki بود که لوکی توانست بالاخره کنترل لغزش زمانی را به‌دست بیاورد و او حالا فکر می‌کند راه‌حلی برای نجات دنیا پیدا کرده است، اما واقعا این همان راه‌حلی است که او و دنیا به آن نیاز دارد؟ آیا سریال قرار است به پایان برسد یا اینکه ما باید آماده فصل سوم شویم؟ آیا این شروع رسمی مولتی‌ورس است؟ قسمت ششم فصل دوم سریال Loki دقیقا همان جوابی است که طرفداران به آن نیاز دارند؛ جوابی‌که قرار نیست آن‌ها را ناامید کند و برعکس آن‌ها را قرار است حسابی به وجد بیاورد.

قسمت پایانی فصل دوم سریال دقیقا حکم این را دارد که هم می‌تواند باعث ناامیدی طرفداران شود و هم اینکه می‌تواند همان پایانی را ارائه کند که انتظارش را داریم. در هر حال سریال‌های مارول اصولا حتی اگر یک فصل موفق را داشته باشند، در پایان یک نبرد بزرگ تو خالی و پر از CGI را به بیننده ارائه کرده است تا عملا هم رشته‌ای را که جلوتر درست شده‌اند پنبه کند. این نگرانی در مورد سریال لوکی هم وجود داشت؛ حتی با اینکه فصل اول ما شاهد چنین داستانی نبودیم و مشخصا انتظار داشتیم این موضوع در فصل دوم هم حفظ شود و سریال همان مسیر فصل اول را دنبال کند و تا پایان ادامه دهد.

صحبت کردن لوکی با سیلوی در قسمت ششم فصل دوم سریال Loki

در قسمت ششم لوکی بالاخره کنترل لغزش زمانی را به‌دست گرفته است و در آن به گذشته و آینده برای جلوگیری از نابودی TVA و دنیا سفر می‌کند. اما داستان از جایی جالب می‌شود او هرچقدر که تلاش می‌کند ناموفق است تا حکم و داستان بازنده بودن لوکی همواره صادق باشد و چیزی تغییری نکند. او بارها چیزهای مختلف را تکرار می‌کند تا خلاف این موضوع را اثبات کند و نشان دهد که می‌تواند سرنوشت خود و دیگران را تغییر دهد. او حتی سال‌ها مطالعه می‌کند تا سرعت کار برای جلوگیری از نابودی را افزایش دهد.

قسمت ششم فصل دوم سریال Loki یک پایان باشکوه برای لوکی و سازمان TVA را ارائه می‌کند

اما واقعیت این است که او هرچقدر به عقب‌تر می‌رود بیشتر با شکست مواجه می‌شود و بیشتر در باتلاقی فرو می‌رود که راهی جز تغییر یک چیز ندارد و آن هم بازگشت He Who Remains است. او با رفتن به گذشته و ملاقات دوباره با متغیر کانگ فاتح متوجه می‌شود که او درواقع یک بازی را با او شروع کرده است. دلیل مرگ راحت او در پایان فصل اول یک قمار بزرگ است و او به‌خوبی می‌دانست که سیلوی و لوکی نمی‌توانند جلوی نابودی TVA و دنیا را بگیرند و درنهایت یکی یا هر دو برای تغییر مرگ او باز خواهند گشت.

هدف He Who Remains درواقع این است که نشان دهد درنهایت لوکی یک بازنده است و ماهیت قسمت نیز با همین موضوع است. او باید سیلوی را بکشد تا جلوی مرگ متغیر کانگ گرفته شود و درنهایت دنیا هم نجات پیدا کند. اما هدف لوکی زنده نگه داشتن تمامی متغیرها و خطوط زمانی فرعی است و به همین منظور بارها ملاقات خودش با He Who Remains را تکرار می‌کند تا بالاخره راهی برای متوقف کردن سیلوی یا تغییر مرگ متغیر کانگ پیدا کند.

لوکی و اعضای TVA در حال تماشا تلاش ویکتور تایملی در قسمت ششم فصل دوم سریال Loki

لوکی درواقع تلاش می‌کند در دو جبهه یعنی متقاعد کردن سیلوی و همچنین صحبت کردن با متغیر کانگ راهی برای متوقف کردن نابودی دنیا پیدا کند. اگر سیلوی متقاعد شود او امیدوار است که He Who Remains راهی جلوی او قرار دهد، اما واقعیت این است که او می‌خواهد باعث مرگ سیلوی شود و عملا لوکی را تبدیل به نسخه دوم خود کند. البته تا حد زیادی هم موفق است، اما لوکی هدف بسیار متفاوت‌تری در سر دارد و نمی‌خواهد مانند کانگ زندگی افراد بی‌گناه زیادی را بگیرد.

اما لوکی در همین صحبت‌ها با He Who Remains و زمانی‌که او کم کم به این نتیجه می‌رسد او واقعا همان بازنده همیشگی است و این موضوع قرار نیست تغییر کند، یک راه‌حل پیدا می‌کند. درواقع اگر او بازنده باشد و هیچ راهی برای تغییر دادن آن باقی‌نمانده باشد، فقط یک راه‌ باقی‌ می‌ماند و آن هم پذیرفتن سرنوشت است. لوکی به‌دنبال راهی برای خروج از تنهایی است، اما شاید او هرچقدر تلاش می‌کند قرار نیست به این هدف برسد و او نیاز به فداکاری دارد.

پس لوکی به گذشته سفر می‌کند تا با در اولین ملاقاتش با موبیوس ازش در مورد هدفش و اینکه چگونه به رستگاری برسد صحبت کند و همچنین با او خداحافظی کند. او در صحبت با موبیوسی که در آن زمان هنوز دوست لوکی نیست، به یک تصمیم کلی می‌رسد و آن هم اینکه دستگاه بافندگی را نابود کند و خود کنترل خطوط زمانی بی‌نهایت را در دست بگیرد. حالا لوکی لحظه باشکوهی از خود را به نمایش می‌گذارد و او به لحظه باشکوه خود بالاخره دست پیدا کرده است.

تلاش ویکتور تایملی در قسمت ششم فصل دوم سریال Loki

تا حد زیادی صحنه شاعرانه است؛ چرا که ما قبلش در قسمت‌های مختلف سفر می‌کنیم و سریال Loki مثل یک کتاب به تصویر کشیده می‌شود که برای یافتن راه‌حل باید در قسمت‌ها و نوشته‌های قبلی برگردیم و آن‌ها را دوباره بررسی کنیم و ببینیم کجای کار را اشتباه رفتیم و کجای کار را می‌توان متفاوت انجام داد. اما آینده شاید هم نوشته شده باشد و لوکی این آینده را پذیرفته است. شاید تلخ باشد اما لوکی همانقدر که در فیلم Avengers: Infinity War خودش را فدا می‌کند تا برادرش و مردم آزگارد را نجات دهد، اینجا به شکلی دیگر این کار را انجام می‌دهد.

قسمت ششم فصل دوم سریال Loki بهترین اثری است که مارول پس از فیلم Avengers: Endgame تولید کرده است

قسمت ششم فصل دوم سریال Loki نه‌تنها یک پایان کامل را ارائه می‌کند، بلکه یک قسمت فوق‌العاده است. لحظات کمدی و طنز کاملا به‌جا با نویسندگی و کارگردانی بسیار خوب این قسمت را به بهترین اتفاق دنیای سینمایی مارول پس از فیلم Avengers: Endgame تبدیل کرده است. یک پایان بدون هیچ بخش اضافه‌ای که یک پایان مناسب برای لوکی و TVA را رقم می‌زند و لوکی بالاخره به هدف باشکوهش در پایان دست پیدا می‌کند؛ حتی اگر این تلاش باعث تنهایی لوکی شود.

درکنار آن شاهد بازی بسیار درخشان تام هیدلستون هم هستیم. درست است که او مثل همیشه در نقش لوکی درخشان بازی کرده است، اما در قسمت پایانی تمام توانش را به کار گرفته تا یک خداحافظی باشکوه با نقش خود داشته باشد. عجیب نیست که بگویم او مستحق این است که حداقل یک‌بار برای نقش لوکی نامزد دریافت جایزه شود و بازی او در قسمت ششم فصل دوم تاکید دوباره‌ای روی این موضوع است. بازی هیدلستون به‌حدی در قسمت پایانی درخشان است که عملا بازی دیگر بازیگران را زیر سایه خودش برده است.

لحظه باشکوه لوکی در قسمت ششم فصل دوم سریال Loki

اما اوون ویلسون هم با اینکه زمان کمتری را در قسمت پایانی داشت، اما او هم توانسته پایانی مشابه لوکی داشته باشد. در هر حال سریال نه‌تنها یک پایان برای لوکی است، بلکه پایانی برای دیگر شخصیت‌های داستان و سازمان TVA است و پایانی مناسب برای هر شخصیت در سریال ارائه می‌کند. اما قسمت ششم فصل دوم سریال Loki یک درس بزرگ هم برای مارول استودیو و هم برای دیگر سریال‌های MCU هم محسوب می‌شود.

نکته اول این است که سریال لوکی نشان داد برای گفتن درست و صحیح یک داستان نباید دست سازندگان را بست و به آن‌ها اجازه داد که سریال خود را در بیش از یک فصل تولید کنند. اتفاقی که دقیقا برای سریال وانداویژن یا سریال Hawkeye رخ داد و این سریال‌ها با پایانی عجولانه مواجه شدند؛ درحالی‌که داستان‌های بیشتری برای گفتن داشتند. در مقابل سریال WandaVision به‌خاطر فیلم Doctor Strange 2 با پایانی متوسط مواجه شد و عملا باعث شد تمام یک فصل موفق زیر سایه پایان آن قرار بگیرد.

اما در اینجا چنین اتفاقی به‌لطف گفتن داستان در دو فصل رخ نداده است و همین به کلید برتری سریال تبدیل شده است. اما بخش دیگر داستان جایی است که سریال Loki نشان داد برای یک پایان فوق‌العاده حتما لازم نیست یک نبرد CGI و تو خالی تحویل مخاطب داد. البته ما شاهد مبارزه لوکی برای نجات دنیا هستیم، اما این مبارزه تفاوت زیادی دارد و درواقع در قالب خود روایت داستان است و به یکباره قرار نیست یک نبرد CGI با کانگ داشته باشد تا صرفا مخاطب را به‌وجد بیاورد و بعدش هم ناامیدش کند.

رسیدن لوکی به هدف باشکوهش در پایان قسمت ششم فصل دوم سریال Loki

درست است که سریال دارای جلوه‌های ویژه گسترده و صد البته بسیار با کیفیت است و طراحی صحنه جذابی هم دارد، اما سریال به مخاطبش تا پایان وفادار باقی می‌ماند و به‌جای یک نبرد تو خالی، یک نبرد ذهن را ارائه می‌کند. این موضوع دقیقا چیزی است که در سریال تهاجم مخفی یا حتی سریال شوالیه ماه شاهدش بودیم و عملا به شعور بیننده تا حد زیادی توهین شده بود. این موضوع در سریال وانداویژن هم به‌ شکل واضح دیده می‌شد و خوشبختانه مارول اینجا آن اشتباهات را تکرار نکرده است.

درکنار آن هم سریال لوکی الزاما قرار نیست پیش درآمد فیلم یا سریال دیگری باشد و همین موضوع آزادی عمل کاملی را به سازندگان سریال داده است. همچنین کمدی به‌جا در طول قسمت که اتفاقا موقعیت‌های مناسبی هم برای آن در طول قسمت وجود دارد، باعث شده هیچ صحنه کمدی غیر ضرروی یا اجباری را شاهد نباشیم. درکنار آن موسیقی سریال مثل همیشه با کیفیت است و حتی در این قسمت به اوج خود رسیده است. قسمت ششم فصل دوم سریال Loki یک پکیج کامل از چیزی را که طرفداران دنیای سینمایی مارول به آن نیاز دارند، ارائه می‌کند.

سریال صرفا قرار نیست چیزی را درست یا خراب کند، اما نشان می‌دهد که مارول همچنان توانایی تولید آثار با کیفیت را دارد؛ اگر از ساخت آثار اضافه و آثاری را که کسی منتظرش نیست دوری کند و در عوض با استخدام نویسندگان و کارگردان‌های مناسب دوباره به روزهای خوش بازگردد. البته کوین فایگی شاید بهتر باشد که اریک مارتین و جاستین بنسن و ارون مورهد را برای نوشتن فیلمنامه و کارگردانی قسمت‌های آینده Avengers در نظر داشته باشد.


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده