چرخ زمان دومین پروژهی پرخرج آمازون دو سال پیش منتشر شد. این سریال برخلاف هزینهی زیادی که این شبکه برایش متحمل شده بود، نتوانست انتظارات را برآورده سازد و مخاطبان زیادی را به خود جذب کند. چرخ زمان که با اقتباس از کتابی بههمین نام و نوشتهی رابرت جردن ساخته شده، قصهای فانتزی است که مطابق بیشتر داستانهای کهنالگویی و قدیمی به جدال میان خیر و شر و آخرالزمانی در شرف وقوع میپردازد. سریالی که در ابتدا هم طرفداران فیلمهای فانتزی را خوشحال کرده بود و هم علاقهمندان به داستانهای رابرت جردن را که البته این خوشحالی دوام زیادی پیدا نکرد و در همان قسمتهای ابتدایی فصل اول بسیاری را ناامید کرد. با اینحال چرخ زمان برای چند فصل دیگر نیز تمدید شد و حالا مدتی است که فصل دوماش نیز به پایان رسیده است.
فصل دوم این سریال مثل فصل اول با ۸ قسمت از آنتن شبکه آمازون پخش شد و به جز بازیگر مت که نقشاش را بارنی هریس بازی میکرد، همهی بازیگران قبلی در این ۸ قسمت نیز حضور داشتند. آثار اقتباسی همیشه درگیر ریسکهای بزرگی میشوند، فیلمساز اگر نتواند انتظارات مخاطبان دنیای ادبیات را برآورده سازد، اثرش بدون شک با شکست بزرگی مواجه خواهد شد. بعد از سهگانه ارباب حلقههای جکسون انتظار مخاطب از آثار اقتباسی فانتزی بالا رفت و بعد از آن اینگونه از آثار همگی با اثر جکسون مقایسه میشدند. در دنیای آثار فانتزی شاید ما دیگر شاهد شاهکاری همچون سهگانه ارباب حلقهها نباشیم اما باید دید که چرخ زمان در فصل دوم خود توانسته اشتباهات فصل قبلاش را جبران کند و یا خیر؟
در ادامه جزییات داستان سریال مشخص میشود
چرخ زمان بر درونمایهای از نبرد میان خیر و شهر حرکت میکند. مضمونی قدیمی، پرتکرار اما همچنان جذاب. قهرمانان این داستان که در جبههی خیر قرار دارند باید تمام توان خود را بکار گیرند تا حداقل برای سه هزار سال دیگر شر اهریمن را از سر دنیا کوتاه کنند. در فصل پیش دیدیم که مورین بههمراه محافظاش لن برای پیدا کردن اژدهای تازه متولد شده به دو رود رفت، اژدهایی که سه هزار سال پیش موجب از دست رفتن نظم جهان و ورود تاریکی به جهان انسانها شده بود. آیسدای مورین در دو رود با نینیو، مت، اگوین، رند و پرین همراه شد، ۲ زن و ۳ مرد، کسانی که بیشترین ظن تناسخ اژدها را در کالبدشان داشتند. مورین بعد از اینکه متوجه شد رند اژدهای پیشگویی شده است او را به چشم جهان برد تا بهعنوان اژدها با ارباب تاریکی مبارزه کند.
چرخ زمان بر درونمایهای از نبرد میان خیر و شهر حرکت میکند. مضمونی قدیمی، پرتکرار اما همچنان جذاب
فصل اول در همینجا به پایان رسید، جائی که مورین فکر میکرد به مقصود خود رسیده و جهان را نجات داده است. اما پیچشی داستانی در کار بود که فیلمساز آن را دستمایهی فصل دوم خود قرار داد. در چشم جهان اتفاقاتی هولناک افتاد، رند و مورین فکر میکردند که با ارباب تاریکی روبهرو شدهاند اما این همه ماجرا نبود بلکه آنها مسیر آزادی یکی از قویترین و خطرناکترین معاونان او یعنی اشامیل را فراهم کرده بودند. رند اشامیل را آزاد کرد و برای اینکه طبق پیشگوییها به دوستانش آسیبی نرساند، همه را ترک کرد.
حال در فصل دوم، مورین قدرتش را از دست داده، رند در یک تیمارستان کار میکند، مت زندانی یک آیسدای قرمز است، نینیو و اگوین برای آموزش به برج سفید رفتهاند و پرین نیز با سازنده و شایناریها همراه شده است تا شاخ والری را پیدا کنند. دنیایی که چرخ زمان در آن اتفاق میافتد، درواقع تقلیدی از سرزمین میانه تالکین است. ارباب حلقههای تالکین نقطه عطفی را در جهان ادبیات شکل داد و بسیاری از نویسندگان دست به نوشتن قصههایی براساس ذهنیات تالکین زدند. در این میان چرخ زمان ۱۴ جلدی یکی از نزدیکترین و بهترین رمانهای تقلیدی براساس ارباب حلقهها است. فصل اول چرخ زمان که براساس کتاب چشم جهان ساخته شده تعلق خاطر زیادی به فیلم ارباب حلقهها داشت و لوکیشنها، گذرگاهها، همراهان مورین و بسیاری از اتفاقات سریال، ما را به یاد اثر فاخر جکسون میانداخت که البته مقایسهای نیز در این میان شکل میگرفت و مخاطب طرفدار جهانهای فانتزی، ناامیدانه از این شبیهسازی بازمیگشت.
در همهی آثار اقتباسی فیلمسازان برای نزدیکتر کردن داستان به فضای سینمایی و ایجاد خاصیت دراماتیکی مجبورند در روند روایت و درام تغییراتی را بوجود آورند، حال این اتفاق بسته به تجربه فیلمساز و قدرت او میتواند مخاطب را راضی و یا ناخشنود کند. فصل اول چرخ زمان بهطرز قابل توجهی از رمان فاصله گرفته بود اما نه به این معنی که خاصیت دراماتیکی اثر را بالا برده باشد. عدم وفاداری فصل اول به رمان و ضعف در کارگردانی و نوع فیلمنامه طرفداران آثار رابرت جردن و فانتزی را بهشدت عصبی کرده بود. البته فصل اول نیز مخاطبانی که منبع اصلی را نخوانده بودند، گیج کرده بود. سازندگان در آن قسمتها روایتهایی شتابزده را تحویل ما داده بودند که هم از نظر شخصیتپردازی ضعیف بود و هم از نظر روند درام.
در فصل دوم اوضاع کمی بهتر شده و فیلمساز شخصیتها و اتفاقات را با منطق بهتر و پرداخت مستحکمتری در روایت خود جای داده است
حال در فصل دوم اوضاع کمی بهتر شده و فیلمساز شخصیتها و اتفاقات را با منطق بهتر و پرداخت مستحکمتری در روایت خود جای داده است. چرخ زمان با زندگی جدید مورین آغاز میشود، او قدرتش را از دست داده، از برج سفید تبعید شده است و بههمراه لن کنار چند آیسدای دیگر زندگی میکند. در این قسمتها نیز داستان دوباره از نگاه مورین روایت میشود و او سهم زیادی از تمرکز قصه را به خود اختصاص میدهد. در این فصل مورین رابطه خوبی با لن ندارد و او را طرد میکند. رابطه این دو نفر بخش مهمی از روایت سریال را شکل داده و درام را پیش میبرد.
همانطور که در فصل اول دیدیم، سریال خصوصیات و سرگذشت بسیاری از شخصیتها را تغییر داده بود و این تغییرات لاجرم تا این فصل نیز ادامه داشته است. بهسراغ رند میرویم اژدهای تازه متولدشده. او همانند مورین یکی از شخصیتهای اصلی این داستان است. رند در این قسمتها با دختر شب همراه شده است و در حال طی کردن روند شخصیتپردازی خودش است. او بهعنوان کسی که سرنوشت جهان را در اختیار دارد، خستهکننده و بسیار ناتوان به چشم میآید. فیلمساز در این قسمتها قصد رشد مرحلهبهمرحلهی رند بهعنوان کسی که تناسخ در وی اتفاق افتاده است را دارد. کارگردان نمیخواهد که او را فردی قهرمان و یا خونخوار، متولدشده نمایش دهد. درواقع رند به چشم فیلمسازان یک بچه اژدها است که باید رشد کند و مسیرش را بپیماید. اما هرچه که در او وجود دارد، جز یک شوخی چیز بیشتری نیست. هم ضعفهای او و هم قدرتهایش بهعنوان یک کارکتر سینمایی خام هستند و فیلمساز نمیتواند به درون او نفوذ کند.
رند بهعنوان یک اژدها کاریزماتیک عمل نمیکند، حتی سرگردانیاش نیز اصلا قابل درک نیست. تنها جائی که او خود را بهعنوان یک کارکتر مهم و در حال توسعه نشان میدهد، جائی است که از رفتار همکارش برای آزار آن بیمار عصبانی شده و قصد انتقام گرفتن دارد. رند گویی بدون مورین چیزی نیست و نمیتواند مسیر خود را پیدا کند. در این میان اما پرین از شخصیتپردازی بهتری برخوردار است. او متوجه ماهیت خود میشود و تمام تلاشاش را در جهت پیشبرد درام انجام میدهد. پرین میفهمد که یک گرگ برادر است و از طرفی نیز تعلق خاطر زیادی به دوستانش دارد. شخصیت او در اینجا شکل میگیرد و برای مخاطب چشماندازی از سرنوشتاش ترسیم میشود.
اگوین هم که ربوده میشود و بهعنوان یک دامنه تحت استفاده قرار میگیرد نیز تا حدودی برای مخاطب قابل درک خواهد بود. او به قدرتهایش پی میبرد و در نبرد قسمت آخر نیز انتقام خود را میگیرد. اگوین نقشی اساسی را در پیشبرد این جنگ ایفا میکند و بهعنوان قهرمانی قابل ظاهر میشود. سرنوشت او نیز همانند پرین چشمانداز مناسبی را به تماشاگر نشان میدهد و ما کمابیش میدانیم که اگوین در فصلهای بعدی چه راهی را در پیش دارد. اما چیزی که ممکن است مخاطب بهدنبال هیجان و تعلیق را در اینجا آزار دهد، کشمکشهای او با ضدقهرمانهای قصه است. اگوینِ زندانی برای پیرنگ چندان نمیتواند، اضطراب بیافریند. بحرانی که در پی دستگیری او بوجود میآید برای تماشاگر نگرانکننده نیست و این شخصیت در آن زندان درگیر ماجراهای تعلیقبرانگیز نمیشود. اگوین در برج سفید از اینکه خواهران به او توجه چندانی نداشتند، ناراضی بود و به النیو نیز حسادت میکرد. زمانی که او را به بند کشیدند و صاحباش این موضوع را به او یادآوری کرد، مخاطب بخاطر مناسبات دراماتیکی منتظر ایجاد کشمکشهای درونی در این بازیگر برای خیانت به دوستانش بود اما چنین اتفاقی رخ نداد و درام در این مسیر متوقف شد.
از طرفی دیگر نیز نینیو را در این ماجرا داریم. او در برج سفید قرار است زودتر از موعد تبدیل به یک آیسدای شود. نینیو را وارد منحنیها میکنند تا با ترسها، گناهان، سرنوشت، خواستهها و ناخودآگاهش روبهرو شود. او مغرور است و تن به خواستههای خواهران نمیدهد. این کارکتر، سرگردانترین شخصیت روایت چرخ زمان است. تنها در پلانی که از منحنیها بیرون میآید و تصویری از او با لباسی قرمز در قاب نقش میبندد، تعلیق و چشماندازی در رابطه با شخصیتاش شکل میگیرد. نینیو گویی بدون هدف در این فصل رها شده و تنها چیزی که از خود نشان میدهد، مخالفت است. حتی رفتن به منحنیها نیز نمیتواند کاری برایش انجام دهد، چراکه در پیرنگ این اتفاق بدون بازخورد خاصی رخ میدهد. با اینکه نینیو قدرتمندترین زن برج سفید است در نبرد قسمت آخر نقش پررنگی ندارد و تنها بهعنوان یکی از یاران اژدها در آنجا حضور دارد.
شخصیتپردازی مت نیز در نوع خود بسیار ناامیدکننده است. در فصل قبلی وقتی که او از رفتن به مسیرها امتناع میکند و از همراهی دوستان خود سر باز میزند، فیلمساز از او تصویری تاریک به ما نشان میدهد، کسی که گویی در حال پیوستن به نیروهای ارباب تاریکی است. اما در این فصل او با ضمیری پاک در برج سفید زندانی است و دیگر نشانی از تاریکی درش یافت نمیشود. مت به یکباره تغییر کرده و در جنگ آخر نیز با شاخ والری قهرمانان را فرامیخواند. درست جائی که او باید بخش تاریک خود را بهعنوان یک تعلیق وارد ماجرا کند، از حرکت میایستد و تماشاگر را به خندهای تلخ وا میدارد. مت با همان خنجری که آلوده شده میجنگد و به یکباره وارد مسیر درام میشود، آنهم بدون هیچ کشمکش خاصی، آنهم از کارکتری که تاریکی درش نفوذ داشت و دوستان خود را رها کرده بود.
دنیای رابرت جردن دنیایی برگرفته از تناسخ، بودیسم و کهنالگوهاست. سازندگان چرخ زمان گویی توانایی ترسیم چنین جهانی را ندارند
سریال چرخ زمان، اثری است که با قهرمانها و روایت اصلیاش بیگانه است. خردهداستانها و درگیریهای کوچکاش خوب از آب درآمدهاند اما وقتی که به اصل ماجرا میرسیم، میبینیم که سریال چیز زیادی برایمان به همراه ندارد. مثلا آیسدای قرمز و خواستههایش بهخوبی پرداخت شدهاند و یا از احوالات و سرگذشت دختر شب با خبریم اما جنگ آخر و درست جائی که اژدها خود را نمایان میکند، سریال به وحشتناکترین شکل ممکن خود را به تماشاگرش ارائه میکند. فکر کنید که در تمام قسمتهای چرخ زمان منتظر رویارویی نیروهای شر و خیر با یکدیگر هستید و میخواهید ببینید که چه بر سر اتحاد قهرمانها میآید اما با آن سکانسها روبهرو میشوید. نبردی که اصلا حماسی نیست و درگیری دو کهنالگوی قدیمی و قدرتمند خیر و شر از لحاظ دراماتیکی نمیتواند تماشاگر را راضی کند. اتفاقاتی که در آنجا رخ میدهد، بیشتر شبیه یک دعوای کوچک است و نه نبردی که قرار است به نمایش شمایل اژدهای دوباره متولد شده بینجامد.
همانطور که گفته شد، چرخ زمان به منبع اصلی خود وفادار نیست و نمیتواند جهانبینیهای رابرت جردن را پیاده کند. شخصیتهای این فصل نیز بواسطهی پیشینهای که در فصل گذشته داشتهاند، چندان مطابق با منبع اصلی پیش نمیروند. دنیای رابرت جردن دنیایی برگرفته از تناسخ، بودیسم و کهنالگوهاست. سازندگان چرخ زمان گویی توانایی ترسیم چنین جهانی را ندارند. اگر از قبل ندانیم که رمان چرخ زمان یکی از بهترین رمانهای فانتزی در دنیای ادبیات است، محال است از طریق این سریال به چنین چیزی پی ببریم. چرخ زمان در این فصل نسبت به فصل پیشین خود هم از لحاظ بصری و هم از لحاظ سبک روایی رویهی بهتری به خود گرفته است اما همچنان اثری نیست که بشود بدان دل بست. سازندگان این اثر گویی قصد به طول انداختن پرداختها را دارند که این خود میتواند برای تماشاگر چندان رضایتبخش نباشد. از لحن سریال که مدام در حال عوض شدن است تا پرداختهای یکی در میان آن تا نبردهای کمجان و روایت غیرحماسی همهوهمه دستبهدست هم دادهاند تا دیگر امید چندانی به فصل بعد آن وجود نداشته باشد.