نویسنده: سوگند مختاری
// شنبه, ۲۲ مهر ۱۴۰۲ ساعت ۱۶:۵۹

نقد فیلم اینفیستو (Infiesto) | آخرالزمانی باستانی

اینفیستو (Infiesto)، داستانی جنایی است که با نگاهی متفاوت به کرونا ساخته شده و از رب‌النوع‌ها الهام می‌گیرد. با نقد این فیلم همراه زومجی باشید.

Infiesto یک فیلم جنایی پلیسی است که در قالب ژانر حرکت می‌کند. فیلمساز برای ساخت این فیلم از عناصر این‌گونه بهره می‌گیرد و خصوصیات جنایی‌های کلاسیک را با جنایی‌های اسکاندیناوی و کره‌ای درهم می‌آمیزد. مسئله‌ی جذابی که در این اثر به چشم می‌آید، نگاه متفاوت فیلمساز به کرونا است که همین اتفاق می‌تواند اینفیستو را تبدیل به اثری متفاوت در میان آثار جنایی و پلیسی کند. فیلم با بهره‌گیری از مسئله‌ی همه‌گیری بُعد دیگری به ماجرایش می‌بخشد و از نمایش یک اثر جنایی صرف بیرون می‌آید. مخاطب در این شرایط احساس نزدیکی بیشتری با جنایات داخل فیلم می‌کند، چراکه همه‌گیری را به چشم دیده است.

فیلم‌های جنایی آثاری حذف‌نشدنی از مارکت‌های سینمایی هستند. آن‌ها به‌خاطر بهره‌گیری از دو عنصر معما و تعلیق می‌توانند تا ابد جایگاه خود را در سینما حفظ کنند. اینفیستو نیز هم در خود تعلیق را جای داده و هم معما را. فیلم با اینکه در جاهایی کم می‌آورد و نمی‌تواند به‌درستی وقایع و شخصیت‌هایش را پرداخت کند اما ایده‌ی خوبی دارد و با دیدی جهان‌بینانه نوشته شده است. اینفیستو حال و گذشته را درهم می‌آمیزد و بین دو تمدن جدید و قدیم پل می‌زند. اسطوره و کهن‌الگو در این فیلم نقش مهمی را ایفا می‌کنند، نقشی که نشان می‌دهد هنوز نیز یکسری تفکرات در قرن حاضر جایگاه خودشان را دارند.

در ادامه داستان فیلم مشخص می‌شود

پیامبر در حال نگاه کردن در فیلم اینفیستو

فیلم با صدای گزارشگر تلویزیون شروع می‌شود. صدایی که شروع قرنطینه در اسپانیا را به‌خاطر کرونا ویروس اعلام می‌کند. بعد از آن، تصویر از یک کات مخفی بیرون می‌آید و از دور نظاره‌گر مردی می‌شود که در حال واکس زدن کفش‌هایش است. این پلان‌ها و هشدارها نویدهنده‌ی اوضاع پرتعلیق پیرنگ در آینده‌ی این روایت خواهد بود. درواقع فیلمساز از همین ابتدا تیرهای خود را رها می‌کند و برای مخاطب فضاسازی درستی را تدارک می‌بیند. اتمسفری که کاملا در جهت نوع سبک روایی خلق شده است. کارگردان از خانه‌ی مرد بیرون می‌آید و بعد از آن با یک نمای هوایی و معرف همراه‌با یک موسیقی رعب‌آور به مکان جدیدی می‌رود. این نمای هوایی به دویدن‌های یک دختر نوجوان در پلی خیس و باران‌زده کات می‌خورد. دوربین به آرامی دختر را از پشت سر تعقیب می‌کند و بعد از آن به پاهای زخمی و برهنه‌اش می‌رسد.

فیلم درام خود را با طرح یک معما شروع می‌کند: «چه کسی مسئول این آدم‌ربایی است؟»

این دو سکانس مقدمه‌ی بسیار خوبی برای شروع یک فیلم جنایی است. پلان‌های سکانس اول روایت را با فضاسازی دراماتیکی شروع می‌کنند. اعلام شروع قرنطینه ریتم درونی فیلم را بالا می‌برد و بعد از آن اضطرابی می‌آفریند تا تماشاگر آماده‌ی شروع درام شود. درام نیز در سکانس بعدی با وحشت و ترس آغاز می‌شود. صفحه فید می‌خورد عنوان روز اول قرنطینه در تصویر نقش می‌بندد و ما به یک روز بارانی می‌رویم. ساموئل مردی که در سکانس ابتدایی مشغول واکس زدن کفش‌های خود بود یک افسر پلیس است که به‌همراه همکار خود مارتا کاسترو برای تحقیقات به بیمارستان می‌رود. بارش باران و سرفه‌های مردم، ادامه‌ی فضاسازی دو سکانس قبل است. این عناصر همچنان ریتم درونی اثر را بالا می‌برند و هر لحظه دوزی از تعلیق را به این پلان‌ها اضافه می‌کنند.

داستان از این قرار است که در شهری کوچک و معدن‌خیز، دختر نوجوانی گم می‌شود و بعد از چند ماه از ناپدید شدن‌اش با ظاهری خونی و زخمی به شهر بازمی‌گردد. او را در بیمارستانی بستری می‌کنند تا به‌هوش بیاید و بتواند صحبت کند. ساموئل و کاسترو نیز مامور می‌شوند تا قبل از اینکه آدم‌ربا قربانیان جدیدی را به دام بیندازد، پیدا کنند. همه‌ی این اتفاقات نیز در شرایطی رخ می‌دهد که همه‌گیری ویروس کرونا به مرحله‌ی خطرناکی رسیده و شهر به حالت آماده‌باش و قرنطینه درآمده است. فیلم درام خود را با طرح یک معما شروع می‌کند: «چه کسی مسئول این آدم‌ربایی است؟»

ساموئل در حال نگاه کردن در فیلم اینفیستو

Infiesto، تا دقیقه‌ی 22 و در پرده‌ی اول شبیه همه‌ی فیلم‌های جنایی و معمایی به‌دنبال پیدا کردن سرنخ است. ماموران شواهد را کنار یکدیگر می‌چینند و به مردی در گوشه‌ی جنگل می‌رسند. فیلم در اینجا نیز تعلیق تزریق می‌کند اما اتفاقی که بعد از پیدا کردن مرد سگ‌کش رخ می‌دهد، شکل‌گیری یک نقطه عطف است. مرد قبل از خودکشی جملاتی می‌گوید و فیلم را به‌جای دیگری پرتاب می‌کند. گره و کشمکش تازه‌ای در اثر ایجاد می‌شود و کلاف معما شکل پیچیده‌تری به خود می‌گیرد. مخاطب و شخصیت‌ها متوجه می‌شوند که این اتفاق یک گروگان‌گیری عادی نیست و هدف نه تعرض است و نه اخاذی.

مخاطب و شخصیت‌های اصلی داستان به یک اندازه از اتفاقات آگاهی دارند و تماشاگر همپای دو افسر پلیس به‌دنبال حل معما می‌رود

مخاطب و شخصیت‌های اصلی داستان به یک اندازه از اتفاقات آگاهی دارند و تماشاگر همپای دو افسر پلیس به‌دنبال حل معما می‌رود. ساموئل و مارتا انبار ماتاپروس (مرد سگ‌کش) را بازرسی می‌کنند، آن‌ها شواهدی از یک همدست می‌یابند و البته کارگردان نیز در آن انبار کاشت‌هایی مثل کاه و خزه را در یک صندوقچه قرار می‌دهد. فیلم با منطق خوبی از نقطه‌ی A به نقطه‌ی B می‌رود و مظنونین یکی‌یکی پیدا می‌شوند و ساموئل و مارتا نیز محل زندگی همدست مرد سگ‌کش را می‌یابند. کانکسی که عروسکی خزه‌ای شبیه آنچه که همراه دختر سکانس اول بود، ازش آویزان است. این کاشت‌ها دانه‌به‌دانه توسط فیلمساز خلق می‌شوند، چراکه قرار است در پرده‌ی سوم به برداشتی جذاب برسند.

ساموئل و مارتا صاحب کانکس را پیدا می‌کنند و به اداره آگاهی می‌برند. آن‌ها فکر می‌کنند که آدم‌ربا را یافته‌اند اما در همین پلان‌ها است که نقطه عطف دیگری شکل می‌گیرد و مسیر فیلم تغییر می‌کند. آن‌ها می‌فهمند که پای نفر سومی نیز در کار است. Infiesto، در اینجا یعنی در پرده‌ی سوم یکی‌یکی کاشت‌های خود را با ورود فرد سوم که به او پیامبر می‌گویند برداشت می‌کند و به مرحله‌ی گره‌گشایی می‌رسد. جذابترین کاشت این فیلم مسئله‌ی کرونا است. در ابتدای اینفیستو مخاطب گمان می‌کند که هدف فیلمساز از این جهان کرونایی تنها ایجاد تنش و ریتم بیشتر برای داستان جنایی‌اش است. اما وقتی که سروکله‌ی نفر دوم و سوم این جنایت پیدا می‌شود، می‌بینیم که این آدم‌ربایی‌ها به‌طور مستقیم با مسئله‌ی همه‌گیری در ارتباط است.

ساموئل و مارتا روی زمین در فیلم اینفیستو

کرونا در اینجا نه زیرمتن است و نه پس‌زمینه بلکه نیروی محرکه‌ی همه‌ی آن چیزی است که در درام در حال رخ دادن است. Infiesto، فیلمی آخرالزمانی نیست اما با تلفیق کرونا و اسطوره‌ها به نگاهی آخرالزمانی می‌رسد. شاید این فیلم متفاوت‌ترین فیلمی باشد که تاکنون یا سال‌ها بعد راجع‌به این پاندومی ساخته شده است. کارگردان نگاه بسیار جذاب و ویژه‌ای به این همه‌گیری دارد. درواقع می‌توان گفت که او به ایده‌ی بسیار نابی رسیده است. فیلمساز برخلاف بیشتر آثاری که در رابطه‌ با بیماری‌های اینچنینی ساخته شده‌اند، نگاه دیستوپیایی‌اش را به آئیین‌های قدیمی گره می‌زند. عروسک‌های خزه‌ای دو پرده‌ی قبل نیز در اینجا معنا پیدا می‌کنند، آن‌ها متعلق به تارانیس هستند، رب‌النوعی که افراد دزدیده شده را برایش قربانی می‌کنند.

Infiesto، فیلمی آخرالزمانی نیست اما با تلفیق کرونا و اسطوره‌ها به نگاهی آخرالزمانی می‌رسد

پیچش تعلیقی فیلم هم عالی از آب درآمده است. Infiesto، مطابق فیلم‌های جنایی و تریلرها در پرده‌ی سوم و هنگام گره‌گشایی تماشاگر را شوکه می‌کند و داخل یک پیچش می‌اندازد. راموس از ابتدای فیلم همه جا حضور دارد. کارگردان همانند عروسک‌های خزه‌ای او را در پلان‌هایی از هر سه پرده می‌کارد تا خودش را در لحظات آخر به مخاطب بشناساند. نکته‌ی مهم در این پیچش نیز این است که کارگردان به یکباره نقش او را تغییر نمی‌دهد. درواقع فیلمساز شعور مخاطب را به بازی نمی‌گیرد و از همان ابتدا راموس را جلوی چشمان ببینده قرار می‌دهد. این کارکتر عنصری از دنیای جنایی‌های کلاسیک است که خوب نیز در جای خود قرار گرفته است.

ساموئل کارکتری از دنیای ژانر جنایی است که طبق مولفه‌های این‌گونه‌ی سینمایی در پیرنگ ظاهر می‌شود. او طبق معیارهای اخلاقی خود عمل می‌کند و وابسته به قانون نیست. زندگی‌اش تحت تاثیر الکل از هم پاشیده و حالا با مرگ مادرش نیز چیز دیگری برای از دست دادن ندارد. پایان ساموئل اما شبیه نوآرهای نوردیک تلخ و سیاه است و استعاره‌ای بر پایان دنیا خواهد بود. با اینکه نفر سوم دستگیر می‌شود و قربانی جدید نجات می‌یابد اما همچنان امیدی وجود ندارد، همه چیز تیره است و فیلم ترجیح می‌دهد که در پایان مثل تریلری کره‌ای و نوردیکی به پایان برسد، سیاه، تاریک، ترسناک.

ماموران به همراه مظنون در فیلم اینفیستو

Infiesto، لحن سرد و تلخی دارد. از آن فیلم‌هایی که با فضاسازی‌ به سبک روایی قوام می‌بخشند. همه چیز در این فیلم یخ زده است، کسی خوشحال نیست و شهر بارانی معدنی نیز تصویری غمزده به خود گرفته است. نکته‌ی مهم دیگری که در سبک بصری فیلم به‌چشم می‌آید، پالت رنگی فیلم است. Infiesto، رنگی آخرالزمانی دارد، گویی غباری زرد رنگ همه جا را فراگرفته و همه در حالت افسردگی فرورفته‌اند. اینفیستو با اینکه اثری خوب و دلنشین است اما در جاهایی نیز نمی‌تواند یکسری انتظارات را برآورده کند. با اینکه رویدادهای فیلم منطقی اند و به‌درستی در پی یکدیگر می‌آیند اما بحران‌ها و تنش‌ها چندان قوی شکل نگرفته‌اند و شرایط آنچنان که باید پیچیده نیست. درواقع برای ساموئل و مارتا چالش‌های عمیقی پیش نمی‌آید و آن‌ها به‌راحتی می‌توانند آدم‌ربابان را گیر بیندازند.

Infiesto، لحن سرد و تلخی دارد. از آن فیلم‌هایی که با فضاسازی‌ به سبک روایی قوام می‌بخشند

در داستان‌های پلیسی و جنایی پیرنگ معمولا با تمرکز روی یکی از شخصیت‌های اصلی که یا پلیس است یا جنایتکار یا قربانی پیش می‌رود. در این فیلم ساموئل نقطه نظر پیرنگ است فیلم با او شروع می‌شود و گاهی نیز روی زندگی‌اش تمرکز دارد. اما این تمرکز آنقدری نیست که بتواند این قسمت از پازل فیلم را تکمیل کند. ساموئل به‌خاطر سرپیچی‌ از دستورها مافوق خود نیازمند پرداخت بیشتری است اما فیلمساز ترجیح می‌دهد که تنها با نمایش پلان‌هایی از خانواده و مادرش کار را تمام کند و چندان به او نپردازد. درواقع این شخصیت از دست کارگردان در می‌رود و ما دیگر نمی‌توانیم بگوییم که پیرنگ روی ساموئل تمرکز دارد. در چنین شرایطی فیلم از لحاظ شخصیت‌پردازی رها شده و پیرنگ روی هیچ شخصیتی متمرکز نیست.


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده