نویسنده: فرید متین
// جمعه, ۲۶ فروردین ۱۴۰۱ ساعت ۱۷:۰۱

نقد انیمیشن فرار کن (Flee) | زندگی پنهانی یک مهاجر

انیمیشن فرار کن، روایت زندگی یک مهاجر است که برای زنده ماندن در دنیای تازه، مجبور به انکار گذشته‌ی خود بوده است. این انیمیشن در سه رشته بهترین مستند، بهترین انیمیشن و بهترین فیلم خارجی زبان اسکار ۲۰۲۱ نامزد شده بود. با زومجی همراه باشید.

چند سالی است که مسئله‌ی مهاجرت تبدیل به یکی از مهم‌ترین و بحث‌برانگیزترین مسائلِ جهان شده است. بعد از جنگ داخلی سوریه و سیل مهاجران سوری، این مسئله در میان خبرنگاران و نویسندگان و فیلم‌سازان برجسته شد و این اواخر هم با روی کار آمدنِ دوباره‌ی طالبان در افغانستان، و سیل مهاجرت افغان‌ها به اقصا نقاط دنیا، این مسئله بار دیگر موردتوجه قرار گرفت. مهاجرتی اجباری و ناخواسته که مردم ملتی را از خانه و خانواده‌ی خود دور می‌کند. جنگ روسیه و اوکراین هم بارِ دیگر مسئله‌ی مهاجرت ناشی از جنگ را بر سر زبان‌ها انداخته است.

امسال در مراسم اسکار، فیلم کوتاه خداحافظیِ طولانی The Long Goodbye توانست جایزه‌ی بهترین فیلم کوتاه را به‌دست آورد. فیلمی که رض (رضوان) احمد ــ بازیگر و رپرِ پاکستانی/بریتانیایی ــ در آن به ایفای نقش می‌پردازد و درباره‌ی خانواده‌ای است که به‌صورتِ پنهانی مهاجرت کرده‌اند. فرار کن هم قصه‌ی آدمی است که به‌دلیل شرایط کشورش مجبور به این مهاجرت اجباری و پنهانی شده است و طرفه آن‌که رض احمد نیز در فیلم سمَتِ تهیه‌کننده‌ی اجرایی را بر عهده دارد و نیز در نسخه‌ی دوبله‌ی انگلیسی، یکی از گویندگانِ اصلی فیلم است.

ادامه‌ی متن ممکن است داستانِ فیلم را لو بدهد.

نمایی از فیلم فرار

فیلم تمرکز می‌کند بر تجربه‌ی شخصیِ امین نوابی و همین مسئله یکی از برگ‌های برنده‌ی فیلم است

فرار کن، جدای از موضوعاتِ باب روز و توجه‌برانگیزش، بیش از هر چیزی به‌دلیل تکنیک مورداستفاده‌اش است که توجه برمی‌انگیزد. داستانی مستند از زندگی یک مهاجر افغان که با انیمیشن بیان شده است. انیمیشنی که البته ترکیب شده است با تصاویری مستند از بعضی لحظات برجسته‌ی داستانِ این مهاجرت؛ لحظاتی که طبیعتن جنبه‌ای عمومی‌تر یا جهانی‌تر داشته‌اند.

فیلم تمرکز می‌کند بر تجربه‌ی شخصیِ امین نوابی (کاراکتر اصلی فیلم که البته نام‌ش عوض شده است) و همین مسئله یکی از برگ‌های برنده‌ی فیلم است. اینکه فیلم و فیلم‌ساز به همین جهان و تجربه‌ی کوچک ــ و البته عمیق ــ بسنده می‌کند و پا را فراتر نمی‌گذارد؛ کاری که احتمالن باعث می‌شد فیلم به دامِ «شعار»هایی در ظاهر جهان‌شمول بیفتد. فرار کن البته همین حالایش هم متریال‌هایی دارد که آن را فرصت‌طلب یا سودجو نمایش می‌دهد. خودِ مسئله‌ی مهاجرت اجباری به‌کنار، اینکه امین گرایش جنسی متفاوتی دارد، چیزی است که در این سال‌ها، چه در سینما و چه در واقعیت، مسئله‌ای غلوشده و بیش‌ازحد مورد توجه است.

روایت فیلم براساس مصاحبه‌ای بین امین و فیلم‌ساز شکل گرفته است. مصاحبه‌ای که شبیه به‌نوعی جلسه‌ی روان‌درمانی است. اینکه امین روی تختی دراز می‌کشد و با چشم‌های بسته ماجراها را تعریف می‌کند هم تأکیدی بر همین مضمون است. انگار او پیشِ کسی قرار گرفته که می‌تواند راحت و بی‌دغدغه خودِ واقعی‌اش را با او در میان بگذارد. همین‌طور هم است؛ او چیزهایی را می‌گوید که پیش از این نه‌فقط جایی بیان‌شان نکرده، بلکه مجبور به مخفی کردن‌شان بوده است. تراژدی اصلی فرار کن هم از نظر من همین است. اینکه آدمی، از پسِ رنج‌های زیادی که در زندگی به او تحمیل شده و پس از پروسه‌ای طولانی برای مهاجرتی پنهانی و دورافتادن از خانواده، باید واقعیت زندگی خود را انکار کند و با هویتی مجعول و غیرحقیقی به حیات ادامه دهد. چیزی که تناقضی در او به‌وجود می‌آورد و روان‌ش را بیش‌ازپیش خدشه‌دار و رنجور می‌کند.

نمایی از انیمیشن فرار

امین در زندگی شخصی‌اش، در درونی‌ترین لایه‌ی زندگی‌اش، جایی که قرار است با خودش مواجه شود و آن را با آدم‌های عزیز زندگی‌اش به اشتراک بگذارد، دست‌بسته است و ناگزیر از پنهان‌کاری

فیلم اما آن‌چنان که بایسته است روی این ایده تمرکز نمی‌کند. فقط در حد دیالوگ‌هایی که خود امین می‌گوید به آن می‌پردازد، درحالی‌که این مسئله می‌توانست یکی از مصالحی باشد که تدقیقِ بیش‌تری روی آن صورت بگیرد. زندگی با هویتی ساختگی. یک زندگی پنهانی. آن هم برای کسی که دانشجوی دکترا و فوق‌دکتراست و در جاهای مختلف سخن‌رانی می‌کند ــ کسی که به‌نظر می‌رسد زندگی اجتماعی و کاری موفقی دارد.اما از آن طرف، در زندگی شخصی‌اش، در درونی‌ترین لایه‌ی زندگی‌اش، جایی که قرار است با خودش مواجه شود و آن را با آدم‌های عزیز زندگی‌اش به اشتراک بگذارد، دست‌بسته است و ناگزیر از پنهان‌کاری. چرا که واقعیت ممکن است باعث شود او همه‌ی این راهِ رفته را برگردد و همه‌ی این تلاش‌ها بی‌سرانجام بماند.

در طراحی انیمیشن فیلم، از دو لی‌آوت مختلف استفاده شده است. یکی، که بیشترِ لحظات فیلم با آن ساخته شده است، لی‌آوتی ساده‌تر و رئالیستی‌تر است. فیلم برای پرهیز از نمایش چهره‌ی واقعیِ آدم‌ها ــ همان‌طور که در آغاز می‌گوید، برای محافظت از آدم‌ها ــ دست به دامان انیمیشن شده است. اما لی‌آوتِ دیگر و مهم‌تر فیلم در لحظات و فریم‌هایی نمایان می‌شود که امین در حال تعریف‌کردن یک تجربه‌ی جمعی‌تر است. جاهایی که تجربه‌ی شخصی او خیلی در آن دخیل یا قابل‌لمس نیست.

جایی که انیمیشن هم تبدیل می‌شود به یک سری خطوط کلی و آوت‌لاین و تمرکز بیشتر بر میزانسن‌ها و حضورها و صداها قرار می‌گیرد. جایی که قرار نیست با چهره‌ها چندان سروکاری داشته باشیم. این‌جاهاست که انیمیشن از نظر ظاهری به نمایی دست می‌یابد که کاملن برازنده‌ی قصه‌ای است که می‌گوید. نماهایی کلی و تک‌رنگ و سریع و مغشوش و اسکچ‌گونه. فقط برای تأملی گذرا بر واقعیتی سیاه که رخ داده و در ظاهر تمام شده، ولی آثارش بر جای مانده است. خود فیلم هم در جاهای مهم و تأثیرگذاری از این لی‌آوت استفاده می‌کند: در شروع فیلم، که آدم‌ها دارند از شرّ چیزی ــ احتمالن جنگ ــ فرار می‌کنند یا جایی که مأمورها دارند پدرِ امین را دست‌گیر می‌کنند و از خانه می‌برند و ... .

نمایی از فیلم فرار کن

لی‌آوتِ دیگر و مهم‌تر فیلم در لحظات و فریم‌هایی نمایان می‌شود که انیمیشن تبدیل می‌شود به یک سری خطوط کلی و آوت‌لاین و تمرکز بیشتر بر میزانسن‌ها و حضورها و صداها و کلیات قرار می‌گیرد و نه چهره‌ها و جزئیات

فیلم، به‌دلیل انحصارِ تمرکزش روی داستان امین، نمی‌تواند به روایت جذاب یا پرفرازونشیبی دست پیدا کند. آن‌چه ما به‌عنوان مخاطب دنبال می‌کنیم فقط و فقط داستان زندگی و مهاجرت امین است. برخی از لحظات سیاه و دراماتیک این پروسه‌‌ی چندساله پُررنگ شده‌اند تا بتوانند داستان را پوشش دهند (مثلِ ماجرای پیرزنی که نمی‌توانست راه برود و می‌خواستند او را بکشند یا دخترکی که پلیس‌های روسی گرفته بودندش)، ولی روایت خالی‌تر از این‌هاست.

همین مسئله هم باعث شده است تا زمانِ یک‌ساعت‌ونیمه‌ی فیلم ــ که اتفاقن زمان کوتاهی برای یک فیلم سینمایی به‌حساب می‌آید ــ بیش از اندازه کش‌دار به‌نظر برسد. شیوه‌ی رواییِ همین روایتِ کم‌جان هم در این مسئله اثرگذار بوده است. مصاحبه‌ای کُند، با مکث‌هایی زیاد، و لحنِ حرف‌زدن‌هایی یک‌نواخت و آرام.

فرار کن، با وجود همه‌ی تلخی‌هایی که از آن‌ها صحبت می‌کند، پایانی خوش دارد. امین بالأخره یکی از رازهایش را با خانواده در میان می‌گذارد و آن‌ها نیز به‌راحتی می‌پذیرندش (هر چند که این مسئله در فلش‌بک اتفاق می‌افتد). در حرفه‌اش نمایش داده می‌شود که به‌نظر موفق است و در آخر نیز نزد معشوق‌ش برمی‌گردد و با هم به خانه‌ای می‌روند که حالا دیگر منزلِ آن‌هاست. جایی که یک باغ روبه‌روی خود دارد. این‌جا نیز یکی از معنادارترین لحظات فیلم رخ می‌دهد. زمانی‌که داریم منظره‌ای از باغِ جلوی خانه را می‌بینیم، یک برش فیلم را از حالت انیمیشن به حالت رئال می‌برد. حالا ما داریم آن منظره را به‌صورتِ واقعی‌اش می‌بینیم. برشی که ــ باتوجه‌به اینکه اندازه‌ی قابِ این نمای واقعی هم با نماهای واقعیِ قبلی تفاوت دارد ــ می‌تواند به این معنا باشد که حالا انگار همه‌چیز سرِ جای خودش قرار گرفته است و دیگر نیازی به پنهان‌کردنِ چیزی وجود ندارد. می‌توانیم به دنیای واقعی برگردیم، جایی که امین می‌تواند آزادانه و خوش‌حال زندگی کند.


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده