نویسنده: مسیح کریمی
// دوشنبه, ۲۶ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۱۶:۵۹

نقد فیلم سار (The Starling) | تقابل ملیسا مک کارتی با یک پرنده!

فیلم The Starling «سار» با بازی ملیسا مک‌کارتی، روی زوجی تمرکز می‌کند که با غم فقدان فرزندشان دست و پنجه نرم می‌کنند. اما در ادامه به این موضوع می‌پردازیم که این فقدان تا چه اندازه در فیلم عمق پیدا کرده است.

فیلم The Starling داستان زن و شوهری را دنبال می‌کند که در یک حادثه غم‌انگیز، کیتی، دختر خود را از دست داده‌اند و باعث افسردگی شدید این زوج شده است. این موضوع تا جایی پیش می‌رود که جک مینارد، پدر کیتی تصمیم به خودکشی می‌گیرد و حالا در بیمارستان روانی است و لیلی نیز در حال یافتن راهی برای ادامه دادن است.

تئودور ملفی، کارگردان فیلم سار که پیش از این فیلم Hidden Figures را ساخته بود، برای ساخت این فیلم کمدی درام نتفلیکس بازگشته است. فیلم روی موضوعاتی مثل افسردگی و غم از دست دادن فرزند دست گذاشته است.. حال سوال اینجاست که آیا فیلم The Starling توانسته به اهداف خود دست پیدا کند؟

ملیسا مک کارتی در نقش لیلی مینارد در حال دفاع از مزرعه اش در مقابل پرنده سار در فیلم The Starling

روایت فیلم The Starling به دو بخش مشکلات لیلی و زندگی جک در بیمارستان روانی تقسیم می‌شود

روایت فیلم The Starling به دو بخش تقسیم می‌شود. تمرکز بخش اول و اصلی فیلم روی لیلی است که در حال مبارزه برای نجات زندگی و عبور از بحران افسردگی است. در مقابل او تلاش می‌کند تا با ایجاد تغییر در زندگی مثل روی آوردن به باغبانی، باعث شود تا بتواند دوباره به زندگی بازگردد و همچنین به جک، شوهرش نیز از این راه کمک کند.

البته در این تلاش او باید با یک سار نیز مقابله کند که در درختی در خانه این زن و شوهر لانه کرده است. در مقابل خط دوم داستانی در بیمارستان روانی جریان دارد که تمرکز آن روی شخصیت جک است. با اینکه هر دو خط داستانی فیلم اهمیت بالایی دارد،‌ اما از همان ابتدا هم متوجه می‌شویم که فیلم در روایتی منسجم بین این دو بخش مشکل دارد و نتوانسته تعادل خوبی بین آن برقرار کند.

شاید دلیلی که فیلم نتوانسته تعادل خوبی بین این دو خط داستانی ایجاد کند، این باشد که فیلم در ایجاد و حفظ یک لحن مشخص مشکل دارد. فیلم ازطرفی تلاش می‌کند تا یک اثر درام باشد و ما در طول فیلم قرار است اثرات مرگ فرزند را در زندگی یک زن و شوهر ببینیم. اما تئودور ملفی در مقابل تلاش کرده تا بخش کمدی هم در فیلم وجود داشته باشد و درواقع حضور پرنده سار چنین نقشی در طول فیلم دارد. با اینکه از ابتدا تلاش می‌کنیم تا شاهد ارتباطی بین سار و اتفاقات فیلم باشیم، اما تنها بخش مرتبطش با لیلی تنهایی آن‌ها و دفاع از خانه خود است.

این موضوع باعث شده تا فیلم نتواند به خوبی به موضوع اصلی بپردازد و حتی آن را بارها فراموش می‌کند. بخش کمدی فیلم با اینکه می‌توانست عمق بیشتری داشته باشد، اما درنهایت هرچقدر پیش می‌رویم، بیشتر شبیه فیلم‌های کمدی ملیسا مک‌کارتی می‌شود.

کریس اودوود در نقش جک در بیمارستان روانی در فیلم The Starling

فیلم The Starling تا پایان نمی‌تواند لحن مدنظرش را پیدا کند

درواقع بخش کمدی در فیلم The Starling هرگز نکته مثبتی در اتفاقات آن نیست و درنهایت تنها باعث می‌شود تا بیننده از فضا و داستان فیلم فاصله بگیرد و این روند انقدر تکرار می‌شود که درنهایت ضربه زیادی به پیام و داستان فیلم می‌زند. لیلی در خط داستانی خودش دچار حواس پرتی در محل کار است و همچنین نمی‌تواند به خوبی در خانه استراحت کند و تنها هدف او بازگشت همسرش به خانه است. اما روابط آن‌ها به خوبی پیش نمی‌رود و کم کم متوجه فاصله و شکاف‌های عمیق و حل نشده از حوادث تلخ گذشته در این رابطه هستیم. در همین حال لیلی به سراغ یک روانپزشک به‌نام لری می‌رود که اکنون یک دامپزشک شده است.

اما از زمان ورود این شخصیت، همواره به این فکر می‌کنیم که ارتباط او با شخصیتی که او را به لیلی معرفی کرده چیست و درنهایت چه نقشی قرار است در داستان فیلم ایفا کند. هدف از وجود شخصیت لری در فیلم درواقع این است که آن‌ها قرار است به یکدیگر برای شناختن مشکلات و مقابله با آن کمک کنند. شاید در بیشتر دقایق فیلم این رابطه به یک سمت باشد، اما حداقل از نظر داستانی آن‌ها تاثیر مثبتی روی یکدیگر می‌گذارند. شخصیت لری درواقع می‌توانست حضور پر رنگ‌تری در داستان داشته باشد و نقش او در اتفاقات گسترده‌تر شود.

در هر حال اگرچه لری نقش مهمی در تغییرات لیلی در زندگی‌اش داشته، اما به شخصیتی تبدیل می‌شود که پتانسیلش در طول اتفاقات به هدر رفته است. شاید بخشی از دلیل آن این باشد که فیلم پرداخت خیلی خاصی به زندگی لری ندارد و شناخت ما صرفا به دیالوگ‌های بین این شخصیت با لیلی خلاصه می‌شود.

ملیسا مک کارتی در نقش لیلی میارند و کوین کلاین در نقش دکتر لری فاین در حال تماشا پرنده در فیلم The Starling

فیلم The Starling در ایجاد یک تعادل مناسب بین بخش لیلی و جک ناتوان است

اما خط داستانی جک پرداخت خیلی زیادی در فیلم The Starling ندارد و همین موضوع باعث می‌شود تا موارد زیادی در طول فیلم فراموش شود. به‌طور مثال جک هرگز قرص‌های خود را نمی‌خورد و در مقابل تلاشی هم برای درمان نمی‌کند.

همچنین هرچیزی که لیلی برای او می‌آورد نیز مانند قرص‌ها در جایی پنهان می‌شوند که البته مشخص نیست چرا کسی متوجه این قضیه نمی‌شود. درواقع جک در تلاش است تا آماده خودکشی شود و در طول فیلم بارها به این موضوع اشاره می‌شود، اما پرداختن به ارتباط قرص‌ها با مواد خوراکی چندان در فیلم جالب نیست و درواقع تا پایان فیلم ما قرار نیست رابطه بین این موضوع را ببینیم. بخشی از دلیل آن درواقع این است که فیلم تمرکز زیادی روی بخش جک ندارد و نمی‌تواند آن تعادلی که بین دو بخش نیاز است، برقرار کند.

در مقابل صحنه‌های جک به جلسات یا کار در کارگاه خلاصه شده و صحنه‌ای که واقعا او را در موقعیتی که نشانه‌های افزایش افسردگی او یا میل به خودکشی دوباره نشان دهد، کمتر به تصویر کشیده می‌شود. بدین ترتیب تغییر رفتار و نظر جک خیلی بی مقدمه و ضعیف در فیلم رخ می‌دهد و صرفا به دلیلی برای پایان دادن به فیلم تبدیل می‌شود. فیلم The Starling درنهایت نمی‌تواند مسیری را که می‌خواهد پیدا کند. فیلم نمی‌داند که می‌خواهد واقعا به موضوع مرگ فرزند و افسردگی پس از آن بپردازد و در ادامه نشان دهد که این اتفاقات به معنای پایان زندگی نیست. یا قرار است فیلمی صرفا کمدی باشد که شخصیت‌ها پس از یک حادثه تلخ در حال تلاش برای خروج از آن هستند و در طول آن صحنه‌های کمدی و طنزی نیز قرار است خلق شود. شاید اگر فیلم از همان ابتدا تصمیم خودش را در مورد لحن و مسیرش می‌گرفت، شاهد اثری به مراتب منجسم‌تر و بهتری بودیم.

ملیسا مک کارتی در حال نگاه کردن به پرنده سار در دستانش در فیلم The Starling

درنهایت فیلم The Starling نمی‌تواند به شکلی که انتظارش را داریم، پیامش را به بیننده انتقال دهد و با اشتباهاتی که در طول فیلم انجام می‌دهد، روایتی خسته کننده با کمدی تکراری و فوق‌العاده کلیشه‌ای ارائه می‌کند. ازطرفی شخصیت سار با اینکه قرار بود نماد دفاع از خانه مثل لیلی باشد، اما بیشتر به بخشی از فیلم تبدیل می‌شود که قرار است صحنه‌های کمدی فیلم در آن خلق شود و در مقابل ما تنها قرار است کمدی را ببینیم که بارها قبلا دیده بودیم.

شاید فیلم در باطن به سبک کارهای کمدی ملیسا مک‌کارتی شبیه نباشد، اما درنهایت به آن دچار می‌شود و تنها می‌توان گفت که نتفلیکس و مک‌کارتی و ملفی پتانسیل یک ایده را به بهترین شکل ممکن سوزانده‌اند.


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده