نویسنده: علی ولی خانی
// سه شنبه, ۱ مهر ۱۳۹۹ ساعت ۲۲:۵۹

نقد فیلم Made in Italy - ساخت ایتالیا

اولین تجربه‌ی کارگردانی جیمز دارسی شاید بدترین فیلم ۲۰۲۰ نباشد، اما از کاندیدهای کسب عنوان فراموش شدنی‌ترین فیلم‌ سال است. با بررسی فیلم Made in Italy همراه ما باشید.

لیام نیسون (Liam Neeson)، ستاره‌ی ایرلندی سری Taken، پیش از این گفته بود که قصد دارد برای مدتی هم که شده از نقش آفرینی در آثار اکشن فاصله بگیرد، اما کمتر کسی تصورش را می‌کرد که روزی او در فیلمی همچون Made in Italy حضور یابد. با سابقه‌ای که از نیسون سراغ داریم، می‌دانیم کمتر کسی می‌تواند در نقش یک پدر قابل اتکا و کار درست با او رقابت کند؛ از صدای دلگرم کننده‌ی او گرفته، تا چهره‌ی قابل اطمینانی که از او در خاطر ما هک شده، خبر بازی نیسون در نقش یک پدر، آن هم درست درکنار پسر واقعی‌اش، باید خبری مسرت بخش برای طرفداران دنیای سینما باشد. با تمام این اوصاف اما حتی حضور نیسون در نقشی که مدت‌ها خود را برای آن اماده کرده و بازی خوب وی نمی‌تواند اولین اثر جیمز دارسی (James D'Arcy) در جایگاه نویسنده و کارگردان را از تبدیل شدن به اثری حوصله سر بر و فراموش شدنی نجات دهد.

حتی حضور نیسون و بازی خوب وی نمی‌تواند اولین اثر جیمز دارسی (James D'Arcy) در جایگاه نویسنده و کارگردان را از تبدیل شدن به اثری حوصله سر بر و فراموش شدنی نجات دهد

داستان Made in Italy با معرفی کوتاه گالری گردان جوان و بخت برگشته‌ای به نام جک، با بازی میشائیل ریچاردسون (Micheál Richardson) آغاز می‌شود. جک روزگار خود را با مدیریت گالری پدر و مادر زنش می‌گذرانده، اما حالا که زندگی مشترک او با همسرش روث به انتهای خط رسیده، وی شغل و تمام زندگی حرفه‌ای خود را از دست رفته می‌بیند. تنها راه حلی که به ذهن جک می‌رسد، خرید این خانه از خانواده‌ی همسر سابقش است، ازاین‌رو او برای به‌دست آوردن پول مورد نیاز به فکر فروش ویلایی بزرگ در ایتالیا می‌افتد که از مادرش برای او و پدر نه چندان مقیدش به جا مانده. این زنجیره از اتفاقات جک و پدرش رابرت را راهی سفری سرنوشت ساز به این خانه می‌کند که ضمن برخورداری از یک زار، برای هر دوی آن‌ها یادآور خاطراتی تلخ و شیرین است.

میشائیل ریچاردسون پشت فرمان و لیام نیسون در حال کتاب خواندن در ماشین سیاه رنگ در جاده در فیلم Made in Italy

واقعیت اما از تصورات دو مسافر ما فاصله‌ای آنچنانی دارد و اجازه نمی‌دهد که جک و رابرت سریعا برنامه‌های خود را عملی کنند. این خانه‌ی درندشت برای مدتی بسیار طولانی به حال خود رها شده و حالا اصلا در وضعیتی قرار ندارد که بتواند نظر مشتریان را به خود جلب کند؛ اتاق‌ها به محل زندگی حیوانات تبدیل شده‌اند، در گوشه و کنار خانه و محوطه‌ی بیرونی بوته و درختچه‌های مزاحم قد علم کرده‌اند و دیوار‌ها به تعمیر اساسی نیاز دارند. در میان تمام این آشفته بازار اما دیواری وجود دارد که بیش از هر چیز دیگر جلب توجه می‌کند؛ این دیوار میزبان نقاشی عجیبی از رابرت است و او مصر است که به هیچ عنوان زیر بار رنگ زدن این اثر هنری نمی‌رود.

ادامه‌ی متن بخشی از داستان را افشا می‌کند.

بازسازی این خانه‌ی ویلایی بعد از سال‌ها دوباره پدر و پسر داستان Made in Italy را درکنار هم قرار می‌دهد و این فرصتی برای کاهش فاصله‌ی عمیق و شگرفی است که ظاهرا به‌دلیل بی توجهی و بی خیالی رابرت در میان این دو به‌وجود آمده است؛ بازسازی خشت خشت این خانه می‌توانست با خاطراتی از گذشته‌ی آن درآمیخته شود و رابرت و جک طرف تاریک و ناشناخته‌ی یکدیگر را درمیان آن‌ها پیدا و رابطه‌‌ای جدید را بر ویرانه‌ی آنچه در این سال‌ها برای هم بوده‌اند بنا کنند‌. دارسی اما به‌جای استفاده از این پتانسیل برای ساختن یک کمدی درام لذت بخش، با به گوشه راندن خانه به نفع چند زیر داستان کلیشه‌ای و نه چندان جذاب و ارائه‌ی روایت سرسری و عجولانه از رابطه‌ی شخصیت‌های اصلی داستان، Made in Italy را به فیلمی تبدیل می‌کند که جز جلوه‌ی بصری خوب نکته‌ی قابل‌توجه دیگری را به بیننده عرضه نمی‌کند. نگارش و روایت داستان به قدری در این فیلم کلیشه‌ای و بد انجام می‌شود که حتی شیمی نیسون و ریچاردسون به‌عنوان پدر و پسر در دنیای واقعی، که حتی تجربه‌ای کاملا مشابه به شخصیت‌های جک و رابرت را پشت سر گذاشته‌اند، نمی‌تواند احساسات بیننده را درگیر کند.

بازسازی خشت خشت این خانه می‌توانست با خاطراتی از گذشته‌ی آن درآمیخته شود، اما این پتانسیل قربانی چند زیر داستان کلیشه‌ای و نه چندان جذاب شد

به جز گره زدن معنادار بازسازی ویلا و تولد دوباره‌ی رابطه‌ی جک و رابرت،‌ یک پتانسیل بزرگ در رابطه با پلات مرکزی Made in Italy از میان دست‌های دارسی در‌می‌رود؛ با وجود اینکه ویلای این فیلم زیباست و چشم دوختن به آن خالی از لطف نیست، اما روند تغییر کردن این خانه و نتیجه‌ی نهایی پروسه به‌عنوان یکی از پایه‌های اصلی فیلم آنقدر جذاب و محسور کننده نیست. رئالیتی شوهایی با محوریت ساخت، تعمیر و طراحی داخلی خانه‌ها به‌تازگی قدم به تلویزیون نگذاشته‌اند، اما همیشه از طرفداران پروپاقرص خود برخوردار بودند؛ دارسی می‌توانست با سر مشق گیری از این برنامه‌ها و ارائه‌ی قبل و بعدی تکان دهنده، ضمن همراه کردن هرچه بیشتر ما در این سفر با شخصیت‌های داستان، حس پاداش دهنده بودن خاصی را به فیلم اضافه کنند. دارسی اما در مقام کارگردان این پتانسیل را به چند میکس کوتاه محدود می‌کند که نه‌تنها نقش آنچنان پررنگی در پیش‌برد پلات اصلی ندارند، که یکی از آن‌ها به خدمت یکی از خارج از جایگاه‌ترین زیر داستان‌های فیلم درمی‌آید.

والریا بیلو، میشائیل ریچاردسون و لیندزی دونکن در کنار دیوارهای قدیمی زرد رنگ در فیلم made in italy

برای فیلم‌های کمدی نه چندان سطح بالا طبیعی است که داستان اصلی را کنار بزنند و آرک‌های داستانی کوتاه‌تر و کمیک‌تر را در فیلم بگنجانند، اما Made in Italy در این زمینه هم عملکردی مثال زدنی از خود نشان نمی‌دهد. به‌طور کلی زیر داستان‌های فیلم به سه بخش ملاقات‌های خریداران عجیب و گستاخ، تعاملات رابرت و کیت و داستان دلدادگی جک و ناتالیا تقسیم می‌شود. کیت یک مشاور املاک کار کشته است که هرزگاهی مشتریانی جدید را به ویلا می‌آورد و حضور چندانی در فیلم ندارد. با وجود اینکه داستان سعی دارد او را به‌عنوان زنی قوی و مستقل به بیننده معرفی کند، اما او تنها مهره‌ای است تا در انتهای فیلم پایانی خوب را برای راب رقم بزند. شخصیت ناتالیا نیز تفاوت شگرفی با کیت ندارد؛ او یک رستوران دار محلی است که مثل جک در زندگی عاطفی خود با مشکل مواجه شده. او به فیلم اضافه می‌شود تا بار دراماتیک داستان را افزایش دهد و ارمغان آور هرآنچه باشد که جای خالی‌اش در زندگی جک احساس می‌شود؛ او به اتفاقی‌ترین شکل ممکن شخص درست در زمان و مکان درست است و این تازه بخشی از کلیشه‌هایی است که همراه‌با ناتالیا به داستان تزریق می‌شوند.

پایان بخش حاوی افشائات داستانی.

شخصیت‌های فرعی نکته‌ی خاص و قابل توجهی به داستان اصلی اضافه نمی‌کنند

به قاطعیت می‌توان گفت شخصیت‌های فرعی نکته‌ی خاص و قابل توجهی به داستان اصلی اضافه نمی‌کنند ولی موضوع فقط به آن‌ها ختم نمی‌شود؛ Made in Italy پر است از صحنه‌های بی بار و غیر ضروری. سکانس‌هایی که در پیش‌برد داستان نقشی اسای ایراد می‌کنند به تعداد انگشتان یک دست هستند، که البته آن‌ها نیز به‌دلیل عدم پردازش صحیح و زمینه چینی، تکراری و کلیشه‌ای بودن و بازی معمولی رو به پایین میشائیل ریچاردسون آنطور که باید تأثیرگذار واقع نمی‌شوند. دارسی در این فیلم پای خود را از محدوده‌ی امن خود خارج نمی‌کند و مخاطب تقریبا همیشه یک قدم از فیلم جلوتر است. دلیل این قابل پیش بودن را می‌توان در اجتناب کارگردان از ریسک پذیری و پیروی قدم به قدم از فرمول‌های جواب پس داده یافت.

خانه‌ی ویلایی، درختان سبز، آسمان آبی، چمن و گل؛ نمایی از فیلم Made in italy

البته نمی‌توان گفت که Made in Italy سراپا نکات منفی است؛ در پس تمام پتانسیل‌های از دست رفته، داستان تکراری و شخصیت‌های تک بعدی، نکاتی درمورد این اثر وجود دارد که می‌تواند به آن ارزش پخش شدن در پشت زمینه حین صرف شام یا هنگام چرت عصرگاهیتان را بدهد. در راس نقاط قوت این فیلم، طبیعت چشم نواز توسکانی ایتالیا قرار دارد که مایک الی (Mike Eley)، سینماتوگرافر Made in Italy، با هنرمندی هرچه تمام‌تر زیبایی آن‌ها را در قاب تصویر منعکس کرده است. دراین‌میان نباید از بازی خوب نیسون نیز چشم پوشی کرد؛ هر چند او به‌تنهایی نمی‌تواند Made in Italy را به فیلمی ماندگار تبدیل کند، اما مهارت وی در این اثر، خصوصا در نقش مقابل ریچاردسون، بسیار محسوس است. درنهایت می‌توان گفت اگر Made in Italy تمرکز خود را روی رابطه‌ی پدر و پسری رابرت و جک و تولد دوباره‌ی آن از میان خاکستر منعطف می‌کرد، از چنگ زدن به ساب پلات‌های کلیشه‌ای، سطحی و غیر ضروری اجتناب می‌کرد و سعی نمی‌کرد پاسخ سوالات مطرح شده در داستان را عجولانه بدهد، اولین ساخته‌ی دارسی می‌توانست در جایگاه بهتری قرار بگیرد.


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده