نقد فیلم باشو غریبه کوچک

یک‌شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۹ - ۱۸:۰۰
مطالعه 7 دقیقه
باشو غریبه کوچک
«باشو غریبه کوچک» یکی از بهترین فیلم‌هایی است که در مورد جنگ ساخته شده است. بهرام بیضایی در این فیلم با استفاده از هنرنمایی سوسن تسلیمی داستانی را روایت می‌کند که دیدنی است. در این مقاله نگاهی به این فیلم داشته‌ایم.
تبلیغات

«بهرام بیضایی» یکی از بزرگ‌ترین کارگردانان ایرانی است که به خاطر بی‌توجهی‌هایی که دید مدت‌ها است در خارج از کشور زندگی و کار می‌کند. از جمله فیلم‌های معروف او می‌توان به فیلم‌های «رگبار»، «سگ‌کشی» و «باشو غریبه کوچک» اشاره کرد. او درکنار کارگردانی سینما و تئاتر به نویسندگی هم می‌پردازد و تا به‌حال نمایشنامه‌های زیادی را نوشته است که یکی از معروف‌ترین آن‌ها نمایشنامه «مرگ یزدگرد» است. این نمایشنامه توسط خود بیضایی به فیلمی با همین نام هم تبدیل شده است. فیلم «باشو غریبه کوچک» در سال ۱۳۶۴ ساخته شد اما ۵ سال توقیف بود و در سال ۱۳۶۹ اکران شد. در این فیلم بازیگرانی مانند سوسن تسلیمی و پرویز پورحسینی بازی می‌کنند. بهرام بیضایی بیان کرده است که ایده اصلی این فیلم برای سوسن تسلیمی است و بعدها خود او با تغییر داستانی که سوسن تسلیمی برای این ایده نوشته بوده فیلمنامه این کار را به‌وجود آورده است. گفتنی است که این فیلم در بعضی از رای‌گیری‌های سینمایی به‌عنوان بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران تعیین شده است از جمله در رأی‌گیری سال ۱۳۸۱ مجلّهٔ نقد سینما. در بعضی دیگر از رای گیری‌ها هم این فیلم در رتبه‌های ابتدایی قرار دارد. خیلی از کارگردانان ایرانی هم از فیلم تقدیر کردند از جمله داریوش مهرجویی که گفته: از باشوی بیضایی خوشم آمد... فیلمی بود که نفس می‌کشید و اوّل و آخر و وسط درستی داشت. فیلم «باشو غریبه کوچک» داستان کودکی جنوبی به نام باشو است که به‌خاطر جنگ و از دست دادن والدینش به شمال کشور می‌رود و در آن‌جا ماجراهایی برای او اتفاق می‌افتد.

در ادامه به بررسی فیلم می‌پردازیم که داستان فیلم را لو می‌دهد.

باشو غریبه کوچک

بیضایی یک فیلم ضد جنگ ساخته است. اما برای این منظور، زیاد به خود جنگ نپرداخته است که این خودش نوآوری بزرگی است

در میانه جنگ ایران و عراق و در حالیکه بهرام بیضایی از سینمای ایران بی‌مهری‌های زیادی دیده بود. سوسن تسلیمی ایده‌ای را با او مطرح می‌کند و پروژه فیلم (باشو غریبه کوچک) از همان نقطه آغاز می‌شود. بیضایی با این فیلم قصد دارد به ماجرای زندگی افرادی بپردازد که قربانی جنگ هستند. او فیلمی ضد جنگ ساخته است. او برای این منظور، زیاد به خود جنگ نپرداخته است و این خودش نوآوری بزرگی به حساب می‌آید. تنها نشانه‌های جنگی فیلم انفجارهای ۴ دقیقه اول فیلم است که جنگی ویران‌کننده را نشان می‌دهد و روی این تصاویر صدای شیون زنان جنوبی را می‌شنویم که حال و روز مردم آن دیار را برای مخاطب توصیف می‌کند. سپس کارگردان شخصیت کودک فیلم به نام باشو را در دل جاده قرار می‌دهد و به تدریج در صحنه‌ها همه چیز تغییر می‌کند. این تصاویر عبارت مهاجرت اجباری را در ذهن مخاطب ایجاد می‌کند کم‌کم. بیابان، جای خود را به درختان سرسبز می‌دهد و صدای پرندگان جای صدای پی‌در‌پی انفجار را می‌گیرد. در صحنه‌ای که ماشین حامل باشو در شمال توقف می‌کند صدای انفجاری می‌آید و باشو از ترس فرار می‌کند. این صحنه تفاوت شرایط دو منطقه در کشور را نشان می‌دهد. و نشان می‌دهد کاربرد انفجار در مناطق شمال و جنوب متفاوت است. یکی برای کشتن انسان و ویران کردن بکار می‌رود و دیگری برای ساختن جاده و آبادانی بکار می‌رود. همچنین در جنوب هر لحظه باشو صدای هواپیمای دشمن را می‌شنیده و آسمان برای او دشمنی کشنده به حساب می‌آمده است اما در شمال، مرتب صدای پرندگان را می‌شنود و آسمان، زیبا و بی‌آزار است. این‌ها تفاوت دو نقطه کشور در دوران جنگ را نشان می‌دهد. باشو به زمین زنی روستایی به نام نایی‌جان می‌رسد و چالش او آغاز می‌شود. این چالش، دغدغه اصلی فیلمساز در این فیلم است و آن چیزی نیست جز پیوند و ارتباط بین اقوام. در ابتدا همه افراد روستا و از جمله نایی‌جان، باشو را به‌خاطر سیاه بودنش مسخره می‌کنند و باشو هم به چشم دشمن به آن‌ها نگاه می‌کند.

بیضایی در این فیلم نشان می‌دهد که تفاوت میان فرهنگ‌ها، آداب و رسوم و غذاهای اقوام مختلف بخشی از علل دوری این اقوام از یکدیگر است. باشو طعم نان و برنج شمالی‌ها را نمی‌پسندد و ابتدا غذایشان را نمی‌خورد اما وقتی ناچار می‌شود مجبور می‌شود به طعم آن‌ها عادت کند. همسایه‌های نایی‌جان نماد افرادی هستند که زیر بار سازش با اقوام دیگر نمی‌روند و به دیده تحقیر به آن‌ها می‌نگرند. این افراد نژادپرستند و مرتب به باشو به چشم کودکی بی‌ادب، بی‌چشم‌و‌رو و زبان‌نفهم نگاه می‌کنند. اما نایی‌جان که سواد هم ندارد از همه همسایه‌ها باسوادتر است و کم کم نگاه تبعیض‌آمیز خود را کنار می‌گذارد و سعی می‌کند با باشو ارتباط برقرار کند. نقطه اوج این ارتباط، صحنه‌ای است که به‌گفته سوسن تسلیمی به‌صورت بداهه ایجاد شده است. در این صحنه نایی‌جان اجسام مختلف را به زبان محلی خود معرفی می‌کند و از باشو می‌خواهد که آن‌ها را به زبان خودش معرفی کند. باشو برای اولین‌بار در فیلم در این صحنه می‌خندد. این صحنه نشان می‌دهد چقدر آسان می‌توان با دیگران و اقوام دیگر ارتباط برقرار کرد و فقط باید خواست.

باشو غریبه کوچک

بیضایی عناصر چهارگانه (آب، خاک، باد، آتش) را به جنگ شخصیتش می‌فرستد تا او را محک بزند

در این فیلم مشکلات زیادی بر سر راه باشو قرار دارد و بیضایی عناصر چهارگانه (آب، خاک، باد، آتش) را به جنگ شخصیتش می فرستد تا او را محک بزند. ابتدا او در خاکی است که بوی جنگ و خون می‌دهد و والدینش را در آن خاک از دست می‌دهد اما برای خود راه فرار پیدا می‌کند. سپس به جنگ آتش می‌رود. باشو اولین مرتبه که در شمال با آتش تنور زن روستایی مواجه می‌شود یکی از تاثیرگذارترین صحنه‌های فیلم خلق می‌شود. او با آتش تنور به یاد جنگ و آتشی می‌افتد که مادرش را سوزاند و پدرش را کشت. برای همین از آتش فرار می‌کند اما بعد از مدتی می‌فهمد این آتش کاربردش چیز دیگری است. بعد از آن نوبت آب می‌رسد. باشو از سرزمینی می‌آید که پر از گرد و خاک و ویرانی است و زیاد آب ندیده است. در صحنه‌ای که زن روستایی می‌خواهد او را در آب رودخانه بشوید فرار می‌کند و از آب می‌ترسد اما درنهایت تسلیم می‌شود. همچنین در صحنه‌ای در رودخانه می‌افتد اما در این صحنه هم نجات پیدا می‌کند. در این صحنه زن روستایی یا همان نایی‌جان در نقطه توجه است زیرا او پسر را از رودخانه نجات می‌دهد و در آغوش می‌گیرد و به‌نوعی مهر مادری را به او نشان می‌دهد. و در آخر هم باد، باشو را به مبارزه می‌طلبد ولی برای بار دیگر باشو جان سالم به در می‌برد و در خانه نایی‌جان پنهان می‌شود. باشو کم‌کم به زندگی در شمال عادت می‌کند همان‌طور که تمام مهاجران مجبورند به شرایط محل جدید خود عادت کنند. او رفته‌رفته مانند مرد خانواده به نایی‌جان کمک می‌کند. ابتدا زن، شب‌ها به وسط مزرعه می‌رفت تا مراقبت کند حیوانی به مزرعه حمله نکند اما بعد از مدتی باشو هم با او همراه می‌شود و بعد از گذشت مدتی باشو زودتر از زن بیدار می‌شود و مانند مرد خانواده تنهایی به مزرعه می‌رود.

همچنین باشو در راستای یکی شدن با خانواده نایی‌جان مترسکی را برای مزرعه می‌سازد و دست‌هایش را جوری می‌سازد که پرسر و صدا باشد و حیوان‌ها را فراری دهد. دست‌های این مترسک مخاطب را به عضوی از بدن یعنی دست توجه می‌دهد و او را برای اتفاق آتی فیلم آماده می‌سازد. وقتی شوهر زن روستایی بر می‌گردد یک دست خود را از دست داده است. باشو وقتی متوجه می‌شود آستین آن دست مرد را بغل می‌کند و این نشان می‌دهد که باشو در آینده، جای این دست را خواهد گرفت و کمک حال این مرد خواهد بود. در صحنه آخر هم حیوانی به مزرعه حمله می‌کند و کل خانواده یک صدا برای دور کردن حیوان می‌روند. این صحنه، متحد و یکی شدن این افراد را نشان می‌دهد. البته این صحنه اتحاد در کل یک جامعه را هم نشان می‌دهد. حیوان مهاجم نماد دشمن خارجی می‌شود و افراد این خانواده نماد مردم یک کشور با قومیت‌های متفاوت هستند که یک‌صدا به نبرد با دشمن می‌پردازند.

باشو غریبه کوچک

یکی از نقاط قوت این فیلم بازی سوسن تسلیمی است که به زیبایی رفتار یک زن روستایی را نشان می‌دهد

کارگردان در ابتدا باشو را در قاب‌ها تنها به تصویر می‌کشد. زمانی هم که وارد خانه نایی جان می‌شود باز هم او و نایی جان را در قاب‌های جدا به تصویر می‌کشد. اما به تدریج و با نزدیک شدن شخصیت‌ها به یکدیگر رفته‌رفته آن‌ها را در یک قاب می‌بینیم. بطوری که در انتهای فیلم و همان‌طور که گفته شد زمانی‌که همگی یکی شده‌اند همه آن‌ها را در یک قاب واحد می‌بینیم. یکی از مسائلی که در فیلم باید به آن توجه کرد این است که باشو از همان ابتدا مُدام در خیال خود چهره مادرش را درکنار نایی‌جان می‌بیند. به‌گونه‌ای این مادر باشو است که او را به تبعیت از نایی‌جان وا می‌دارد. با این صحنه‌ها بیضایی مفهوم قشنگی را نشان می‌دهد و بیان می‌دارد که مهر مادری حتی با مُردن مادر از بین نمی‌رود. زمانی هم که باشو، نایی‌جان را به‌عنوان مادر خود قبول می‌کند دیگر مادرش را در خیال خود نمی‌بیند زیرا مادرش در زن روستایی یا همان نایی‌جان زنده شده است. همچنین این صحنه‌ها یک نوع پیشگویی نیز به‌شمار می‌رود و به مخاطب اعلام می‌دارد که نایی‌جان در انتهای فیلم مانند مادر باشو می‌شود. باشو انگار اولین آواره جنگی است که به شمال رسیده است زیرا مردم شمال هیچ آشنایی با این قوم ندارند. و باشو کودکی می‌شود که این دو قوم را باهم آشنایی می‌دهد. همچنین باشو در سفرش از جنوب کشور به شمال کشور می‌رود و پیوند و اتحادی را میان اقوام مختلف کشور ایجاد می‌کند. یکی از نقاط قوت این فیلم بازی سوسن تسلیمی است که به زیبایی رفتار یک زن روستایی را نشان می‌دهد. همینطور او لهجه شمالی را بسیار روان و درخشان ادا می‌کند. فیلم «باشو غریبه کوچک» به ما نشان می‌دهد مسئله‌ مهم رنگ و زبان و نژاد نیست بلکه انسانیت است. این صفتی است که افراد را به هم نزدیک می‌کند. فیلم «باشو غریبه کوچک» ارزش دیدن دارد به‌خصوص در این روزهای سخت.

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز

نظرات