بررسی بازی Marvel Cosmic Invasion - دو نفره تا بینهایت به سبک مارول
صدای مبهم و هیجانانگیز ضربه خوردن دکمههای پلاستیکی دستههای بازی در فضای نیمهتاریک کلوپ محل، بوی خاص موکتهای آنجا و گرمای کنسولهایی که ساعتها روشن مانده بودند، حسی نیست که به سادگی از حافظه یک گیمر دهه شصتی یا هفتادی پاک شود؛ جایی که شانهبهشانه برادر یا بهترین رفیقمان مینشستیم و در نقش قهرمانان، دنیا را نجات میدادیم. بازی Marvel Cosmic Invasion دقیقاً دست روی همین نقطه میگذارد و مانند یک ماشین زمان، آن حس ناب همکاری و هیجان بازیهای رترو را با استانداردهای مدرن نسل نهمی بازسازی میکند طوری که دلتان برای برادرتان که همبازی بچگیهای شما بوده تنگ بشود.
مارول همیشه یک جور «شلوغیِ دوستداشتنی» داشته؛ شلوغی که نه از بینظمی بلکه از فراوانی میآید: رنگهای تند، قابهای سریع و صحنههای اکشن پر هرج و مرج همراه با اسمهایی که هرکدام برای یک نسل حکمِ اسطوره دارند. اما وقتی این همه افسانه را میگذاری داخل قالبِ بیتامآپِ به سبک دوران آرکید، خطرش هم همانقدر بزرگ است: یا تبدیل میشود به ضیافت صرفاً نوستالژیک و یا زیر وزنِ خودش له میشود و از «بازی» بودن میافتد و دور میشود. MARVEL Cosmic Invasion دقیقاً روی همین تیغ راه میرود و عجیب اینکه بیشتر وقتها هم تعادلش را حفظ میکند و این کار را با بلندتر کردن صدای خاطره نمیکند بلکه با این تکنیک پیش میرود که خودش را مثل همان روزهای دبستان من و برادرم و البته شما میسازد: ساده برای شروع، اما پر از ریزهکاری برای ماندن.
این اثر جدید، نهتنها یک عنوان اکشن بیتم آپ با برخی المانهای نقشآفرینی خوشساخت است، بلکه ادای دینی است تمامعیار به دوران طلایی سبک «بیتامآپ» که در آن سازندگان توانستهاند با مهارت تمام، مکانیکهای کلاسیک «بزنبزن» را با سبک گیمپلی بازیهای امروزی ترکیب کنند.
از همان لحظهی نخست که وارد دنیای بازی میشوید، سبک بصری سلشید (Cel-shaded) و کمیکبوکی آن چشمانتان را نوازش میدهد. سازندگان به جای تلاش برای رسیدن به یک سبک گرافیکی خشک و بیروح، به ریشههای بازیهای رترو شورشی بازگشتهاند و دنیایی خلق کردهاند که گویی صفحات رنگارنگ کمیکهای جک کربی جان گرفتهاند و در برابر چشمان شما به حرکت درآمدهاند. پالت رنگی بازی به شدت زنده، اشباع و پویاست و طراحی محیطها، از جنگلها و مسیر آزگارد گرفته تا سردی سفینههای فضایی و محیطهای بیگانه و مرموز، با جزئیات خوب کار شدهاند. تنوع لوکیشنها در این نسخه فراتر از انتظار است؛ شما فقط در یک شهر یا یک سفینه و آسانسور نیستید، بلکه سفری اودیسهوار را تجربه میکنید که شما را تا برج انتقامجویان و یا عمارت ایکس (X-Mansion) هم میبرد. حالا که دنیای مارول به لطف جهان سینماییاش شناخته شدهتر است؛ تماشای این مکانها برای قشر بیشتری از گیمرها هیجانانگیز است هرچند باید تاکید کنم بازی تمام دنیای سینمایی را نادیده گرفته و کاملا به جهان کمیکبوکها وفادار مانده است.
بعضی گزینههای تصویری مثل فیلتر CRT هم دقیقاً همان نمک لازماند: ضروری نیستند اما برای کسی که خاطره تلویزیونهای قدیمی و تصویرِ کمی منحنی را دارد، یک پل مستقیم میسازند بین امروز و آن وقتها—بین صفحهی شفافِ مانیتور و آن قابِ لرزانِ خاطره.
اما این زیبایی بصری صرفاً یک ویترین نیست؛ بلکه در خدمت گیمپلی قرار دارد. نرخ فریم بازی حتی در شلوغترین لحظات، زمانی که دهها دشمن در صفحه حضور دارند و انواع و اقسام افکتهای لیزری و انفجاری فضا را پر کردهاند، ثبات خود را حفظ میکند و حتی در نسخه نینتندو سوییچ ۱ با کمترین مشکل گرافیکی روبرو شدم.
هسته اصلی گیمپلی Marvel Cosmic Invasion بر مبنای تشکیل تیم دو نفره و مبارزات سریع و ترکیبی بنا شده است. اینجا دقیقاً همان جایی است که آن حس نوستالژیک قدیمی با قدرت تمام بازمیگردد. اگر به خاطر داشته باشید، در بازیهای قدیمی مثل شورش در شهر یا لاکپشتهای نینجا، هماهنگی با نفر کناری کلید موفقیت بود؛ اینکه بدانید کی ضربه بزنید و کی پشت همتیمیتان را پوشش دهید. این بازی آن مفهوم ساده را گرفته و به سیستم پیچیدهای به نام «حملات سینرژی» (Synergy Attacks) تبدیل کرده است. وقتی شما و همتیمیتان همزمان از قابلیتهای ویژهتان استفاده میکنید به راحتی آب خوردن دشمنان نابود میشوند. این لحظات، دقیقاً تداعیکننده همان نگاههای رد و بدل شده با برادر یا دوستتان در کلوپ است؛ آن لحظهای که بدون کلام میفهمیدید الان وقتش است که با هم دکمههای جادویی را فشار دهید. تفاوت اینجاست که حالا به جای دو دکمه ساده، با ترکیببندیهای مدرنتر و بهتری طرف هستید.
درواقع باور دارم ویژگی اصلی همین ایده بسیار درست است که هر بازیکن بهجای یک قهرمان، دو قهرمان انتخاب میکند و در لحظه بینشان جابهجا میشود: سیستمی که بازی اسمش را Cosmic Swap گذاشته. نتیجهاش این است که بازی فقط “قدم زدن و مشت زدن” نیست؛ تبدیل میشود به «ساختنِ ریتم». یک کومبو را با یک شخصیت شروع میکنی، درست در لحظهای که ضربه باید ادامه پیدا کند شخصیت را عوض میکنی، و همان ضربهی بعدی را با یک منطقِ تازه میزنی؛ بخواهم خیلی ادبیانه به موضوع نگاه کنم مثل اینست که وسط یک جمله، فعل را عوض میکنی و معنی را تیزتر میکنی. این ایده وقتی میدرخشد که طراحیِ کاراکترها واقعاً متفاوت باشد—و اینجا بازی خوشقول است. بازی ۱۵ قهرمانِ قابلبازی دارد، و فهرستش هوشمندانه بین چهرههای زمینمحور و کیهانی تقسیم شده: اسپایدرمن، ولورین، شیهالک، کاپیتان آمریکا، فینیکس، بلک پنتر، استورم، آیرونمن در کنار راکت راکون، بتا ری بیل، ونوم، گوست رایدر، نُوا، فیلا-ول و سیلور سرفر. بعضیها از همان ابتدا در دسترساند و بقیه در طول بازی باز میشوند.
همانطور که فهمیدید تنوع شخصیتها بالاست و هر کدام وزن و فیزیک خاص خود را دارند؛ ضربات شیهالک سنگین و کوبنده است و لرزه بر اندام کنترلر میاندازد، در حالی که شخصیتی مثل اسپایدرمن سریع و آکروباتیک مبارزه میکند و تارتنی را دارد و برخی از شخصیتها مثل آیرون من و استورم هم پرواز میکنند. حضور گسترده شخصیتها از تیمهای مختلف برای شروع کافیستت و بررسی دقیقتر محتواهای پس از عرضه که اعلام شده به ما این خبر خوش را میدهد که اضافه شدن بستهها الحاقی و حضور شخصیتهایی پانیشر و بلید و همچنین چهار شگفتانگیز در آینده نزدیک میتواند این ویترین را کامل کند.
بالاتر از متفاوت بودن گیمپلی هر کاراکتر گفتم و باید بدانید این تفاوت در «احساس» کنترل شخصیتها، باعث میشود تا ارزش تکرار بازی بسیار بالا برود و بخواهید هر مرحله را با هر کاراکتر تجربه کنید.
از نظر روایت، بازی سراغ یک انتخاب درست رفته: «آنیهیلوس» (Annihilus) از دلِ نِگِتیو زون، حملهای بیسابقه را در سراسر کهکشان راه میاندازد و موج نابودی مثل سیلِ حشراتِ جهش یافته و… را روی دنیاها میریزد؛ آنقدر گسترده که پای قهرمانهای زمینی و کیهانی را همزمان وسط میکشد و همه ابرقهرمانان را مجبور میکند کنار هم بایستند، چون این بار فقط یک بحران عادی پیش نیامده بلکه حیات در کهکشان به مشکل خورده است. در سطح داستانی، انتخاب این خط قصه چند مزیت دارد: اول اینکه دشمنها از اوباش خیابانی فراتر میروند و ماهیتِ تهاجمیِ دشمنان فانتزی و گونههای جهش یافته هدایت شده در آناهایلیشن، با ذاتِ بیتامآپ بیشتر از همه جور است؛ دوم اینکه بهانه سفر میدهد! یعنی چه؟ بازی از نیویورک تا آزگارد و واکاندا و اعماق Negative Zone میرود و همین اجازه میدهد لوکیشنها بین زمین و فضا بالا و پایین شوند. باید بدانید بازی Cosmic Invasion دقیقاً مثل بازیهای قدیمی، داستان را بیشازحد جدی نمیگیرد، اما جهانش را جدی میگیرد. یعنی گیمر را مجبور نمیکند ده دقیقه متن بخواند؛ در عوض با انتخاب لوکیشنها و طراحی دشمنها، حس میدهد که «در صفحات داستانهای مصور مارول قدم میزنیم».
در بخش صداگذاری و موسیقی، Marvel Cosmic Invasion عملکردی سینوسی دارد. صداپیشگی شخصیتها عمدتاً با کیفیت و با احساس انجام شده و تککیههای طنزی که در حین مبارزه رد و بدل میکنند، به پویایی روابط بین کاراکترها کمک میکند. افکتهای صوتی ضربات، مشتها و انفجارها کوبندگی لازم را دارند و حس برخورد را به خوبی منتقل میکنند. اما موسیقی متن، با وجود حماسی بودن، گاهی خیلی تکراری و روی اعصاب میشود و بازی آنطور که باید، ملودیهای ماندگاری خلق نمیکند که پس از اتمام بازی در ذهن زمزمه کنید؛ چیزی شبیه به تمهای فراموشنشده بازیهای سگا که هنوز هم در گوشهی ذهنمان زنگ میزند.
طراحی مراحل و باسفایتها (Boss Fights) یکی دیگر از نقاط قوت بازی است که چالشبرانگیز بودن بازیهای قدیمی را یادآوری میکند. باسها صرفاً کیسه بوکسهایی با نوار سلامتی طولانی نیستند؛ آنها الگوهای حمله (Attack Patterns) خاصی دارند و برای شکست دادنشان باید استراتژی داشته باشید. در اکثر باس فایتها شما باید ابتدا گارد دشمن را بشکنید تا بتوانید آسیب جدی به او وارد کنید. این مکانیک کمی صبر و حوصله میطلبد و پاداش آن هم نابودی باس فایت پس از یک نبرد عظیم است و باید بدانید باس فایتها مرحله به مرحله سختتر میشوند و در اوایل کار آسان هستند.
یکی از نکات برجسته که ارزش تجربه بازی را بالا میبرد، تنوع دشمنان است. برخلاف بسیاری از بازیهای این سبک که فقط رنگ دشمنان را تغییر میدهند، اینجا با طیف وسیعی از دشمنان روبرو هستید؛ از سربازان رباتیک اولتران گرفته تا نینجاها و هیولاهای سیمبیوتی، که هر کدام استراتژی مقابله خاص خود را میطلبند و مانع از تکراری شدن روند گیمپلی میشوند.
اما زره درخشان ابرقهرمانان بیخط و خش هم نیست. باید اعتراف کرد بازی جرات کافی برای شکستنِ یکنواختی در گیمپلی خود را ندارد: خبری از تغییر زاویه ناگهانی، سوار شدن روی وسیلههای نقلیه یا بخشهایی که ریتم را عمداً عوض کنند کمتر است و همه چیز این است که به پیش برویم و بقیه را بزنیم. همچنین ماهیت نقشآفرینی بازی بیشتر از آنکه موثر باشد نقش هویج را ایفا میکند: کاراکترها بعد از مراحل لِوِل آپ میشوند و ارتقا میگیرند اما من شخصا هیچ تفاوتی قبل و بعد این ارتقا نمیفهمم. اما نباید فراموش کنیم این بازی قرار نیست یک پروژه ۴۰ ساعته باشد. کمپینِ اصلی در حوالی چند ساعت جمع میشود و میتوانید در یک بعداز ظهر دلچسب، کل بازی را یکی دو بار تا آخر بروید!
بازی Marvel Cosmic Invasion در نهایت یک تجربه دوگانه است: از یک سو، یک اثر اکشن مدرن با گرافیک جذاب در سبک و سیاق خود و مراحل زیاد و گیمپلی منحصر به فرد هر کاراکتر ابرقهرمان است که میتواند ساعتها شما را سرگرم کند. از سوی دیگر و شاید مهمتر، یک نامه عاشقانه به گذشته و تاریخ بازی های ویدیویی است. بازی شبیه به یک پل عمل میکند که گیمرِ بزرگسالِ امروز را به کودکِ پرشورِ دیروز وصل میکند. وقتی در کنار همبازیتان (چه آنلاین و چه کنارتان روی مبل) موجهای دشمنان را یکی پس از دیگری دفع میکنید، بازی فراتر از پیکسلهای رنگی رنگی میرود و تبدیل به بستری برای بازآفرینی خاطرات میشود.
پی نوشت: فکر نمیکنم چنین کاری مرسوم باشد و در کمتر سایت تخصصی نقد و بررسی دیدم که این اتفاق بیفتد؛ نمیدانم در نهایت این پاراگراف اینجا جا خوش میکند یا خیر. اما همانطور که از سطور اولیه این نقد فهمیدید؛ بازی مارول: هجوم فضایی کاملا حس نوستالژیک دوران تجربه بازی من و برادرم را تداعی کرد و میخواهم این نقد را تقدیم به برادر جانم کنم.
بررسی بازی Marvel Cosmic Invasion
نقاط مثبت
- گیم پلی درگیر کننده
- گرافیک جذاب
- تنوع مراحل و دشمنان
- ادای دین به دوران طلایی بازیهای بیتم آپ
- صداپیشگی شنیدنی کاراکترها
نقاط منفی
- عدم حضور برخی کاراکترهای مارول
- موسیقی نه چندان جذاب