بررسی بازی RoboCop: Rogue City | پلیس آهنی تمام نشدنی
خیلی از ما فکر میکردیم که بازی روبوکاپ با عنوان RoboCop: Rogue City قرار است بهیکی دیگر از بازیهای بد امسال تبدیل شود. خیلیها از جمله خودم که این نقد را مینویسم، بازی روبوکاپ را در گروه محصولاتی همچون Lord of the Rings: Golum قرار میدادیم و آن را جدی نمیگرفتیم. بعد از تجربهی بازی روبوکاپ اما، از اینکه چنین اثری را همرده با فجایعی همچون گالم میدانستم، احساس شرم و پشیمانی دارم؛ از جنس همان شرمی که افسر آن لوییس (Anne Lewis) در زمان کشته شدن الکس مورفی، رها کردن جسم بیجان مورفی و مواجه شدن با کالبد آهنین و رباتگونه همکار سابقش که نام «پلیس آهنی» را یدک میکشید، آن را حس میکرد.
RoboCop: Rogue City در استودیو لهستانی Teyon توسعه یافته است. تیمی که با ساخت محصولاتی همچون بازی Rambo: The Video Game، بازی Terminator: Resistance و کوهی از ویدیوگیمهای متوسطِ روبهپایین دیگر، سراغ یکی دیگر از قهرمانانِ اکشن هالیوود دهه ۸۰ رفته است. در نگاه اول میتوانیم بهخودمان حق بدهیم که نسبتبه کیفیت محصول نهایی تردید داشته باشیم. مخصوصا امسال که در میان ویدیوگیمهای معرکهی پرتعدادش، بازیهای بد عجیبی را نیز بهخودش میدید. در این مطلب اما بررسی میکنیم که چطور بازی RoboCop: Rogue City برخلاف چیزی که از آن گمان میرفت، توانست کیلومترها فراتر از انتظارات ظاهر شود. همراه زومجی باشید.
داستان بازی روبوکاپ در بازه زمانی مابین فیلم دوم و سوم از این مجموجه جریان دارد. حضور تهدیدی پنهان در شهر دیترویت، روبوکاپ و افسرْ آن لوییس دوستداشتنی را دوباره بهخیابانهای شهر میکشاند. اسکلت داستان بازی دقیقا با تکیهبر همان کلیشههای آشنای فیلم پلیسی/اکشنهای دههی ۸۰ بنا شده است؛ اما چیزی که داستانسرایی این اثر را ارزشمند میکند، ترکیب جزئیات و ریزهکاریهای داستانی است. سه مولفه اساسی وجود دارند که قصه بازی روبوکاپ را جذاب و باکیفیت کردهاند:
- روایت
- پرداخت کاراکترها
- اختیار مخاطب در تصمیمگیریها
این تصمیمات بازیکن است که سرنوشت قصه، شخصیتها و جهانِ بازی (شهر دیترویت) را تعیین میکند
همانطور که پیشتر هم ذکر شد، در مقیاس کلی شاید قصه RoboCop: Rogue City یادآور کلیشههای دهه ۸۰ هالیوود باشد اما بهلطف روایت جذاب اثر، بازیکن بهمرور با داستان بازی درگیر شده و اتفاقات آن برایش مهم میشود. بازی روبوکاپ از همان ساعات آغازین مشخص میکند که قصه برایش اهمیت دارد و برخلاف اکثر محصولات این روزهای بازار شوتر که کلا بیخیال قصه و روایت میشوند، روبوکاپ از همان آغاز، تکلیف مخاطبش را معلوم کرده و مشخص میکند که یک بازی داستانمحور واقعی است. در طی داستان ۱۷ الی ۲۰ ساعتهی اثر، بازی از طریق جایگذاری حسابشدهی پیچشها و اتفاقات غیرقابل پیشبینی، موفق میشود تا گیمر را بهگمانهزنی وادار کرده و او را با داستانش درگیر کند.
مکمل این روایت جذاب، شخصیتهایی هستند که پرداخت بسیار خوبی دارند و بهاتفاقات داستان بازی وزن میدهند. کاراکترهای موجود در قصه بازی ترکیبی از شخصیتهای سهگانه سینمایی روبوکاپ و افرادی تازه هستند که فقط در این بازی آنها را میبینیم. بهلطف نویسندگی قابل قبول بازی، چه شخصیتهای آشنا همچون آن لوییس که از فیلمهای روبوکاپ بهاین بازی منتقل شده و چه کاراکترهایی که در دل این ویدیوگیم خلق شدهاند، همگی پرداخت خوبی دارند و در طی درگیری مخاطببا اتفاقات قصه، بهروند داستانسرایی اثر ملحق میشوند. پرداخت شخصیتِ روبوکاپ/الکس مورفی را میتوانیم اوج عملکرد نویسندگان بازی در پردازش کاراکترها بدانیم. دست گذاشتن روی ماهیت دوگانه انسان/ماشین روبوکاپ و ایجاد موفقیتآمیز یک درگیری درونی در ناخودآگاه قهرمان قصه، لحظاتی جذاب را خلق کرده و بهایجاد همحسی مابین مخاطب و پروتاگونیست (قهرمان قصه) منجر میشود.
نویسندگان بازی اما فقط بخشی از کاراکتر الکس مورفی/روبوکاپ را پرداخت میکنند؛ چرا که بخش دیگری از این پازل تنها بهدست بازیکن تکمیل میشود. تصمیمات بازیکن پیرامون اتفاقات مختلف بازی نهتنها بر روال قصهسرایی و پایانبندی اثر تاثیر میگذارند، بلکه درونیات الکس مورفی را هم تعیین میکنند. این بازیکن است که مشخص میکند الکس مورفی بهسمت «ماشین بودن» متمایل شود یا بهسمت «انسان بودن». این تصمیمات بازیکن است که سرنوشت دیترویت و تقریبا تمام شهروندان حاضر در این شهر را تعیین میکند. و این بازیکن است که در پایان، عواقب تصمیمات و رفتارهایش نسبتبه شخصیتها، جریانهای سیاسی و بیشتر را میبیند. قصه بازی که در اکثر اوقات و بهشکلی تحسینبرانگیز لحظات بهیادماندنی از سهگانه روبوکاپ را بازسازی میکند، روایتی کاملا جدیتر از فیلمهای پلیس آهنی است که بهلطف پرداخت خوب شخصیتها، قصهسرایی باکیفیت و ایجاد روندی تعاملی بین اتفاقات قصه و تصمیم گیمر، سربلندانه از پس ترسیم ماجراجوییهای روبوکاپ در مدیوم گیم برمیآید؛ بهطوری که اگر بازی RoboCop: Rogue City را همان «روبوکاپ ۳» از سهگانه سینمایی درنظر گرفته و آن فیلم عجیب و غریب را بهکل نادیده بگیریم، هرگز اشتباه نکردهایم.
جنس اتمسفرسازی، طراحی و روند انجام ماموریتهای اصلی/جانبی در شهر دیترویت کاملا یادآور تجربه Deus Ex: Human Revelution است
گیمپلی RoboCop: Rogue City بهدو بخش «پلیس بازی (!)» و «مبارزات» تقسیم میشود. کلیت مراحل را نیز میتوانیم بهدو بخش «مراحل کاملا خطی» و «مراحل محیط-باز» تقسیم کنیم. همانطور که خودتان بهتر میدانید، تیراندازی و مبارزات در متنِ ساختارهای بازی گنجانده شده و بهتر است بحث پیرامون گیمپلی بازی را از چارچوب مبارزاتی آن شروع کنیم. بازی از همان لحظات آغازین مشخص میکند که یک شوتر کاملا متفاوت است. RoboCop: Rogue City برخلاف شوترهای مرسومِ امروز که بر پایهی مبارزاتِ پرسرعتِ «جان ویک-وار» تولید میشوند، بازیکنانش را در نقش یک تانک متحرک قرار میدهد؛ تانکی ویرانگر و بسیار کند که کمتر کسی میتواند جلوی او بایستد. بزرگترین نکتهی مبارزات «روبوکاپ: روگ سیتی» نیز در همین موضوع پنهان شده است. کنترل شخصیتی بسیار کند اما ویرانگر در برابر دشمنان پرتعداد، چابک اما بسیار آسیبپذیر.
قبل از ادامهی صحبتمان بیایید اول مشخص کنیم که از یک ویدیوگیم با محوریت روبوکاپ چه چیزی انتظار میرود؟ واضحترین جواب ممکن، برآورده شدن فانتزی تبدیل شدن به یک سربازِ آهنی غیرقابل توقف است. اکشن در فیلمهای روبوکاپ هرگز تب و تاب تیراندازی در فیلمهای اکشن امروز را نداشت و هرگز هم بهچرخشهای عجیب دوربین، برداشتهای بدون کاتِ طولانی و چنین جزئیاتی نیاز نداشت. سناریوهای خلاقانه (مثل شلیک گلوله به دیوار و بازتاب گلوله به سر یک گروگانگیر در فیلم روبوکاپ ۲)، طنین قدمهای ویرانگر پلیس آهنی در میدانهای نبرد، تک جملههای ناب روبوکاپ قبل از مبارزات، رقص جرقهها و گلولهها در فضای محیط، پرتاب شدن خلافکارانی که هدف گلولههای پلیس آهنی قرار میگرفتند و انفجارهایی که در پی این برخوردها ایجاد میشد، اکشنهای سهگانه روبوکاپ را جذاب میکرد. خبر خوب این است که بازی RoboCop: Rogue City بهشکلی تحسینبرانگیز از پس بازآفرینی این فانتزی برآمده است.
بازی یک رویکرد کاملا متفاوت نسبتبه اکثر شوترهای بازار حالِ حاضر را دنبال کرده است
موفقیت بزرگ استودیو Teyon در آفرینش گانپلی بازی روبوکاپ، خلق تجربهای متعادل است که ضمن ایجاد حسی لذیذ از قدرت غیرقابل توقف پلیس آهنی، بازیکن را بهچالش کشیده و بهمرور جریان بازی را سخت و سختتر میکند. تنوع عالی دشمنانی که حتی در ساعات پایانی تجربه بازی نیز گونههایی تازه از آنها بهبازیکن معرفی میشود، عملکرد هوشمندانه دستههای پرتعداد از نیروهای دشمن و محدودیت حرکتی بالای روبوکاپ در میدانهای نبرد از جمله مواردی هستند که بازیکن را بهچالش میکشند. از آن سو، روبوکاپی را داریم که با هر یک از قدمهایش زمین را میلرزاند. کاراکتری که بهلطف زره قدرتمندش اصلا بهاین سادگیها شکست نمیخورد و بهلطف ساختار پویای شاخصهای فیزیک-محور در محیط بازی (تخریبپذیری پویا، انیمیشنهای مرگ دشمنان و بیشتر)، تنوع در سلاحهایی که شلیک با هر یک از آنها لذت خاصی دارد و صدای ترکیدن گوجهفرنگی در زمان هد-شات کردن دشمنان، قرار گرفتن در نقش روبوکاپ بینهایت لذیذ است.
همه چیز در مورد گانپلی بازی مثل ساعت کار میکند؛ تا زمانی که بهباسفایتها میرسیم. باسهای RoboCop: Rogue City دشمنانی اسفنجی هستند که بزرگترین چالش در مورد آنها، دیر خالی شدن نوار سلامتیشان است. در بازی کلا چهار باسفایت وجود دارد که سه مرتبه از این چهار دفعه را باید با یک دشمن تکراری مبارزه کنیم. یکسان بودن روال باسفایت، ضعف در هوش مصنوعی باس و قابل دور زدن بودن هوش مصنوعی این موجودات در کنار اسفنجی بودنشان، این لحظات از بازی را بهیک سری تجربه ملالآور تبدیل کرده است.
باسفایتها پاشنه آشیل گیمپلی بازی هستند
از گانپلی جذاب و مراحل خطی اثر که بگذریم، بهماموریتهای محیط-باز و «پلیسبازی» در آن میرسیم. حرکت در محیطِ باز شهر دیترویت و انجام فعالیتهای جانبی، یادآور تجربهی بازی Deus Ex: Human Revelution است. از دیترویت افسرده، بارانزده و محلههای تاریکِ زهوار-دررفتهاش گرفته تا خرده ماموریتهای جانبی که هر یک از آنها روایتِ فکرشده و جذاب خودش را دارد و انجام هر یک از آنها روی شخصیت روبوکاپ، پایانبندی قصه و وجهه روبوکاپ میان مردم شهر تاثیر دارد، طعم شیرین و فراموشنشدنیِ آن شاهکار از تیم ایداس مونتریال را تا حدی برایمان یادآوری میکند. بین Deus Ex: HR و روبوکاپ شباهتهای بسیار جالبی وجود دارد. بازی مورد بحث از سری دئوس اکس یک اقتباس بهروز شده و استادانه از فیلم روبوکاپ ۱ بهشمار میرود و اینکه میبینیم سالها بعد از انتشار آن اثر، اقتباس ویدیوگیمی روبوکاپ توانسته تا حدی آن جادوی «دئوس اکس: انقلاب انسان» را در خوش بگنجاند، مبادلهای غیرمنتظره و قند در دل آبکن است! همانطور که روبوکاپ همیشه با صبر و حوصله و با قدمهای آهسته اما محکم بهسراغ شکارهایش میرود، بازی RoboCop: Rogue City نیز هرگز در ارائه محتوایش عجله نمیکند و در آرامش و سر فرصت، قصه و مراحلش را تقدیم میکند. چیزی که در شوترهای داستانمحور نسل هفتم (دوره طلایی FPSهای قصهگو) همیشه رعایت میشد.
ماموریتهای جانبی RoboCop: Rogue City با تکیهبر شمه پلیسی و قدرتهای تحلیل-محور الکس مورفی طراحی شدهاند. این مراحل شاید ساختار پیچیدهای نداشته باشند اما نویسندگی بسیار خوب و فکرشدهی آنها، مشخص میکند که تیم Teyon برای این ماموریتهای بهظاهر کماهمیت نیز وقت و انرژی قابل قبولی را صرف کرده است؛ حتی سادهترین کارها مثل جواب دادن بهصف مراجعهکنندگان اداره پلیس هم با یک پیچش داستانی خاص همراهند؛ مثل اعلام خبر فوت فرزندی که مادرش برای پیگری آگهی مفقودی او، بهاداره پلیس مراجعه کرده است و حالا باید آن خبر بد را بهاین مادر نگران مخابره کنیم. شخصا در زمان روبهرو شدن با این ماموریت جانبی که بسیار کماهمیت بهنظر میرسد، اصلا و ابدا انتظار چنین پیچش و پایان تلخی را نداشتم. لحظه که متوجه شدم استودیو سازنده، داستانسرایی در RoboCop: Rogue City را کاملا جدی گرفته و بهحرکت در مسیر اغلب شوخوشنگ سهگانه اصلی علاقهای ندارد.
این مراحل هرگز روی نقشهی بازی مشخص نشدهاند و باید با سرک کشیدن بهکوچه پسکوچههای دیترویت، آنها را کشف کرده و جلو ببرید. انجام این ماموریتها کاملا اختیاری است اما پاداشی که در اختیارتان قرار میدهند درکنار تاثیرشان بر روایت قصه و پایانبندی بازی، آنها را بهبخشهایی بسیار مهم از تجربهی این بازی تبدیل میکند. با وجود اینکه هنوز قابلیت نیوگیمپلاس برای بازی تایید نشده است اما، وجود روشهای مختلف برای پیشروی در داستان و امکانات مختلف بازیکن برای ارتقاء (آپگرید روبوکاپ) ارزش تکرار بازی را بالا بردهاند. موردی که در کنار گانپلی بسیار لذتبخش بازی، تجربه گیمپلی روبوکاپ را حقیقتا سرگرمکننده و بسیار فراتر از انتظار کردهاند.
شاید عملکرد بازی در حوزه جلوههای گرافیک فنی و هنری بهاندازه گیمپلی و داستانسراییاش کمنقص نباشد اما دستآوردهای آن را هرگز نمیتوان نادیده گرفت. بازی RoboCop: Rogue City یکی دیگر از ویدیوگیمهای جدید بهشمار میرود که در آفرینش آن از موتور گرافیکی آنریل انیجن 5 استفاده شده است. این بازی برخلاف آثاری همچون Immortals of Aveum که جلوههای تصویری آن بهشدت روی زرق و برقهای محیطی و رنگهای مختلف تمرکز داشت، روی نورپردازی و معماری پرجزئیات محیطهایش تکیه میکند. بازی روبوکاپ با بهرهگیری مناسب از فناوری Lumen global illumination و Lumen Reflection محیطهایی اتمسفریک و دیدنی را برای بازیکنانش ترتیب داده است.
فارغ از افت فریم و باگها، RoboCop: Rogue City از جذابترین خروجیهای آنریل انجین ۵ تا بهامروز محسوب میشود
مدلسازی بسیار خوب کاراکترها و آیتمها در کنار پویایی و تخریبپذیری بسیار خوب محیط و رابط کاربری بسیار زیبای بازی، از جمله نقاط تحسینبرانگیز شاخصهای گرافیکی اثر هستند؛ در این باب، تماشای بررسی دقیق و تخصصی دیجیتالفاندری از عملکرد فنی بازی روبوکاپ قطعا خالی از لطف نیست. از نظر فنی اما بازی اصلا بدون ایراد نیست. مشکلاتی همچون افت فریم در صحنههای پرهیایو، باگهایی که مستقیما روی تجربه بازی اثر میگذارند و پیشروی در مراحل را غیرممکن (سافتلاک) میکنند، در کنار انیمیشنهای غیرقابلقبول چهرهها از مشکلات فنی بازی هستند. در کل اما با وجود ایرادهای فنی، بازی روبوکاپ را میتوانیم در گروه محصولاتی قرار بدهیم که از موتور گرافیکی آنریل انجین ۵ بهخوبی بهره گرفتند.
عملکرد RoboCop: Rogue City در زمینهی دوبلاژ و صداگذاری واقعا عالی است. از صدای پوتینهای آهنین روبوکاپ که دوپامین بازیکن را تامین کرده و دشمنان را بهوحشت میاندازد تا افکتهای صوتی همچون صدای هد-شات شدن دشمنان، صدای تفنگها و بیشتر، همه عالی کار شدهاند. بازگشت پیتر والر ۷۲ ساله (بازیگر پلیس آهنی در سهگانه سینمایی) برای صداپیشگی روبوکاپ قطعا یکی از جذابترین نکات بازی است. والر در کنار سایر اعضای تیم دوبلاژ بهخوبی از پس دوبله کاراکترهایشان برآمدهاند. موزیک RoboCop: Rogue City در کنار باسفایتهای این بازی قطعا از ناامیدکنندهترین نکات اثر بهحساب میآیند. تم معروف روبوکاپ در مرحله آغازین و پایانی در کنار دو یا سه موسیقی دیگر که بهشکل اوریجینال برای بازی نوشته و اجرا شدهاند، صفر تا صد تجربه موسیقیایی اثر را شکل میدهند. مسئلهای که قطعا پایینتر از حد انتظار است و از محصولی که اینقدر در زمینههای داستان، گیمپلی و حتی جلوههای گرافیکی عملکرد خوبی داشته، انتظار میرود تا در بحث موزیک نیز حداقل در سطح استاندارد عمل کند.
بازی RoboCop: Rogue City فراتر از انتظارها است. اثری که شما را بهنسل طلایی از شوترهای داستانمحور نسل هفتم پرتاب کرده و کیف عاشقان FPSهای قصهگو را کوک میکند. اگر شما نیز مثل من گمان میکردید که روبوکاپ هم قرار است مثل ردفال یا گالم بهیکی دیگر از شکستهای امسال بدل شود، خودتان را برای شگفتزده شدن آماده کنید. بازی روبوکاپ یک محصول داستانمحور ۲۰ ساعته است که هم خوب قصه میگوید و هم بهشدت سرگرمکننده است. تنوع مراحل داستانی در کنار ماموریتهای فرعی باکیفیتی که بستهبه تصمیم بازیکن روی پایانبندی بازی تاثیر میگذارند، با گیمپلی خوشساخت و رویکرد خاص اثر بهژانر شوتر اولشخص ترکیب میشوند و تجربهای دوستداشتنی و ارزشمند را میسازند. خلاصه که اگر از طرفداران شوترهای قصهمحوری هستید که همزمان داستان جذابی میگویند و گانپلی درست و حسابی دارند، RoboCop: Rogue City راستِ کار خودتان است.
بررسی بازی RoboCop: Rogue City با محوریت تجربه نسخه PC نوشته شده است
RoboCop: Rogue City
نقاط قوت
- صداگذاری و دوبلاژ بسیار خوب
- روایت قصه و پرداخت شخصیتها
- طراحی خوب مراحل اصلی و جانبی
- سیستم تیراندازی لذتبخش و چالشبرانگیز
- اتمسفرسازی و نورپردازی عالی شهر دیترویت
- طراحی بسیار خوب محیط، کاراکترها و رابط کاربری
- تاثیر تصمیمات بازیکن روی پایانبندی، سرنوشت شخصیتها و جهانِ بازی
نقاط ضعف
- حضور بسیار کمرنگ موسیقی در متن تجربه بازی
- باگ و افت فریمهای پرتعداد و تاثیرگذار بر روند بازی