در این چند سال حسابی به طرفداران بازیهای پلتفرمر خوش گذشته است. پدیدهی پارسال یعنی Cuphead که حتی نام خودش را به عنوان یکی از بهترین بازیهای ۲۰۱۷ ثبت کرد. بازیهای دیگری هم این طرف و آنطرف در این سبک کلاسیک منتشر شدند که شاید گل سرسبدشان امسال بازی شاهکار Celeste باشد، یکی از معدود بازیهایی که از زومجی ۱۰ گرفته است. اما چند روز پیش نسخهی جدید یکی از پلتفرمرهای موزیکال سابقهدار منتشر شد که از مدتها قبل از طریق ویدیوهای دایرکت نینتندو زیر نظرم بود. Runner3، جدیدترین نسخه سری بازیهای Bit.Trip است که از سال ۲۰۰۹ عرضه شدهاند و حالا دیگر در نسخهی شمارهدار سوم این نام را بر دوش نمیکشد. این سری تقریبا همیشه کیفیت بالایی از تجربههای پلتفرمر به اضافهی پرشهای ریتمیک را ارائه داده و نسخهی سوم هم غیر از چند کم و کاستی از این قائده مستثنی نیست. درحالی که این بازی روی نینتندو سوییچ مقابل حریف قدری مثل Donkey Kong: Tropical Freeze قرار گرفته اما آنقدری متفاوت است که گلیمش را از آب بیرون بکشد.
چیزی که در بازیهای پلتفرمر از کمترین اهمیت برخوردار است و حتی میتوان به عدم وجود آن ایرادی نگرفت، داستان بازی است. حال و هوای داستانی Runner3 برای دوستداران این سری کاملا آشنا خواهد بود چرا که بازی درست از انتهای Bit.Trip Runner2 کار را آغاز و شخصیتهای کامندرمن ویدیو و کامندرگرل را به بازیکنهای جدید معرفی میکند. امکان رد کردن توضیحات داستانی ابتدای بازی به این معنی است که سازندگان هم میدانند در چنین بازیای، برای کسی مهم نیست که چرا شخصیت بازی در این دنیاهای عجیب و غریب از راست به چپ میدود و هدفش چیست. اما اگر کمی صبر به خرج دهید، بازی همان اول یکی از کارتهای برندهاش را رو میکند: چارلز مارتینه، صداپیشهی کارکشتهی ماریو، دوباره به این سری بازگشته است و بیشتر از همیشه به Runner3 هویت داده است. مارتینه نه تنها یک صداپیشه و راوی داستان، بلکه بیشک یکی از نقاط قوت بازی است. او به قدری در این نسخه پررنگ است که یک کاراکتر قابل بازی برایش در نظر گرفته شده، دههها است داریم با ماریو و صداهای او بازی میکنیم و حالا میتوانیم با خود آقای مارتینه بازی کنیم!
Runner3 با مکانیکهای سادهی خودش به قدری سخت و پیچیده میشود که باید تکتک دکمهزنیهایتان دقیق باشد
حال و هوای طنز در جای جای بازی حس میشود و Runner3 هیچ ابایی از شوخیهای چپ و راست و اغراقشده ندارد. مارتینه کارش را به عنوان تنها صداپیشهی بازی عالی انجام میدهد و جملات طعنهآمیز با ترکیب کلمات پیچیده را که نویسندههای بازی از قصد آنها را از دیکشنری کلمات مترادف پیدا کردهاند و در بازی چپاندهاند به قدری گویا و لطیف ادا میکند که نمیتوان از آن لذت نبرد. این طنز را غیر از بخشهای «داستانی» در نام مراحل، توضیحات مغازهی بازی و حتی صفحهی لوگوی بازی درست پس از اجرای آن هم میبینیم. این طنز اما به محض اینکه پایتان را در سومین یا چهارمین مرحلهی بخش اول بازی بگذارید رنگ میبازد و صدای شیرین مارتینه هم نمیتواند کاری از پیش ببرد. بازی آن روی بیرحم دارک سولزیاش را نشانتان میدهد و نه تنها بخشندهتر نمیشود، بلکه رفته رفته ظالمتر و بیرحمتر میشود.
بازی تنها سه بخش به نامهای فودلند، اسپوکیلند و ماشینلند ۲۷ مرحله دارد، اما بسیار بعید است هرمرحله را فقط یک بار تمام کنید. نکتهای که باید در مورد Runner3 در نظر داشته باشید، این است که در این نسخه همانند بقیهی بازیهای این سری، شخصیت کامندرمن ویدیو به شکل اتوماتیک هیمشه از چپ به راست میرود و شما کنترلی روی حرکت و سرعت او ندارید. همین نکته باعث میشود جنبهی ریتمیک و موزیکال بازی بیشتر جلوه کند و حرکت ثابت کاراکتر بازی به معنای هماهنگی کامل پرشها و دیگر حرکات با ریتم و ضرباهنگ موسیقی است. بازی به مرور مکانیکهایش را آموزش میدهد: پریدن، مشت زدن، لیز خوردن، دابل جامپ و سقوط آزاد چهار مکانیک اصلی بازی هستند. شاید حرکات کامندرمن ابتدا ساده به نظر برسند، اما چند ساعتی که در بازی سپری کنید میبینید ذهن بیرحم طراحان چطور این مکانیکها را با یکدیگر ترکیب میکنند و مجال نفس کشیدن به شما نمیدهند. دکمهزدنها به قدری دقیق و لحظهای میشوند که کافی است کسری از ثانیه غفلت کنید تا ریتم آهنگ و بازی بهم بریزد. در چنین بازیهایی پاسخگویی سریع و بلافاصلهی کاراکتر به دستورات گیمر روی کنترلر یا کیبورد نقشی حیاتی دارد و متأسفانه بازی در برخی موارد در این زمینه لنگ میزند. برای مثلا بازی Celeste هم نیازمند واکنشهای بسیار سریعی بود و لذتبردن از بازی بدون پاسخگویی آنی ممکن نبود، اما Runner3 آن درجه از سرعت را ندارد.
اجبار رد کردن هر مرحله برای بار دوم یا سوم ضربهی بدی به جذابیت بازی زده است
برای اولین بار در سری در برخی مراحل وسایل نقلیه مثل هواپیما و گاری ریلی استفاده شده که تنوع هرچند کمی به نحوهی کنترل کامندرمن میدهد. در بعضی از این مراحل زاویهی دوربین تغییر میکند و بازی حالت پلتفرمرهای سه بعدی به خود پیدا میکند. این تغییر یکی از پیشرفتهای بسیار پسندیدهی Runner3 نسبت به شمارهی گذشته است که ای کاش حضور پررنگتری در بازی داشت. کنترل و حرکات بازی به همین چند مورد ختم میشود اما همانطور که گفتیم، ترکیب این حرکات است که تمام لذت را در خودش دارد. هدف از تمام کردن هر مرحله که رفته رفته سختتر هم میشوند، کسب ۱۰۰ شمش طلا است. این شمشها نقش نوتهای موسیقی را نیز در راستای هدف ریتمیک بودن بازی ایفا میکنند. بعد از تمام کردن یک مرحله، الماسها آزاد میشوند و میتوانید برای بار دوم در همان مرحله تمرکزتان را روی جمع کردن آنها بگذارید. تمام مرحلههای Runner3 پر از مسیرهای متفاوت و موازی است که ارزش تکرار بازی را دوچندان میکند. این الماسها در مسیرهای متفاوتی قرار دارند که مسیر رسیدن به آنها قفل است و فقط در صورتی باز میشود که ابتدا شمشها را جمع کرده باشید. تا اینجا اگر بخواهید همهی جمعکردنیها را به دست آورید، باید حداقل دو بار هر مرحله را تمام کنید. اما بازی به همین راحتیها رهایتان نمیکند. در هر مرحله یک عروسک کاغذی است که مسیر رسیدن به آن کاملا با مسیر شمشها و الماسها فرق دارد. اگر از آن دسته آدمهایی هستند که نمیتوانید یک بازی را زمین بگذارید مگر آنها که ۱۰۰ درصدش کرده باشید، اوقات سختی در Runner3 خواهید داشت.
در Runner3 غیر از دو شخصیتی که از ابتدا در اختیارتان است، ۹ کاراکتر قابل بازی دیگر نیز از جمله Shovel Knight، ادی ریگز از بازی Brutal Legend و همانطور که اشاره کردیم خود چارلز مارتینه وجود دارد. برای باز کردن هرکدام از شخصیتها، باید به برخی کاراکترهای غیرقابل بازی یا NPC در مراحل رجوع کنید و کاری را که از شما میخواهند انجام دهید. این بدین معنی است که علاوه بر جمع کردن شمشها و الماسها، باید برای بار سوم یک مرحله را بروید تا کاراکتر مورد نظر را پیدا کنید و به چند مرحلهی دیگر نیز برای بار سوم یا چهارم سر بزنید تا موارد لازم برای باز کردن یک کاراکتر را جمع کنید. اینجا است که ایدهی «ارزش تکرار» خدشهدار میشود. بازی شما را مجبور میکند یک مرحله را دو سه بار بروید، نه اینکه خودتان بخواهید برای ۱۰۰درصد کردن این کار را کنید. در واقع اگر فقط یک بار هرمرحله را تمام کنید، نمیتوانید از هیچکدام از لباسها و وسایل ظاهری مثل عینک یا سبیل برای کاراکترها استفاده کنید چرا که باید الماس برای خرید آنها داشته باشید. بله، برخی مراحل Runner3 آنقدری خوب هستند که چندبار بازی کردنشان همچنان کار لذتبخشی است اما اینکه مجبور به این کار باشید چندان نکتهی مثبتی برای یک بازی پلتفرمر نیست.
موسیقی و گیمپلی همچنان در Runner3 حرف اول را میزنند، حتی اگر تعداد مراحل نسبت به نسخهی قبلی کاهش چشمگیری داشته باشد
کمبود تعداد مراحل در کنار اجبار چندبار بازی کردن آنها دو موردی است که بیشتری ضربه را به بازی زده است. وگرنه خود مراحل از تنوع خوبی برخوردارند و نسبت به نسخهی قبلی طولانیترند، موسیقی همچنان قوی و هیجانی است و اضافه شدن حرکات جدیدی طراوت خوبی به گیمپلی داده است. بازی علاوه بر سه دنیا و ۲۷ مرحلهاش، تعدادی مرحله به نام Retro Challenges دارد که به سبک و سیاق نسخههای اولیهی سری Bit.Trip، به شکل دو بعدی طراحی شدهاند. در این چند مرحله کنترل کامل کامندرمن را برعهده دارید و دیگر مانند مراحل اصلی خودش حرکت نمیکند، بنابراین میتوانید انتظار یک پلتفرمر کلاسیکتر را داشته باشید. برای راهیابی به این مراحل باید در هر دنیای بازی، یک نوار ویدیو پیدا کنید. بنابراین گشتن دنبال نوار را نیز به لیست کارهایی که باید در بارها تکرار کردن هرمرحله انجام دهید اضافه کنید. دستهی آخر مراحل، مرحلههای «غیرممکن» هستند. اسم بهتری نمیشد برای این مراحلی که دو سه تایشان را در هر دنیا میبینید گذاشت. اگر فکر میکنید روند طبیعی بازی سخت است، مراحل غیرممکن خود جهنماند. آنها به قدری سریع، شلوغ و پرمانع هستند که تک تک کلیکهایتان روی دکمههای کنترلر سوییچ یا کیبورد کامپیوتر باید بینقص باشد. در یکی از این مراحل با نام «۹۵ پنجره» (شوخی با نام ویندوز ۹۵)، شخصا رکورد ۵۰ مرگ و شروع دوباره را ثبت کردم. البته برای کسی که در طول کل Celese حدود ۱۶۰۰ بار مرده، تکرار کردن یک مرحله کار دشواری نیست. اما Runner3 آن جادوی سلست را کم دارد. اکثر مراحل غیرممکن خشک و حوصلهسربر هستند و هدف تمام کردنشان فقط ثابت کردن این قضیه به خودتان است که «من میتوانم.»
نسبت به Runner2، کیفیت مراحل کمی بهتر و کمیت آنها بسیار کمتر شده است. بازی به خودی خود قطعا از استاندارهای حداقلی برخوردار است و روی هم رفته یک پلتفرمر شسته رفته است، اما تکرار بیش از حد آنها کمی از جذابیش کاسته است. اما چیزی که جذابیت را در بخش بصری چندین برابر کرده طراحی ظاهری مراحل، به خصوص پسزمینهها است. بازی در این زمینه به سیم آخر زده و اگر بین هیاهوی پرشها و لیزخوردنها، توانستید ثانیهای به محیط نگاه کنید، میبینید که چقدر کاراکترها و اشیای عجیب و غریب سراسر دنیا را فرا گرفته. نگاه اول به دنیای فودلند خیلی عادی به نظر میرسد، اما ریز که بشوید میبینید در یک مرحله داخل یک یخچال قرار دارید و از روی ژلهها میپرید و در مرحلهای دیگر قاچهای طالبی برگهای درخت پسزمینه هستند. طراحی بسیار عجیب محیطها حال و هوای منحصر به فردی به بازی داده که آن را از رقیبانش متمایز میکند. طراحی دوبعدی مراحل رترو نیز به قدری عالی انجام شده که آرزو میکردیم کاش تعدادشان بیشتر بود.
Runner3 به هیچ عنوان یک پلتفرمر ضعیف نیست، اما بعضی تصمیمات عجیب سازندگان، مانند اینکه در هیچ کدام از منوهای بازی دسترسی به مغازه ندارید و باید حتما داخل یک دنیا شوید و از روی چندین مرحله بپرید تا وارد مغازه شوید، باعث شده بازی آنطور که لیاقتش است ندرخشد. تکرار اجباری سهبارهی هرمرحله به مذاق هرکسی خوش نمیآید و کمبود جهانهای مختلف و مراحلی که واقعا از یکدیگر متفاوت باشند ضربهای هرچند نهچندان اساسی به بازی وارد کرده است. گیمپلی و موسیقی همچنان بهترین جنبههای Runner3 هستند و طنز بازی نیز همیشه گیرا است. به عنوان یک بازی ۳۰ دلاری، Runner3 شاید آنقدر محتوا نداشته باشد اما حتی نینتندو هم به شما اجازه نمیداد با صداپیشهی ماریو بازی کنید.
این بازی روی پلتفرم نینتندو سوییچ بررسی شده است.
Runner3
نقاط قوت
- گیمپلی روان و ترکیب عالی آن با موسیقی
- کاراکترهای متنوع و از همه مهمتر: چارلز مارتینه، صداپیشهی ماریو!
- طراحی عجیب و غریب و خلاقانهی محیط
- مراحل دوبعدی
نقاط ضعف
- اجبار به رد کردن دوباره و سهبارهی مراحل
- دشواری غیرمنطقی مراحل فرعی
- تعداد کم مراحل و دنیاهای گوناگون
نظرات