نال در رویداد King in Black یک مخلوق ترسناک دیگر را ایجاد کرد
اخطار: ادامه این مطلب ممکن است بخشهایی از داستان کمیک تک قسمتی King in Black: Iron Man/Doctor Doom را برای شما فاش کند.
.
.
.
در طی رویداد King in Black از شرکت مارول، ورود نال به سیاره زمین باعث شده که یک سری تغییرات بسیار ترسناکی در جهان اعمال شود. شهروندان، قهرمانان، چشماندازها و حتی جو این سیاره هم به واسطه این خدای تاریک سیمبیوتها، به یک نسخه تاریک و غمانگیز تغییر پیدا کرده است. تونی استارک مدام به این فکر میکند که آیا او مقصر نابود شدن دنیا است یا خیر. او باور دارد که ناتوانیاش در نجات ادی براک باعث شده که همگی آنها به نابودی محکوم شوند. حتی با وجود چنین شکستهای فاجعهباری که پشت هم رخ میدهند، همیشه ذرهای امید در طی تعطیلات وجود دارد که شاید در آیندهای نزدیک همه چیز درست شود.
هیچکسی هم جز کریس کرینگل هم در راه نیست که این موضوع را به تونی یادآوری کند. متاسفانه اینطور به نظر میرسد که شخصیت نال در طی رسیده به سیاره ما و ملاقات از آن، یک توقفی هم در قطب شمال داشته است. زمانیکه آیرون من مشغول سوگواری برای از دست دادن ادی براک به خاطر سقوط از یک آسمانخراش نیویورکی بود، دکتر دووم به ملاقات او آمد. اگرچه این دو نفر اغلب اوقات دشمنان یکدیگر محسوب میشدند، اما حالا دووم بهدنبال مبارزه نیست. در عوض با گفتن حرفهایی تونی را تشویق کرد تا همچنان به مبارزه برای نجات دادن جهان ادامه دهد و دست از کار نکشد. زمانیکه دووم در حال صحبت کردن با تونی بود، چیزی در آسمان توجه او را جلب کرد.
چیزی در آسمان در حال پرواز کردن بود که بهطرز وحشتناکی شبیه به یک سورتمه بود که توسط گوزنهای شمالی در حال کشیده شدن بود. خیلی زود مشخص شد که صاحب این سورتمه نهتنها خود «سانتا» هم نتوانسته از دست کنترل نال فرار کند، بلکه خود او و گوزنهایش توسط سیمبیوتها آلوده شده بودند؛ همین اتفاق و افشاگری باعث شد تا هرگونه امیدی که نسبت به تعطیلات وجود داشت، بهصورت کامل از بین برود. چشمان خود سنت نیک با نورهای بنفشی که پر از انرژی بود، میدرخشید؛ کسی که حالا شعرهای کریسمسی را متنهای بسیار وحشتناکی میخواند. تونی و دووم سریع به خودشان آمدند و به سمت آسمان پرواز کردند تا سانتا را پایین بیاورند.
زیرا این بابانوئل سیمبیوتی در نظر داشت که هدیههای انفجاری خود را در سرتاسر شهر پخش کند. گوزنهای شمالی جریان شدیدی از تاریکی زنده را به سمت دکتر دووم پرتاب کردند؛ کسی که شعلههای مخصوص خودش را به سمت این گوزن سیمبیوتیکی پرتاب کرد تا او را شکست دهد. البته این پیش از زمانی بود که توسط یک هدیه بمبی به سمت زمین پرتاب شود تا فقط مرد قرمزپوش در آسمان باقی بماند. زمانیکه تونی دووم دوباره خودشان را به سورتمه رساندند، آیرون من لباس سیمبیوتی جدید خود را بر تن کرد تا در برخورد با سانتا بتواند حسابی از آن استفاده بکند؛ بعد هم بلافاصله او را به سمت زمین فرستاد.
نه دووم و نه آیرون من، آنقدر سریع نبودند که بتوانند از برخورد سانتا با یک ماشین پارک شده در خیابان جلوگیری کنند و اینطور به نظر میرسید که او جان خود را از دست داده است. نگرانیهای تونی نسبت به کشتن نماد کریسمس هنوز خیلی طولانی نشده بود که کریس کرینگل نفرینشده بلند شد و حرفهایی به زبان آورد که حتی باعث خجالت دکتر دووم شد. حمله بعدی سانتا با یکی دیگر از تهاجمهای خود تونی روبهرو شد. همین موضوع باعث شد تا تونی مجدد به این موضوع فکر کند که آیا جان پدر کریسمس را گرفته است یا خیر. خوشبختانه سانتا از جای خود بلند شد و با وجود اینکه کبود شده بود، اما سردرگمی او نشان داد که از نفوذ نال آزاد شده است.
اینطور به نظر میرسید که او فقط یک مرد معمولی است که یک فروشگاه با وسایل کریسمسی دارد. البته چندین اظهاراتی که این مرد در مقابل این دو نفر انجام داد، چیزهای دیگری را نشان میداد. همین صحبتها باعث شد تا دووم به این فکر بیفتد که شاید درباره این برخورد خاص، ماجرا خیلی بیشتر از چیزی باشد که به چشم میآید. دووم در حالی آنجا را ترک کرد که درباره این موضوع فکر میکرد که نکند بابانوئل یک ساحر یا حتی جادوگر عالیرتبه مانند دکتر استرنج باشد. در آن زمان دیگر نه خود دووم و نه آیرون من، باتوجهبه چیزهایی که اخیرا شاهد آن بودند، نتوانستند وجود او را زیر سؤال ببرند.