// چهار شنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۸ ساعت ۱۶:۵۹

نقد فیلم Richard Jewell

تازه‌ترین ساخته‌ی کلینت ایستوود با اینکه گاهی خوب خطرات نهفته در فعالیت‌های رسانه‌ای گسترده را به یاد می‌آورد، متاسفانه در بیش از نیمی از دقایق چیزی بیشتر از خلاصه‌ی داستان رسمی خود برای ارائه به تماشاگر ندارد.

فیلم Richard Jewell

«این فیلم می‌خواست بدون دستکاری و دراماتیک‌تر کردن ماجراها یک داستان واقعی را به نمایش بگذارد»؛ بدترین و ضعیف‌ترین توجیه ممکن برای کم‌کاری فیلم‌هایی غیرخاص و نه‌چندان هدفمند که در عمق خود بویی از واقع‌گرایی هم نبرده‌اند و صرفا ضعف خود در تعلیق‌سازی را پشت این ادعا پنهان می‌سازند. بدون مقدمه‌پردازی بیشتر هم می‌شود گفت که فیلم Richard Jewell یکی از همان فیلم‌های ظاهرا واقع‌گرایانه‌ی غیرواقع‌گرایانه است و این اصلا ربطی به میزان توجه سازندگان به جزئیات رخداد حقیقی به تصویر کشیده‌شده و مقایسه‌ی منابع دیگر با فیلم‌نامه‌ی آن ندارد. ماجرا بر سر خود فیلم و عدم باورپذیری بخش‌هایی گوناگون از آن مثل یکی از سکانس‌های پرسش‌وپاسخ ماموران است؛ بر سر اینکه ساخته‌ی تازه‌ی کلینت ایستوود چه‌قدر آسان در حد خلاصه‌ی داستان رسمی خود می‌ماند و تقریبا هیچ کاری افزون بر روایت قصه به عادی‌ترین شکل ممکن انجام نمی‌دهد. ماجرای آن هم همان‌گونه که اکثر تماشاگران قبل از دیدنش نیز می‌دانستند، راجع به ماموری حفاظتی است که اول با یافتن یک بمب در فضای برگزاری یک کنسرت و هدایت مردم به‌گونه‌ای که منجر به کاهش جدی تلفات شد، لقب قهرمان ملی را گرفت و سپس با انتشار تیترهای خبری که از شک کردن اف‌بی‌آی به خودش می‌گفتند، مشغول سلاخی شدن توسط رسانه‌ها بود. این داستان به آن جهت روی کاغذ قدرتمند به نظر می‌رسد که می‌توان پتانسیل سینمایی درونش برای تبدیل شدن به یک فیلم سه‌پرده‌ای درام تنش‌زا، درگیرکننده، غم‌انگیز و احتمالا در انتها مسرت‌بخش را دید.

اعضای تیم بازیگری فیلم عملا بهترین و مفیدترین افراد تیم سازنده‌ی آن محسوب می‌شوند

در حقیقت هیچ‌کس با شنیدن این خلاصه‌ی داستان از شنیدن خود آن هیجان‌زده نمی‌شود. بلکه تنها به این می‌اندیشد که چگونه می‌توان فضاهای خالی آن را پر کرد و فیلم‌نامه‌ای ساخت که نقطه به نقطه‌ی آن فرصت هم‌ذات‌پنداری با کاراکتر را به بیننده می‌بخشند. ولی متاسفانه چنین نشده است و «ریچارد جول» داستان ریچارد جول با نقش‌آفرینی درست پل والتر هاوزر را به ابتدایی‌ترین حالت ممکن و با یک کارگردانی منفعل تحویل تماشاگر می‌دهد. طوری که اگر عملکرد ذاتا قابل‌توجه گروه بازیگران شناخته‌شده‌ی فیلم را از آن دریغ می‌کردیم، Richard Jewell از مرحله‌ی استاندارد هم فاصله می‌گرفت و رسما می‌توانست خسته‌کننده تلقی شود. اتفاقی که خوش‌بختانه اکنون رخ نداده است.

فیلم ریچارد جول

سم راکولِ برنده‌ی اسکار، اولیویا وایلد کارگردان، پل والتر هاوزر، جان هم، نینا آریاندا و کتی بیتس بزرگ‌ترین داشته‌های این فیلم هستند. آن‌ها کاراکترهای ساده‌ی تحویل داده‌شده درون فیلم‌نامه‌ای متوسط را صحیح اجرا می‌کنند و با کشش دائمی خویش مخاطب را پای اثر نگه می‌دارند. مثال بارز این نکته را هم می‌شود در کاراکتر اجراشده توسط اولیویا وایلد دید؛ شخصیتی که تغییری بسیار ناگهانی و توضیح داده‌نشده به اندازه‌ی کافی را در داستان می‌پذیرد و اجرای این بازیگر عملا تنها نکته‌ای است که پذیرش نسبی این زیر و رو شدن کاراکترش را ممکن می‌سازد.

ولی شوربختانه حتی آن‌ها هم همان‌قدر که در برخی سکانس‌ها قدرتمند به نظر می‌رسند، در برخی لحظات به‌شدت افت می‌کنند. زیرا وقتی کتی بیتس درون بخش قابل توجهی از نیمه‌ی اول فیلم هیچ دست‌آویز به‌خصوصی برای اجرای کاراکتر ندارد و تنها و تنها باید یک تصویر کلیشه‌ای بارها و بارها دیده‌شده از یک مادر را ارائه کند، دیگر تفاوتی ندارد که او چه‌قدر در انجام کار خود ماهر باشد؛ وقت تکه‌چوبی در کار نیست، یک نجار معرکه هم نمی‌تواند با هیچ‌چیز میز و صندلی بسازد.

فیلم ریچارد جول

برخورد غالبا سطحی کلینت ایستوود و بیلی ری با این داستان در طول فیلم از آن جهت عجیب است که هم ری در دهه‌ی گذشته با فیلمی همچون Captain Phillips نشان داد که موقعیت‌های تعلیق‌زا را خوب می‌آفریند و هم ایستوود همین اواخر توانست با Sully از پس تصویرسازی تازه و دیدنی از داستانی شنیده‌شده و واقعی بربیاید. اما در Richard Jewell خبری از این حرف‌ها نیست و فیلم بارها اشتباهات (بخوانید کم‌کاری‌ها و ساده گرفتن‌ها) هر دوی آن‌ها را به‌صورت واضحی به نمایش می‌گذارد.

کم‌کاری احتمالا ساده‌ترین و همزمان دقیق‌ترین عبارت برای پاسخ به تمام پرسش‌های مرتبط با چرایی ضعف اثر در طراحی صحنه و کارگردانی بسیاری از سکانس‌های مهم است

از یک طرف بارها و بارها در طول دقایق این محصول سینمایی شاهد موقعیت‌هایی هستیم که به کارگردان فرصتی برای ارائه‌ی یک خلاقیت بصری و استفاده از حداقل یک ترفند قابل‌توجه برای نمایش اتفاقات به شکلی تاثیرگذارتر می‌دهند؛ مواردی که مخصوصا درون اثری سینمایی با یک داستان واقعی مشخص و معروف، حضورشان به مراتب اهمیت بیشتری نسبت به حالت عادی پیدا می‌کند. اما کلینت ایستوود که شاید یکی از بهترین سکانس‌های قرن بیست‌ویکم را با مبارزه‌ی پایانی Million Dollar Baby تقدیم ما کرد و بارها درون فیلم‌هایی همچون Unforgiven به همگان درس داد که چگونه می‌شود موقعیتی قابل حدس را طوری به تصویر کشید که بیننده هرچیزی را هم که به یاد دارد موقع دیدنش از ذهن خویش بیرون ببرد، این‌جا حتی سکانس کلیدی انفجار بمب‌های قرارگرفته در محل عمومی را بدون هیچ‌گونه احساس انتقال‌یافته به مخاطبی کارگردانی می‌کند. طی این سکانس دوربین یا قدم به قدم و با کمترین تکان ممکن به‌دنبال جول به نقاط مختلف می‌رود یا سعی می‌کند با مدیوم کلوزآپ‌های متحرک مرسوم و اجراشده به شکلی نه‌چندان قابل‌توجه، پیچیدن دنیا دور سر او را نشان دهد. نه خبری از نمایش درست وضعیت کل پارک است و نه تصویری که شدت و عظمت انفجار را به یاد بیاورد.

فیلم ریچارد جول

بمبی که منجر به زخمی شدن ۱۰۰ نفر و مرگ دو انسان شده است، نباید در لحظه‌ی نابود کردن همه‌چیز از قابی نه‌چندان متمرکز روی یک کاراکتر شبیه انفجار یک نارنجک عادی به نظر برسد. تازه این‌جا فقط بحث زیبایی لحظه‌ای تصویر هم مطرح نیست و ایستوود رسما به کاراکتر خیانت می‌کند. بخش زیادی از داستان روی همین حقیقت بنا شده است که ریچارد جول جرئت، آمادگی و جسارت این را داشت که بمب را بیابد و روی پروسه‌ی سرعتی تلاش برای نجات مردم نظارت کند. در همین حین، این‌جا ایستوود او را طوری بهت‌زده و گم‌شده نشان می‌دهد که انگار اصلا قهرمانی و شجاعتی در کار نیست و او یک انسان کاملا عادی است که بر حسب شانس موفق به جلوگیری از روی دادن فاجعه‌ای انسانی و جبران‌ناپذیر می‌شود.

تنها نکته‌ی مهم فیلم «ریچارد جول»، شگفت‌انگیزی و الهام‌بخش بودن ذاتی داستان واقعی ریچارد جول است و اکثر اعضای تیم سازنده‌ی فیلم کاری برای بالا بردن تاثیرگذاری قصه یا حتی رساندن آن به جایگاهی که پتانسیلش را داشت، انجام نمی‌دهند

فیلم ریچارد جول

قهرمان نبودن کاراکتر اصلی فیلمی این‌چنین، به خودی خود ایرادی ندارد. ولی وقتی اصلی‌ترین دقایق فیلم بر متمرکز کردن بیننده روی داشتن آرزوی رسیدن جول به حق خود بنا می‌شوند و خود فیلم‌نامه بارها و بارها دیکته می‌کند که باید وی را به چشم یک قهرمان دوست‌داشتنی و آرام بنگریم، چنین صحنه‌ای که فقط ارزش و اعتبار کار او را با زبان تصویری کاهش می‌دهد، دقیقا چه کارکردی دارد؟

اندکی بعد از همین سکانس، لحظاتی وجود دارند که طراحی صحنه‌ی صرفا کار راه‌انداز و متوسط فیلم را نیز به رخ می‌کشند. انفجاری به این عظمت رخ می‌دهد، عده‌ی زیادی کشته و زخمی می‌شوند و وقتی دو کاراکتر چند دقیقه بعد از رخ دادن آن در همان مکان مشغول صحبت با یکدیگر هستند، موقعیت تصویری شبیه حضور آن‌ها در مقابل پارک آرام خانه‌شان جلوه می‌کند! تازه فارغ از آن که رفتار آن‌ها با یکدیگر نیز به نسبت مواجهه با چنین فاجعه‌ای به طرز غیرواقع‌گرایانه که نه، به طرز ابلهانه‌ای غیر قابل باور است.

فیلم Richard Jewell

البته رفتارهای باورناپذیر بارها و بارها از سوی شخصیت‌های این فیلم به مخاطب ارائه می‌شوند. مثلا فرد به‌خصوصی که نخستین بار شرایط لازم برای رسانه‌ای شدن مسئله‌ای دولتی را فراهم می‌آورد و از برخی جهات حکم ضدقهرمان قصه را پیدا کرده است، در هیچ نقطه‌ای از فیلم هیچ‌گونه استرسی در رابطه با احتمال فاش شدن اشتباه عظیمش ندارد. درحالی‌که اگر همزمان با جول وی هم درگیری‌های درونی داشت یا حداقل کارگردان و نویسنده نشان می‌دادند که چرا او مشغول دست‌وپنجه نرم کردن با هیچ تفکر اعصاب‌خردکنی نیست، سطح شیمی بین این دو کاراکتر به مراتب بالاتر می‌رفت.

فیلم آن‌جایی ستم اصلی را در حق بازیگران می‌کند که شخصیت‌هایی با درون‌ریزی‌های متضاد و غیر قابل توضیح را به دست آن‌ها می‌رساند

علاوه‌بر مشکلات نام‌برده، فیلم‌نامه‌ی Richard Jewell ورای کارهایی مانند افشای زودهنگام و پر کردن تک‌تک نقاط خالی داستان پیش از نمایش آن نقاط خالی به مخاطب و درگیر کردن ذهن وی، اوج متوسطی خویش را با خلق فضایی ظاهرا واقع‌گرایانه و دراماتیک کردن ناگهانی همه‌چیز نشان می‌دهد؛ دادگاه‌هایی جدی که در کسری از ثانیه تبدیل به فضایی برای سخنرانی‌های احساسی می‌شوند، بَدمَن‌های پوچی که ناگهان به وجد می‌آیند و حکم مهربان‌ترین و دل‌سوزترین فرد جهان را پیدا می‌کنند، وکیلی که هیچ برنامه‌ای به جز نشستن روی مبل ندارد و در یک کات مشغول انجام کاری عظیم برای جلو بردن پرونده‌ی جول است و چندین و چند لحظه‌ی دیگر، همه و همه ماهیت فیلم Richard Jewell را سرتاسر ترسیم کرده‌اند. در مقام فیلمی که به واقعیت می‌چسبد و کم‌کاری‌های خود در بسیاری ابعاد را زیر قاب واقع‌گرایی پنهان می‌کند اما برای سرگرم کردن بیننده طی دو سوم ثانیه‌ها برنامه‌ای جز تکیه به احساسی کردن ناگهانی همه‌چیز و استفاده از گروه بازیگران درخشانش ندارد.

برای مخاطب سینمادوستی که آشنایی کاملی با داستان ریچارد جول ندارد و آثار سینمایی مهم سال را هم پیش‌تر دیده، تماشای این فیلم الزامی است و برای بیننده‌ای که می‌خواهد خطرات و زشتی‌های بی‌پایان نهفته درون فعالیت‌های رسانه‌ای غیراخلاقی را در ذهن خویش پررنگ کند، Richard Jewell تقریبا همیشه بالاتر از سطح خسته‌کنندگی راه می‌رود و به آن مرحله از ضعف نمی‌رسد. اگر متن مقابل بیش از اندازه ناراحت از فیلم به نظر رسید، شاید بتوان درصدی از نگاهش را پای بازبینی «دختر میلیون‌دلاری»ها در چندوقت اخیر و نگاهی به پس فیلمی واقعا عالی نوشت که می‌توانست با این موضوع و این بازیگرها و این تیم ساخته شود و روی پرده‌های نقره‌ای بدرخشد.


منبع زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده