نقد انیمیشن درون بیرون ۲ (Inside Out 2) | دنباله ای که تنها گیشه را نجات داد!
پیکسار حالا دیگر تبدیل به بخشی از حافظهی جمعی و فردی ما شده است. سال ۱۹۹۵ بود که این کمپانی با ساخت اولین قسمت از داستان اسباببازیها رسما خود را بهعنوان یک شرکت سرگرمی معرفی کرد. در آن سالها شاید کمتر کسی فکرش را میکرد که پیکسار و آرمانهایش روزی تبدیل به بخش مهمی از صنعت سینما و سرگرمی شوند. پیکسار در سال ۱۹۹۹ با ساخت دنبالهی داستان اسبابسازیها ثابت کرد که به دنبال جایگاهی ویژه در میان قصهپردازان است. یک کمپانی رویاساز که در جستوجوی مفاهیم و ایدههای عمیقی بود. انیمیشنهای این کمپانی تنها در نگاه اول یک انیمیشن بودند اما بعد از مدتی که بهشان عمیق میشدی جهانی خاص را مییافتی که پر از ایدههای متهورانهی فلسفی بود. ایدههای منحصربفرد پیکسار این کمپانی را تبدیل به یک کمپانی مولف کرد، شرکتی با مخلوقاتی عجیب، دوستداشتنی و بهشدت خاص!
درونمایهای مشترک میان همهی آثار پیکسار مشهود است که باعث شد، سبک روایی انیمیشنهای این کمپانی اثر به اثر خود را تکرار کنند. پیکسار برای ادامهی حیات خود دو رویکرد اصلی را پیش گرفته است. اول اینکه تهیهکنندگان این شرکت جستجوگرانه بهدنبال ایدهها و چالشهایی هستند که کمتر مثالی دربارهشان در سینما وجود داشته باشد. سال گذشته، حوالی همین روزها بود که این کمپانی با انیمیشن المنتال (Elemental)، از این رویکرد خود استفاده کرد. هرچند که المنتال انیمیشنی محافظهکارانه و سنتی بود اما ایدهی نویی داشت و در خلق جهان بکری برآمده بود.
سیاست بعدی صاحبان پیکسار دنبالهسازی است. از همان ابتدای شروع به کار این کمپانی، تهیهکنندگان پیکسار با ساخت قسمت دوم داستان اسباببازیها نشان دادند که به تکرار و پروبال دادن به ایدههای جذاب و پولساز علاقهمندند. مخصوصا وقتی که قسمت دوم داستان اسباببازیها بعد از انیمیشن نهچندان موفق زندگی یک حشره با استقبال خیرهکنندهای روبهرو شد. بعد از موفقیتهای داستان اسباببازیها پیکسار دنبالههای متعددی برای انیمیشنهایش ساخت که تعدادیشان با موفقیت همراه بود و بعضیهایشان مثل ماشینها نتوانستند مخاطب را راضی نگه دارند.
در ادامه داستان این انیمیشن و انیمیشنهای دیگر پیکسار لو میرود
انیمیشن درون بیرون (Inside Out) که در سال ۲۰۱۵ منتشر شد یکی از موفقیتهای بزرگ پیکسار بود که طبق جهانبینی این کمپانی دیر یا زود دنبالهای بر آن باید ساخته میشد. فروش فوقالعادهی درون بیرون و جهان ملموس اما پیچدرپیچ احساسات، خود کدهای زیادی را به تهیهکنندگان این کمپانی برای ساخت دنبالههای دیگری را میداد. اکنون بیش از هر زمان دیگری پیکسار به مخلوقی نیاز دارد تا نجاتدهندهی خالقیناش باشد. سال گذشته این کمپانی با ساخت المنتال نتوانست تماشاگران خود را راضی کند. حال باید دید که دنبالهی انیمیشن موفق درون بیرون میتواند پیکسار را به روزهای اوج خود بازگرداند؟ در زمانی که یافتن ایدههای جهانشمول و ملموس برای پیکسار تبدیل به کار سختی شده، عاقلانهترین کار دنبالهسازی و تکرار ایدههای موفق گذشته است.
بازگشت به دنبالهسازی بعد از انیمیشنهای نهچندان موفق سالهای اخیر مثل قرمز شدن و المنتال بهنوعی استفاده از یک سپر دفاعی است تا پیکسار بتواند در فرصت مناسبی راجعبه ایدههای خود تجدیدنظر کند
پیکسار بخاطر گذشتهی افتخارآمیزش، آیندهی سختی در پیش دارد، خصوصا حالا که این شرکت بیش از هر زمان دیگری با انتقادها و مشکلات مالی فراوانی روبهروست. سیاستی که پیکسار از همان ابتدا برای انتخاب ایدههایش در نظر گرفته بود، سیاستی سخت بهنظر میرسید. تا جائی که حالا پیکسار یا باید اثر دیگری نسازد و یا اینکه بهدنبال نوآوری و از نو زاده شدن باشد. از نظر برخی منتقدان تنها مسئولیت فیلمساز مولف تکرار خود در هر اثر است و مخاطب حق داشتن انتظارِ ایدههای تازه و نوآورانهای را نباید داشته باشد. اما این دیدگاه دربارهی پیکسار و طرفدارانش کار نمیکند، چراکه یک منتقد نمیتواند ذهن و روان تماشاگر را تحت سیطرهی خود قرار دهد. پیکسار حالا در نقطهای متزلزل ایستاده است، نه میتواند شکوه گذشتهی خود را فراموش کند و نه میتوان راه در رویی برای این وضعیت بیابد.
پیت داکتر قبل از اکران دنبالهی انیمیشن درون بیرون در مصاحبهای گفته بود که همه چیز به انیمیشن درون بیرون ۲ بستگی دارد و ممکن است آیندهی پیکسار با توجه به عملکرد گیشه و عکسالعمل مخاطبان نسبت به این دنباله دستخوش تغییراتی شود. بازگشت به دنبالهسازی بعد از انیمیشنهای نهچندان موفق سالهای اخیر مثل قرمز شدن و المنتال بهنوعی استفاده از یک سپر دفاعی است تا پیکسار بتواند در فرصت مناسبی راجعبه ایدههای خود تجدیدنظر کند. درون بیرون ۲ حالا برای پیکسار حکم یک امتحان بزرگ را دارد. دنبالهسازی و استفاده از تجربهی مخاطب یا پیدا کردن ایدههای جدید و تازه؟! تهیهکنندگان پیکسار بهخوبی میدانند که یکی از دلایل فروش بالای این دنباله خاطرهی خوب تماشاگر از قسمت اول درون بیرون است و نه صرفا محصول جدید پیکسار. حتی اگر آنها همانند داستان اسباببازیها به دنبال ساخت دنبالههای متعددی باشند باز نیز به نقطهی ابتدایی یعنی خلق ایدهای منحصربفرد بازخواهند گشت.
اولین شکست پیکسار را زندگی یک حشره برای این کمپانی رقم زد. بعد از این انیمیشن تهیهکنندگان پیکساری درسهای لازم را گرفتند و بهسراغ دنبالهسازی داستان اسباببازیها رفتند. پیکسار مسیر پرتلاطمی را طی کرد تا اینکه در سال ۲۰۲۲ با ساخت بازلایتر اسپینآفی بر داستان اسباببازیها باز هم شکست سخت دیگری را تجربه کرد. پیکسار در سال گذشته با ساخت المنتال تاحدودی توانست خود را جمعوجور کند اما باید دید که این کمپانی چقدر از تمامی شکستهایش درس گرفته است. آیا درون بیرون ۲ میتواند پیکسار را به روزهای اوجاش بازگرداند؟ این انیمیشن کجای کارنامهی پیکسار ایستاده است؟ درون بیرون ۲ همانند قسمت اولش پر از شگفتی و خلاقیت است؟ در نقد آثاری با کارگردانان مولف اصلیترین رویکرد، رویکردی سنتی است. چراکه برای مخاطب مهم است بداند اثر خلق شده چه جایگاهی در کارنامهی این شرکت و یا فیلمساز مولف دارد. حال برای بررسی و تحلیل درون بیرون ۲ باید همهی جهانبینی پیکسار را در دیگر آثاراش جستجو کنیم.
پیکسار قبل از هر چیز یک قصهگوی قدرتمند است. غولهای پیکساری بهخوبی میدانند که ناخودآگاه آدمی در جستجوی روایتی است که انتهایی مشخص داشته باشد
پیکسار قبل از هر چیز یک قصهگوی قدرتمند است. غولهای پیکساری بهخوبی میدانند که ناخودآگاه آدمی در جستجوی روایتی است که انتهایی مشخص داشته باشد. پایبندی به ساختار سه پردهای کلاسیک یکی از موفقیتهای اصلی پیکسار است. ناخودآگاه جمعی و فردی انسان بهدنبال قصهای کامل است که قهرمانی قدرتمند داشته باشد و در برابر ناملایمات ایستادگی کند، همان ویژگیهایی که در همهی آثار پیکسار به چشم میخورد.
پیکسار مخاطب را معطل نمیکند، خرده داستانهای مزاحم را کنار میزند و از همان ابتدا به تماشاگرش میفهماند که داستان از چه قرار است و قهرمان قصه به دنبال چه چیزی است. درون بیرون 1 را به یاد بیاورید، داستان دختری بهنام رایلی که باید با شرایط جدیداش کنار میآمد. پیکساز از همان پلانهای ابتدایی به ما نشان داد که رایلی از آمدناش به شهر جدید ناراحت است و آدمکهای احساسات دروناش باید شرایط او را کنترل کنند. حالا همان رایلی بزرگ شده است و در آستانهی بلوغ قرار دارد. او باید در اردوی استعدادیابی هاکی روی یخ خودش را به مربی ثابت کند. میبینید؟ در پیکسار همه چیز از همان پلانهای ابتدایی معلوم میشود و تماشاگر میفهمد که قهرمان قصه چه مسیری را باید طی کند.
پیکسار تعهدی عجیب به روایت اسطورهای سفر قهرمان و روایت سه پردهای دراماتیک دارد. همهی قهرمانان این کمپانی در پردهی اول به ما معرفی میشوند و هدفشان را رو میکنند. شادی در درون بیرون باید رایلی را کنترل کند. در به پیش دو برادر الف باید طلسمی را برای دیدن پدرشان اجرا کنند. امبر در المنتال به دنبال ارتباط با وید و جلوگیری از پلمپ مغازهی پدرش است. این قهرمانها از نقطه امن خود بیرون میآیند، ناامید میشوند مبارزهشان در پردهی دوم به اوج خود میرسد و در پردهی سوم نیز دست به گرهگشایی میزنند. اتفاقات و رویدادهایی که در روایتهای پیکسار کنار یکدیگر مینشینند از ماهیتی دومینویی برخوردارند و همانند تکههای یک پازل باعث خلق رویداد بعدی خودشان میشوند. قصههای پیکساری از اجزای ریزی تشکیل شدهاند که هرکدام از این اجزا دلیلی بر وجود جز دیگری است. امبر در المنتال در روز حراجی عصبانی میشود، لولهها را میشکند و با وید که از درون آب بیرون میآید ملاقات میکند. به این ترتیب داستان با برخورداری از خاصیت دراماتیکی از نقطهای به نقطهای دیگر میرود. در درون بیرون نیز همینگونه است. هنگام نیمه شب، رایلی وارد مرحلهی بلوغ میشود، احساسات اضطراب، حسادت، خجالت و افسردگی از راه میرسند و شادی را سرکوب میکنند. به این ترتیب قلاب داستانی انداخته میشود، قطعات دیگر آفریده میشوند و تعلیق خلقشده، مخاطب را کنجکاو قسمتهای بعدی نگه میدارد.
همانطور که گفتیم سفر قهرمانی از نظر روایت اسطورهای یکی از داشتههای مهم پیکسار است. بعد از شکلگیری درام و روایت سه پردهای قصه، حالا این قهرمان قصه است که باید خودی نشان دهد. پیکسار با استفاده از سفر قهرمان نبض مخاطب را در دست میگیرد و با بهرهگیری از پیشزمینههای ناخودآگاه مخاطب او را نسبت به مسیر و آیندهی قهرمان قصه کنجکاو میکند. تهیهکنندگان پیکسار میدانند که تماشاگرشان به دنبال ایجاد حس همذاتپنداری با قهرمانی است که در سفری سخت و تاریک قرار دارد و این تنها از بیرون راندن قهرمان از نقطهی امناش میسر میشود. در انیمیشن قبلی پیکسار یعنی المنتال امبر باید از جهان امن خود بیرون میزد و با وید آشنا میشد تا مغازهی پدرش را نجات دهد، آنهم در شرایطی که همهی عمر از ارتباط با عنصر آب نهی شده بود. در این انیمیشن نیز رایلی باید از نقطه امن خود بیرون بزند، به کمپ استعدادیابی برود و با حس ناکافی بودن خود مبارزه کند.
پیکسار از حسرتهای تماشاگرش قهرمان میسازد. قهرمانهای پیکسار شبیه چیزی هستند که ما دوست داشتیم باشیم اما نیستیم
شاید بیراه نباشد اگر بگوییم قهرمان قصه همه چیز جهان پیکسار است. قهرمان باورپذیری که شبیه آدمهای جهان واقعی فکر میکند، تصمیم میگیرد، برای خواستههایش میجنگد و درنهایت نیز پیروز میشود. یک قهرمان کلاسیک با ویژگیهای فوقالعاده و جذاب. پیکسار میداند که تماشاگر بزرگسال خود در این انیمیشنها به دنبال چه قهرمانی میگردد. این کمپانی در جهانی قصه میسازد که آدمهایش برای اهداف خود نجنگیدهاند. پس غولهای پیکسار قهرمانی خلق میکنند که تا پای جان برای هدفهایشان بجنگند. درواقع پیکسار از حسرتهای تماشاگرش قهرمان میسازد. قهرمانهای پیکسار شبیه چیزی هستند که ما دوست داشتیم باشیم اما نیستیم! امبر در المنتال بخاطر خواستهها و علایقاش شهر را ترک میکند و بدون ترس از خاموش شدن با یک عنصر آب همراه میشود. در به پیش، ایان ترسو بخاطر دیدن پدرش از نقطه امن خود بیرون میزند. در این انیمیشن نیز شادی تا سر حد مرگ میجنگد تا در مقابل اضطراب ایستادگی کند. مطمئنا جنگ میان این دو احساس یکی از عناصر جذاب فیلم است که تماشاگر از دیدنش سر کیف میآید، چراکه دنیا پر از آدمهای مضطرب است!
یکی از دلایل اصلی موفقیت درون بیرون نیز همین بود. رایلی همان چیزی است که مخاطب دوست دارد ببیند. تماشاگر با این کارکتر حس همذاتپنداری دارد و بخاطر رویدادهای کهنالگویانهی رشد و تغییر، رفتارهای رایلی را در اعماق روان خود احساس میکند. رایلی آیینهی تماموکمال مخاطبی است که درگیر اضطرابهای روزانهاش است. او به دنبال رایلی راه میافتد تا که شاید راه فراری نیز برای خود پیدا کند. قهرمانهای پیکساری همهشان اهداف بزرگی دارند که جانشان به آنها وابسته است. برای این کارکترها تنها رسیدن به هدف مهم است. آنها حاضرند که همه چیزشان را از دست بدهند اما به اهدافشان برسند. جنگ تا سر حد مرگ برای خواستهها همان چیزی است که تماشاگر دوست دارد ببیند. این کشمکشها خالق تعلیقی میشوند و مخاطب را در چنگ خود نگه میدارند. میگل در کوکو تا سر حد مرگ تلاش میکند تا به دنیای زندگان برگردد و خاطرات جداش را زنده نگه دارد. ایان الفی نیز فکر میکند که اگر پدرش را نبیند زندگی ویرانی در پیش خواهد داشت. رایلی نیز دقیقا شبیه این قهرمانها عمل میکند. او فکر میکند که اگر به تیم هاکی راه پیدا نکند، زندگی آیندهاش به کلی نابود میشود و تنها میماند. خواستههای همهی این قهرمانها شبیه خواستهی ما انسانها در جهان واقعی است. آنها اضطرابهایی شبیه انسانها دارند، بههمین دلیل احساسات مخاطب را جریحهدار میکنند.
علت اصلی موفقیت درون بیرون جهانی بود که در آن قصه شکل میگرفت. جهانهای پیکساری غیرقابل دسترس اما قابل درک هستند. نمیتوان دیدشان یا بهشان دست زد اما میشود خیالشان را بارها و بارها در ذهن دید و مرور کرد. پیکسار با استفاده از نداشتههای مخاطب قلمرو خود را شکل داد و همچون غول چراغ جادو چیزهایی را خلق کرد که تماشاگرش یک عمر در آرزویش بود. پیت داکتر در مصاحبهای گفته بود: «آدمها دوست دارند بدانند وقتی که در کودکی چراغ اتاقشان را خاموش میکردند، اسباببازیهایشان جان میگرفتند یا نه؟» جهان اسباببازیها همان چیزی است که پیکسار باید به دنبالش میرفت، دنیایی دستنیافتنی اما جذاب و تعلیقآفرین. انیمیشن کوکو و روح را به یاد بیاورید. هر دو انیمیشن در جهانهایی کنجکاوبرانگیز اتفاق میافتادند. دنیای مردگان کوکو غیرقابل دسترس بود اما بعید است کسی تا به حال فکر سفر به آنجا به سرش نزده باشد! جهانهای متهورانه و خاص تضمینی بر ادامهی حیات پیکسار است اگر این جهانها ته بکشند، شاید پیکساری دیگر وجود نداشته باشد! اوج جهانسازی پیکسار در انیمیشنهایی مثل داستان اسباببازیها، روح، کوکو و درون بیرون اتفاق افتاد. پیکسار در این انیمیشنها در قلهی کنجکاوی مخاطب ایستاده است. Soul آخرین انیمیشن موفق شرکت پیکسار بود که با استفاده از جهانی تاریک همانند کوکو قصهای دربارهی امید و زندگی را خلق کرد.
پیکسار در قالب یک مترجم جهانی، یک روانشناس و یک تسهیلگر جهانهای سخت و غیرقابل دسترس را به زبانی ساده و گویا بهتصویر میکشد
جهان درون بیرون از آن جهانهای خاص و متهورانهی پیکساری است. درون و روان انسان از هر چیزی که در این کیهان وجود دارد، پرتعلیقتر و هیجانانگیزتر است. بدون شک همهی ما همیشه دوست داشتیم بدانیم که هنگام عصبانیت چه اتفاقی برای هورمونها و مغز ما میافتد؟ و یا چه میشود که نمیتوانیم اضطراب خود را کنترل کنیم؟ این مسائل و چالشها همانند دیگر جهانهای پیکساری در دنیای واقعی قابل دیدن نیستند و این شرکت با استفاده از کنجکاوی مخاطب جهانی را پدید آورده است که همه دوست دارند آن را ببینند و لمس کنند.
جهان درون بیرون ۲ متعلق به دنیای بلوغ است. چگونگی عبور از کودکی و ورود به دوران نوجوانی! همانطور که گفتیم جهانهای پیکساری همهشان شخصیتمندند و قوانین منحصربفردی درشان جریان دارد. نمونهی کامل این دنیاها را میتوان در درون بیرون و کوکو پیدا کرد. میگل هنگام سفر به جهان مردگان متوجه میشود که دنیای برزخ قوانین خاص خودش را دارد و مردگان طبق منشور خودشان زندگی میکنند. درون بیرون ۲ نیز همینگونه است. احساسات کودکی و نوجوانی نمیتوانند بدون در نظر گرفتن روابط دراماتیکی و علت و معلولی در جهان درونی رایلی سفر کنند. شادی میداند که برای رسیدن به خودآگاه باید از رودخانهی هوشیاری عبور کند اما نیازمند این است که غم را به اتاق کنترل بفرستد. این شخصیتمندی چیزی بود که پیکسار در انیمیشن المنتال رعایت نکرد. امبر بدون اینکه قوانین خاصی را از سر رد کند در جهان شیمی عناصر سفر میکرد و اهدافاش را پیش میبرد.
پیکسار در قالب یک مترجم جهانی، یک روانشناس و یک تسهیلگر جهانهای سخت و غیرقابل دسترس را به زبانی ساده و گویا بهتصویر میکشد. توضیح دوران بلوغ به زبان ساده در علم پزشکی نیز بسیار سخت است. تغییر خلقوخو، تغییرات هورمونی و تغییرات جسمی چیزهایی نیستند که بشود بهراحتی راجعبشان صحبت کرد و از لحاظ علمی برای همه توضیحشان داد. اما پیکسار موفق به انجام این کار شده است. حالا بعد از دیدن این انیمیشن محال است کسی شرایط ورود به دوران بلوغ را درک نکرده باشد. نبرد میان شادی و اضطراب آنچنان جذاب و عمیق به تسهیل چالش بلوغ پرداخته که جهان شکل گرفته در درون بیرون ۲ تبدیل به یکی از جهانهای خاص پیکسار شده است. پیکسار در انیمیشن روح و کوکو نیز همینگونه دست به تسهیلگری میزند. در این دو انیمیشن، جهان مردگان و برزخ برای مخاطبی که مرگ را پایانی بر زندگی میداند، با لحنی ملایم و به دور از زشتی خلق شده است و تماشاگر بعد از دیدن این دو انیمیشن دیگر حس بدی به مرگ ندارد.
میدانیم که پیکسار با یکسری درونمایههای ثابت و جهانشمول دست به خلق قصههایی منحصربفرد میزند. تمها و مضامینی که از ابتدا و با ساخت داستان اسباببازیها شکل گرفتند؛ و تا به اینجا محصول به محصول تکرار شدند. توجه به اختلافات و ضدیتها از مضامین موردعلاقهی پیکساریها است. سری به جهان عناصر میزنیم. امبر و وید را به یاد بیاورید. پیکسار از دل رویایی آتش و آب بهشت میسازد و قصهای عاشقانه را شکل میدهد. یا حتی رتتویی! فکرش را کنید که یک موش همکار سرآشپز شود و برای آدمها غذا بپزد. پیکسار پیامآور صلح و آشتی است. ضدیتها در آثار پیکسار شاید در نگاه اول بهعنوان چالشی دراماتیک برای پیرنگ به چشم بیایند اما آنها مضامینی فرامتنی هستند که مخاطبشان را به دوستی و عشقورزی فرا میخوانند. درون بیرون ۲، که پیرنگاش حول تقابل و رویایی احساسات کودکی و نوجوانی میچرخد نیز از توجه به ضدیتها برآمده است. احساسات دوران کودکی به رهبری شادی و احساسات دوران نوجوانی به رهبری اضطراب درنهایت دست دوستی به یکدیگر میدهند تا بتوانند رایلی را کنترل کنند. ضدیت و سپس دوستی میان اضطراب و شادی همان چیزی است که پیکسار به دنبالش میگردد. همانطور که عشق میان امبر و وید دو عنصر آب و آتش باعث خلق جهانی رویایی و دلنشین شد در این اثر نیز دست دادن شادی و اضطراب، رایلی را به قهرمانی رساند.
ضدیتها در آثار پیکسار شاید در نگاه اول بهعنوان چالشی دراماتیک برای پیرنگ به چشم بیایند اما آنها مضامینی فرامتنی هستند که مخاطبشان را به دوستی و عشقورزی فرا میخوانند
دیگر موضوع مورد علاقهی پیکسار خانواده است. پیکساریها نمیتوانند یک قهرمان را بدون داشتن خانواده تصور کنند. خانواده جز جداییناپذیر چشمانداز زندگی قهرمان قصه است و باید آنها همانند آدمهای واقعی خانوادهای داشته باشند. در جهان پیکسار این خانوادهها هستند که از قهرمانان ما نگهداری میکنند و نگران آیندهشان هستند. اما در این میان نیز سیطرهای عجیب بر سرنوشت این قهرمانان دارند. لوکا بهخاطر اصرار پدر و مادرش باید همراه عموی خود راهی اعماق اقیانوس میشد و امبر در المنتال نیز طبق یک سنت باید مدیریت مغازه خانوادگیشان را در دست میگرفت. حتی در درون بیرون ۱ هم، خانوادهی رایلی احاطهی شدیدی روی سرنوشت او داشتند. اما در این دنباله پیکسار بخاطر شرایط بلوغ، خانواده را به کناری میزند و دیگر چندان به آن توجهی ندارد. همانطور که دیدیم پدر و مادر رایلی نگران او هستند و تا کمپ نیز او را میرسانند اما با توجه به اولویتهای رایلی و تفکرات نوجوانی که در دوران بلوغ قرار دارد، مسائل مهمتر و چالشبرانگیزتری جای این مضمون را میگیرد. در تفکرات پیکساری قهرمان باید خود را از قیدوبندهای خانواده رها کند و متفاوت از آنها بیندیشد. سرپیچی از قوانین سنتی یکی از ارکان اصلی مضامین این آثار است. اما در این دنباله تهیهکنندگان پیکساری برای شلوغ نشدن خط داستانی و پایبندی به روایت اصلی یعنی جدال میان بلوغ و کودکی ترجیح دادهاند که از پرداختاش صرف نظر کنند.
حال در انتهای این مطلب به سوالات ابتدایی نقد برمیگردیم. آیا درون بیرون ۲ توانست پیکسار را نجات دهد؟ ممکن است این کمپانی دیگر ایدهای برای ارائه نداشته باشد؟ دنبالهسازی در پیکسار به معنای تکرار ایدههای گذشته است. در این دنبالهها جهانی تغییر نمیکند، شخصیتها همان شخصیتها هستند و تنها این چالشهای پیشرویشان است که تغییر کرده است. درواقع پیکسار روی تجربهی خوب مخاطب از قسمت اول درون بیرون سوار میشود، قصهسازی میکند، کارکترهای تازهای را به جهان درون رایلی وارد میکند و از مضامین همیشگیاش نیز بهره میگیرد. هنگام دنبالهسازی باید دو نکته را در نظر گرفت: اول اینکه فیلمساز باید بداند که مخاطب به امید دیدن ادامهی همان جهان قبلی وارد سینما شده است. دوم اینکه او علاوهبر این جهان آشنا و ملموس بهدنبال ایدههای تازهای نیز هست. حال اگر مرز باریک میان وفاداری و خلق ایدههای تازه در دنبالهسازی رعایت نشود، همه چیز بهطرز عجیبی بهم میریزد. در درون بیرون ۲، جهان همان جهان قسمت اول است اما ایدهی نویی درش یافت نمیشود. پرداخت کارکترها بهخوبی صورت نمیگیرد و مخاطب فرصت آشنایی با آنها را ندارد. این انیمیشن همانند المنتال اثر سال قبل این شرکت چیزی به پیکسار اضافه نمیکند و ادامهدهندهی همان سیاستهای تکراری همیشگی پیکسار است. و این سوال که آیا ممکن است پیکسار دیگر ایدهای در آستین نداشته باشد؟ جواباش طبق گفتههای پیت داکتر مثبت است. آنها گویی دیگر ایدهی جذابی ندارند و حالا تنها راه نجاتشان دنبالهسازی است.
نظرات